دوشنبه، شش دیماه، نامهای منتشر شد به امضای شماری از استادان باستانشناسی، فلسفه و تاریخ ایران به رهبر جمهوری اسلامی ایران که در آن آمده است سازمان میراث فرهنگی با تصمیمها و اقدامهایی که در پیش گرفته زمینه تخریب «مواریث سترگ فرهنگی، ملی، اسلامی و بشری» را فراهم کرده است.
امضاکنندگان نامه به رهبر جمهوری اسلامی ایران همچنین از «چندپاره کردن سازمان میراث فرهنگی و برگزیدگان مدیران غیرمتخصص» ایراد گرفتهاند و پیامدهای آن را خسارتبار دانستهاند.
رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه و دارای نشان درجه یک دانش از ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، حکمتالله ملاصالحی، استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستانشناسی، در کنار منصور صفتگل، استاد تاریخ صفویه در دانشگاه تهران، از ۲۰ و اندی افرادی هستند که امضای آنها زیر نامه به رهبر جمهوری اسلامی ایران به چشم میخورد.
نامهای که بیپاسخ نماند. روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی بلافاصله در پاسخ خود از این گله کرد که عدهای از «نامآشنایان محترم فلسفه و تاریخ و باستانشناسی امضای خود را زیر متنی گذاشتهاند که دیگران آن را طراحی و تدوین کردهاند و با مقاصدی خاص».
در پاسخ روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی از جمله به احداث برج جهاننما در نزدیکی میدان نقش جهان اصفهان و پیامدهای آن و «غارتهای جیرفت و شماری از محوطههای تاریخی کشور» در دوره فعالیت شماری از طراحان و تدوینکنندگان نامه اشاره شده و این پرسش پیش کشیده شده است که چرا پیش از این چنین نامهای منتشر نشد و چرا در آن زمان که آثار تاریخی به توصیف روابط عمومی میراث فرهنگی بدون هیچ نوع رسیدگی در بدترین وضعیت و مخاطرات در انبارهای موزه ملی ایران نگهداری میشد، واکنشی نشان داده نشد.
نامه و پاسخ البته همه مفصلتر از این مختصرند، اما برای روشنتر شدن معنای جملهها و عبارتها و اشارههای سربسته به سراغ یک استاد باستانشناسی در ایران با بیش از ۱۵ سال سابقه کار دانشگاهی، اداری و میدانی در این حوزه میرویم که از امضاکنندگان نامه به رهبر نیست و ترجیح میدهد نامش در آغاز گفتوگو با پیک فرهنگ بر زبان آورده نشود. گفتوگویی که با این پرسش آغاز میشود:
باستانشناس ایرانی: این نامه در ماه آخر ماههای تابستان تهیه شده. اما در این موقعیت رسانهای شده به خاطر این که اطمینان از این که به مقصد رسیده حاصل بشود.
این قسمتی از ناخردمندیهای جواب سازمان میراث فرهنگی است. با این که خود را نهادی فرهنگی میداند، ولی اصلاً دغدغه فرهنگ از نظر معنی ندارد. یعنی گروهی برای این که توجیه کنند اقدامات غیرتخصصی انجام شده را با این روش آمدهاند این پاسخ را دادهاند وگرنه هیچ کسی نسبت به این که این معاونتها در این استانها هستند نسبت به استانها واکنش نشان نداده، بلکه نامه میگوید نسبت به این که در آن استانها کار ستادی را دچار مشکل میکند، این مسئله اساسی است. متاسفانه در اینجا دقیقاً سوء استفاده شده از نامهای که نوشته شده به مقام معظم رهبری.
مهمترین مسئله شاید مدیریت موزه ملی ایران باشد که تا حالا همیشه دید تخصصی و متخصص در آن موقعیت بوده. یک متخصص دارای سوابق مدیریتی در آن موقعیت بوده. ولی این اواخر متاسفانه فردی نهاده شده در راس موزه ملی ایران که بزرگترین درگیریهای آثار باستانی حاصل از کاوشها در اختیار دارد که این فرد نه سابقه مدیریتی دارد و نه هیچ گونه تخصصی در این حوزه دارد. این از این نظر بسیار دغدغه بزرگی است به وسیله باستانشناسان و به وسیله دانشگاهیان اعلام میشود که موزه ملی بعد از گنجینهای که در بانک مرکزی و خزانه کشور وجود دارد، خزانه فرهنگی کشور است و پشتیبان فعالیتهای فرهنگی کشور است.
