شصت سال گذشته از آن روزی که ایرانیان در رادیوی ملی، صدای هیجانزده مهدی میراشرافی، نماینده مجلس شورای ملی را شنیدند و او پشت میکروفن با خوشحالی خبر سقوط محمد مصدق را اعلام کرد.
۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، روزی است که به پیشانی تاریخ معاصر ایران چسبیده و در کنار رویدادهایی چون کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی، اشغال ایران در شهریور ۲۰، سرکوب اسلامگرایان در خرداد ۴۲ و انقلاب اسلامی در سال ۵۷، یکی از نقاط عطف سرنوشت قرن بیستمی ایرانیان است.
یکی از آن روزها که گویی مسیر تاریخ تغییر میکند و تأثیراتش برای همیشه در سیر تحولات، جاری میماند.
در این ۶۰ سال، آنچه در ۲۸ مرداد رخ داد بارها مرور شده، بررسی شده، مقاله و کتاب شده و الهام بخش بوده برای خلق شعر و ترانه و موسیقی و آهنگ و داستان و رمان و نقاشی و سینما، و حتی اپلیکشن آیفون و کمیکاستریپ.
کمابیش برای ۲۸ مرداد و سقوط مصدق، هرکس تحلیلی دارد و حرفی برای گفتن. یکی آن را «کودتای ننگین» مینامد و دیگری «قیام غرورآفرین مردم وطندوست».
یکی میگوید آنچه در این روز رخداد مایه بدبختی همیشگی ایرانیان شد و به خاطر ۲۸ مرداد، دموکراسی از ایران رخت بربست.
یکی دیگر میگوید هر آنچه همین امروز از ممکلت باقی مانده به خاطر همان ۲۸ مرداد است که اگر اتفاق نیافتاده بود، کمونیستها کشور را به دست گرفته بودند و استقلال و تمامیت ارضی مملکت ایران را فدای خواستهها و نیازهای برادر بزرگتر در آن سوی مرزهای شمالی کرده بودند.
از گزارههای سادهانگارانهای چون «هر چه بدبختی است به خاطر نفت است» تا جملات معروف ضربالمثلگونهای چون «کار کار انگلیسیهاست»، بازماندههای وقایعی هستند که در همان سالها رخ دادند و آینده ایران را ترسیم کردند.
این میان، گویی ایرانیان هنوز با ۲۸ مرداد به صلح نرسیدهاند و با خیالی آسوده، وقایع این روز را لای کتابهای تاریخ جا نگذاشته اند. به ویژه دولتمردان ایران امروز، در اظهارنظرهایی متناقض – به رغم اینکه اسلامگرایانی هستند همسو با اسلامگرایان مخالف مصدق و موافق سرنگونی او – اما باز وقتی پای مجادله و دشمنی با ایالات متحده آمریکا پیش کشیده میشود، ناخنکی هم به این روز میزنند و با عبارت معروف «کودتای ننگین CIA»، یادآوری میکنند که روابط دو کشور ایران و آمریکا، هنوز گاهی سر گره ۲۸ مرداد، معطل تاریخ است.
رادیو فردا در سلسله برنامههای «سقوط»، شصت سال پس از ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصلتر از همیشه خواهد کاوید.
در این سلسله برنامه، بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد. از محمد مصدق، قهرمان ملیکردن نفت تا محمدرضاشاه پهلوی، حزب توده، اسلامگرایان، جبهه ملی و احزاب دورن این جبهه تا شرکت نفت انگلیس و ایران و دول قدرتمند بریتانیا و آمریکا، موضوعات قسمتهای مختلف این سلسله برنامهها خواهند بود.
همچنین رویدادهای سرنوشت ساز دوره زمامداری محمد مصدق، مانند قیام سی تیر، تظاهرات ۹ اسفند در برابر کاخ پادشاه و خانه نخست وزیر، ترورهای سال ۳۲، بنبست مذاکرات نفت، انحلال مجلس و در نهایت کودتا در روزهای ۲۵ و ۲۸ مرداد، با جزئیات در این برنامهها بررسی خواهند شد.
و بعد از آن از تأثیرات سقوط مصدق بر نظام پادشاهی مشروطه، شخص پادشاه و سالهای زمامداری او خواهیم گفت و همچنین سرکوب خشن و گسترده منتقدان و مخالفان محمدرضاشاه پهلوی بعد از وقایع این روز.
