در ادامه بازداشتهای پس از انتخابات ریاست جمهوری، مأموران امنیتی جمهوری اسلامی صبح روز شنبه ۳۱ مرداد، دکتر محمد ملکی فعال سیاسی ۷۶ ساله را در منزل مسکونیاش بازداشت کردند.
آقای ملکی نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب بود که طی دو دهه گذشته چندین بار به خاطر مواضع انتقادیاش بازداشت و راهی زندان شده است.
همسر دکتر ملکی با ابراز نگرانی از وضعیت جسمانی همسرش که متبلا به بیماری سرطان بوده و از بیماری قلبی و دیابت رنج میبرد، در گفتوگو با رادیو فردا به پرسشهایی در ارتباط با بازداشت همسرش پاسخ داده است.
ساعت ۸:۳۰ صبح شنبه در خانه را زدند، پنج نفر بودند که يکی از آنها آقای حدوداً ۵۰ ساله بسيار بیادبی بود. گفت ما آمدهايم دکتر را ببريم و پايش را ميان در گذاشت. من در را نگه داشتم، چون میخواستند بريزند توی خانه. آن مرد گفت برويد کنار تا ما بياييم داخل، گفتم شما اجازه نداريد داخل بياييد. يک کاغذ به دکتر نشان داد و دکتر گفت بگذاريد بيايند داخل.
من باز هم مانع شدم و گفتم چگونه شما را کنترل کنيم؟ شما خيلی جاها رفتهايد و اسلحه و ترياک گذاشتهايد و بعد آن را به عنوان سند مطرح کردهايد، حالا من چگونه بگذارم بياييد داخل؟ آقای ديگری که مسنتر و مؤدبتر بود گفت ما آمدهايم خانه را بگرديم و دکتر را ببريم. سه جوان بين ۳۰ تا ۳۵ سال هم بودند.
خودشان گفتند از طرف اطلاعات آمدهاند.
من خيلی عصبی شده بودم، به خصوص از رفتار يکی از آنها که بسيار بیادب بود. به آنها گفتم که زمان شاه هم چند بار به خانه ما آمده بودند و بسيار مؤدبانه دکتر را بردند، اما شما اصلاً ادب نداريد. گفتند خانم مگر ما چه کار میکنيم؟ خوب دکتر با منافقين ارتباط دارد.
میخواستند رسيور ماهواره را هم با خود ببرند و آن آقايی که مؤدبتر بود گفت شما مینشينيد و ماهواره تماشا میکنيد. من به آنها گفتم شما چقدر ناتوان هستيد که از چند جوان بدبخت و آواره که غذا ندارند بخورند هم میترسيد، پس شما بدبختتر از آنها هستيد. منافقين کسی نيستند شما آنها را بزرگ کرديد و نگاه کردن ماهواره دليل بر ارتباط با منافقين نيست.
شناسنامه، موبايل، حدود ۸۰ تا کتاب، کارهای تحقيقاتی و مصاحبههای دکتر را بردند. همچنين يادداشتهای مرا بردند، اين يادداشتها مربوط بود به مراسم تحليف اوباما چون من زمستان در کانادا بودم و در آنجا اين يادداشتها را پرينت گرفته بودم. يک سری سی دی و چند عدد نوار کاست که در مورد بحث شمس و مولانا را بردند. حالا فکر میکنند مدارک زيادی در دست دارند.
وقتی میخواستند دکتر را ببرند من به دکتر ملکی گفتم از شما خواهش میکنم اگر خواستند مصاحبه تلويزيونی انجام بدهی، حتماً قبول کن هيچ اشکالی ندارد، چون اگر با اين وضع از تو مصاحبه بگيرند آبروی جمهوری اسلامی میرود.
نه، فقط گفتند از طرف اطلاعات هستند. من ملحفه و چند دست لباس برای دکتر گذاشتم، ولی آن آقايی که بیادب بود گفت مگر میخواهد برود هتل؟ گفتم اگر هتل میرفت خوب بود ولی شما میخواهيد او را ببريد زندان و آنجا کثيف است. گفت نه او را زندان نمیبريم. گفتم خوب اگر خانهای هم میگيريد، چون شما هستيد کثافت است و به ملحفه نياز دارد.
بله، آقايی که مسنتر بود گفت داروهايش را بدهيد. گفتم يکی از آنها دارد تمام میشود، گفت ما برايش میخريم. من آدرس دکتر و بيمارستان مخصوص دکتر ملکی را هم روی کاغذ نوشتم و در کيسه داروهايش گذاشتم.
آقای دکتر مولايی وکيل دکتر ملکی است. من به آقای مولايی و بيمارستان خبر دادم. اما نمیدانم بايد کجا بروم پيگيری کنم. اينها خودشان بايد خبر بدهند.
آقای ملکی نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب بود که طی دو دهه گذشته چندین بار به خاطر مواضع انتقادیاش بازداشت و راهی زندان شده است.
