درپی استعفای محمد رضا حیدری کنسول سفارت جمهوری اسلامیایران در اسلو -نروژ- سایتهای خبری هوادار جنبش سبز نوشتند که «ابوالفضل اسلامی رایزن پیشین سفارت ایران در توکیو استعفا کرده است». این سایتها با انتشار نامه ای از آقای اسلامیدلیل استعفای او را "خشونتهای دولتی علیه مردم" عنوان کردند. این دیپلمات پیشین جمهوری اسلامیایران در ابتدای نامه خود نوشته بود: «ظرف دوسالی که در اداره آمریکا و میز کانادا در جریان پرونده قتل خانم زهرا کاظمی بودمبا پرسنل ارگانهای امنیتی ملاقاتهایی داشتیم. در این ملاقاتها در گفتوگوهای خصوصی و به اصطلاح رفاقتی با آنها، صراحتا میگفتند که حضرات آیات عظام درقم معتقدند هرکس در مقابل اسلام بایستد مستحق مرگ است. اگر هم کثرت اعدامها به صلاح نظام نباشد، کسانی که آزاد میشوند باید عذابی را بچشند که فقط جنازه متحرکی از زندان خارج شود تا درس عبرت برای همه آشنایانش باشد.»
ابولفضل اسلامی، دیپلماتی که بیست و پنج سال از سالهای عمرش را در سمتهای حساس در وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران سپری کرده است و اکنون در توکیو پایتخت ژاپن به سر میبرد در گفتوگویی اختصاصی با رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی و رادیوفردا میگوید که کناره گیری او از مسئولیتهایش در این وزارتخانه به چهار سال پیش باز میگردد...
ابوالفضل اسلامی: من بسيار متعجب شدم که يکی از نامههايی که من به دوستانم در وزارت امور خارجه نوشته بودم در اينترنت منتشر شده است. در اينترنت يک خبر بدون مقدمه و مؤخره و ناقص منتشر شده که نوشته بود آقای اسلامی، رايزن سفارت ايران در ژاپن است، در صورتی که خبر کاملاً اشتباه بود.
من از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۴ در ژاپن بودم و بعد که پايان ماموريت گرفتم و به تهران برگشتم، از معاونت آسيا به معاونت آمريکا منتقل شدم و با توجه به اين که يکی از ديپلماتهای با سابقه و از دانشجويان دوره اول دانشکده روابط بين الملل و رايزن سياسی بودم، مرا مامور کردند روی پرونده خانم زهرا کاظمیکار کنم بلکه با دولت کانادا به توافقی دست پيدا کنيم و مسئله حل شود.
چطور اين نامه از واقعيتهايی که در مورد آن صحبت کرديد دور شد؟
وقتی به تهران برگشتم و به اداره آمريکا منتقل شدم، روی پرونده خانم زهرا کاظمیمشغول کار شدم. سال ۲۰۰۴ دوره آقای خاتمیبود و خفقان آن چنانی در وزارت امور خارجه نبود و میتوانستيم حرفهايمان را بزنيم و نظراتمان را بيان کنيم و من هم به عنوان يک کارشناس نظراتم را میگفتم.
اما وقتی دوران رياست جمهوری آقای خاتمیتمام شد و دولت آقای احمدی نژاد روی کار آمد و آقای متکی وزير شد، بلافاصله از طرف دوستان در بخشهای امنيتی به من خبر رسيد که اينها روی من حساسيت پيدا کردهاند و ممکن است برايم دردسر ايجاد شود. همين دوستان به من کمک کردند که ظرف يک هفته از تهران خارج شوم.
چرا روی شما حسايت پيدا کرده بودند؟
چون من به عنوان کارشناسی که روی پرونده زهرا کاظمیکار میکردم، از حق او دفاع کرده و اقدام آقايان را و لطمه ای که به روابط دو کشور خورده بود و ملت ايران ضرر آن را ديدند، محکوم میکردم.
