از روز شنبه هشتم خرداد، فرشید منافی، مجری پیشین رادیو جوان، قرار است پنج روز در هفته، برنامه طنزی به نام «رادیو پسفردا» را در رادیو فردا اجرا کند.
فرشید در گفتوگویی به همین مناسبت از این برنامه «پردهبرداری» کرده و در مورد پشت پرده «رادیو پسفردا» قبل از پخش! افشاگری کرده است. این هم آخر شفافیت!
فرشيد منافی: الان يک ماهی است که راديو فردا، راديوی من هم شده است. ولی هنوز برنامهای که قرار است شروع کنيم، شروع نشده و اين تبليغهايی که شنيديد تبليغ آن راديو است، تبليغ آن برنامه است، يک برنامه يک ساعته که قرار است ۱۰ تا ۱۱ شب به وقت تهران پخش شود. عنوانش هم هست «راديو پس فردا».
اتفاقی که قرار است بيافتد يک طنز است و کمی با راديو فردا متفاوت است. چون راديو فردا تا به حال به آن شکل به طنز نپرداخته و اگر هم داشته يا کوتاه بوده يا برنامه زنده نبوده است.
اين برنامه زنده است. يک ساعت برنامه زنده. پنج روز در هفته شنبه تا چهارشنبه. تلاشمان هم اين است که با زبان طنز يک سری حرفها را بزنيم و با مردم ايران درباره مسائل مختلف گپ و گفتی داشته باشيم.
نه قطعاً [دلیل این کار] طنز آميز بود و به خاطر اينکه راديو فردا وقتی يک برند میشود، معروف و شناختهشده میشود. میدانستم که در ايران همه راديو فردا را میشناسند. به همين خاطر اينکه بيايی اسم يک برنامهای را از اسم خود راديو برداری و با آن شوخی کنی نشان میدهد که در این برنامه میخواهيم شوخی کنيم. میخواهيم در اين راديو، شوخی را آغاز کنيم.
بله. ما از خودمان شروع کرديم و نبايد به هيچ کس بر بخورد. قطعاً در اين برنامه ممکن است با خيلی از افراد و دولتمردان و سياستمداران و خيلی از سياستهای کشور ايران و حتی کشورهای ديگر شوخی کنيم و با طنز آنها را به چالش بکشيم و از آنها انتقاد کنيم. گاهی وقت ها به آنها اعتراض میکنيم. هر اتفاقی که ممکن است در مملکتی بيافتد و مردم از آن ناراضی باشند، ما به چرايی آن در اين برنامه میپردازيم. البته به طنز.
«بستگی دارد چقدر حالمان خوب باشد»
ساختار اين برنامه تا اينجا که صحبت کرديم، حدوداً ۳۰ تا ۴۰ درصد کلام است و بين ۶۰ تا ۷۰ درصد موسيقی. ترانه يا هر موسيقی ديگر. البته اين جاری است. يک روز ممکن است بشود پنجاه پنجاه يک روز مثلاً ۳۰ هفتاد... نمیشود قطعاً گفت چقدر در اين برنامه حرف میزنيم و چقدر قرار است موسيقی پخش کنيم.
بسته به موضوعمان دارد. بستگی دارد که توی آن روز چقدر حالمان خوب باشد و راجع به چه موضوعی میخواهيم صحبت کنيم و آن موضوع چقدر برای خودمان و برای مخاطب مهم است و چقدر بايد بسطش دهيم. موضوعات ما هفتگی است و هر هفته يک موضوع را انتخاب میکنيم. سعی میکنيم از زوايای مختلف به آن نگاه کنيم.
من به نوعی میشود گفت سردبير برنامهام. موضوعات را مشخص میکنم و با دو نويسندهای که داريم هماهنگ میکنم. متنهای نويسندهها را اديت میکنم به يک نتيجهای میرسم. يک کنداکتور برای برنامه میبندم و قاعدتاً موضوعها را برای هفتههای بعد انتخاب میکنم.
بخش موسيقی برنامه من و پيام رضی با هم سعی میکنيم انجام دهيم. من تا بيايم جا بيافتم بشناسم يک ذره محيط راديو را، پيام رضی کمک کرد و بخش تبليغها را که می شنويد، متن و اجرايش با من بوده ولی ساختش با پيام رضی بود. به نوعی اگر در چارت سازمانی در نظر بگيريم.
زمانی که در راديوی ايران کار میکردم، نويسنده داشتيم، سردبير داشتيم، تهيه کننده و مجری. البته هماهنگی و چيزهای ديگر هم داشتيم که اينجا نداريم.
عملاً میشود گفت که من به نوعی سردبيری و اجرای برنامه و بخشی از موسيقی را به عهده دارم و بخش عمدهای هم پيام رضی کمک میکند. میشود گفت کلاً سه چهار نفر هستيم.