چه طرفدار مصدق و خشمگین از «کودتای ننگین» و چه شاه دوست و وفادار به «رستاخیز ملی»، و چه اگر در تلاشید بیطرف باشید و بی هیچ قضاوتی به ۲۸ مرداد نگاه کنید، همه میتوانید در این سلسله برنامه، در سایه تلاش بیطرفانهای برای فهم آنچه ۶۰ سال پیش رخ داد، همراه من باشید.
از این پس همچنین میتوانید، همزمان با پخش هر قسمت از این برنامه نوشتهای برگرفته از متن و مصاحبههای هر قسمت را در وب سایت رادیو فردا بخوانید.
قسمت نخست: مصدق، سیاستمدار اشرافزاده
نخستین قسمت سلسله برنامه «سقوط» به مهمترین شخصیت ۲۸ مرداد اختصاص دارد: محمد مصدق؛ سیاستمدار کهنهکار محترمی که در پایان دهه ۲۰ خورشیدی، با قدرت سیاسی کم سابقهای نسبت به تمامی رجال زمان خود، ریاست دولت را به عهده گرفت و اساسا تصمیماتش، خلق و خویش، خواستههایش و آرمان و آرزوهایش، بر تکتک پیچ و خمهای مسیر منتهی به ۲۸ مرداد تاثیر گذاشت.
او موافقان و مخالفانی پرشور دارد و در کتابهایی که دربارهاش نوشته شده، همیشه بین یک قهرمان ملی با روحیاتی دموکرات و آزاد اندیش با رهبری دیکتاتورمنش و تندخو سرگردان است.
محمد مصدق کیست و در آغاز دهه ۳۰، او چگونه به قدرت میرسد و خود را به عنوان قهرمان ملی، در دل گروهی از ایرانیان ثبت میکند؟
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در لندن میگوید که قصه زندگی محمد مصدق، از سالها پیشتر آغاز میشود و به گفته او، نام مصدق، حتی سالها پیش از دهه ۲۰ خورشیدی به عنوان یک اشراف زاده تحصیلکرده مطرح بوده است.
و البته یکی از معروفترین جملات در آغاز زندگینامه محمد مصدق این است که او «اشرافزاده قاجار» بوده است. اما خاندان قاجار، خانوادهای بسیار بزرگ است و در دهههای نخست پادشاهی مشروطه ایران – چه در زمان قاجار و چه در زمان پهلوی – گروه بزرگی از رجال سیاسی دوران، با خاندان قاجار پیوندهای خانوادگی داشتهاند.
جلال متینی، نویسنده کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق»، درباره روابط خویشاوندی مصدق با خاندان قاجار میگوید: «مادرش، خانم نجمالسلطنه، دخترعموی ناصرالدین شاه بود. خاله دکتر مصدق، زن مظفرالدین شاه قاجار بود. همینطور فرمانفرما، دایی دکتر مصدق از رجال معروف و مهم دوره قاجار بوده. و در نتیجه او نمیتوانسته علایق خانوادگی خود را نادیده بگیرد.»
و البته اعتبار و اهمیت خانوادگی مصدق، به شاهزاده بودن خانواده مادری او خلاصه نمیشود. پدر محمد مصدق نیز برخواسته از یک خاندان صاحبنام در دستگاه اداری قاجاریه بوده است.
مجید تفرشی میگوید: «پدرش میرزا هدایتالله آشتیانی، وزیر دفتر ناصرالدین شاه بود و کلا آشتیانیها و فراهانیها و تفرشیها، تقریبا از دوره فتحلعلی شاه و به خصوص در دوره ناصرالدین شاه، نظام دیوانسالاری و اداری – مالی دربار قاجار را اداره میکردند.»
این اشرافزاده قاجار در سال ۱۲۶۱ خورشیدی در تهران به دنیا آمده و از همان سالهای کودکی – به روایتی در ۹ سالگی – به واسطه نفوذ پدرش، میرزا هدایتالله وزیر دفتر، در ردیف مستوفیان حقوقبگیر قرار گرفت و عملا در دوره ناصرالدینشاه قاجار، وارد دستگاه دیوانسالاری قاجاریه شد.
او همان شغلی را برگزید که پدرانش در دستگاه انجام میدادند: «مستوفی». یعنی حسابدار کل یکی از ولایات ایران که به نوشته خود مصدق، همواره با فرمان شخص شاه انتخاب میشد.