داستان آمدن من به توکيو هم بسيار عجيب بود و من ظرف يک هفته بدون اطلاع کسی در وزارت امور خارجه توانستم از ايران خارج شوم. وقتی به توکيو آمدم سفير ايران متوجه شد و عوامل سفارت را دنبال من فرستاد، میخواستند مرا تطميع کنند که به ايران برگردم ولی من گفتم که برنمیگردم. آنها تهديد کردند که اگر بخواهی اينجا صدايی راه بيندازی ممکن است در تهران برای خانواده و اقوامت مشکل ساز شود و دوستانی که در وزارت خارجه به تو کمک کردند را شناسايی کرده و اذيت میکنيم و حتی به من خبر رسيد که بعضی از دوستانم را بازجويی و اذيت کردهاند.
بنابراين تصميم گرفتم که راه ديگری را در پيش بگيرم و چون سابقه طولانی در وزارت امور خارجه داشتم، سعی میکردم به دوستان کمک کنم تا در داخل وزارت امور خارجه تمرد کنند.
تاريخ اين نامهها به چه زمانی بازمیگردد؟
وقتی به توکيو آمدم و آقای سفير مرا فراخواند، گفت تو در وزارت خارجه بمب منفجر کردهای؟ همه متعجب شدهاند که چطور بدون اطلاع وزارت خارجه از کشور خارج شدهای.
وقتی من در توکيو مستقر شدم، از تمام دوستان و همکارانم ايميلهای مختلف رسيد که از من حمايت کردند و گفتند شجاعت و مردانگی به خرج دادی که رفتی و ما هم دوست داريم از شر اينها نجات پيدا کنيم ولی میترسيم، چون جمهوری اسلامیماموران اطلاعاتی خود را با پاسپورت سياسی به همه جای دنيا میفرستد و اينها میتوانند به راحتی ما را حذف فيزيکی کنند.
ما میدانيم که در وزارت امور خارجه سه گروه وجود دارند و بخش کارشناسايی که اکثريت را تشکيل میدهند با مردم هستند.
آقای اسلامی! به قول شما دو گروه ديگر هم وجود دارند که هوادار حاکميت هستند. اينها چه کسانی هستند؟
گروه اول توسط آقای علاء الدين بروجردی که به مدت بيش از ۱۵ سال معاون آقای ولايتی، وزير امور خارجه ايران بود هدايت میشوند. او با روی کار آمدن آقای خرازی از وزارتخانه به مجلس رفت و اکنون عضو شورای عالی امنيت ملی است. آقای علاء الدين بروجردی و برادر او که در ژاپن معاون سفير بود و يک گروه ديگر، هموطنان آقای شاهرودی و از معاودين عراقی هستند. اين گروه جمهوری اسلامیرا به عنوان يک گاو شيرده میشناسند نه به عنوان وطن خود، بنابراين با ملت ايران همراه نيستند. به عنوان مثال آقای آصفی و امثال او از معاودين عراقی هستند.
گروه دوم فرصت طلبانی هستند که وقتی بوی دلار میشنوند از جاهای ديگری به وزارت امور خارجه میآيند. عده ای هم از نيروهای امنيتی هستند که در مقامات بالای وزارت خارجه پست دارند.
ولی بدنه کارشناسی وزارت خارجه بيشتر از دانشجويان دانشکده روابط بينالملل هستند و با مردم همراهند.
اگر اين گروه با نظام جمهوری اسلامی مخالف هستند، چطور اين همه سال برای نظام کار میکنند؟ در وزارت خارجه به آسانی پستی به کسی نمیدهند، پس خود شما چگونه در وزات خارجه دارای سمت بوديد؟
اگر روزی برسد که به عنوان مثال آقای محسن امين زاده یکی از معاوننان «وزیر خارجه وقت بود» از زندان آزاد شود و با شما صحبت کند، میتواند بگويد که من چند بار گفتهام از اين جنايتها و خيانتها خسته شدهام و میخواهم استعفا دهم. او در جواب من گفت مرد آن است که بماند و خودش آلوده نشود. اگر ما برويم خود آنها میآيند و جايگزين میشوند، پس نبايد عقب نشينی کنيم بلکه بايد بمانيم.
