نادر موسویزاده از دستیاران ارشد کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل متحد، در مقالهای در روزنامه آمریکایی واشینگتن پست به این موضوع اشاره میکند که بار دیگر اجماعی خطرناک در مورد اجتناب ناپذیر بودن جنگ با ایران در حال شکل گیری است. زمینه آن هم این است که «سیاست نبودن گفتوگو با ایران در هشت سال گذشته به بدترین نتیجه ممکن رسیده و آن اینکه ایران در برنامههای هستهای خود از نقطه بازگشتناپذیر عبور کرده است بدون آنکه تعهدات خود براساس پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای انپیتی را نقض کند.»
نویسنده به اتحاد اعراب و اسرائیل برای اعمال فشار به واشینگتن برای مقابله با ایران اشاره کرده و مینویسد سخنان هفته اخیر بنیامین نتان یاهو در مورد اولویت برخورد با ایران تکرار هشدارهای مشابه اعراب در مورد خطرها ی ناشی از بلندپروازیهای ایران بود. به این ترتیب ظاهرا مسئله فلسطین از دستور کار خارج شده و به جای آن ایران نشسته است. این فضا چنین ایجاد شده که گویا راه رسیدن به تهران از بیت المقدس میگذرد و یا بالعکس.
شکی نیست که ایران به عنوان یک قدرت منطقهای روبه رشد از هر سلاحی – جه متعارف و چه غیرمتعارف- برای برهم زندن نظم امنیتی فعلی در منطقه استفاده کرده و خواهد کرد. پاسخ گفتن به یک چنین چالشی بدون روی آوری به جنگ نیازمند تغییر دیپلماسی فراتر از تجدید مناسبات است.
نادر موسوی زاده معتقد است که با تمرکز بر برنامه اتمی ایران و ابزارهایی که در اختیار دارد – تعقیب توانمندی هستهای و حمایت از حزب الله و حماس – آمریکا در حقیقت از موضوع اصلی که هدف این برنامههاست طرفه میرود. با تمرکز بر «تواناییهای» ایران به جای «نیات» آن آمریکا فرصتهای مناسب برای به چالش کشیدن رژیم ایران بر سر جایگاه مشروع این کشور در نظام امنیتی منطقه و راههای غیرمشروع ایران برای رسیدن به این موقعیت را از دست میدهد. به زبان دیگر مشکل بمب نیست.
نویسنده اشاره میکند که پیشگیری از توسعه سلاح هستهای ایران به شکل خطرناکی به یکی از ستونهای مهم سیاست امنیتی آمریکا و متحدان آن بدل شده است. علاوه بر این دولت فعلی اسرائیل که با راه حل ایجاد کشور مستقل فلسطین مخالف است سعی میکند توجه و حساسیت افکار عمومی را به نقطه دیگری – ایران – معطوف کند.
در عین حال کشورهای عربی نیز که برای توجیه موضع خود در قبال بحران خاورمیانه با مشکل روبرو هستند از این انحراف در افکار عمومی به سوی ایران استقبال خواهند کرد. خود دولت آمریکا هم هنوز در فضای سه دهه جنگ سرد با ایران گرفتار است و سیاست دولت جدید این کشور برخورد با ایران نیز از تغییرات بنیادی و ضروری حکايت نمیکند.
نادر موسوی زاده در نتیجهگیری از این مقدمات پیش بینی میکند که دولت باراک اوباما احتمالا فشارهای کوتاه مدت برای اقدام نظامی علیه ایران را پس خواهد زد. دلیل آن این است که آمریکا به حد کافی در بحران افغانستان و پاکستان درگيراست. ولی بعید است که ترکیب کردن شعارهای جدید و ادامه همان سیاستهای قبلی نتیجه متفاوتی در مورد ایران به بار بیاورد.
