پس از انتشار مطلبی با عنوان «بازرگان، دین و دولت» دیدگاههای دیگری در این باره مطرح شده است. رادیو فردا با استقبال از بررسی آرای مختلف، این مبحث را ادامه میدهد.
***************
سالها پيش، علی شريعتی در يک سخنرانی از گفتوگويش با يک سرباز ارتش ترکيه سخن گفت. شريعتی از او پرسيده بود رژه امروز به چه مناسبتی است؟ سرباز گفته بود به مناسبت پنجاهمين سالروز تاسيس ارتش ترکيه. شريعتی پس از آن آه از نهادش بر میخيزد که خودباختگی تا کجا؟ و چطور اين سرباز و امثال او فراموش کردهاند که ارتششان قرنها قدمت دارد و تحت نام عثمانی در قرن ۱۵ ميلادی قسطنطيه را فتح و امپراتوری روم را برانداخته است.
البته دغدغه شريعتی تاريخ و هويت ملی نبود؛ چرا که او و همفکرانش در مقابل تلاشهای حکومت پهلوی برای زنده کردن و بزرگداشت تاريخ ايران پيش از اسلام، موضعی سخت مخالف و خشمگين داشتند.
برای درک انگيزه آنها مايلم ابتدا به خاطرات ديگری اشاره کنم؛ مثلا به زمانی که شريعتی با آزردگی به روزی اشاره میکند که همراه بستگانش به تهران آمده و هنگام ورود به کافه يا رستورانی مجلل با اين واقعيت تلخ روبرو میشوند که اين رستوران زنان چادری را راه نمیدهد و يا زمانی که مهدی بازرگان در آغاز دهه ۲۰ در دانشکده فنی دانشگاه تهران با خشم میپرسد چرا در کشوری مسلمان ما دانشجويان مذهبی بايد در مقابل تودهایها و غيرمذهبیها در موضع ضعف و حقارت باشيم؟
امروز که افرادی مانند رجب طیب اردوغان فرصت يافتهاند تا آن آرزوها را عملی کنند، خيلی بهتر معنا و مفهومشان را میفهميم. در واقع بازرگان و همفکرانش میخواستند برای «ما»ی اجتماعی - طبقاتی خود در برابر «آنها»، تاريخ، ايدئولوژی و تشکل بسازند. ايدئولوژی و تشکلی که میبايست موقعيت نامطبوع و حقارتآميزشان در مقابل اقشار و نخبگان نوگرای جامعه ايران را تغيير داده و قدرت و سروريشان بخشد.
نوگرايی دينی بيش از آنکه ديدگاهی نظری و معرفتی باشد، واکنشی اجتماعی - طبقاتی است. مهدی بازرگان فرزند تاجری مشهور و توانگر بود. او و همفکرانش در دهه ۲۰ به لايه اجتماعی ويژه و کوچک مذهبیون تحصیلکرده شهری و ثروتمند تعلق داشتند. فرزندان بازاريان سرشناس و متمولی که امکان برخورداری از مواهب زندگی مدرن در شهرهای بزرگ را داشتند و فرزندان خود را برای تحصيل به اروپا میفرستادند.
نخستين فعاليت سياسی مهدی بازرگان، تشکيل انجمنهای اسلامی در دانشگاه تهران و تاسيس اولين نمازخانه در دانشگاه بود که بعدها همواره به آن افتخار میکرد. با روی کار آمدن محمد مصدق، بازرگان به جبهه ملی پيوست. اما مصدق که از گرايش شديد مذهبی بازرگان باخبر بود، چندان به او پر و بال نداد. زمانی که بازرگان را برای وزارت آموزش و پرورش پيشنهاد کردند، مصدق مخالفت کرد و گفت اگر او وزير آموزش شود بر سر دختران دانشآموز روسری خواهد کشيد.
بين سالهای ۲۰ تا ۳۲ مذهبيون نتوانستند موفقيت زيادی کسب کنند چرا که در بين طبقه متوسط جديد و اقشار تحصيلکرده پايگاه و نفوذی نداشتند. پايگاه اجتماعی مذهبيون سنتی در ميان روستاييان، اقشار پايينتر بازاريان و گروههای حاشيهای طبقه فرودست همچون کارگران کارگاههای کوچک و ميادين بار بود. در جريان ۲۸ مرداد تمام اينها، با اشاره روحانيت، عليه مصدق بسيج شدند.