قبل از اين هم در ماموريت اولم در بانکوک، به سفير گفتم از اين خيانتها در وزارت خانه خسته شدهام. آقای محمدمهدی سازگارا، برادر آقای محسن سازگارا که سفير ايران در بانکوک بود گفت آقای اسلامی اگر ما برويم بيرون چه کسانی جای ما میآيند، پس بايد بمانيم و به اصلاح سيستم کمک کنيم.
آقای اسلامی! شما از اين سيستم بيرون آمديد اما استعفا نداديد؟
هيئتی که از تهران به ژاپن آمد تا مرا بازگرداند به من پيام دادند که تو را از وزارت خارجه اخراج میکنيم و من گفتم ۲۵ سال در وزارتخانه خدمت کرده و حق بازنشستگی پرداخت کردهام، پس استعفا نمیدهم و منتظر میمانم تا شما سقوط کنيد و من به کار خودم برگردم.
پس هنوز عضو وزات خارجه هستيد و در سفارتخانه کار میکنيد؟
خير، سفارت و هيئتی که برای بازگرداندن من آمدند، مرا تهديد کردند که بايد سکوت کنم يا برگردم تهران. آنها گفتند تو را میبخشيم، تو نيروی مومن و متعهد ما بودی، ولی من به اين حرفها توجه نکردم. آنها گفتند اگر صدايت دربيايد میدانی که چه بلايی سرت میآوريم.
چطور تصميم گرفتيد در گفتوگو با راديو فردا سکوت خود را بشکنيد؟
وقتی نامه من در اينترنت منتشر شد و با توجه به اوضاع فعلی کشور، ديدم اقتضا میکند که سکوتم را بشکنم. من در آستانه ۲۲ بهمن صحبتهای زيادی برای مردم دارم و میخواهم برای مردم توضيح دهم که اين سيستم چقدر از داخل فلج شده که حتی نيروهای امنيتیاش با آن همراه نيستند. مردم بايد بدانند اگر سرکوبی انجام میشود توسط اقليتی است که با مقاومت بيشتر مردم شکست میخورند.
آقای اسلامی! وضعيت شما در توکيو چگونه است و آيا پناهنده هستيد؟
با توجه به اين که سه سال در توکيو کارشناس فعال بودم و وزارت خارجه ژاپن دايم با من در تماس بود و ملاقاتهای زيادی با مقامات ژاپنی داشتم، وقتی به توکيو آمدم متعجب شدند که ديگر به ايران بر نمیگردم. من توضيح دادم که چرا نمیتوانم بازگردم البته گويا دولت ژاپن از طرف ايران تحت فشار بود که مرا بازگرداند و من تا شش ماه تحت فشار هر دو طرف بودم چون دولت ژاپن به خاطر نياز به انرژی علاقه نداشت من اينجا بمانم.
من به آنها گفتم که به ايران بازنمیگردم مگر اين که مرا دستگير کنيد و با دستبند مرا تحويل دولت ايران بدهيد. آنها گفتند اين کار را نمیتوانيم انجام دهيم و ويزاهای موقت برای من صادرمیکردند، تا اين که ويزايی صادر کردند که حضور من در اينجا غيرقانونی نباشد و با من کجدار و مريز رفتار میکنند.
شما گفتيد که بخش کارشناسی وزارت خارجه با مردم و مخالف سياستهای نظام هستند. چند هفته پيش يکی از ديپلماتهای ايرانی به خاطر برخورد با مردم در روز عاشورا در اسلو از کار خود استعفا داد. با توجه به شناختی که از بدنه وزارت خارجه داريد، فکر میکنيد شاهد استعفاهای بيشتری از اين دست باشيم؟
باور کنيد در اين چهار سالی که در ژاپن بودم ايميلهای فراوانی از دوستان دريافت کردم که میپرسيدند چگونه بايد خودمان را نجات دهيم چون میترسيم بلايی سر خانوادههايمان بياورند.