با توجه به تاریخ تولد مصدق، این کارمند عالیرتبه در زمان پیروزی انقلاب مشروطه و امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدینشاه قاجار در ۱۴ مردادماه سال ۱۲۸۵ خورشیدی، ، ۲۴ ساله بوده است.
نگاهی به سلسله وقایع زندگی مصدق در آن سالها نشان میدهد که او در فاصله کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، شغل مستوفی را واگذاشته و برای تحصیل به سوئیس و فرانسه سفر کرده است.
و این زمانی است که در تاریخنگاری مشروطه، محمد مصدق برای نخستین بار ظهور میکند. مجید تفرشی میگوید که در روزنامه شرق که توسط سیدضیاءالدین طباطبایی منتشر میشد، ترجمه مصاحبهای از محمد مصدق با یک روزنامه سوئیسی منتشر شده است.
و البته سفر مصدق به اروپا و دورهای که در کشورهای فرانسه و سوئیس گذرانده، از جمله دورههای زندگی اوست که اطلاعات بسیار محدودی درباره این نخست وزیر آینده ایران وجود دارد.
درباره آنچه از این دوره میدانیم و نمیدانیم، عباس میلانی، مورخ و استاد دانشگاه استنفورد میگوید: «میدانیم که در ابتدا به دلیل ندانستن زبان مشکل پیدا کرده و به دلیل همین گرفتاری که ابعادش هنوز روشن نشده، به ایران بازگشته. میدانیم به اروپا باز میگردد و در همین دوره ازدواج میکند. میدانیم که مادرش ازدواج او را ترتیب داده. نکتهای که کمتر دانسته است، این است که در دوران زندگی در پاریس، با یک خانم فرانسوی ارتباطاتی پیدا میکند و این خانم با او مصاحبهای درباره زنان انجام میدهد. اما این مصاحبه به شکل مرموزی گم شده است. چرا که تنها شماره آن نشریه که در آرشیوش پیدا نمیشود، همان شماره است که این مصاحبه در آن منتشر شده است.»
مصدق با مدرک دکترای حقوق به ایران باز میگردد و عنوان نخستین ایرانی که چنین مدرکی را دریافت کرده، برای همیشه به خود اختصاص میدهد. از اینجا او تبدیل میشود به «دکتر مصدق» و عنوان «دکتر» برای همیشه با نام خانوادگی او همراه میشود.
حالا این جوان تحصیلکرده اروپا رفته، با نفوذ و اعتباری که ریشههای خانوادگیاش برای او به ارمغان میآورند و همچنین تجربه کاری در امور مالی و اداری، آماده است تا مدارج ترقی را یکی پس از دیگری طی کند.
مجید تفرشی درباره اینکه مصدق از زمان بازگشت به ایران تا کودتای سوم اسفند توسط رضاخان میرپنج، چه میکرده، میگوید: «اول وارد وزارت مالیه میشود، اما در دوره حکومت صمصامالسلطنه از معاونت وزارت مالیه استعفا میکند و دوران حکومت وثوقالدوله، به دلایل مختلف – به ویژه به دلیل مخالفت با سیاستهای انگلیسی وثوقالدوله – کنار میرود. وقتی مشیرالدوله سرکار میآید، وزیر عدلیه میشود و در واقع برای نخستین بار وزیر میشود. در زمان کودتای سوم اسفند، مصدق والی فارس بود و طبیعتا با کودتا مخالفت میکند.»
به گفته تفرشی، مصدق به دو دلیل با کودتای رضاخان که با رهبری سیاسی سیدضیاء الدین طباطبائی رخ داد، مخالف بود. نخست اینکه بخشی از هیات حاکمه بریتانیا از کودتا حمایت میکردند و دوم، به دلیل ماهیت ضد درباری کودتا.
به گفته این پژوهشگر، مصدق همزمان با کودتا، از ترس دستگیری میگریزد و به ایل بختیاری پناه میبرد.
