علی رشیدی، معاون پیشین بانک مرکزی ایران، دارای مدرک دکترای امور مالی بینالمللی از دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا، استاد دانشگاه در تهران و عضو شورای رهبری جبهه ملی ایران است.
در این گفتوگو علی رشیدی به پرسشهایی درباره محاسبات مربوط به فایده و هزینه ملی کردن صنعت نفت ایران، پیش و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و تصمیمهای سیاسی در دوران نخستوزیری محمد مصدق در زمینه چالشهای مربوط به ملی کردن نفت پاسخ میگوید:
آقای رشیدی، بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و اقدام نظامی در به زیر کشیدن دولت محمد مصدق ایران از لحاظ درآمد سالانه نفتی در مقام مقایسه با قبل از ملی کردن نفت در پایان سال ۱۳۲۹ هنوز جلو بود یا نه؟ به عبارت دیگر فارغ از آنچه که بعد از ملی کردن نفت روی داد نفس ملی کردن نفت سبب پیشرفت ایران شده یا نه؟
وقتی نفت ملی شد، محاصره اقتصادی ایران و قطع صادرات نفت باعث سقوط درآمد ایران از این محل شد. یعنی حتی روزانه ۲۰ هزار بشکه هم ایران نمیتوانست صادر کند و دو سه مورد هم که صادراتی به وجود آمد انگلستان جلویش را گرفت و بنابراین درآمد ارزی از نفت قطع شد.
سال ۳۲ که کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد کمکم دولت بعدی روابط خودش را با آمریکا و انگلستان به وجود آورد و در سال ۱۳۳۴ است که قرارداد با کنسرسیوم بسته میشود و از آن تاریخ به بعد درآمدهای نفتی ایران افزایش پیدا میکند. البته باید در نظر داشت که قیمت یک بشکه نفت حتی تا سال ۱۳۳۴ در حدود کمتر از دو دلار هر بشکه بود.
بنابراین قرارداد با کنسرسیوم در واقع تدریجاً که تولید افزایش پیدا کرد درآمدهای نفتی هم بیشتر شد و نکته مهم این است که در همان سال ۱۳۳۴ که برنامه هفت ساله دوم تهیه میشد دولت و مجلس قبول کردند که درآمد حاصل از نفت صرف سرمایهگذاری بشود برای توسعه اقتصادی ایران.
یعنی یکی از اهداف مهم ملی کردن صنعت نفت به طور عملی و قانونی توسط دولتهای بعدی تعهد ایجاد شد. اگرچه ممکن بود مقداری از آن حیف و میل شود ولی خود توسعه اقتصادی مملکت در گرو درآمدهای نفتی بود به علاوه اینکه خب روابط جدید باعث شد سرمایهگذاریهای خارجی هم به کمک بیاید و دولت آمریکا هم که یک دولت جدید دست نشاندهای را برای خودش در ایران به وجود آورده بود کمکهای اقتصادی و نظامی زیادی به ایران کرد، مخصوصا ۷۰ میلیون دلار که در همان سال اول به کودتاچیان داد.
بنابراین خود ملی کردن امکانات ارزی زیادی را در سال ۱۳۳۴ در اختیار دولت گذاشت که بهترینش از ۱۳۵۱ است که انقلاب نفتی اوپک اتفاق میافتد و کمکم قیمت یک بشکه نفت از یک دلار و ۹۴ سنت میرسد به چهار دلار و نیم و بعد کمکم افزایش پیدا میکند تا زمان انقلاب ایران که به بشکهای بیش از ۴۰ دلار میرسد و درآمد ارزی دولت از کمتر از دو میلیارد دلار به هشت میلیارد دلار در سال ۵۱ و ۵۲ میرسد تا میرسد به ۲۶ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۵ و ۵۶.