به عنوان مثال من خودم در اداره خلع سلاح وزارت خارجه کار کردهام و تمام همکارانم در اين قسمت از مسايل هسته ای و مسايل بين ايران و روسيه دلگير و عصبی بودند، ولی کاری نمیتوانستند انجام دهند. فشاری که توسط نيروهای امنيتی وجود دارد همه را مجبور میکند که به نوعی با شرايط خود را تطبيق دهند.
منظور شما چه فشارهايی است؟
کارمندان وزارت خارجه میدانند که سيستم روی آنها حساس است و ممکن است همکار آنها آدم خود فروختهای باشد که از نيات او به سيستم خبر دهد.
اما آقای اسلامیاين مسئله را شايد در بخشهای ديگر جامعه هم بتوان ديد و مختص وزارت خارجه نيست.
شما وضعيت کارمندان وزارت خارجه را که مهمترين وزات خانه هر کشور است از سايرين جدا کنيد.
من حساسيت اين مسئله را درک میکنم، اما شايد ۲۰ سال است که ديگر شاهد ترور سياسی خارج از مرزهای ايران نبوديم که منتسب به عوامل نظام جمهوری اسلامی شود.
چون هزينه رسوايی که اين ترورها به بار میآورد ديگر برای نظام جمهوری اسلامیمقرون به صرفه نبود.
پس همکاران شما نمیتوانند از اين بابت نگران باشند.
مثلاً من اگر در يک حادثه تصادف کشته میشدم يا به نحوی حذف فيزيکی میشدم چه کسانی مرا میشناختند، اما وقتی آقای بختيار در پاريس کشته میشود همه دنيا روی آن حساب میکنند.
دوستان وزات خارجهای هم ريسک نمیکنند و هر کسی جان خود را دوست دارد. بسياری از دوستان هم فکر میکنند شايد اين نظام باقی میماند و مردم نمیتوانند آن راسرنگون کنند.
يعنی يک عده از ديپلماتهای ايرانی منتظرند ببينند آيا به نفعشان است استعفا بدهند يا نه؟
بله ۱۰۰ درصد همين طور است. شما میدانيد سفيرهای ما دلارهايی که به عنوان حقوق از ايران دريافت میکنند، هرگز به ايران باز نمیگردانند، بلکه در حسابهای خارج از کشور خود پس انداز میکنند؟ البته منظورم سفرايی هستند که جزو دو رديف اول هستند يعنی گروهی که يا تحت فرمان آقای علاء الدين بروجردی اند و گروه فرصت طلبانی که فقط دنبال مقام و دلار هستند.
آقايانی که خودشان در دو گروه اول هستند به اين سيستم اعتماد ندارند و فکر میکنند بلاخره سرنگون خواهد شد.
اگر اتفاقات پس از انتخابات رياست جمهوری اخير در ايران رخ نمیداد، شما همچنان به سکوت خود ادامه میداديد؟
اين مسئله به طور اتفاقی رخ داد. من فکر میکردم در سايه ماندن من و تشويق دوستان به تمرد از سيستم بهتر از اين است که در مطبوعات خودم را سر زبانها بيندازم. اما وقتی اين نامه منتشر شد و با توجه به حوادثی که رخ داده بود، ترجيح دادم سکوتم را بشکنم.
اشاره کرديد که شرايط امنيتی برای شما چندان مناسب نيست. با توجه به علنی کردن اين مسايل اکنون پليس ژاپن حمايت از شما را به عهده میگيرد؟
به من گفته اند اگر مشکل و مزاحمتی پيش آمد به آنها اطلاع دهم. اين نظام آن قدر خونريز شده که برای ترساندن مردم دو جوان را میکشد. مگر يک جوان ۲۰ ساله چقدر متوجه مسايل سياسی است که بخواهند او را اعدام کنند.
