هشت سال پیش، در سال ۲۰۰۷ که کیندل، کتابخوان الکترونیکی کمپانی آمازون، به بازار آمد، کم نبودند افرادی که در اروپا و آمریکا حرف از مرگ کتاب و کتابفروشی زدند و اعلام کردند که کتاب «کاغذی»، این «دوست خوب» انسان، دیگر مشتری نخواهد داشت و به زودی روزی خواهد رسید که همه، اگر کتاب بخوانند، به سیاق داستانهای علمیخیالی برای کتاب خواندن به سراغ کیندل یا آیپد یا وسیلهای شبیه به آنها خواهند رفت.
اما پس از هشت سال، در سال ۲۰۱۵، حال کتابها و کتابفروشیها، به گواه آمار فروش کتاب در دو قاره اروپا و آمریکا همچنان بفهمینفهمی خوب است. کتابفروشهای ایالات متحده در سپتامبر سال جاری میلادی که به پایانش نزدیک میشویم بالای یک میلیارد دلار کتاب فروختند و در بریتانیا هم نزدیک به سه میلیارد پوند کتاب «کاغذی» به فروش رفته است.
در این آمار کاهش فروش کتاب کاغذی در مقایسه با کتاب الکترونیکی لحاظ شده و این امر را نیز باید در نظر داشت که در حال حاضر نزدیک به ۲۵ درصد فروش در بازار کتاب در دست کتاب الکترونیکی است، با این همه وضع آن قدر خوب هست که در آغاز سال ۲۰۱۵، هنوز تعطیلات سال نو تمام نشده بود که برخی از زوال و مرگ کیندل و کتاب الکترونیکی حرف زدند، آن هم به استناد خبر تعطیلی فروش این نوع کتاب در یک کتابفروشی زنجیرهای در بریتانیا.
اما نه این است و نه آن: کتاب کاغذی و کتاب الکترونیکی همچنان پرفروشاند، هم به گواهی آمار و هم دیدن افراد بسیاری که در اروپا و آمریکا سوار بر قطار و مترو و تراموا چشم از صفحه کتاب برنمیدارند، چه این صفحه پوشیده از جوهر الکترونیکی باشد و چه سیاه از مرکب چاپ.
همزمان در این روزهای آخر سال میلادی ۲۰۱۵، روزی نیست که مطبوعات و رسانهها فهرستی از بهترین کتابهای چاپ امسال منتشر نکنند و هر یک کتابهای محبوب خود را دارند، کتابهایی در همه ژانرها و سبکها و موضوعات، اما در تمام این فهرستها چند نام بارها تکرار شده است.
یکی از آنها رمان «تاریخچه هفت قتل» است نوشته نویسنده جوان جاماییکایی که در آمریکا زندگی میکند، مارلون جیمز، که جایزه معتبر ادبی بوکر سال جاری را از آن خود کرد.
اما ظاهرا او برای تصاحب این جایزه از سد رقبایی جدی گذشته است، چرا که در هر مطلبی درباره بوکر سال ۲۰۱۵ به دو رقیب جوان او هم اشاره شده است: یکی هانیا یاناگیهارای آمریکایی با رمان «زندگی مختصر» و دیگری سانجیو ساهوتای انگلیسی با رمان «سال فراریها» که هر دو حکایت از آیندهای درخشان در عرصه داستاننویسی دارند.
از این نظر شاید بتوان سال ۲۰۱۵ را سال جوانترها نامید، چرا که در میان کهنهکارها انگار تنها سلمان رشدی بود که توانست تحسین و توجه منتقدان را به خود جلب کند: رشدی با کتاب «دو سال و هشت ماه و بیست و هشت شب» که برخی سبکش را به سبک «هزار و یک شب» تشبیه کردهاند در فهرست کتابهای مطرح سال جاری میلادی حاضر است.
میتوان کازوئو ایشیگورو، نویسنده انگلیسی، را هم که با رمان «بازمانده روز» در ایران شناختهشده است جزء نویسندگان کهنهکار انگلیسیزبان به حساب آورد، و در این صورت سلمان رشدی تنها نخواهد بود. ایشیگورو در سال ۲۰۱۵ رمان «غول مدفون» را به بازار نشر فرستاد که حکایتی است از بریتانیایی افسانهای و خیالی در آیندهای نامعلوم و منتقد روزنامه گاردین آن را «شاهکار» توصیف کرده و پیشبینی کرد که در دهههای آینده نیز خوانده خواهد شد. «غول مدفون» به فارسی نیز ترجمه شده است.