بنابراین خود ملی کردن و در اختیار دولت قرار گرفتن صنعت نفت و درآمد نفتی امکانات ارزی بسیاری را در اختیار دولت میگذارد که مهمترین مطلب که امروز هم درس بزرگی است چگونه سیاستهای اقتصادی دلسوزانه کادر دولت و سازمانهای تخصصی مثل سازمان برنامه وزارت اقتصاد این امکان را به وجود میآورند که رشد تولیدات صنعتی ایران به ۱۵ درصد در سال افزایش پیدا کند و تولید ناخالص داخلی یک رشد ۱۲ درصدی داشته باشد.
یعنی برخلاف حرفهایی که یک عده الان درست کردهاند که ملی کردن درآمد ارزی را بالا برده ولی کاری نشده این طور نیست. بلکه خب آمارها نشان میدهد که پایه توسعه صنعتی ایران از سال ۱۳۳۶ و ۳۷ بر مبنای درآمدهای تازه نفتی به علاوه خب البته سرمایههای خارجی و غیره ریخته میشود.
یک سؤال اقتصادی سیاسی بپرسم. در چه صورت دعوای نفت میان ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس در فاصله ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ میتوانست به گونه مرضیالطرفین حل شود، با توجه به اینکه بعضیها میگویند شکست دولت محمد مصدق محتوم بود مگر اینکه تن به سازش میداد؟ سازش را به عنوان لغت با بار منفی استفاده میکنند. برعکس عدهای دیگر بر آن هستند که دولت مصدق میتوانست با یک سازش اصولی (با بار مثبت) مسئله نفت را حل کند.
جواب این سؤال بستگی به این دارد که ما چگونه به نهضت ملی شدن صنعت نفت نگاه کنیم. نهضت ملی شدن صنعت نفت مسئله فقط صنعت نفت نبوده. بلکه یک نهضت واقعی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، مخصوصاً استقلالطلبانه بوده برای نجات از تسلط انگلستان بر تمام ساختار حکومت و دولت در داخل ایران.
درست است که سمبل آن ملی کردن صنعت نفت است، ولی آن استقلال و آزادیخواهی و دموکراسیطلبی است که ملت ایران را مخصوصاً طبقات متوسط را در این نهضت دخیل و سهیم کرد. یعنی همان هدفی که انقلاب مشروطیت داشت که در اثر تبانی روس و انگلیس به شکست منجر شد و تقسیم ایران در ۱۹۰۷ انجام گرفت که میخواست اصلاً به استقلال ایران خاتمه بدهد.
این یک سرکوفتگی شدیدی برای ملت ایران بود و بنابراین نهضت ملی کردن صنعت نفت به دنبال بازیافت استقلال و افتخارات ملی و حفظ آزادیخواهی ملت ایران بود. بنابراین مسئله مصدق و دولت او مسئله این نبود که فرض کنید یک چند دلار بیشتر از نفت به دست بیاوریم.
قبل از همه مسئله مصدق قطع تسلط انگلستان بر ساختار حکومت و دولت در ایران بود. بنابراین مقاومت در مقابل پیشنهادها مثلاً پیشنهاد بانک جهانی یا ... غیره و غیره توسط مصدق پایه اصلیاش این بود که انگلیسها نمیباید در اداره صنعت نفت ایران مستقیماً دخالت داشته باشند که باز پایگاهی برایشان شود برای اعمال نفوذ در امور داخلی ایران. بنابراین این انگیزه بخش بسیار مهم داشته.
البته از نظر اطلاعاتی خب همکاران مصدق نقایصی داشتند که منجر به فرضیات غلطی میشد. یکی از آنها این است بین شرکتهای نفتی مثلاً رقابت وجود دارد. در حالی که طبق قرارداد اکناکاری در ۱۹۲۷ این کارتل بینالمللی نفت منابع نفتی را که مال هرکس بود را به رسمیت میشناخت و بعد در توزیع نفت هم با همدیگر قرارداد داشتند که همکاری کنند. بنابراین فرض اینکه بین آمریکا و انگلیس اختلاف وجود دارد و ما از این اختلاف بخواهیم استفاده کنیم چنین چیزی اصلاً صحت نداشته. کما اینکه تمام نیازهای نفتی انگلیس را در آن سالها شرکتهای نفتی آمریکایی تأمین کردند.