(در قسمت بعدی از بازگشت دوباره مصدق به قدرت خواهیم گفت و اینکه در فاصله کودتای سوم اسفند تا انقراض سلسه قاجاریه، مصدق به چه کارهایی مشغول بوده. همچنین مخالفت با پادشاهی رضاخان سردار سپه و آغاز سالهای خانهنشینی و تبعید و زندان و البته ماجراهای شهریور ۲۰، اشغال ایران، سقوط رضاشاه و دومین بازگشت محمد مصدق به عرصه سیاست داخلی ایران، همه از موضوعات قسمت دوم «سقوط» خواهند بود.)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید:
۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، روزی است که به پیشانی تاریخ معاصر ایران چسبیده و در کنار رویدادهایی چون کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی، اشغال ایران در شهریور ۲۰، سرکوب اسلامگرایان در خرداد ۴۲ و انقلاب اسلامی در سال ۵۷، یکی از نقاط عطف سرنوشت قرن بیستمی ایرانیان است.
یکی از آن روزها که گویی مسیر تاریخ تغییر میکند و تأثیراتش برای همیشه در سیر تحولات، جاری میماند.
در این ۶۰ سال، آنچه در ۲۸ مرداد رخ داد بارها مرور شده، بررسی شده، مقاله و کتاب شده و الهام بخش بوده برای خلق شعر و ترانه و موسیقی و آهنگ و داستان و رمان و نقاشی و سینما، و حتی اپلیکشن آیفون و کمیکاستریپ.
کمابیش برای ۲۸ مرداد و سقوط مصدق، هرکس تحلیلی دارد و حرفی برای گفتن. یکی آن را «کودتای ننگین» مینامد و دیگری «قیام غرورآفرین مردم وطندوست».
یکی میگوید آنچه در این روز رخداد مایه بدبختی همیشگی ایرانیان شد و به خاطر ۲۸ مرداد، دموکراسی از ایران رخت بربست.
یکی دیگر میگوید هر آنچه همین امروز از ممکلت باقی مانده به خاطر همان ۲۸ مرداد است که اگر اتفاق نیافتاده بود، کمونیستها کشور را به دست گرفته بودند و استقلال و تمامیت ارضی مملکت ایران را فدای خواستهها و نیازهای برادر بزرگتر در آن سوی مرزهای شمالی کرده بودند.
از گزارههای سادهانگارانهای چون «هر چه بدبختی است به خاطر نفت است» تا جملات معروف ضربالمثلگونهای چون «کار کار انگلیسیهاست»، بازماندههای وقایعی هستند که در همان سالها رخ دادند و آینده ایران را ترسیم کردند.
این میان، گویی ایرانیان هنوز با ۲۸ مرداد به صلح نرسیدهاند و با خیالی آسوده، وقایع این روز را لای کتابهای تاریخ جا نگذاشته اند. به ویژه دولتمردان ایران امروز، در اظهارنظرهایی متناقض – به رغم اینکه اسلامگرایانی هستند همسو با اسلامگرایان مخالف مصدق و موافق سرنگونی او – اما باز وقتی پای مجادله و دشمنی با ایالات متحده آمریکا پیش کشیده میشود، ناخنکی هم به این روز میزنند و با عبارت معروف «کودتای ننگین CIA»، یادآوری میکنند که روابط دو کشور ایران و آمریکا، هنوز گاهی سر گره ۲۸ مرداد، معطل تاریخ است.
رادیو فردا در سلسله برنامههای «سقوط»، شصت سال پس از ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصلتر از همیشه خواهد کاوید.
در این سلسله برنامه، بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد. از محمد مصدق، قهرمان ملیکردن نفت تا محمدرضاشاه پهلوی، حزب توده، اسلامگرایان، جبهه ملی و احزاب دورن این جبهه تا شرکت نفت انگلیس و ایران و دول قدرتمند بریتانیا و آمریکا، موضوعات قسمتهای مختلف این سلسله برنامهها خواهند بود.
همچنین رویدادهای سرنوشت ساز دوره زمامداری محمد مصدق، مانند قیام سی تیر، تظاهرات ۹ اسفند در برابر کاخ پادشاه و خانه نخست وزیر، ترورهای سال ۳۲، بنبست مذاکرات نفت، انحلال مجلس و در نهایت کودتا در روزهای ۲۵ و ۲۸ مرداد، با جزئیات در این برنامهها بررسی خواهند شد.
و بعد از آن از تأثیرات سقوط مصدق بر نظام پادشاهی مشروطه، شخص پادشاه و سالهای زمامداری او خواهیم گفت و همچنین سرکوب خشن و گسترده منتقدان و مخالفان محمدرضاشاه پهلوی بعد از وقایع این روز.