براین اساس نویسنده معتقد است که طی ماههای آینده مجموعهای از حرکتهای دیپلماتیک آمریکا با واکنشهای سرد و انتقادی ایران روبرو خواهد شد. گزارشهای تازه و هشدار آمیزی در مورد برنامههای هستهای ایران همراه با نگرانی از توسعه فعالیتهای حزب الله و حماس منتشر خواهد شد. در پایان دولت آمریکا نتیجهگیری خواهد کرد که ایران به پیشنهادهای آمريکا دست رد زده و به سمت تصویب قطعنامههای سخت گیرانه تری علیه ایران پیش خواهد رفت. چون روسیه و چین با اعمال تحریمهای جدی مخالفت خواهند کرد مدافعان اقدام نظامی علیه ایران مدعی خواهند شد که تمام راههای دیگر به بن بست رسیده است. باردیگر ما با گزینه جنگ روبرو خواهیم شد.
نادر موسوی زاده سپس دیدگاههای خود برای پرهیز از یک چنین پیامدی را که «فاجعه» میخواند تشریح میکند. به اعتقاد وی آمریکا باید نقطه آغاز برای تماس و گفتوگو با ایران را که تاکنون مسئله هستهای و یا حماس و حزبالله بوده است کنار بگذارد. همچنین باید بداند که سیاست اعمال تحریمهای سختتر و یا پیشنهادهای تشویقی جذاب تر بعید است اهداف استراتژیک ایران را تغییر دهد.
به اعتقاد نویسنده هدف آمریکا باید بنای یک نظم امنیتی – استراتژیک جدید در حوزه خلیج فارس باشد که در آن شرایط، ایران به توسعه پنهانی برنامه هستهای و ایجاد بحران در منطقه نیاز چندانی نداشته باشد. به جای مجادله بر سر برخی توانمندیهای ایران که آمريکا ابزار لازم برای تاثیرگذاری بر آن را ندارد باید در پی یک چارچوب جدید برای اهداف و نیات استراتژیک دو طرف باشد.
نادر موسوی زاده معتقد است که تنها راه پیشرفت در تجدید مناسبات با ایران گشایش مذاکرات بدون قید و شرط در مورد مسائل مشترک و بخصوص اوضاع پاکستان، افغانستان و عراق است. با بنای فضای اعتماد و همکاری در میادینی که منافع ایران آمریکا تلاقی دارند میتوان به سمت شناسایی و احترام به منافع مشروع دو طرف حرکت کرد.
ایران باید نقش منطقهای آمریکا را پذیرفته، حزب الله و حماس باید فعالیت نظامی را کنار گذاشته و با روشهای سیاسی کار کنند و ایران باید به سیاست قبلی خود که حمایت از هرگونه توافق فلسطینیان با اسرائیل بود بازگردد. در مقابل آمریکا باید دلایل هراس تاریخی حکومت ایران را بپذیرد. یک دهه جنگ با عراق، قرار داشتن در محاصره قدرتهای هستهای مثل پاکستان، هند ، اسرائیل، روسیه و آمریکا ، و سی سال ضدیت با تنها ابرقدرت جهان باعث شده که ایران در جستجوی ابزارهایی برای حفظ امنیت خود باشد.
از دل یک چنین ملاحظه دو سویهای میتوان با مشارکت ایران و شماری از کشورهای عربی یک نظام امنیتی جدید برای منطقه خلیج فارس تنظیم کرد. به مرور زمان ایران میتواند موقعیت عادی خود را در جامعه بینالمللی بازیابد و تحریمها علیه آن کشور برداشته شوند.
نادر موسوی زاده در پایان مینویسد تغییری با یک چنین ابعاد در سیاست امنیت ملی آمریکا نیازمند اعتقاد و امید به موفقیت این روش است. درست است که عملگرایی در سیاست خارجی پس از هشت سال ریاست جمهوری بوش اکنون میتواند جذاب باشد ولی از لحاظ اخلاقی و فلسفی محدودیتهای خود را داراست. و در مورد ایران صرف تکیه بر عمل گرایی راه به جایی نخواهد برد. تنها یک تغییر بنیانی به سمت سیاستی دایر بر همزیستی دقیقا محاسبه شده میتواند در دراز مدت منافع آمريکا و امنیت متحدان آن را حفظ کند. در عین حال این بهترین امید برای مردم ایران و تلاشهای آنان در مسیر بنای یک جامعه آزاد و مدرن است.