اکنون برای من ديگر فرقی نمیکند، من هم يکی از مردم ايران هستم نهايتش اين است که بلايی سرم میآورند، ولی بيشتر برای خودشان مايه آبروريزی است. هر خونی که بريزند و هر جنايتی انجام دهند زودتر به سوی سرنگونی پيش میروند. اگر تا قبل از اين خونريزیها ممکن بود مردم از سر تقصيراتشان بگذردند، با اين کارها مردم اينها را مانند صدام در سوراخها پيدا میکنند و همان بلايی که خود اينها سر مسئولان نظام سابق آوردند سرشان میآورند. برای من اکنون علی السويه است و فکر میکنم خون من از خون کسانی که در کهريزک شکنجه يا کشته شدند بالاتر نيست که به خاطر ترس سکوت کنم.
ابولفضل اسلامی، دیپلماتی که بیست و پنج سال از سالهای عمرش را در سمتهای حساس در وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران سپری کرده است و اکنون در توکیو پایتخت ژاپن به سر میبرد در گفتوگویی اختصاصی با رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی و رادیوفردا میگوید که کناره گیری او از مسئولیتهایش در این وزارتخانه به چهار سال پیش باز میگردد...
ابوالفضل اسلامی: من بسيار متعجب شدم که يکی از نامههايی که من به دوستانم در وزارت امور خارجه نوشته بودم در اينترنت منتشر شده است. در اينترنت يک خبر بدون مقدمه و مؤخره و ناقص منتشر شده که نوشته بود آقای اسلامی، رايزن سفارت ايران در ژاپن است، در صورتی که خبر کاملاً اشتباه بود.
من از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۴ در ژاپن بودم و بعد که پايان ماموريت گرفتم و به تهران برگشتم، از معاونت آسيا به معاونت آمريکا منتقل شدم و با توجه به اين که يکی از ديپلماتهای با سابقه و از دانشجويان دوره اول دانشکده روابط بين الملل و رايزن سياسی بودم، مرا مامور کردند روی پرونده خانم زهرا کاظمیکار کنم بلکه با دولت کانادا به توافقی دست پيدا کنيم و مسئله حل شود.
چطور اين نامه از واقعيتهايی که در مورد آن صحبت کرديد دور شد؟
وقتی به تهران برگشتم و به اداره آمريکا منتقل شدم، روی پرونده خانم زهرا کاظمیمشغول کار شدم. سال ۲۰۰۴ دوره آقای خاتمیبود و خفقان آن چنانی در وزارت امور خارجه نبود و میتوانستيم حرفهايمان را بزنيم و نظراتمان را بيان کنيم و من هم به عنوان يک کارشناس نظراتم را میگفتم.
اما وقتی دوران رياست جمهوری آقای خاتمیتمام شد و دولت آقای احمدی نژاد روی کار آمد و آقای متکی وزير شد، بلافاصله از طرف دوستان در بخشهای امنيتی به من خبر رسيد که اينها روی من حساسيت پيدا کردهاند و ممکن است برايم دردسر ايجاد شود. همين دوستان به من کمک کردند که ظرف يک هفته از تهران خارج شوم.
چرا روی شما حسايت پيدا کرده بودند؟
چون من به عنوان کارشناسی که روی پرونده زهرا کاظمیکار میکردم، از حق او دفاع کرده و اقدام آقايان را و لطمه ای که به روابط دو کشور خورده بود و ملت ايران ضرر آن را ديدند، محکوم میکردم.
داستان آمدن من به توکيو هم بسيار عجيب بود و من ظرف يک هفته بدون اطلاع کسی در وزارت امور خارجه توانستم از ايران خارج شوم. وقتی به توکيو آمدم سفير ايران متوجه شد و عوامل سفارت را دنبال من فرستاد، میخواستند مرا تطميع کنند که به ايران برگردم ولی من گفتم که برنمیگردم. آنها تهديد کردند که اگر بخواهی اينجا صدايی راه بيندازی ممکن است در تهران برای خانواده و اقوامت مشکل ساز شود و دوستانی که در وزارت خارجه به تو کمک کردند را شناسايی کرده و اذيت میکنيم و حتی به من خبر رسيد که بعضی از دوستانم را بازجويی و اذيت کردهاند.