در طول ۱۲۰ سال فعالیتهای باستانشناسی این مرکز یکی از مهمترین مراکزی بوده که حاصل پژوهشهای باستانشناسی را اعم از اشیاء باستانی، مدارک و غیره نگهداری میکرده. و قرار گرفتن کسی که هیچ تخصصی ندارد، کوچکترین کارها را در سیستم دچار اختلال و مشکل میکند. در عین حال که تخصص ندارد، این پست متاسفانه اختیارات دارد. تاکید میکنم، من صحبتم این پست است. من درباره افراد صحبت نمیکنم، به عنوان یک متخصص. جایگاه ریاست موزه ملی ایران جایگاهی است که قدرت دارد و برای همین نیازمند تخصص و نکتهبینی است. این یکی از مهمترین دغدغهها است به نظر اینجانب.
در آن حوزه میراث فرهنگی برطرف میشود. اما نکته دوم که برخورد غیرتخصصی با ساختار میراث فرهنگی است و در نامه هم در جاهایی اشاره شده به این قضایا این است که خود انتقال و دست بردن در ساختار سازمان میراث فرهنگی غیرکارشناسانه است.
ما با زیرساختهای موجود نمیتوانیم از هیچ یک از مراکز غیر از تهران نظارت و مدیریت باستانشناسی را انجام دهیم. این در مورد این استانها نیست. بلکه در جاهای دیگر هم هست. چون از ستاد منفک میشود. از بدنه اجرایی کشور منفک میشود، کارایی لازم را نخواهد داشت. دغدغه اساسی از دید تخصصی این است که در حوزههایی مثل سدسازی، مثل توسعه، مثل برق اگر مشکلی ایجاد شده باشد میتوانیم با سرمایه آن را جبران کنیم. یعنی یک مقدار سرمایه را از دست دادیم. اما متاسفانه هم در موزه ملی ایران و هم در مورد فعالیتهایی که ناشی از یا توابع انتقال قسمتهایی از میراث فرهنگی به استانها است، و البته به تبع آن انتصاب افرادی که در این سطح نیستند، در ساختار پژوهشی در سازمان میراث فرهنگی، تبعات جبرانناپذیری را به ارمغان میآورد و این تبعات جبرانناپذیر از دادههای باستانشناسی و میراث فرهنگی حاصل میشود.
اینها منابع برگشتناپذیر هستند و منابع برگشتناپذیر مانند فعالیتهای توسعه نیستند که فقط سرمایه از دست رفته باشد یا به قول خود بزرگان بیتالمال از دست رفته باشد. نه. منابع فرهنگی از دست میروند که متعلق به این نسل و متعلق به بشریت است. متعلق به گذشته و امروز و آینده است. متعلق حتی به ۷۰ میلیون ساکن جمهوری اسلامی نیست. این منابع متعلق به بشریت است چون تجربه نیاکان ما هستند، تجربه نیاکانی که چیزی به دانش بشری افزودهاند. ممنون آن افزایش آنها باید باشیم. مسئله در میراث فرهنگی نمود پیدا میکند و قابل مطالعه است و نبود آن یک بحران فرهنگی جهانی است از نظر من. یک مسئله ملی نیست که با دیدگاههای تنگ نظرانه ملی و حزبی بیایند تصمیم بگیرند که چه کسی در این راس باشد و چه کسی در آن ساختار باشد یا عوض کنند ساختار را به کجا ببرند.
این حساسیت زمانی بیشتر میشود که در نظر بگیریم تنها بخش دولتی که تاکنون از تهران جدا شده و منتقل شده و گرفتار شده و خود را پیشرو میداند در این زمینه بر اساس اطلاعاتی که منتشر شده توسط میراث فرهنگی، متاسفانه میراث فرهنگی است یعنی بخش برگشتناپذیر منابع فرهنگی.
این یکی از قسمتهای توجیهپذیر میراث فرهنگی است. ولی دیدگاه ما نسبت به میراث فرهنگی یک دیدگاه بلندمدت است. ما الان که صحبت میکنیم ۴ سال دولت نهم یا نزدیک یک سال و نیم دولت دهم را در نظر نمیگیریم. موقعیت میراث فرهنگی و غارتی که در جیرفت اتفاق افتاده یکی از بزرگترین بحرانهای فرهنگی در کل خاور نزدیک است و در هر زمان که اتفاق افتاده باشد خودش قابل تجزیه و تحلیل و بررسی است. به هیچ وجه نمیتوان این مسئله اساسی را که یک تفکر غیر تخصصی فراگیر شده در یک... و اکنون باید از بالا این تخصصزدایی را بر سازمان میراث فرهنگی اعمال کردیم توجیه کنیم. این مثل اینست که دو نفر دعوا کرده باشند و در پرونده مدام مشکلات قبلی همدیگر را در بیاوریم. این متاسفانه برخورد اشتباهی است.