همسر دکتر ملکی با ابراز نگرانی از وضعیت جسمانی همسرش که متبلا به بیماری سرطان بوده و از بیماری قلبی و دیابت رنج میبرد، در گفتوگو با رادیو فردا به پرسشهایی در ارتباط با بازداشت همسرش پاسخ داده است.
- رادیو فردا: خانم ملکی، از نحوه بازداشت آقای دکتر ملکی بگویید.
ساعت ۸:۳۰ صبح شنبه در خانه را زدند، پنج نفر بودند که يکی از آنها آقای حدوداً ۵۰ ساله بسيار بیادبی بود. گفت ما آمدهايم دکتر را ببريم و پايش را ميان در گذاشت. من در را نگه داشتم، چون میخواستند بريزند توی خانه. آن مرد گفت برويد کنار تا ما بياييم داخل، گفتم شما اجازه نداريد داخل بياييد. يک کاغذ به دکتر نشان داد و دکتر گفت بگذاريد بيايند داخل.
من باز هم مانع شدم و گفتم چگونه شما را کنترل کنيم؟ شما خيلی جاها رفتهايد و اسلحه و ترياک گذاشتهايد و بعد آن را به عنوان سند مطرح کردهايد، حالا من چگونه بگذارم بياييد داخل؟ آقای ديگری که مسنتر و مؤدبتر بود گفت ما آمدهايم خانه را بگرديم و دکتر را ببريم. سه جوان بين ۳۰ تا ۳۵ سال هم بودند.
- متوجه شديد اين نيروها از طرف کدام نهاد يا مرجعی بودند؟
خودشان گفتند از طرف اطلاعات آمدهاند.
- خانم ملکی، فکر میکنيد دکتر ملکی به چه اتهامی بازداشت شده است؟
من خيلی عصبی شده بودم، به خصوص از رفتار يکی از آنها که بسيار بیادب بود. به آنها گفتم که زمان شاه هم چند بار به خانه ما آمده بودند و بسيار مؤدبانه دکتر را بردند، اما شما اصلاً ادب نداريد. گفتند خانم مگر ما چه کار میکنيم؟ خوب دکتر با منافقين ارتباط دارد.
میخواستند رسيور ماهواره را هم با خود ببرند و آن آقايی که مؤدبتر بود گفت شما مینشينيد و ماهواره تماشا میکنيد. من به آنها گفتم شما چقدر ناتوان هستيد که از چند جوان بدبخت و آواره که غذا ندارند بخورند هم میترسيد، پس شما بدبختتر از آنها هستيد. منافقين کسی نيستند شما آنها را بزرگ کرديد و نگاه کردن ماهواره دليل بر ارتباط با منافقين نيست.
- در تفتيش خانه چه چيزهايی را با خودشان بردند؟
شناسنامه، موبايل، حدود ۸۰ تا کتاب، کارهای تحقيقاتی و مصاحبههای دکتر را بردند. همچنين يادداشتهای مرا بردند، اين يادداشتها مربوط بود به مراسم تحليف اوباما چون من زمستان در کانادا بودم و در آنجا اين يادداشتها را پرينت گرفته بودم. يک سری سی دی و چند عدد نوار کاست که در مورد بحث شمس و مولانا را بردند. حالا فکر میکنند مدارک زيادی در دست دارند.
وقتی میخواستند دکتر را ببرند من به دکتر ملکی گفتم از شما خواهش میکنم اگر خواستند مصاحبه تلويزيونی انجام بدهی، حتماً قبول کن هيچ اشکالی ندارد، چون اگر با اين وضع از تو مصاحبه بگيرند آبروی جمهوری اسلامی میرود.
- آيا میدانيد آقای دکتر ملکی را کجا بردند؟
نه، فقط گفتند از طرف اطلاعات هستند. من ملحفه و چند دست لباس برای دکتر گذاشتم، ولی آن آقايی که بیادب بود گفت مگر میخواهد برود هتل؟ گفتم اگر هتل میرفت خوب بود ولی شما میخواهيد او را ببريد زندان و آنجا کثيف است. گفت نه او را زندان نمیبريم. گفتم خوب اگر خانهای هم میگيريد، چون شما هستيد کثافت است و به ملحفه نياز دارد.
- اجازه دادند آقای دکتر داروهايش را با خود ببرد؟
بله، آقايی که مسنتر بود گفت داروهايش را بدهيد. گفتم يکی از آنها دارد تمام میشود، گفت ما برايش میخريم. من آدرس دکتر و بيمارستان مخصوص دکتر ملکی را هم روی کاغذ نوشتم و در کيسه داروهايش گذاشتم.
- خانم ملکی تصميم داريد چه اقدامی انجام دهيد؟
آقای دکتر مولايی وکيل دکتر ملکی است. من به آقای مولايی و بيمارستان خبر دادم. اما نمیدانم بايد کجا بروم پيگيری کنم. اينها خودشان بايد خبر بدهند.