بنابراين تصميم گرفتم که راه ديگری را در پيش بگيرم و چون سابقه طولانی در وزارت امور خارجه داشتم، سعی میکردم به دوستان کمک کنم تا در داخل وزارت امور خارجه تمرد کنند.
تاريخ اين نامهها به چه زمانی بازمیگردد؟
وقتی به توکيو آمدم و آقای سفير مرا فراخواند، گفت تو در وزارت خارجه بمب منفجر کردهای؟ همه متعجب شدهاند که چطور بدون اطلاع وزارت خارجه از کشور خارج شدهای.
وقتی من در توکيو مستقر شدم، از تمام دوستان و همکارانم ايميلهای مختلف رسيد که از من حمايت کردند و گفتند شجاعت و مردانگی به خرج دادی که رفتی و ما هم دوست داريم از شر اينها نجات پيدا کنيم ولی میترسيم، چون جمهوری اسلامیماموران اطلاعاتی خود را با پاسپورت سياسی به همه جای دنيا میفرستد و اينها میتوانند به راحتی ما را حذف فيزيکی کنند.
ما میدانيم که در وزارت امور خارجه سه گروه وجود دارند و بخش کارشناسايی که اکثريت را تشکيل میدهند با مردم هستند.
آقای اسلامی! به قول شما دو گروه ديگر هم وجود دارند که هوادار حاکميت هستند. اينها چه کسانی هستند؟
گروه اول توسط آقای علاء الدين بروجردی که به مدت بيش از ۱۵ سال معاون آقای ولايتی، وزير امور خارجه ايران بود هدايت میشوند. او با روی کار آمدن آقای خرازی از وزارتخانه به مجلس رفت و اکنون عضو شورای عالی امنيت ملی است. آقای علاء الدين بروجردی و برادر او که در ژاپن معاون سفير بود و يک گروه ديگر، هموطنان آقای شاهرودی و از معاودين عراقی هستند. اين گروه جمهوری اسلامیرا به عنوان يک گاو شيرده میشناسند نه به عنوان وطن خود، بنابراين با ملت ايران همراه نيستند. به عنوان مثال آقای آصفی و امثال او از معاودين عراقی هستند.
گروه دوم فرصت طلبانی هستند که وقتی بوی دلار میشنوند از جاهای ديگری به وزارت امور خارجه میآيند. عده ای هم از نيروهای امنيتی هستند که در مقامات بالای وزارت خارجه پست دارند.
ولی بدنه کارشناسی وزارت خارجه بيشتر از دانشجويان دانشکده روابط بينالملل هستند و با مردم همراهند.
اگر اين گروه با نظام جمهوری اسلامی مخالف هستند، چطور اين همه سال برای نظام کار میکنند؟ در وزارت خارجه به آسانی پستی به کسی نمیدهند، پس خود شما چگونه در وزات خارجه دارای سمت بوديد؟
اگر روزی برسد که به عنوان مثال آقای محسن امين زاده یکی از معاوننان «وزیر خارجه وقت بود» از زندان آزاد شود و با شما صحبت کند، میتواند بگويد که من چند بار گفتهام از اين جنايتها و خيانتها خسته شدهام و میخواهم استعفا دهم. او در جواب من گفت مرد آن است که بماند و خودش آلوده نشود. اگر ما برويم خود آنها میآيند و جايگزين میشوند، پس نبايد عقب نشينی کنيم بلکه بايد بمانيم.
قبل از اين هم در ماموريت اولم در بانکوک، به سفير گفتم از اين خيانتها در وزارت خانه خسته شدهام. آقای محمدمهدی سازگارا، برادر آقای محسن سازگارا که سفير ايران در بانکوک بود گفت آقای اسلامی اگر ما برويم بيرون چه کسانی جای ما میآيند، پس بايد بمانيم و به اصلاح سيستم کمک کنيم.