از طرف دیگر فرض اینکه آمریکا یک پارتنر یا یک بروکر یا دلال یا واسطه بیطرف است، صد در صد غلط بوده برای اینکه وزیر دفاع آمریکا در کنگره در ۱۹۴۳ رسماً اعلام کرده که ما در جنگ بینالمللی دوم نیازهای نفتی انگلستان و اروپا را تأمین کردیم، بعد از جنگ وظیفه دولت انگلستان است که ۴۰ درصد از امتیاز نفت ایران را به ما بدهد، که همینطور که میبینیم قرارداد کنسرسیوم ۱۳۳۴ درواقع ۴۰ درصد از کنسرسیوم متعلق به آمریکاییها شده.
بنابراین اینها یک محاسبات نادرستی بوده که به بعضی از مقاومتها و تصمیمات سیاسی شاید نادرست منجر شده. ولی نکته بسیار مهم اهمیت قطع نفوذ و تسلط انگلستان بوده بر ایران که من فکر میکنم از نظر دکتر مصدق اهمیت حیاتی داشته و باعث میشده که این مقاومتها به عمل بیاید.
اگر این مقاومتها میشد و نتیجه محتوم آن شکست دولت محمد مصدق بود، آیا دولت مصدق بهتر نبود جور دیگری عمل کند که بر سر بعضی پیشنهادهای طرف مقابل توافق شود و از آنجا به بعد با چانهزنی جلو برود که وضع ایران هم از لحاظ سیاسی، استقلال، از لحاظ دموکراسیخواهی و هم از لحاظ اقتصاد از پیش از سال ۱۳۲۹ و بعد از ۱۳۳۲ جلوتر باشد؟
این یک چیز فرضی است. مسئله نهضت ملی اگرچه بین روشنفکران و طبقات تحصیلکرده و مردم شهری یک جنبش بزرگی به وجود آورد که این جنبش بزرگ اولین بار مفهوم ایران دوستی و میهنخواهی را در ذهن مردم ایران زنده کرد که حتی امروز و در جریان جنگ ایران و عراق تبلور آن را دیدیم. بنابراین این یک جنبه بسیار اساسی بوده. ولی آنچه که سازش با کنسرسیوم یا شرکتهای نفتی به ارمغان میآورد حفظ وضع موجود در داخل بود. وضعیت دربار، وضعیت طبقه ممتازه، وضعیت گروههای کنترل کننده روابط اجتماعی و قدرت در ایران را عوض نمیکرد.
بنابراین تداوم خود همین مبارزه باعث شد که جناحبندیها برای مردم ایران تا حد زیادی روشن بشود که پایههای انقلاب ۱۳۵۷ در اثر همان شناختها به وجود آمد. یعنی اگر روز ۲۸ مرداد نهضت مقاومت ملی تشکیل میشود و عدهای شروع میکنند به مبارزه و این مبارزه تا ۱۳۵۷ ادامه پیدا کرده اینها اثرات اجتماعی و سیاسی مجموعه آن مقاومتهاست که به طور ضمنی فساد طبقه حاکمه آن زمان و مرکز آن دربار را برای عده بسیار زیادی روشن کرد.