دولت جورج بوش در برخورد با ایران نبرد بر سر «توانمندیها» را در پیش گرفت و شکست خورد. اما نبرد بر سر «اهداف و نیات» هنوز میتواند به پیروزی برسد.
نویسنده به اتحاد اعراب و اسرائیل برای اعمال فشار به واشینگتن برای مقابله با ایران اشاره کرده و مینویسد سخنان هفته اخیر بنیامین نتان یاهو در مورد اولویت برخورد با ایران تکرار هشدارهای مشابه اعراب در مورد خطرها ی ناشی از بلندپروازیهای ایران بود. به این ترتیب ظاهرا مسئله فلسطین از دستور کار خارج شده و به جای آن ایران نشسته است. این فضا چنین ایجاد شده که گویا راه رسیدن به تهران از بیت المقدس میگذرد و یا بالعکس.
شکی نیست که ایران به عنوان یک قدرت منطقهای روبه رشد از هر سلاحی – جه متعارف و چه غیرمتعارف- برای برهم زندن نظم امنیتی فعلی در منطقه استفاده کرده و خواهد کرد. پاسخ گفتن به یک چنین چالشی بدون روی آوری به جنگ نیازمند تغییر دیپلماسی فراتر از تجدید مناسبات است.
نادر موسوی زاده معتقد است که با تمرکز بر برنامه اتمی ایران و ابزارهایی که در اختیار دارد – تعقیب توانمندی هستهای و حمایت از حزب الله و حماس – آمریکا در حقیقت از موضوع اصلی که هدف این برنامههاست طرفه میرود. با تمرکز بر «تواناییهای» ایران به جای «نیات» آن آمریکا فرصتهای مناسب برای به چالش کشیدن رژیم ایران بر سر جایگاه مشروع این کشور در نظام امنیتی منطقه و راههای غیرمشروع ایران برای رسیدن به این موقعیت را از دست میدهد. به زبان دیگر مشکل بمب نیست.
نویسنده اشاره میکند که پیشگیری از توسعه سلاح هستهای ایران به شکل خطرناکی به یکی از ستونهای مهم سیاست امنیتی آمریکا و متحدان آن بدل شده است. علاوه بر این دولت فعلی اسرائیل که با راه حل ایجاد کشور مستقل فلسطین مخالف است سعی میکند توجه و حساسیت افکار عمومی را به نقطه دیگری – ایران – معطوف کند.
در عین حال کشورهای عربی نیز که برای توجیه موضع خود در قبال بحران خاورمیانه با مشکل روبرو هستند از این انحراف در افکار عمومی به سوی ایران استقبال خواهند کرد. خود دولت آمریکا هم هنوز در فضای سه دهه جنگ سرد با ایران گرفتار است و سیاست دولت جدید این کشور برخورد با ایران نیز از تغییرات بنیادی و ضروری حکايت نمیکند.
نادر موسوی زاده در نتیجهگیری از این مقدمات پیش بینی میکند که دولت باراک اوباما احتمالا فشارهای کوتاه مدت برای اقدام نظامی علیه ایران را پس خواهد زد. دلیل آن این است که آمریکا به حد کافی در بحران افغانستان و پاکستان درگيراست. ولی بعید است که ترکیب کردن شعارهای جدید و ادامه همان سیاستهای قبلی نتیجه متفاوتی در مورد ایران به بار بیاورد.
براین اساس نویسنده معتقد است که طی ماههای آینده مجموعهای از حرکتهای دیپلماتیک آمریکا با واکنشهای سرد و انتقادی ایران روبرو خواهد شد. گزارشهای تازه و هشدار آمیزی در مورد برنامههای هستهای ایران همراه با نگرانی از توسعه فعالیتهای حزب الله و حماس منتشر خواهد شد. در پایان دولت آمریکا نتیجهگیری خواهد کرد که ایران به پیشنهادهای آمريکا دست رد زده و به سمت تصویب قطعنامههای سخت گیرانه تری علیه ایران پیش خواهد رفت. چون روسیه و چین با اعمال تحریمهای جدی مخالفت خواهند کرد مدافعان اقدام نظامی علیه ایران مدعی خواهند شد که تمام راههای دیگر به بن بست رسیده است. باردیگر ما با گزینه جنگ روبرو خواهیم شد.