آقای اسلامی! شما از اين سيستم بيرون آمديد اما استعفا نداديد؟
هيئتی که از تهران به ژاپن آمد تا مرا بازگرداند به من پيام دادند که تو را از وزارت خارجه اخراج میکنيم و من گفتم ۲۵ سال در وزارتخانه خدمت کرده و حق بازنشستگی پرداخت کردهام، پس استعفا نمیدهم و منتظر میمانم تا شما سقوط کنيد و من به کار خودم برگردم.
پس هنوز عضو وزات خارجه هستيد و در سفارتخانه کار میکنيد؟
خير، سفارت و هيئتی که برای بازگرداندن من آمدند، مرا تهديد کردند که بايد سکوت کنم يا برگردم تهران. آنها گفتند تو را میبخشيم، تو نيروی مومن و متعهد ما بودی، ولی من به اين حرفها توجه نکردم. آنها گفتند اگر صدايت دربيايد میدانی که چه بلايی سرت میآوريم.
چطور تصميم گرفتيد در گفتوگو با راديو فردا سکوت خود را بشکنيد؟
وقتی نامه من در اينترنت منتشر شد و با توجه به اوضاع فعلی کشور، ديدم اقتضا میکند که سکوتم را بشکنم. من در آستانه ۲۲ بهمن صحبتهای زيادی برای مردم دارم و میخواهم برای مردم توضيح دهم که اين سيستم چقدر از داخل فلج شده که حتی نيروهای امنيتیاش با آن همراه نيستند. مردم بايد بدانند اگر سرکوبی انجام میشود توسط اقليتی است که با مقاومت بيشتر مردم شکست میخورند.
آقای اسلامی! وضعيت شما در توکيو چگونه است و آيا پناهنده هستيد؟
با توجه به اين که سه سال در توکيو کارشناس فعال بودم و وزارت خارجه ژاپن دايم با من در تماس بود و ملاقاتهای زيادی با مقامات ژاپنی داشتم، وقتی به توکيو آمدم متعجب شدند که ديگر به ايران بر نمیگردم. من توضيح دادم که چرا نمیتوانم بازگردم البته گويا دولت ژاپن از طرف ايران تحت فشار بود که مرا بازگرداند و من تا شش ماه تحت فشار هر دو طرف بودم چون دولت ژاپن به خاطر نياز به انرژی علاقه نداشت من اينجا بمانم.
من به آنها گفتم که به ايران بازنمیگردم مگر اين که مرا دستگير کنيد و با دستبند مرا تحويل دولت ايران بدهيد. آنها گفتند اين کار را نمیتوانيم انجام دهيم و ويزاهای موقت برای من صادرمیکردند، تا اين که ويزايی صادر کردند که حضور من در اينجا غيرقانونی نباشد و با من کجدار و مريز رفتار میکنند.
شما گفتيد که بخش کارشناسی وزارت خارجه با مردم و مخالف سياستهای نظام هستند. چند هفته پيش يکی از ديپلماتهای ايرانی به خاطر برخورد با مردم در روز عاشورا در اسلو از کار خود استعفا داد. با توجه به شناختی که از بدنه وزارت خارجه داريد، فکر میکنيد شاهد استعفاهای بيشتری از اين دست باشيم؟
باور کنيد در اين چهار سالی که در ژاپن بودم ايميلهای فراوانی از دوستان دريافت کردم که میپرسيدند چگونه بايد خودمان را نجات دهيم چون میترسيم بلايی سر خانوادههايمان بياورند.
به عنوان مثال من خودم در اداره خلع سلاح وزارت خارجه کار کردهام و تمام همکارانم در اين قسمت از مسايل هسته ای و مسايل بين ايران و روسيه دلگير و عصبی بودند، ولی کاری نمیتوانستند انجام دهند. فشاری که توسط نيروهای امنيتی وجود دارد همه را مجبور میکند که به نوعی با شرايط خود را تطبيق دهند.
منظور شما چه فشارهايی است؟
کارمندان وزارت خارجه میدانند که سيستم روی آنها حساس است و ممکن است همکار آنها آدم خود فروختهای باشد که از نيات او به سيستم خبر دهد.