نه. سعی میکنيم که موسيقی هرچه شادتر استفاده کنيم و البته به هر حال از ترانههايی هم استفاده خواهيم کرد در اين برنامه که بيشتر ايرانی است. برايش حد و مرزی در نظر نگرفتهايم. همه چيز بستگی به حس و حال برنامه دارد.
قطعاً مستقيم. به صورت زنده است. اس ام اس داريم، ايميل داريم. تلفن داريم. میخواهم خواهش کنم که حتماً همان روز با ما تماس بگيرند. صدايشان را پخش کنيم. جواب بدهيم. بتوانيم ارتباط دو طرفه داشته باشيم. ايميل هم همان لحظه اگر بزنند، من سريع میتوانم ايميلها را بخوانم و جواب بدهم.
نه. يک تلفن خاص و يک شماره اس ام اس و يک ايميل خاص دارد اين برنامه. توی صفحه اينترنت راديو فردا اعلام میشود و توی برنامه هم همينطور.
مخالفتها و توبيخها
بله. من سال ۷۶ کارم را با نمايش شروع کردم. در راديو بازيگری میکردم. قبلش تئاتر بازی میکردم. تئاتر کار میکردم. همزمان با راديو کار تئاتر را هم ادامه میدادم چند سالی. بعد به خاطر کار زياد و فشرده در راديو آنقدر شد... کار بازيگری در راديو شروع کردم.
يک سال از سال ۷۷ رسماً گوينده راديو جوان شدم. بعد هميشه در راديو جوان بودم. تا دو سال دو سال و نيم پيش. هميشه برنامه داشتم در راديو جوان و کنار راديو جوان راديو پيام. دو سه سالی راديو پيام بودم و کار میکردم. راديو سراسری، راديو فرهنگ، راديو ورزش... در راهاندازی راديو ورزش يکی از گويندههايی که مشارکت داشت، من بودم.
دو سه سال راديو ورزش بودم. دو سه سال راديو پيام بودم. همزمان در کنار همه اين راديوها راديو جوان را هميشه داشتم. برنامههايی در راديو جوان داشتم. اين برنامهها در برنامهای که جمعهها پخش میشد، دو ساعت بود و به اوج رسيد و خيلی گرفت و خيلی شنونده داشت. بعد از آن همان گروه آمديم و روزانه شديم.
روزی دو ساعت برنامه داشتيم. عصرها. حدوداً ۱۵ ماهی آن برنامه را داشتيم که خيلی با مخالفتها و توبيخهای زياد همراه بود.
به خاطر اينکه حرف دل مردم را میخواستيم بزنيم. به خاطر اين که انتقاد میخواستيم بکنيم از وضعيت موجود و از اتفاقاتی که در جامعه میافتاد، از سياست غلط و از حرفها و سخنانی که دولتمردان میزنند و به آن عمل نمیکنند. از همه اينها از همه چيزهايی که مردم از آن شاکی بودند، از گرانیها از تورمها، از وضعيت دانشگاهها، از وضعيت ادارهها، از وضعيت همه چيز.
مشکل که هميشه توبيخ بود. برای ما هميشه توبيخهای بلندبالا میآمد. تقريباً میتوانم بگويم هر هفته و يا هر روز کل برنامه را... يک هيئت نظارت داشتيم که همه برنامهها را گوش نمیدادند. شايد ۵ دقيقه از هر برنامه. ولی برنامه ما را کامل گوش میدادند و کامل پياده میکردند روی کاغذ و حتی ضبط میکردند و همه را به عنوان توبيخ برای ما در نظر میگرفتند و میگفتند اصلاً اين برنامه برنامهای است که همهاش مشکل دارد.
بايد در محدوده ما حرف بزنی
مدير شبکه بود. مدير شبکه آن دوره واقعاً مديريت خوبی بود. بعدش هم برکنارش کردند. آقای گيلآبادی بود. شهرام گيلآبادی. از دوستان خوب من بود. از مديريت راديو جوان برکنار شد و الان میدانم که پست خاصی هم در صدا و سيما ندارد و بيرون دارد کار آزاد میکند. البته يک دورهای (پارسال) آقای گيلآبادی رئيس ستاد انتخاباتی آقای محسن رضايی بودند. حامی داشتيم. غير از ايشان چند نفر از مديران ديگر هم بودند که از ما حمايت میکردند. ولی بيشتر مديرانی بودند که میخواستند اين برنامه نباشد و آنها موفق شدند.
از خارج هم بود. ما از مجلس نامه داشتيم. نمايندههای مجلس خيلی مخالف اين برنامه بودند. همهشان...