بحران جیرفت مورد تایید است و بسیار بحران تکاندهندهای است و ساختارها و تصمیمات بزرگی گرفته که آن تصمیمها لغو شده در سالهای اخیر. یا مسئله برج جهاننما میدانیم که مثالی هم که قبل از این زدم همین بود، توسعه تکجانبی و تکبعدی فقط خودش را میبیند. هیچ تخصصی غیر از خودش را اصلاً نمیبیند... انتقال سازمان میراث فرهنگی هم در همین قالب قابل تحلیل و بررسی است. در قالبهای دیگر هم قابل تحلیل و بررسی است. ولی دولت در انتقال میراث فرهنگی از هیچ متخصصی نپرسیده که این انتقال چه عوارضی، چه مسائلی برای میراث فرهنگی خواهد داشت. هیچ گاه چنین سوالی مطرح نشده. از دیدگاه ستادی ضعیفترین بخش دولتی را که متاسفانه برخی افراد با داشتن اطلاعات از داخل آن از اطلاعاتشان سوء استفاده کردند، از نزدیکان دولت هم هستند، تصمیم گرفتند که به عنوان قربانی به مناطق بفرستند. و متاسفانه این قربانی را نسجیدند ببینند این قربانی چه اهمیتی دارد. آیا جایگزینی آن به سادگی ممکن است؟ این نکته اساسی و بنیادی است که از دیدگاه تخصصی میتوانیم در مورد آن بحث کنیم. این که انتقال سازمان میراث فرهنگی به هیچ رویی با دیدگاهی کارشناسانه ارزیابی نشده. منظور من از کارشناسانه، کارشناسانه و تخصصی در حوزه میراث فرهنگی و باستانشناسی و دیدگاههای تاریخی و حتی تاریخ-فرهنگی است.
امضاکنندگان نامه به رهبر جمهوری اسلامی ایران همچنین از «چندپاره کردن سازمان میراث فرهنگی و برگزیدگان مدیران غیرمتخصص» ایراد گرفتهاند و پیامدهای آن را خسارتبار دانستهاند.
رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه و دارای نشان درجه یک دانش از ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، حکمتالله ملاصالحی، استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستانشناسی، در کنار منصور صفتگل، استاد تاریخ صفویه در دانشگاه تهران، از ۲۰ و اندی افرادی هستند که امضای آنها زیر نامه به رهبر جمهوری اسلامی ایران به چشم میخورد.
نامهای که بیپاسخ نماند. روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی بلافاصله در پاسخ خود از این گله کرد که عدهای از «نامآشنایان محترم فلسفه و تاریخ و باستانشناسی امضای خود را زیر متنی گذاشتهاند که دیگران آن را طراحی و تدوین کردهاند و با مقاصدی خاص».
در پاسخ روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی از جمله به احداث برج جهاننما در نزدیکی میدان نقش جهان اصفهان و پیامدهای آن و «غارتهای جیرفت و شماری از محوطههای تاریخی کشور» در دوره فعالیت شماری از طراحان و تدوینکنندگان نامه اشاره شده و این پرسش پیش کشیده شده است که چرا پیش از این چنین نامهای منتشر نشد و چرا در آن زمان که آثار تاریخی به توصیف روابط عمومی میراث فرهنگی بدون هیچ نوع رسیدگی در بدترین وضعیت و مخاطرات در انبارهای موزه ملی ایران نگهداری میشد، واکنشی نشان داده نشد.
نامه و پاسخ البته همه مفصلتر از این مختصرند، اما برای روشنتر شدن معنای جملهها و عبارتها و اشارههای سربسته به سراغ یک استاد باستانشناسی در ایران با بیش از ۱۵ سال سابقه کار دانشگاهی، اداری و میدانی در این حوزه میرویم که از امضاکنندگان نامه به رهبر نیست و ترجیح میدهد نامش در آغاز گفتوگو با پیک فرهنگ بر زبان آورده نشود. گفتوگویی که با این پرسش آغاز میشود:
- رادیوفردا: چرا نامه اکنون منتشر شده است؟
باستانشناس ایرانی: این نامه در ماه آخر ماههای تابستان تهیه شده. اما در این موقعیت رسانهای شده به خاطر این که اطمینان از این که به مقصد رسیده حاصل بشود.
- تغییرات در مدیریت سازمان میراث فرهنگی که در نامه باستانشناسان به آن انتقاد شده، کداماند؟ چون در پاسخ میراث فرهنگی آمده که شکایت از انتقال دو معاونت این سازمان به اصفهان و شیراز از جمله توهین آشکار به مردم استان اصفهان و شیراز است.