اگرچه مثلا این نهضت به طور موقت شکست خورد یا آن هدف توسط مصدق در کوتاه مدت به دست نیامد ولی خود پذیرش اصل ملی شدن صنعت نفت توسط مثلا انگلستان و به دنبال آن توسط آمریکا و آماده شدن آنها برای قرارداد ۱۳۳۴ با کنسرسیوم و به دنبال آن امتیازاتی که به طور مرتب به ایران داده شد که حوزه قرارداد را کوچک کنند و یا اینکه کمکم قیمتگذاری نفت به دست اوپک بیافتد و همینطور شرکتهای غیرانگلیسی مثل شرکتهای ایتالیایی و ژاپنی و غیره وارد صحنه نفت ایران شوند، این داستان اهداف ملی شدن صنعت نفت تقریباً درست است که مصدق در کار نبود بعداً ولی به عقیده من در دوره ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۲ و ۵۳ بسیاری از آن اهداف به طور ضمنی تأمین شد.
این است که اگر مثلاً مصدق آن موقع سازش میکرد ممکن بود که از نظر درآمد نفتی ایران چیزی گیرش بیاید در کوتاهمدت ولی آن اثرات اجتماعی و سیاسی که مورد نظر مصدق بود برای اینکه واقعاً دست انگلستان را از ایران قطع کند و از طرف دیگر این روح وطنخواهی، دموکراسی و آزاداندیشی در جامعه توسعه دهد ممکن بود که به دست نیاید.
در درون خود جبهه ملی صداهایی بود مثل صدای خلیل ملکی و دیگران که همان موقع استراتژی دیگری را به محمد مصدق پیشنهاد میکردند. اتفاقاً آنها میگفتند که اگر دعوای نفت به گونه مرضیالطرفین حل شود و یک مقدار وضع ایران از لحاظ اقتصادی بهتر شود، وضعیت سیاسی را هم میتواند بهبود ببخشد و بنیادهای دموکراسی را در ایران تقویت کند، در صورتی که اگر این طور نشود خارجیها به این فکر میافتند که دولت محمد مصدق را شکست بدهند و به زیر بکشند. از آن موقع تا حالا این زاویه نقد در درون نهضت ملی ادامه داشته و عدهای احساس میکنند که اگر این پیشنهادها پذیرفته میشد شاید دولت محمد مصدق سقوط نمیکرد و اتفاقا از لحاظ توسعه سیاسی و جا افتادن دموکراسی الان جلوتر بودیم. الان در جبهه ملی یا در ایران و یا در میان حامیان دولت مصدق چنین نقدهایی تا چه حد وزن دارد؟
من فکر میکنم اینها همه فرض است، فرضهای به اصطلاح تخیلی است که با واقعیات روزمره آن سالها شکاف زیادی دارد. دولت مصدق موقعی روی کار آمد که دولت شوروی و مخصوصاً حزب توده با دشمنی صد در صد و آشکار در مقابل آن دولت کارشکنی میکردند. چرا؟ برای اینکه مصدق با سابقه تقریباً ۴۰ ساله خودش از یک طرف نشان داده بود که در مقابل منافع ملی به هیچ وجه اصلاً کوتاه نمیآید. همین طور در موارد آزادیخواهی و دموکراسی و این داستانها.
مخصوصا از ۱۹۴۲ و ۴۳ که کافتارادزه به ایران آمد و نفت شمال را میخواست، مصدق که در مجلس بود با وضع قانون دولت را از هرگونه مذاکره درباره نفت با دولتهای خارجی تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هست منع میکرد. از طرف دیگر در همان تقریباً ۱۳۲۶ بود که باز انتخابات را چون تسلط انگلستان در مناطق جنوبی ایران وجود داشت و همین طور هم حزب توده استانهای شمالی را تحت کنترل داشت، مصدق با یک تاکتیک ماهرانه انجام انتخابات را موکول کرد به خروج نیروهای خارجی از ایران و همین طور تصویب یا بررسی قرارداد «قوام سادچیکوف» را به بعد از خروج نیروهای خارجی و بعد از انتخابات مجلس موکول کرد.
بنابراین شوروی انتظار داشت که اولاً در ایران پایگاه داشته باشد و بگیرد و حتی بعداً هم در انتظار اینکه فساد و سقوط حکومت ایران باعث شود که ایران به بلوک شوروی بپیوندد. بنابراین شما یک طرف نیروهای حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی را دارید که دایم کارشکنی میکنند.