چه طرفدار مصدق و خشمگین از «کودتای ننگین» و چه شاه دوست و وفادار به «رستاخیز ملی»، و چه اگر در تلاشید بیطرف باشید و بی هیچ قضاوتی به ۲۸ مرداد نگاه کنید، همه میتوانید در این سلسله برنامه، در سایه تلاش بیطرفانهای برای فهم آنچه ۶۰ سال پیش رخ داد، همراه من باشید.
از این پس همچنین میتوانید، همزمان با پخش هر قسمت از این برنامه نوشتهای برگرفته از متن و مصاحبههای هر قسمت را در وب سایت رادیو فردا بخوانید.
قسمت نخست: مصدق، سیاستمدار اشرافزاده
نخستین قسمت سلسله برنامه «سقوط» به مهمترین شخصیت ۲۸ مرداد اختصاص دارد: محمد مصدق؛ سیاستمدار کهنهکار محترمی که در پایان دهه ۲۰ خورشیدی، با قدرت سیاسی کم سابقهای نسبت به تمامی رجال زمان خود، ریاست دولت را به عهده گرفت و اساسا تصمیماتش، خلق و خویش، خواستههایش و آرمان و آرزوهایش، بر تکتک پیچ و خمهای مسیر منتهی به ۲۸ مرداد تاثیر گذاشت.
او موافقان و مخالفانی پرشور دارد و در کتابهایی که دربارهاش نوشته شده، همیشه بین یک قهرمان ملی با روحیاتی دموکرات و آزاد اندیش با رهبری دیکتاتورمنش و تندخو سرگردان است.
محمد مصدق کیست و در آغاز دهه ۳۰، او چگونه به قدرت میرسد و خود را به عنوان قهرمان ملی، در دل گروهی از ایرانیان ثبت میکند؟
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در لندن میگوید که قصه زندگی محمد مصدق، از سالها پیشتر آغاز میشود و به گفته او، نام مصدق، حتی سالها پیش از دهه ۲۰ خورشیدی به عنوان یک اشراف زاده تحصیلکرده مطرح بوده است.
و البته یکی از معروفترین جملات در آغاز زندگینامه محمد مصدق این است که او «اشرافزاده قاجار» بوده است. اما خاندان قاجار، خانوادهای بسیار بزرگ است و در دهههای نخست پادشاهی مشروطه ایران – چه در زمان قاجار و چه در زمان پهلوی – گروه بزرگی از رجال سیاسی دوران، با خاندان قاجار پیوندهای خانوادگی داشتهاند.
جلال متینی، نویسنده کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق»، درباره روابط خویشاوندی مصدق با خاندان قاجار میگوید: «مادرش، خانم نجمالسلطنه، دخترعموی ناصرالدین شاه بود. خاله دکتر مصدق، زن مظفرالدین شاه قاجار بود. همینطور فرمانفرما، دایی دکتر مصدق از رجال معروف و مهم دوره قاجار بوده. و در نتیجه او نمیتوانسته علایق خانوادگی خود را نادیده بگیرد.»
و البته اعتبار و اهمیت خانوادگی مصدق، به شاهزاده بودن خانواده مادری او خلاصه نمیشود. پدر محمد مصدق نیز برخواسته از یک خاندان صاحبنام در دستگاه اداری قاجاریه بوده است.
مجید تفرشی میگوید: «پدرش میرزا هدایتالله آشتیانی، وزیر دفتر ناصرالدین شاه بود و کلا آشتیانیها و فراهانیها و تفرشیها، تقریبا از دوره فتحلعلی شاه و به خصوص در دوره ناصرالدین شاه، نظام دیوانسالاری و اداری – مالی دربار قاجار را اداره میکردند.»
مادرش، خانم نجمالسلطنه، دخترعموی ناصرالدین شاه بود. خاله دکتر مصدق، زن مظفرالدین شاه قاجار بود. همینطور فرمانفرما، دایی دکتر مصدق از رجال معروف و مهم دوره قاجار بوده. و در نتیجه او نمیتوانسته علایق خانوادگی خود را نادیده بگیرد.جلال متینی
او همان شغلی را برگزید که پدرانش در دستگاه انجام میدادند: «مستوفی». یعنی حسابدار کل یکی از ولایات ایران که به نوشته خود مصدق، همواره با فرمان شخص شاه انتخاب میشد.
با توجه به تاریخ تولد مصدق، این کارمند عالیرتبه در زمان پیروزی انقلاب مشروطه و امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدینشاه قاجار در ۱۴ مردادماه سال ۱۲۸۵ خورشیدی، ، ۲۴ ساله بوده است.