این قسمتی از ناخردمندیهای جواب سازمان میراث فرهنگی است. با این که خود را نهادی فرهنگی میداند، ولی اصلاً دغدغه فرهنگ از نظر معنی ندارد. یعنی گروهی برای این که توجیه کنند اقدامات غیرتخصصی انجام شده را با این روش آمدهاند این پاسخ را دادهاند وگرنه هیچ کسی نسبت به این که این معاونتها در این استانها هستند نسبت به استانها واکنش نشان نداده، بلکه نامه میگوید نسبت به این که در آن استانها کار ستادی را دچار مشکل میکند، این مسئله اساسی است. متاسفانه در اینجا دقیقاً سوء استفاده شده از نامهای که نوشته شده به مقام معظم رهبری.
- پس انتقاد اصلی به کدام سازوکار مدیریت است که این اواخر تغییراتی در آن صورت گرفته و باعث شده که این نامه در تابستان فرستاده شود برای رهبر جمهوری اسلامی؟ موارد مشخص آن چیست؟
مهمترین مسئله شاید مدیریت موزه ملی ایران باشد که تا حالا همیشه دید تخصصی و متخصص در آن موقعیت بوده. یک متخصص دارای سوابق مدیریتی در آن موقعیت بوده. ولی این اواخر متاسفانه فردی نهاده شده در راس موزه ملی ایران که بزرگترین درگیریهای آثار باستانی حاصل از کاوشها در اختیار دارد که این فرد نه سابقه مدیریتی دارد و نه هیچ گونه تخصصی در این حوزه دارد. این از این نظر بسیار دغدغه بزرگی است به وسیله باستانشناسان و به وسیله دانشگاهیان اعلام میشود که موزه ملی بعد از گنجینهای که در بانک مرکزی و خزانه کشور وجود دارد، خزانه فرهنگی کشور است و پشتیبان فعالیتهای فرهنگی کشور است.
در طول ۱۲۰ سال فعالیتهای باستانشناسی این مرکز یکی از مهمترین مراکزی بوده که حاصل پژوهشهای باستانشناسی را اعم از اشیاء باستانی، مدارک و غیره نگهداری میکرده. و قرار گرفتن کسی که هیچ تخصصی ندارد، کوچکترین کارها را در سیستم دچار اختلال و مشکل میکند. در عین حال که تخصص ندارد، این پست متاسفانه اختیارات دارد. تاکید میکنم، من صحبتم این پست است. من درباره افراد صحبت نمیکنم، به عنوان یک متخصص. جایگاه ریاست موزه ملی ایران جایگاهی است که قدرت دارد و برای همین نیازمند تخصص و نکتهبینی است. این یکی از مهمترین دغدغهها است به نظر اینجانب.
- یعنی اگر این شخص عوض شود و یک شخص دیگر بیاید از لحاظ متخصصان بیطرف صالح باشد، آن وقت مشکلات برطرف میشود؟
در آن حوزه میراث فرهنگی برطرف میشود. اما نکته دوم که برخورد غیرتخصصی با ساختار میراث فرهنگی است و در نامه هم در جاهایی اشاره شده به این قضایا این است که خود انتقال و دست بردن در ساختار سازمان میراث فرهنگی غیرکارشناسانه است.
ما با زیرساختهای موجود نمیتوانیم از هیچ یک از مراکز غیر از تهران نظارت و مدیریت باستانشناسی را انجام دهیم. این در مورد این استانها نیست. بلکه در جاهای دیگر هم هست. چون از ستاد منفک میشود. از بدنه اجرایی کشور منفک میشود، کارایی لازم را نخواهد داشت. دغدغه اساسی از دید تخصصی این است که در حوزههایی مثل سدسازی، مثل توسعه، مثل برق اگر مشکلی ایجاد شده باشد میتوانیم با سرمایه آن را جبران کنیم. یعنی یک مقدار سرمایه را از دست دادیم. اما متاسفانه هم در موزه ملی ایران و هم در مورد فعالیتهایی که ناشی از یا توابع انتقال قسمتهایی از میراث فرهنگی به استانها است، و البته به تبع آن انتصاب افرادی که در این سطح نیستند، در ساختار پژوهشی در سازمان میراث فرهنگی، تبعات جبرانناپذیری را به ارمغان میآورد و این تبعات جبرانناپذیر از دادههای باستانشناسی و میراث فرهنگی حاصل میشود.
