لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۴۹

«ديکتاتورها عبرت نمی گيرند»


مجسمه ای که خود افراشت، ديگران فرو انداختند
مجسمه ای که خود افراشت، ديگران فرو انداختند

نوشته زير نامه ای است از مژگان، يکی از خوانندگان وبسايت راديو فردا در تهران. مژگان در نامه ای که امروز صبح و پس از انتشار خبر اعدام صدام حسين نوشته، به اين موضوع از زاويه ای ديگر نگريسته است. اين نامه با کمی ويرايش منتشر می شود:



«ديکتاتورها عبرت نمی گيرند. تنها نگاهی به سالی که اکنون به پايانش رسيده ايم، نشان می دهد هزاره سوم ميلادی هم، چيزی جز تکرار تاريخ نيست. دست کم، آغاز هزاره سوم، چيزی جز ادامه قرن بيستم و داستان ديکتاتورهايش نبوده است.


درباره اين مطلب نظر دهيد


در سال ۲۰۰۶، اسلوبودان ميلوشويچ در زندان و در حالی که به جنايت عليه بشريت متهم بود، مرد و پينوشه در عزلت و تنهايی زندگی اش به سر رسيد و سرآخر، صدام حسين، از طناب داری آويزان شد که خود بارها به گردن شهروندان عراقی، هموطنانش، انداخته بود.


من، شخصا آرزوی مرگ هيچ کس را نمی کنم، شايد به خاطر اينکه ديده ام مجازات مرگ چقدر سايه گسترده و ديرپايی دارد. می دانم اعدام صدام، تسليتی است برای پدر و مادرم و همه پدران و مادران و همسران و فرزندان جانباختگان جنگ. اما برای عمويم چه؟

ديکتاتورها، عبرت نمی گيرند، نه از تاريخ، نه از سرنوشت همتايان خود. آنها هميشه خود را متفاوت می پندارند؛ خود را، کردار خود، رسالت خود را؛ اما برای شهروندان، با وجود همه اين تفاوت هايی که با نام دين، ايدئولوژی، ميهن، وظيفه، ماموريت و ... از هم جدا می شوند، ديکتاتورها شبيه هم هستند؛ در سلب آزادی ها، در نقض حقوق شهروندان، در به تباهی کشاندن کشور، در نابودی آدم ها و در ساختن آينده ای مبهم برای هموطنان خود.


در قرن بيستم، کم نبودند ديکتاتورهايی که سرانجام کارشان به زندان و اعدام و فرار و مرگ در بيرون از کشورشان انجاميد؛ اما هيچ کدام از آنها، نخواستند و يا نتوانستند تصور کنند که آنچه اکنون برای ديگری پيش آمده، می تواند روزی به سرنوشت خود آنها بدل شود.


و اين داستانی است که همچنان نوشته می شود؛ يعنی اعدام صدام هم به معنای اعدام ديکتاتوری نيست. با آنکه، صدام در بين اين ديکتاتورها، حداقل از نظر جغرافيايی نزديک ترين به ايوان مداين بوده است، اما گويا کسی ايوان مداين را آينه عبرت نمی بيند. کاخ ها و قدرت ها آينه نيستند، حتی اگر ويرانه باشند.


برای من اما، اعدام صدام معناهای ديگری هم دارد. من ايرانی، مستقيم از صدام آسيب ديده ام و کينه اش را به دل دارم. من برادرم را حدود ۲۰ سال پيش، يا دقيق تر بگويم در بهمن ۱۳۶۵ از دست دادم. او در جنوب و در جنگ با عراق شهيد شد.


حالا در آستانه ۲۰ سالگی نبودن آن جوان ۲۲ ساله، خبر اعدام کسی را می شنويم که عامل تيره بختی خانواده ما بود. پدر و مادرم، هر دو در غم فرزندشان، خميده شدند و خيلی زود، معنای زندگی برايشان عوض شد.


در تمام چند روز گذشته، آنها بی تاب تر از هر کس، گوش و چشم به راديو و تلويزيون دوخته بودند تا فقط يک خبر را بشنوند: اعدام صدام را. آنها امروز خوشحال بودند. آن قدر که در اين بيست سال کمتر يا شايد هرگز به اين خوشحالی نديده بودمشان، مگر جز روزی که صدام سقوط کرد و بعد که بازداشت شد.


اما صدام تنها عامل سياه بختی خانواده ما نبوده است. پسر عموی من، ۲۵ سال پيش کشته شد. يعنی اعدام شد. عمويم هنوز هم می گويد او فدای خط خوشش شد. اما دوستانش می گويند، سری پرشور هم داشت.


در قرن بيستم، کم نبودند ديکتاتورهايی که سرانجام کارشان به زندان و اعدام و فرار و مرگ در بيرون از کشورشان انجاميد؛ اما هيچ کدام از آنها، نخواستند و يا نتوانستند تصور کنند که آنچه اکنون برای ديگری پيش آمده، می تواند روزی به سرنوشت خود آنها بدل شود.

او در همان سال های اول پس از انقلاب اسلامی، به يکی از گروه های چپ پيوست و بعد خيلی زود با انبوهی اعلاميه بازداشت شد و بعد، اعدام شد. همين. او هيچ کاری نکرده بود. فقط بحث کرده بود، کتاب خوانده بود و اعلاميه نوشته يا بازنويسی کرده و پخش کرده بود. و به خاطر همين ها هم اعدام شد.


پدر و مادر او خميده شدند و مادرش هم خيلی تاب دوری پسرش را نياورد، مخصوصا که چند بار که به سر مزار پسرش رفت، سنگ قبرش را شکسته ديد.


من از آن سال های دور، خاطره ای گنگ دارم. اما جوانی خودم، دانشگاهم، زن بودنم و ايرانی بودنم، در همه اين سال ها، دليلی بوده برای دشوار زيستن، برای محروم شدن از حقوقی طبيعی و بديهی، برای اينکه هرگز نتوانم آزادی را احساس کنم.


من، شخصا آرزوی مرگ هيچ کس را نمی کنم، شايد به خاطر اينکه ديده ام مجازات مرگ چقدر سايه گسترده و ديرپايی دارد. می دانم اعدام صدام، تسليتی است برای پدر و مادرم و همه پدران و مادران و همسران و فرزندان جانباختگان جنگ. اما برای عمويم چه؟


وقتی صبح خبر اعدام صدام را شنيدم، فقط يک آرزو کردم: ای کاش به جای صدام و صدام ها، روزی ديکتاتوری اعدام شود.»


XS
SM
MD
LG