اما آقای اسلامیاين مسئله را شايد در بخشهای ديگر جامعه هم بتوان ديد و مختص وزارت خارجه نيست.
شما وضعيت کارمندان وزارت خارجه را که مهمترين وزات خانه هر کشور است از سايرين جدا کنيد.
من حساسيت اين مسئله را درک میکنم، اما شايد ۲۰ سال است که ديگر شاهد ترور سياسی خارج از مرزهای ايران نبوديم که منتسب به عوامل نظام جمهوری اسلامی شود.
چون هزينه رسوايی که اين ترورها به بار میآورد ديگر برای نظام جمهوری اسلامیمقرون به صرفه نبود.
پس همکاران شما نمیتوانند از اين بابت نگران باشند.
مثلاً من اگر در يک حادثه تصادف کشته میشدم يا به نحوی حذف فيزيکی میشدم چه کسانی مرا میشناختند، اما وقتی آقای بختيار در پاريس کشته میشود همه دنيا روی آن حساب میکنند.
دوستان وزات خارجهای هم ريسک نمیکنند و هر کسی جان خود را دوست دارد. بسياری از دوستان هم فکر میکنند شايد اين نظام باقی میماند و مردم نمیتوانند آن راسرنگون کنند.
يعنی يک عده از ديپلماتهای ايرانی منتظرند ببينند آيا به نفعشان است استعفا بدهند يا نه؟
بله ۱۰۰ درصد همين طور است. شما میدانيد سفيرهای ما دلارهايی که به عنوان حقوق از ايران دريافت میکنند، هرگز به ايران باز نمیگردانند، بلکه در حسابهای خارج از کشور خود پس انداز میکنند؟ البته منظورم سفرايی هستند که جزو دو رديف اول هستند يعنی گروهی که يا تحت فرمان آقای علاء الدين بروجردی اند و گروه فرصت طلبانی که فقط دنبال مقام و دلار هستند.
آقايانی که خودشان در دو گروه اول هستند به اين سيستم اعتماد ندارند و فکر میکنند بلاخره سرنگون خواهد شد.
اگر اتفاقات پس از انتخابات رياست جمهوری اخير در ايران رخ نمیداد، شما همچنان به سکوت خود ادامه میداديد؟
اين مسئله به طور اتفاقی رخ داد. من فکر میکردم در سايه ماندن من و تشويق دوستان به تمرد از سيستم بهتر از اين است که در مطبوعات خودم را سر زبانها بيندازم. اما وقتی اين نامه منتشر شد و با توجه به حوادثی که رخ داده بود، ترجيح دادم سکوتم را بشکنم.
اشاره کرديد که شرايط امنيتی برای شما چندان مناسب نيست. با توجه به علنی کردن اين مسايل اکنون پليس ژاپن حمايت از شما را به عهده میگيرد؟
به من گفته اند اگر مشکل و مزاحمتی پيش آمد به آنها اطلاع دهم. اين نظام آن قدر خونريز شده که برای ترساندن مردم دو جوان را میکشد. مگر يک جوان ۲۰ ساله چقدر متوجه مسايل سياسی است که بخواهند او را اعدام کنند.
اکنون برای من ديگر فرقی نمیکند، من هم يکی از مردم ايران هستم نهايتش اين است که بلايی سرم میآورند، ولی بيشتر برای خودشان مايه آبروريزی است. هر خونی که بريزند و هر جنايتی انجام دهند زودتر به سوی سرنگونی پيش میروند. اگر تا قبل از اين خونريزیها ممکن بود مردم از سر تقصيراتشان بگذردند، با اين کارها مردم اينها را مانند صدام در سوراخها پيدا میکنند و همان بلايی که خود اينها سر مسئولان نظام سابق آوردند سرشان میآورند. برای من اکنون علی السويه است و فکر میکنم خون من از خون کسانی که در کهريزک شکنجه يا کشته شدند بالاتر نيست که به خاطر ترس سکوت کنم.