اینها منابع برگشتناپذیر هستند و منابع برگشتناپذیر مانند فعالیتهای توسعه نیستند که فقط سرمایه از دست رفته باشد یا به قول خود بزرگان بیتالمال از دست رفته باشد. نه. منابع فرهنگی از دست میروند که متعلق به این نسل و متعلق به بشریت است. متعلق به گذشته و امروز و آینده است. متعلق حتی به ۷۰ میلیون ساکن جمهوری اسلامی نیست. این منابع متعلق به بشریت است چون تجربه نیاکان ما هستند، تجربه نیاکانی که چیزی به دانش بشری افزودهاند. ممنون آن افزایش آنها باید باشیم. مسئله در میراث فرهنگی نمود پیدا میکند و قابل مطالعه است و نبود آن یک بحران فرهنگی جهانی است از نظر من. یک مسئله ملی نیست که با دیدگاههای تنگ نظرانه ملی و حزبی بیایند تصمیم بگیرند که چه کسی در این راس باشد و چه کسی در آن ساختار باشد یا عوض کنند ساختار را به کجا ببرند.
این حساسیت زمانی بیشتر میشود که در نظر بگیریم تنها بخش دولتی که تاکنون از تهران جدا شده و منتقل شده و گرفتار شده و خود را پیشرو میداند در این زمینه بر اساس اطلاعاتی که منتشر شده توسط میراث فرهنگی، متاسفانه میراث فرهنگی است یعنی بخش برگشتناپذیر منابع فرهنگی.
- در پاسخ روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی به این نامه، فهرستی از کارهایی آمده که پیش از دولت نهم و دهم انجام شده از جمله ساختن برج جهاننما در نزدیکی میدان نقش جهان و آن چه «غارتهای جیرفت» نامیده شده و روابط عمومی از امضاکنندگان پرسیده چه طور در برابر اینها سکوت کرده بودند و حالا دارند انتقاد میکنند.
این یکی از قسمتهای توجیهپذیر میراث فرهنگی است. ولی دیدگاه ما نسبت به میراث فرهنگی یک دیدگاه بلندمدت است. ما الان که صحبت میکنیم ۴ سال دولت نهم یا نزدیک یک سال و نیم دولت دهم را در نظر نمیگیریم. موقعیت میراث فرهنگی و غارتی که در جیرفت اتفاق افتاده یکی از بزرگترین بحرانهای فرهنگی در کل خاور نزدیک است و در هر زمان که اتفاق افتاده باشد خودش قابل تجزیه و تحلیل و بررسی است. به هیچ وجه نمیتوان این مسئله اساسی را که یک تفکر غیر تخصصی فراگیر شده در یک... و اکنون باید از بالا این تخصصزدایی را بر سازمان میراث فرهنگی اعمال کردیم توجیه کنیم. این مثل اینست که دو نفر دعوا کرده باشند و در پرونده مدام مشکلات قبلی همدیگر را در بیاوریم. این متاسفانه برخورد اشتباهی است.
بحران جیرفت مورد تایید است و بسیار بحران تکاندهندهای است و ساختارها و تصمیمات بزرگی گرفته که آن تصمیمها لغو شده در سالهای اخیر. یا مسئله برج جهاننما میدانیم که مثالی هم که قبل از این زدم همین بود، توسعه تکجانبی و تکبعدی فقط خودش را میبیند. هیچ تخصصی غیر از خودش را اصلاً نمیبیند... انتقال سازمان میراث فرهنگی هم در همین قالب قابل تحلیل و بررسی است. در قالبهای دیگر هم قابل تحلیل و بررسی است. ولی دولت در انتقال میراث فرهنگی از هیچ متخصصی نپرسیده که این انتقال چه عوارضی، چه مسائلی برای میراث فرهنگی خواهد داشت. هیچ گاه چنین سوالی مطرح نشده. از دیدگاه ستادی ضعیفترین بخش دولتی را که متاسفانه برخی افراد با داشتن اطلاعات از داخل آن از اطلاعاتشان سوء استفاده کردند، از نزدیکان دولت هم هستند، تصمیم گرفتند که به عنوان قربانی به مناطق بفرستند. و متاسفانه این قربانی را نسجیدند ببینند این قربانی چه اهمیتی دارد. آیا جایگزینی آن به سادگی ممکن است؟ این نکته اساسی و بنیادی است که از دیدگاه تخصصی میتوانیم در مورد آن بحث کنیم. این که انتقال سازمان میراث فرهنگی به هیچ رویی با دیدگاهی کارشناسانه ارزیابی نشده. منظور من از کارشناسانه، کارشناسانه و تخصصی در حوزه میراث فرهنگی و باستانشناسی و دیدگاههای تاریخی و حتی تاریخ-فرهنگی است.