با وجود سکوت مطبوعات مجاز و وسائل ارتباط جمعی داخل کشور و تکذيب برخی مسئولين، رسانه ها و شبکه های اجتماعی اين روزها بار ديگر از ادامه سياست محروميت دانش آموزان و دانشجويان بهايی از ورود به دانشگاه و يا ادامه تحصيل آنها خبر می دهند.
از ابتدای انقلاب به اين سو دانش آموزان و دانشجويان بهايی يا بايد هويت دينی خود را پنهان کنند و با دروغ مصلحت آميز آينده تحصيلی خود را به خطر نيفکنند و يا با بيان آشکار باورهای خود در خطر محروميت از درس و دانشگاه را به جان بخرند. اين در حالی است که هيچ مقامی حاضر نيست به گونه ای مستقيم مسئوليت تبعيض سيستماتيک عليه اين اقليت دينی را بعهده بگيرد.
آموزش از جمله حقوق طبيعی انسان است. اين بدان معناست که ساکنان يک کشوربا هر دين، هويت فرهنگی و يا موقعيت اجتماعی بايد بدون هيچ تبعيضی از حق آموزش برخوردار شوند. اين حق به واسطه انسان بودن به تک تک افراد تعلق می گيرد و کسی و قانونی هم نمی تواند به بهانه های مذهبی، ايدئولوژيک و يا سياسی آنرا از کسی بازستاند.
ميثاق های بين المللی در زمينه های حقوق بشر، حقوق کودکان و يا آموزش همگی حق طبيعی انسان ها در برخورداری از آموزش را مورد تاکيد قرار می دهند. ماده ۲۶ اعلاميه جهانی حقوق بشر ناظر بر حق آموزش است.
بر اساس بند دوم همين ماده هدف آموزش و پرورش بايد به گسترش حسن تفاهم ، دگرپذيری و دوستی ميان تمام ملت ها و تمام گروه های نژادی يا دينی و نيز به گسترش فعاليت های ملل متحد در راه حفظ صلح ياری رساند. اعلاميه جهانی حقوق بشر تأکيد می کند که همه افراد بدون در نظر گرفتن نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقايد سياسی يا ساير عقايد، اصالت اجتماعی يا ملی، ثروت، تولد و يا ويژگيهای ديگر، مشمول حقوق و آزادی توصيه شده در اعلاميه جهانی حقوق بشر میباشد. برابر ماده ۱۸ هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه ، وجدان و دين بهره مند شود : اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد ، در قالب آموزش دينی ، عبادت ها و اجرای آيين ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی ، به طور خصوصی يا عمومی است. اصل ۷ اعلاميه جهانی حقوق کودک هم بر حق آموزش تکيه می کند و اصل دهم اين اعلاميه خواهان حمايت از کودکان در برابرتبعيض مذهبی می شود.
ايران يکی از امضاء کنندگان اين منشورها و بسياری ديگر از ميثاق های بين المللی است که همگی بروشنی بر حق آموزش و آزادی عقايد مذهبی تکيه می کنند. معنای حقوقی اين تعهد بين المللی آن است که همه شهروندان ايرانی و يا کسانی که در ايران زندگی می کنند نيز بايد بتوانند بدون هيچ تبعيضی از اين حق طبيعی بهره برند.
تجربه احترام به حقوق اقليت ها در ايران
سابقه ايران در زمينه به رسميت شناختن حقوق اقليت های مذهبی در برخورداری از حق آموزش (جديد) به دوران محمد شاه قاجار يعنی حدود ۱۸۰ سال پيش بازمی گردد. دوران نه چندان شناخته شده از تاريخ ايران که در آن آزادی مذهب به رسميت شناخته شد و مسيونرهای مذهبی (مسيحی و يهودی) اجازه يافتند شبکه مدارس ويژه اقليت های دينی ايران را بوجود آورند. بسياری از اين مدارس پذيرای نوجوانان خانواده های مسلمان هم بودند و اين سنت نيک احترام به عقايد دينی از همان زمان به بخشی از واقعيت همزيستی مسالمت آميز پيروان اديان گوناگون در کنار يکديگر تبديل شد.
انقلاب مشروطيت به معنای گذار از جامعه مبتنی بر هويت دينی و شکل گيری جامعه با هويت شهروندی و ملی بود. همه قوانين آموزشی ايران مانند قانون اساسی معارف مصوب ۱۲۹۰ شمسی و يا قانون ۱۳۲۲ آموزش همگانی در ايران آموزش را به عنوان يک حق برای همه ساکنان ايران از جمله اقليت های دينی به رسميت می شناسند.
قوانينی که پس از ۱۳۵۷ به تصويب رسيده اند از جمله قانون اساسی نيز کم و بيش بروی کاغذ همين چهارچوب را دارند. اما مشکل اصلی در ايران چند و چون تفسير اين قوانين و گاه تناقض آنها با قوانين زير دستی و سياست های آموزشی است. وجود قرائت دينی از مسائل در کنار قوانين موجود سبب شکل گيری اشکال گوناگون تبعيض مذهبی در ايران می شود. درحقيقت به نظر می رسد قوانين و تعهدات بين المللی تا جايی اعتبار دارند که با باورها و تعصب دينی دست اندرکاران و روحانيون با نفوذ در تضاد قرار نگيرند.
