حکایتهای فراوانی درباره استعداد عجیب ایرانیان برای انعطاف در برابر فشارهای از سر اقتدار حکومتها در طول تاریخ نقل شده است. فصل مشترک تمامی این حکایتها این است که مردم ایران همه چیز را در درون خود هضم کرده و از آن پدیدهای دگرگون شده بر جا گذاشتهاند. تفاوتی هم نداشته که طرف مقابل شان مغولها بودهاند یا وارثان اسکندر مقدونی و یا حکمرانان هموطن.
این استعداد گويا همچنان در میان برخى ايرانيان وجود دارد و در عرصههای مختلف به اشکال گوناگون قابل تشخیص است.
هنرمندان به عنوان طبقه نخبه جامعه ایرانی از این استعداد بیشتر بهره بردهاند و اگر مجبور به ترک وطن نشوند، در وضعیتهای متفاوت به کار خود ادامه میدهند.
طی حدود سه دهه اخیر، سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی مدام در حال نوسان بوده است. با این حال بدنه سینمای ایران به عنوان جمعی که بیش از فعالان سایر رشتههای هنری در معرض دید و کنترل دولت بوده است، خود را با شرایط گوناگون تطبیق داده است.
این ویژگی البته همیشه معنای مثبتی ندارد و میتواند نشانه توجه بیش از حد به منافع شخصی یا صنفی تلقی شود. چه، وقتی اوایل سال 1384 فهرست سازندگان فیلمهای تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری منتشر شد، نام تعدادی از فیلمسازان «دوم خردادی» در اردوگاه نامزدهای «محافظهکار» به چشم میخورد.
در کنفرانس خبری دهمین جشن سینمای ایران که نخستین جشن در دوران فرهنگی جدید بود، رسول صدرعاملی دبیر جشن که از فیلمسازان شاخص سینمای پس از دوم خرداد محسوب میشود به صراحت گفت که هدف اصلی برگزارکنندگان جشن سینما برآورده کردن منویات رهبر جمهوری اسلامی است.
اخیرا نیز در نشست نقد و بررسی فیلم «ستاره میشود» در دانشگاه صنعتی شریف، فریدون جیرانی کارگردان این فیلم در پاسخ به سوال دانشجویان درباره وضعیت جدید گفت که به هیچ وجه نکته نگران کنندهای نمیبیند.
نمونه چنین اظهارنظرهایی در یک سال اخیر زیاد منتشر شده و میتواند نشانگر روحیه محافظهکار جمعى از سینماگران ایرانی باشد.
اما اگر از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنیم، ماجرا کمی متفاوت است. سینمای ایران صنعتی به شدت وابسته به دولت است که بدون یارانهها توان ادامه حیات ندارد. فیلمسازان مانند فرزندانی که هنوز محتاج کمک پدر (دولت) هستند، مجبورند مطابق خواستههای او عمل کنند. این دوران وابستگی آن قدر طولانی شده که نه فرزندان تمایلی به استقلال مالی دارند و نه پدر استقلال فکری ناشی از گسست وابستگی مالی را تحمل میکند.
مزیت این وابستگی آن است که زیان اقتصادی برای تهیهکنندگان و کارگردانان فاجعه آمیز نیست. دولت طی سه دهه گذشته هرگز بدهی ناشی از پرداخت وامهای حمایتی برای تولید فیلم را وصول نکرده و از این شمشیر داموکلس برای کنترل سینماگران بهره میبرد.
طبیعی است که فیلمسازان هرگز دوست ندارند رابطه خود با مسئولان را با اظهارنظرهای منتقدانه درباره عملکرد آنان خدشهدار کنند و برخى از آنان از سر اجبار به هر شکل سیاستگذاری و نظارت تن میدهند.
اما به جز این فیلمسازان که به بدنه سینمای ایران تعلق دارند، افرادی هم هستند که به دلیل عدم وابستگی به حمایت دولتی استقلال بیشتری دارند. فیلمسازان طیف دوم یا بودجه ساخت فیلمهایشان را از خارج ایران تامین میکنند و یا اگر با هزینه شخصی فیلم میسازند، به دلیل جایگاه بینالمللی که به دست آوردهاند، به موفقیت آثارشان در کشورهای دیگر اطمینان دارند.
فیلمسازان این طیف که آثارشان در ایران به کنایه «فیلمهای جشنوارهای» لقب گرفته است، به خاطر پیروی نکردن از قواعد نظارتی و تلاش برای عبور از خطوط قرمز، مجبورند از نمایش فیلمهای خود در داخل ایران چشم پوشی کنند. اما همین روش نیز به نوعی میتواند به انطباق با شرایط تعبیر شود. آنها در ایران زندگی میکنند، اما برای ایرانیان فیلم نمیسازند. دولت نیز با این فیلمسازان کنار آمده و مانع نمایش آثار آنها در خارج از ایران نمیشود.
به نظر میرسد تا وقتی اقتصاد سینمای ایران از تولید فیلم تا ساخت و تعمیر سالنهای نمایش و سرمایهگذاری برای بهبود زیرساختها بر عهده دولت باشد و بخش خصوصی علاقهای به ایفای نقش جدی در چرخه اقتصادی نشان ندهد، دخالت پررنگ دولت در نظارت بر سینما ادامه می یابد.
با توجه به جایگاه فعلی ایران در مناسبات جهانی و انزوای روزافزون دولت جمهوری اسلامی به دلیل تداوم برنامه هستهای، چشمانداز امیدوارکنندهای برای حضور بخش خصوصی در اقتصاد سینما وجود ندارد و از سوی دیگر به دلیل بنیانهای ایدئولوژیک دولت نهم جمهوری اسلامی، نباید انتظار داشت که نظارت بر فعالیتهای فرهنگی کاهش یابد.