اين امتياز را بايد برای بازرگان و دوستانش منظور کرد که به اين موج نپيوستند. اما در سالهای بعد بازرگان چه مسيری را در پيش گرفت و خواسته و ناخواسته موجبات تقويت چه جريانی را فراهم کرد؟
بازرگان و همفکرانش در ارديبهشت ۱۳۴۰ نهضت آزادی را تشکيل میدهند، دقيقا ۱۰ ماه پس از آنکه جبهه ملی دوم اعلام موجوديت میکند. نهضت آزادی به بيان خود بازرگان اولين حزب اسلامی تاريخ ايران است. در مرامنامهاش به روشنی دين را به سياست پيوند میزند و هويت دينی را پيش از هويت ملی قرار میدهد. این مرامنامه همچنين حامل طعنی به انقلاب فرانسه هم هست و میگوید که دستاوردهای انقلاب فرانسه نظير آزادی و برابری را مسلمين از قبل داشتهاند.
جبهه ملی يک ساختار سکولار و دمکرات بود و محمد مصدق با تمام توان میکوشيد تا امر حکومتی را از امر مذهبی جدا نگهدارد. از افراد روحانی گرفته تا افراد بیدين میتوانستند عضو جبهه ملی شوند اما اينک بازرگان حزبی به موازات جبهه ملی پديد آورده بود که اعتقاد مذهبیِ اسلامی شرط عضويت آن بود.
ماجرا وقتی جالبتر میشود که بازرگان زمانی که در مورد تشکيل نهضت آزادی به مصدق که در تبعيد و انزوا بود نامه مینويسد، هيچ اشارهای به صبغه اسلامی تشکل و مسئله پيوند سياست و دين در اساسنامه نهضت نمیکند تا بتواند حمايت مصدق را به دست آورد.
دو سال بعد، پس از ماجرای ۱۵ خرداد، در حالی که مصدق و جبهه ملی دوم با وجود روابط خصومت آميزشان با حکومت شاه، از هرنوع حمايت و همدلی با اين جريان خودداری کردند، بازرگان و نهضت آزادی حمايت خود را به طور کامل از جريانی که در مخالفت با حق رای زنان، حقوق اقليتها، کاستن از قدرت فئودال ها و اعطای زمين به دهقانان شکل گرفته بود، اعلام میکنند. زمانی که به بازرگان اعتراض و به ضديت شديد آيتالله روح الله خمينی با مصدق اشاره میکنند، او پاسخ میدهد: «ضد مصدق باشد، ضد استبداد که هست».
به علاوه آيا محکوميت شديدالحن انقلاب سفيد توسط بازرگان هيچ ارتباطی به وزير کشاورزی [علیمحمد ایزدی] که ۱۷ سال بعد در دولت موقت انتخاب کرد و میخواست زمينهايی را که دهقانان از پهلوی دوم گرفته بودند از آنها بازستاند، نداشت؟ در اينجا بازرگان عملا به همان نيروی اجتماعی وسيعی میپيوندد که در اتحاد مقطعی با هواداران محمد رضا شاه، مصدق را در ۲۸ مرداد سرنگون کرده بود.
او تا آنجا پيش میرود که از نواب صفوی تجليل کرده و او را شهيد میخواند.
اقدام بعدی بازرگان در دهه ۴۰ تاسيس مدارس اسلامی است. مدارسی مانند علوی و رفاه که در سالهای بعد موثرترين فعالان گروههای راديکال مذهبی هوادار آيتالله خمينی را تربيت میکنند. سنخ اجتماعی اين هواداران جديد البته با فدائيان اسلام و موتلفه متفاوت است. برای اولين بار روحانيون به درون طبقه متوسط و اقشار تحصيلکرده نفوذ میکنند و اين جز با تلاشهای بازرگان، نهضت آزادی و روشنفکرانی چون علی شريعتی، جلال آل احمد، محمد نخشب، حبیب الله پيمان و احمد فرديد قابل تحقق نبود.
در اينجا اين سوال پيش میآيد که آيا بازرگان که خود را دمکرات میدانست و در فرانسه تحصيل کرده بود، نمیدانست که جدايی دين از نهاد آموزش يکی از پايههای ضروری دمکراسی مدرن است و در همان فرانسه چه مبارزات و کشمکشهايی برای تحقق اين هدف صورت گرفته است؟
بازرگان را بسياری الگوی يک دمکرات مسلمان میدانند، اما دمکراتيک بودن او در عمل محدوديتها و معضلات بسيار داشت. به ياری اسناد و شواهد جديد مشخص شده است اين فرضيه که او و دوستانش از افکار و اهداف آيتالله خمينی باخبر نبودند، صحت ندارد. بازرگان در پاريس قضاوت خود را درباره آيتالله بيان کرده بود، همچنين اين فرضيه که او شروطی برای قبول نخست وزيری تعيين کرده صحت ندارد.