نادر موسوی زاده سپس دیدگاههای خود برای پرهیز از یک چنین پیامدی را که «فاجعه» میخواند تشریح میکند. به اعتقاد وی آمریکا باید نقطه آغاز برای تماس و گفتوگو با ایران را که تاکنون مسئله هستهای و یا حماس و حزبالله بوده است کنار بگذارد. همچنین باید بداند که سیاست اعمال تحریمهای سختتر و یا پیشنهادهای تشویقی جذاب تر بعید است اهداف استراتژیک ایران را تغییر دهد.
«هدف آمریکا باید بنای یک نظم امنیتی – استراتژیک جدید در حوزه خلیج فارس باشد که در آن شرایط، ایران به توسعه پنهانی برنامه هستهای و ایجاد بحران در منطقه نیاز چندانی نداشته باشد. به جای مجادله بر سر برخی توانمندیهای ایران که آمريکا ابزار لازم برای تاثیرگذاری بر آن را ندارد باید در پی یک چارچوب جدید برای اهداف و نیات استراتژیک دو طرف باشد.»
نادر موسوی زاده معتقد است که تنها راه پیشرفت در تجدید مناسبات با ایران گشایش مذاکرات بدون قید و شرط در مورد مسائل مشترک و بخصوص اوضاع پاکستان، افغانستان و عراق است. با بنای فضای اعتماد و همکاری در میادینی که منافع ایران آمریکا تلاقی دارند میتوان به سمت شناسایی و احترام به منافع مشروع دو طرف حرکت کرد.
ایران باید نقش منطقهای آمریکا را پذیرفته، حزب الله و حماس باید فعالیت نظامی را کنار گذاشته و با روشهای سیاسی کار کنند و ایران باید به سیاست قبلی خود که حمایت از هرگونه توافق فلسطینیان با اسرائیل بود بازگردد. در مقابل آمریکا باید دلایل هراس تاریخی حکومت ایران را بپذیرد. یک دهه جنگ با عراق، قرار داشتن در محاصره قدرتهای هستهای مثل پاکستان، هند ، اسرائیل، روسیه و آمریکا ، و سی سال ضدیت با تنها ابرقدرت جهان باعث شده که ایران در جستجوی ابزارهایی برای حفظ امنیت خود باشد.
از دل یک چنین ملاحظه دو سویهای میتوان با مشارکت ایران و شماری از کشورهای عربی یک نظام امنیتی جدید برای منطقه خلیج فارس تنظیم کرد. به مرور زمان ایران میتواند موقعیت عادی خود را در جامعه بینالمللی بازیابد و تحریمها علیه آن کشور برداشته شوند.
نادر موسوی زاده در پایان مینویسد تغییری با یک چنین ابعاد در سیاست امنیت ملی آمریکا نیازمند اعتقاد و امید به موفقیت این روش است. درست است که عملگرایی در سیاست خارجی پس از هشت سال ریاست جمهوری بوش اکنون میتواند جذاب باشد ولی از لحاظ اخلاقی و فلسفی محدودیتهای خود را داراست. و در مورد ایران صرف تکیه بر عمل گرایی راه به جایی نخواهد برد. تنها یک تغییر بنیانی به سمت سیاستی دایر بر همزیستی دقیقا محاسبه شده میتواند در دراز مدت منافع آمريکا و امنیت متحدان آن را حفظ کند. در عین حال این بهترین امید برای مردم ایران و تلاشهای آنان در مسیر بنای یک جامعه آزاد و مدرن است.
دولت جورج بوش در برخورد با ایران نبرد بر سر «توانمندیها» را در پیش گرفت و شکست خورد. اما نبرد بر سر «اهداف و نیات» هنوز میتواند به پیروزی برسد.