خشونت نمادين عليه اقليت های دينی
سمت گيری های بسيار مذهبی (شيعه)-ايدئولوژيک نظام آموزشی تبعيض هايی را به اقليت های دينی و يا کسانی که باور دينی خاصی ندارند تحميل می کند که کمتر از آنها سخنی به ميان می آيد. در ايران اقليت های برسميت شناخته شده (سنی ها، مسيحيان، يهوديان، زرتشتيان) اجازه دارند مدارس خاص خود را داشته باشند. اما همزمان اقليت های پنهان، به رسميت شناخته نشده و يا دانش آموزانی که به دين خاصی گرايش ندارند ناچارند در کنار دانش آموزان ديگر کلاس های دينی دانش آموزان مناطق شيعه را دنبال کنند.
دادن حق آموزش دينی به اقليت های رسمی مشکل تبعيض و تحميل دينی در مدارس ايران را حل نمی کند. چرا که نظام آموزشی ايران فقط به کلاس های درس دينی بسنده نمی کند و بخش های مهمی از مطالب کلاس هايی مانند تاريخ، فارسی و تعليمات اجتماعی هم به موضوعات دينی و بويژه مربوط به شيعيان اختصاص دارد.
در نتيجه دانش آموزان غير شيعه ناچارند مطالب دينی را که با باورهای آنها متفاوت است را به اشکال متفاوت در کلاس های ديگر ياد بگيرند. در کنار مطالب درسی بخشی اصلی فعاليت های فوق برنامه اجباری و يا اختياری مضمونی دينی و سياسی-ايدئولوژيک دارند. به اين گونه است که دانش آموزان نوعی خشونت نمادين سيستماتيک را در حوزه آموزش دينی زندگی می کنند.
سهم بهائيان از تبعيض و محروميت قابل مقايسه با ساير اقليت های دينی و يا دانش آموزان دگرباش نيست. در کنار فشار ها و تبعيض های آشکار و پنهان، متون درسی و يا فعاليت های روزمره فوق برنامه برخوردی بسياری خصمانه و منفی با آنها دارند. دانش آموزان بهايی توسط نيروهای امنيتی شناسايی می شوند و در مدارس تحت نظر قرار دارند. در مطالب درسی هم از بهاهيت بعنوان "مذهب ساختگی" نام برده می شود و بهائيان متهم می شوند که "آلت دست قدرت های بزرگ خارجی" هستند.
در کتاب تاريخ سال سوم راهنمايی سال ۱۳۹۱ (صفحه ۳۷) در درسی به عنوان "فرقه سازی استعمار" درباره بهائيان و تاريخ پيدايش آنها می خوانيم : "حکومت های انگليس و روس از وحدت مسلمانان در ايران به شدت وحشت داشتند. از اين رو کوشيدند تا در ميان مردم تفرقه بيندازند و يگانگی آنان را از ميان ببرند. يکی از کارهای آنها در تفرقه اندازی، حمايت از مذاهب ساختگی جديد بود. از جمله ی اين مذهب های دروغين، بابيگری و بهائيگری بود. ابتدا سيد علی محمد بنيان گذار فرقه ی بابيه ادعای بابيت کرد (باب در اصطلاح اين فرقه به کسی گفته می شد که واسطه ی ارتباط با امام زمان بود). وی کمی بعد با صراحت خود را مهدی موعود خواند و سرانجام ادعای پيامبری کرد. ادعای سيد علی محمد باب سبب ايجاد فتنه ی بزرگی بنام فتنه باب شد و فرقه بابيه را ايجاد کرد که از طرف روسيه و انگلستان، مورد حمايت واقع شد". نويسنده پس از اشاره به اعدام سيد علی محمد باب به ميرزا حسينعلی نوری اشاره می کند و ادامه می دهد که "ميرزا حسينعلی نوری که به خود لقب "بهاء" داده بود مدتی بعد خود را پيامبری جديد خواند و فرقه ی بهائی را بوجود آورد که اين نيز مورد حمايت انگستان بود".
نسل جوان ايران با چنين ادبيات و گفتمانی آموزش می بيند و شايد کمتر فرصت می يابد با تاريخی غيرايدئولوژيک، غيرجانبدارانه، آکادميک و عينی از وقايع گذشته ايران آشنا شود و با فرهنگ و ارزش های جامعه چند هويتی خو بگيرد. در برابر دانش آموزان بهايی به عنوان قربانيان اصلی اين برخورها در مدارس از چه حقوق و امکانی برای دفاع از خود و گفتن روايت خود از تاريخ برخورداند؟ آيا ميان سکوت و فرو خوردن خشم درونی ناشی از اين تحقير دايمی و يا عطای اين آموزش را به لقايش بخشيدن راه ديگری هم برای آنها باقی می ماند؟ آنان قربانيان بدون دفاع اين گفتمان کين توزانه و تبعيض آميز و خشونت نهادی هستند که کمتر کسی از آن باخبر می شود و يا از آن سخنی به ميان می آورد.
در برابر گفتمانی که هنوز در حال و هوای دنيای قرون گذشته است، رويای جامعه تک هويتی مذهبی را در سر می پروراند، مفهوم شهروندی و کثرت گرايی هويتی را نمی پذيرد و قادر به دست برداشتن از کينه ها و دشمنی های تاريخی نيست بايد از حق آموزش و از حق آموزش بدون تبعيض برای همگان و آموزش مبتنی بر احترام به هويت های ديگر دفاع کرد.