نگاهی به سلسله وقایع زندگی مصدق در آن سالها نشان میدهد که او در فاصله کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، شغل مستوفی را واگذاشته و برای تحصیل به سوئیس و فرانسه سفر کرده است.
و این زمانی است که در تاریخنگاری مشروطه، محمد مصدق برای نخستین بار ظهور میکند. مجید تفرشی میگوید که در روزنامه شرق که توسط سیدضیاءالدین طباطبایی منتشر میشد، ترجمه مصاحبهای از محمد مصدق با یک روزنامه سوئیسی منتشر شده است.
و البته سفر مصدق به اروپا و دورهای که در کشورهای فرانسه و سوئیس گذرانده، از جمله دورههای زندگی اوست که اطلاعات بسیار محدودی درباره این نخست وزیر آینده ایران وجود دارد.
درباره آنچه از این دوره میدانیم و نمیدانیم، عباس میلانی، مورخ و استاد دانشگاه استنفورد میگوید: «میدانیم که در ابتدا به دلیل ندانستن زبان مشکل پیدا کرده و به دلیل همین گرفتاری که ابعادش هنوز روشن نشده، به ایران بازگشته. میدانیم به اروپا باز میگردد و در همین دوره ازدواج میکند. میدانیم که مادرش ازدواج او را ترتیب داده. نکتهای که کمتر دانسته است، این است که در دوران زندگی در پاریس، با یک خانم فرانسوی ارتباطاتی پیدا میکند و این خانم با او مصاحبهای درباره زنان انجام میدهد. اما این مصاحبه به شکل مرموزی گم شده است. چرا که تنها شماره آن نشریه که در آرشیوش پیدا نمیشود، همان شماره است که این مصاحبه در آن منتشر شده است.»
مصدق با مدرک دکترای حقوق به ایران باز میگردد و عنوان نخستین ایرانی که چنین مدرکی را دریافت کرده، برای همیشه به خود اختصاص میدهد. از اینجا او تبدیل میشود به «دکتر مصدق» و عنوان «دکتر» برای همیشه با نام خانوادگی او همراه میشود.
حالا این جوان تحصیلکرده اروپا رفته، با نفوذ و اعتباری که ریشههای خانوادگیاش برای او به ارمغان میآورند و همچنین تجربه کاری در امور مالی و اداری، آماده است تا مدارج ترقی را یکی پس از دیگری طی کند.
مجید تفرشی درباره اینکه مصدق از زمان بازگشت به ایران تا کودتای سوم اسفند توسط رضاخان میرپنج، چه میکرده، میگوید: «اول وارد وزارت مالیه میشود، اما در دوره حکومت صمصامالسلطنه از معاونت وزارت مالیه استعفا میکند و دوران حکومت وثوقالدوله، به دلایل مختلف – به ویژه به دلیل مخالفت با سیاستهای انگلیسی وثوقالدوله – کنار میرود. وقتی مشیرالدوله سرکار میآید، وزیر عدلیه میشود و در واقع برای نخستین بار وزیر میشود. در زمان کودتای سوم اسفند، مصدق والی فارس بود و طبیعتا با کودتا مخالفت میکند.»
به گفته تفرشی، مصدق به دو دلیل با کودتای رضاخان که با رهبری سیاسی سیدضیاء الدین طباطبائی رخ داد، مخالف بود. نخست اینکه بخشی از هیات حاکمه بریتانیا از کودتا حمایت میکردند و دوم، به دلیل ماهیت ضد درباری کودتا.
به گفته این پژوهشگر، مصدق همزمان با کودتا، از ترس دستگیری میگریزد و به ایل بختیاری پناه میبرد.
(در قسمت بعدی از بازگشت دوباره مصدق به قدرت خواهیم گفت و اینکه در فاصله کودتای سوم اسفند تا انقراض سلسه قاجاریه، مصدق به چه کارهایی مشغول بوده. همچنین مخالفت با پادشاهی رضاخان سردار سپه و آغاز سالهای خانهنشینی و تبعید و زندان و البته ماجراهای شهریور ۲۰، اشغال ایران، سقوط رضاشاه و دومین بازگشت محمد مصدق به عرصه سیاست داخلی ایران، همه از موضوعات قسمت دوم «سقوط» خواهند بود.)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید: