لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۰:۲۰

همسر زیدآبادی: از همه جالب‌تر محبوبیت ابطحی و عطریانفر بود


گروهی از همسران بازداشت‌شدگان سیاسی در منزل ابطحی
گروهی از همسران بازداشت‌شدگان سیاسی در منزل ابطحی
شماری از خانواده‌های فعالان مدنی و سیاسی در ایران، ساعت ۱۱ صبح روز یکشنبه، مقابل دفتر آیت‌الله محمود هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضائیه، جمع شدند تا به بازداشت عزیزانشان و روند اعتراف‌گیری و برگزاری دادگاه اعتراض کنند.

مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگاری که در روزهای پس از انتخابات ۲۲ خردادماه بازداشت شد، در گفت‌وگو با رادیو فردا، درباره این تجمع و نیز وضعیت احمد زیدآبادی در زندان گفته است.

رادیو فردا: خانم محمدی، تجمع روز یکشنبه خانواده‌های زندانیان سیاسی چطور برگزار شد؟

مهدیه محمدی: خانم‌ها به من تلفن کردند و گفتند ساعت ۱۱ جلوی دفتر آقای شاهرودی سر خيابان جامی در ولی عصر قرار دارند. وقتی من ساعت ۱۱:۳۰ رسيدم آنجا، حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر از خانواده‌ها آمده بودند، البته تعداد مأموران نيروی انتظامی، پاسداران و لباس شخصی‌ها هم زياد بود. بعد از يک ساعت گفتند دو نفر به نمايندگی از سايرين بروند داخل.

خانم محتشمی‌پور، همسر آقای تاج زاده، و خانم مجردی، همسر آقای ميردامادی، به نمايندگی از سايرين داخل رفتند. به آنها گفته بودند شما بايد تقاضای ملاقات کتبی بنويسيد و بعد ما اطلاع می‌دهيم که به ملاقات آقای شاهرودی بياييد.

برای من احساسات مردم جالب بود، يعنی هر عابر پياده‌ای يا ماشين و موتوری که رد می‌شد می‌پرسيد اينجا چه خبر است و وقتی می‌گفتيم خانواده زندانيان هستيم، برای ما ابراز احساسات می‌کردند و حتی بعضی از مردم آمده بودند که از ما حمايت کنند.

جالب‌تر از آن محبوبيت آقای ابطحی و آقای عطريانفر بود و من تعجب کردم اين آقايان از دو روز پيش چقدر محبوب شده‌اند و مردم عادی هم که رد می‌شدند ابراز احساست می‌کردند و می‌گفتند آقای ابطحی و عطريانفر را خيلی دوست داريم و معلوم است در اين يک ماه چه رنجی کشيده‌اند.

«زیدآبادی گفت بازداشت مثل یک مرگ ناگهانی است»

رادیو فردا: از آقای زيدآبادی خبر جديدی داريد؟

آقای زيدآبادی چهارشنبه هفته گذشته تلفن زد و حالش خيلی خوب نبود و ما نگران شديم تا اين که همين نيم ساعت پيش هم تلفن زد.

اين بار حالش کمی بهتر بود ولی گفت من خيلی رقيق‌القلب شده‌ام، دلم تنگ شده و برايتان نگران هستم. من هم به او گفتم وقتی آنجا هستی قيد ما را بزن و به قول خودت بايد به خدا توکل کرد. از او پرسيدم کجاست؟ گفت ازاين سؤال‌ها نپرس. گفتم اين حق من است که بدانم کجا هستی، گفت اين دوستان می‌گويند جايی در بازداشتگاه اوين هستم.

به او گفتم به خودت فشار نياور و نگران خانواده نباش، تو که تجربه انفرادی را داری و می‌گفتی که بعضی وقت‌ها در انفرادی می‌رقصيدی، اين بار هم همان طور باش. او گفت فضا خيلی فرق می‌کند، آن طوری نيست که تو فکر می‌کنی.

خانم محمدی، فکر می‌کنيد تفاوت آن چيست؟

احساس من اين بود که اين بار فشار بسيار زيادتری روی او است.

به آقای زيدآبادی تاريخی برای جلسه دادگاه اعلام نکرده‌اند؟

من فقط از آقای زيدآبادی پرسيدم خبر داری که آقای ابطحی را آورده‌اند دادگاه، بلافاصله از بازجويی که آنجا بود پرسيد ما می‌توانيم درباره آقای ابطحی صحبت کنيم؟ بازجو هم گفت اصلاً اصلاً و بعد آقای زيدآبادی به من گفت درباره اين مسئله صحبت نکن و من هم ادامه ندادم.

آقای زيدآبادی به شما نگفتند که تلاش می‌شود از ايشان هم اعترافاتی بگيرند؟

اصلاً به اين موضوع اشاره‌ای نکرد و اصطلاحی که به کار برد اين بود «بازداشت مثل يک مرگ ناگهانی است و بعد از آن دیگر دنيا چه ارزشی دارد».
XS
SM
MD
LG