آيا او برنامهای برای مقاومت در برابر روحانيون داشت؟ عملکرد ده ماهه دولتش نشان میدهد که هيچ برنامهای نداشت. واقعيت فقط اين است که او در شرايط بسيار حساسی به ياری روحانيون آمد و آن تسهيلگر يا ميانجی طلايی و موقتی را که نياز داشتند، در اختيارشان گذاشت.
شايد هيچکس بهتر از محسن رضايی، حقيقت اين مقطع زمانی را بيان نکرده است: «اگر امام در اوايل انقلاب بازرگان را بر سر کار نمیگذاشت، شايد انقلاب به ثمر نمیرسيد. بازرگان بزرگترين کلاهی بود که امام بر سر آمريکا گذاشت، ايشان نيرويی را به کار گرفت که آمريکا احساس خطر نکند.»
رضايی فقط به اين نکته اشاره نمیکند که اين کلاه گشاد بر سر بخش وسيعی از طبقه متوسط ايران هم رفت. محدوديتهای گسترده دمکراتیک بازرگان را شايد هيچ چيز بهتر از برخوردش با حزب توده نشان ندهد. در فردای انقلاب او میخواست فعاليت اين حزب را با استناد به قانون زمان رضاشاه ممنوع کند. او حزب توده را به ارتباط با بيگانه متهم میکرد اما مگر نهضت آزادی از سال ۴۰ بطور پيوسته و متناوب برای جلب حمايت سياسی آمريکايیها با آنان تماس نگرفته بود؟
زمانی که سرهنگ نصرالله توکلی يکی از سه فرمانده ارشدی که بازرگان در ارتش منصوب کرده بود به رالف شانمن خبرنگار آمريکايی گفت: «شما نبايد نگران باشيد. ما همه کمونيستها را خواهيم کشت حتی اگر هزاران نفر باشند، نيازی به حمايت از شاه نداريد»، در حقيقت احساسات و شيوه تعامل نهضت آزادی با دولت آمريکا را بيان میکرد.
در اينجا هم مسئله اصلی نظرات اقتصادی و اجتماعی راستگرای بازرگان نيست؛ مسئله همان «ما» و «آنها»يی است که در ابتدای يادداشت اشاره شد. حال اين «آنها» گاهی میتواند حکومت پهلوی باشد و گاهی حزب توده!
برای يک نوگرای دينی هيچ موضع و صفبندی سياسی مدرن اعم از چپ و ليبرال و غيره خيلی جدی نيست. اصل و اساس همان اخوت دينی و روابط پيشامدرن شبه قبيلهای است.
بازرگان با خوشبينی عجيبی تلاش میکرد تمام مفاهيم مدرن اعم از آزادی و دمکراسی را با اسلام آشتی دهد؛ او زمانی نوشت: «راه خداشناسی منحصرا همان راه حس و تجربه گرايی است» و يا زمانی که میخواست حيات پس از مرگ را با فرمولهای ترموديناميک اثبات کند!
کافی بود بازرگان با مکاتب معتبر معرفت شناسی عصر خود نظير پوزيتيويسم حلقه وين يا ابطال گرايی پوپری آشنا باشد تا بداند سوداهای نظریاش غيرممکناند. در سياست هم بر همين منوال رفت و خواسته يا ناخواسته فقط و فقط زمينههای حکومت روحانيون را فراهم نمود.
زمانی که در پايان عمر و در آخرين سخنرانیاش عملا به شکست پروژه ۵۰ سالهاش اذعان کرد و آخرت و خدا را «تنها» هدف بعثت انبيا ناميد، دوستان و همکاران ملی مذهبیاش واژه «تنها» را که به قول فرزندش تمام تحول فکری پايان عمر بازرگان در آن خلاصه میشد، حذف کردند. آنها از مخاطراتی که تحولات پرشتاب آينده متوجه منافع طبقاتیشان میکرد، باخبر بودند و میخواستند تجارت پرسود خدا و خرما را در دهههای آينده هم ادامه دهند.
--------------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این نوشته، الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
طوس طهماسبی (پژوهشگر مسایل سیاسی)