غیر از این دو، دو غول ادبیات معاصر جهان نیز یکباره خبرساز شدند و هر یک کتابی به بازار فرستادند که درنهایت چندان نظرها را به خود جلب نکرد و بعید است در آینده جزء آثار درخشان آنها به حساب بیاید: اومبرتو اکو و هارپر لی.
در این میان هارپر لی که با تککتابش یعنی «کشتن مرغ مقلد» در ادبیات جهان ماندگار خواهد بود یکی دو ماهی به تیتر یک روزنامهها تبدیل شد و همه را در تب و تاب نگه داشت تا این که درنهایت رمان «برو و نگهبانی بگمار» او با سروصدای فراوان به بازار آمد، اما پس از آن که مدتی گذشت این رمان که ظاهرا مقدمهای است بر کتاب اول او نتوانست به جایگاهی همچون «کشتن مرغ مقلد» برسد و نهایتا «چرکنویسی» توصیف شد برای آن رمان اول.
جوایز ادبی
آکادمی نوبل هم در سال جاری میلادی بنا به سنتی که اکنون دیگر تقریبا برای همه جا افتاده پیشبینی و امیدهای خیلیها را به هیچ گرفت و بار دیگر نویسندهای گمنام و ناآشنا را به عنوان برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۱۵ برگزید.
نوبل ادبیات این بار به شرق اروپا رسید، به نویسنده و روزنامهنگاری به نام سِوتلانا آلکسیویچ، از کشور بلاروس. آکادمی نوبل روز پنجشنبه، ۱۶ مهر، در بیانیهای اعلام کرد که خانم آلکسیویچ را به خاطر انعکاس صداهای مختلف در آثارش مستحق این جایزه دانسته است، آثاری که «تجسم رنج و شهامت در عصر ماست».
جایزه معتبر پولیتزر ادبی هم در سال ۲۰۱۵ به آنتونی دور رسید با رمان «نوری که به چشم ما نمیآید». آقای دور رقبایی جدی چون جویس کرول اوتس و ریچارد فورد داشت.
سیاست در ادبیات یا ادبیات در سیاست
اما در سالی که تروریسم در دنیا بیداد کرد و به بطن اروپا هم رسید نمیتوان از رابطه نه چندان صمیمی ادبیات و سیاست سخنی به میان نیاورد، و اینجاست که نام ششمین کتاب نویسنده جنجالی فرانسه، میشل ولبک، به ذهن میآید: «تسلیم».
فرانسهای را تصور کنید که زنانش باحجابند، کار را به قصد ماندن در خانه و تر و خشک کردن شوهر و فرزندان ترک میکنند، در دانشگاههایی مثل سوربون تدریس قرآن اجباری است، چندهمسری قانونی است، و اما در نتیجه گرویدن هر چه بیشتر مردم به اسلام کمکم آزادی اندیشه و بیان از جامعه فرانسه رخت برمیبندد.
این داستان تازهترین رمان میشل ولبک، معروفترین نویسنده زنده فرانسه، با عنوان «تسلیم» است که روز چهارشنبه، ۱۷ دیماه، توسط انتشارات فلاماریون منتشر شد، درست در روزی که افرادی نقابدار دستکم ده روزنامهنگار و مطبوعاتی فرانسوی را در قلب پاریس در دفتر مجله طنز شارلی ابدو از پا درآوردند، کمتر از یک هفته از زمانی که کاریکاتور نویسنده همین کتاب بر جلد شارلی ابدو نقش بست: کاریکاتور میشل ولبک.
پس از حملات گسترده تروریستی که در ماه نوامبر در شهر پاریس رخ داد و ۱۳۰ قربانی داشت، شاید زمانی برسد که کسانی داستان آقای ولبک را پیشگویانه توصیف کنند.
جاماندگان سال ۲۰۱۵
در سال ۲۰۱۵ همچون هر سال دیگر عدهای از بزرگان ادبیات درگذشتند و در این سال جا ماندند، نویسندگانی قرن بیستمی و از تبار بزرگان گذشته که با مرگ خود بار دیگر این پرسش را پیش کشیدند که آیا زمانی خواهد رسید که قرن ۲۱ را بتوان همچون قرن گذشته برههای مهم و پربار از ادبیات به حساب آورد یا خیر.
ای ال داکترو، خالق اثر بزرگ «رگتایم»، در آمریکا درگذشت، گونتر گراس، خالق «طبل حلبی»، در آلمان، و یاشار کمال که همچون آن دو دیگر در ایران شناختهشده است در ترکیه.