از طرف دیگر شما ارتش را دارید و کانون افسران بازنشسته را دارید و کارشکنی آنها در کار مصدق. از یک طرف مالکین و فئودالها را دارید که مخالف برنامههای اجتماعی مصدق مثل تخصیص قسمتی از درآمدهای مالکانه به احیای روستاها و آبادانی روستاها [هستند]. از طرف دیگر خب نیروهای دیگر هم هستند که دائم دخالت می خواستند بکنند که بیاید مثلاً قوانین عرفی و غیره و غیره جای قوانین موضوعی که داور و دادگستری بنیانگذاری کرده بودند آنها را بگیرد. حالا دربار و غیره را هم که دارید.
بنابراین اگر ما به مجموعه این عوامل توجه کنیم میبینیم که مصدق با تمام مظلومیت و صداقت و پاکی دنبال یک امر بسیار بسیار سختی بود و حالا این که به ۲۸ مرداد منجر شد شکست خورد، اتفاقاً خود مصدق با طرز کارش و کشاندن اوضاع آن که کودتاچیان بیایند و در مقابلش بایستند به عقیده من درس بزرگی برای آینده ملت ایران باقی گذاشته که اگر این طور نمیشد خب با خریدن پنج نماینده میتوانستند اکثریت مجلس را به نفع دربار و غیره تغییر دهند و دولت مصدق را ساقط کنند و بگویند در یک پروسه دموکراتیک مجلس رأی داده، مصدق از کار برکنار شده و بعد خب زاهدی بیاید یا هرکس دیگر...
ولی با انجام کودتا در واقع مصدق با غرب، مدعیان آزادی و دموکراسی مقابله کرد و نشان داده که تمام حرفهایی که اینها از آزادی و دموکراسی و عدالت و غیره میزنند پوچ و بیمعنی است و آیزنهاور با وجود اینکه در کودتا شرکت داشت و همکاری کرد CIA با MI6 و غیره ولی خود آیزنهاور وجدانا از کاری که با مصدق کرده بود پشیمان یا حداقل نگران بود.
کما اینکه در آخرین دیدارش با صالح سفیر ایران، از مصدق خیلی تعریف کرده، صالح خیلی مبهوت [گفته] که آقا تو اینقدر از مصدق تعریف میکنی چگونه کودتا کردی، آیزنهاور میگوید من میدانم شما چه فکر میکنید، آن چیزی که من به شما گفتم درباره مصدق این نظر خود من بود درباره شخصیت مصدق و مقام او، ولی آن کاری که انجام شد در جهت منافع شرکتهای نفتی و آمریکاییها بود.
به عقیده من درست است که نسل دوره مصدق بسیار زجر کشید از این کودتا و تا انقلاب حداقل سعی کرد آثار آن را برطرف کند ولی درسهای بسیار بسیار گرانبهایی در همان دو سه سال بر پایه عملکرد ۲۰ ساله برای نسلهای آینده ملت ایران باقی گذاشت که انقلاب ۵۷ حرکت در همان مسیر بوده. اگرچه بازهم مثل نهضت مشروطیت، مثل نهضت ملی کردن صنعت نفت در مقابل انقلاب هم باز عواملی بودند که آن را به بیراه کشاندند که انشاءالله اصلاح خواهد شد.
به عنوان کسی که حامی دولت محمد مصدق است شما یا دیگر همفکرانتان فکر میکنید که کارنامه دولت محمد مصدق و آنچه کرد در ارتباط با دعوای نفت، بدون کم و کاست بود یا فکر میکنید که ممکن بود در بعضی از موارد نوع دیگری هم عمل شود؟
من فکر میکنم بیکم و کاست نبوده. یعنی همکاران مصدق آن کاری را که میتوانستند بکنند نکردند. یعنی مثلاً اگر سفارت ایران در واشنگتن در سال ۱۹۴۳ و ۴۴ دقیقاً مذاکرات کنگره را میفرستاد به ایران یا بعداً حتی میفرستاد که آقا نظر آمریکا این است که ۴۰ درصد نفت ایران را داشته باشد، خب... اگر این طور بود دیگر مصدق نمیتوانست با آقای هریمن یا آقای دیگر اینقدر به آنها اعتماد کند و خیل کند که رقابت بین انگلیس و آمریکا باعث میشود بتواند پیروز شود.
یا اینکه ترساندن آمریکا از حزب توده و کمونیزم و غیره درست همان سیاستی بود که انگلستان ترویج میکرد که آمریکا را بکشاند به طرف خودش. بنابراین کسانی که میخواستند مصدق این سیاست را تعقیب کند خود این آب ریختن به آسیاب دشمن بوده. یا کسانی در داخل که فشار زیاد میآوردند که در آن جریان جنگ خارجی بیاییم در داخل هم با ایجاد فشار و اجرای بعضی دستورات و مقررات جنگ طبقاتی و گروهی و غیره ایجاد کنیم.
بنابراین اینها آن اشتباهاتی بود... یا مثلاً نفوذ افراد حتی خائن، افرادی که بعداً اسمهایشان معلوم است که چه کسانی هستند، اینها مثلاً از اول آمدند جزو نهضت ملی در درون جبهه ملی اینها بودند ولی امروز روشن شده که اینها از کجا دستور میگرفتند و خرابکاری میکردند یا نمیگذاشتند که تصمیمی گرفته شود.
بنابراین به عقیده من این شکست فقط مسئله تصمیمگیری سیاسی یا غلط دولت نبوده، بلکه عوامل متعددی وجود داشته که یا اطلاعات صحیح در اختیار نبوده یا اینکه در درون جبهه ملی افرادی بودند که دایم کارشکنی میکردند. به چه کسانی مثلاً آمریکا وعده نخستوزیری بعد از مصدق را داده بود. چه کسی چهل بار اقلاً چه در آمریکا و چه در اروپا و چه در ایران با سفارت آمریکا در ایران رفت و آمد داشته. چه کسی فرض کنید با مراجع تقلید آن زمان همکاری میکرده که بتوانند جناحهایی را علیه مصدق به وجود بیاورند.
یا خود سفارت انگلیس بنا به شواهد یا گفتاری که وجود دارد چه نیروهای داخلی را حتی در مناطق مختلف شهر مثل شهرنوی آن زمان نگاهداری میکرده که روز ۲۸ مرداد جمعشان کرده، کله پاچه داده، عرق داده، ساعت ۹ صبح اینها را سوار کامیون و تراک کرده وارد خیابان کرده. یا آن برادران رشیدیان و غیره و غیره چه نقشی داشتند.
بنابراین وضعی که پیش آمد یک وضع آزمایشگاهی بسیار بسیار قابل مطالعه حتی برای محققان علوم سیاسی و اقتصادی... با وجود اینکه محنت بزرگی به عده زیادی از طرفداران مصدق تحمیل شد ولی من فکر میکنم بعد از گذشت ۶۰ سال روز به روز اهمیت مصدق، صداقت و پاکی او بیشتر متبلور میشود.
الان مثلاً میبینید سالی نیست که چندین کتاب تازه درباره نهضت ملی شدن صنعت نفت و شخص مصدق نوشته نشود. اینهاست که از نظر تاریخی درس بسیار بزرگی است برای آینده ملت ایران. به عقیده من نهضت ملی شدن صنعت نفت خواسته ملت ایران را از نظر آزادی و استقلال و دموکراسی منعکس میکند. ممکن است که در کوتاه مدت فرض کنید دو سال سه سال فداکاریهای زیادی شد و در ظاهر، در آن موقع، نتیجه نداد ولی این درس گرانبهایی است پیش روی ملت ایران برای آینده این ملت.