به خاطر اينکه ما با مجلس هم شوخی می کرديم، يعنی به باد انتقاد میگرفتيم تک تک نمايندهها را میبرديم زير باد انتقاد و به چالش میکشيديم. حتی با آنها تماس میگرفتيم و اگر جواب نمیدادند عين همان را در راديو پخش میکرديم يا اينکه تلفن را قطع میکردند و بعضیها يک چيزی میگفتند و نمیخواستند صحبت کنند. همان را عينش را در راديو پخش میکرديم.
بارها دنبال يک آدمی میگشتيم و نمیتوانستيم پيدا کنيم. تمام اين راهی را که میخواستيم به آن آدم برسيم و نمیتوانستيم و هی به منشی و معاون و آدمهای مختلف ما را پاس میداد، همه را در راديو پخش میکرديم. که آقا ببينيد اين تلفن بوق خورد و اين اتفاقها افتاد. اين آدمها دوست نداشتند به خاطر اين که آدمهای مسئولی بودند و مدير بخشی يا ادارهای و يا نماينده مجلس بودند... برای وجههشان خوب نبود.
ما برای موضوعات مختلف تماس میگرفتيم و با آنها حرف میزديم و اتفاقات روز را با آنها صحبت میکرديم و از آنها میخواستيم که چرا اين اتفاقات دارد میافتد و قس عليهذا!
نهايتاً آن برنامه تعطيل شد. بعد از آن من برنامه داشتم. البته با يک کم محدوديت بيشتر برنامه ديگری داشتم به نام جوانی آزاد که آن هم دو سه ماه بيشتر عمر نکرد.
البته من نبودم. آن برنامه ادامه داشت ولی من با آن برنامه هم خداحافظی کردم. چون خيلی محدوديت ايجاد شده بود و من گفتم با اين محدوديتها نمیتوانم کار کنم. بعد از آن رفتم سينما و يک فيلم بازی کردم و بعد رفتم همزمان تلويزيون يک برنامه صبحگاهی داشتم در شبکه ۳ تلويزيون که آنجا هم به شدت شايد ۱۰ برابر راديو ديدم که نمیشود کاری کرد. حتی حرف عادی هم به سختی میشود زد. بايد کاملاً ديکته شده و آن چيزی که مدير بالاسر میگفت، چيزهايی که دلت نمیخواست بايد بگويی.
اين شد که بعد از ۵ ماه با تلويزيون هم خداحافظی کردم. بعد از آن پيشنهادات زيادی هر ماه و هر هفته برای تلويزيون و راديو داشتم. خصوصاً بعد از انتخابات خيلی. به خصوص راديو جوان علاقهمند شده بود که من برگردم و خيلی تماسهای زيادی گرفتند و گفتند که بيا و دوباره يک برنامه داشته باش و يک برنامه طنز داشته باش، مردم ما خيلی دلشان میخواهد برنامه طنز داشته باشند. گفتم باشد میآيم.
ولی میگذاريد من همه چيز بگويم. گفتند نه بايد در محدوده ما حرف بزنی. مشکلات زيادی بود و من قبول نکردم. با آنها خداحافظی کردم و گفتم قبول نمیکنم. میدانم عين من زياد بودند آنجا. عين من شايد کسانی که تفکرات من را داشتند در راديو کم نبودند.
آدمهايی بودند که متنهايی را بهشان میدادند در همان دوران اغتشاشات و آن داستانها اغتشاشات که میگفتند خس و خاشاک و آن داستانهايی که اتفاق افتاد، متنهايی را آماده شده میدادند به آنها و بايد میرفتند میگفتند که مثلاً: يک سری آدمهای خيابانی و يک سری اراذل و اوباش آمدند در خيابان.
من میدانم که اينها گريه میکردند، اين متنها را میخواندند و از استوديو خارج میشدند. هم قبلش گريه میکردند و هم بعدش گريه میکردند و هم همزمان که داشتند میخواندند گريه میکردند. ولی چارهای نبود. آنها شرايطی نداشتند که بتوانند خارج شوند از اين محيط.
من شرايطش را داشتم به خاطر اينکه من خارج از راديو يک دفتر خصوصی داشتم که يک لقمه نانی در میآمد. به خاطر همين نرفتم و گفتم ديگر کار نمیکنم.
فکر میکنيد اين برنامه «راديو پس فردا» پيوندی دارد با آن کاری که در راديو جوان داشتی انجام میدادی، يا میخواستی انجام دهی و نشد کامل انجام بدهی و نيمه کاره ماند؟
نمیشود گفت نيمهکاره ماند. آن برنامه هم کار خودش را کرد و در زمان خودش محبوبيت داشت و محبوب شد بين جوانها و مردم. من آدمهايی را میديدم و میشناسم هنوز که با من صحبت میکنند يا روی فيس بوکم پيام میگذارند، که به من میگفتند ما ۲۵ سال ۲۷ سال با راديو بيگانه بوديم و اصلاً راديو گوش نمیداديم. ولی بعد از اين برنامه با راديو آشتی کرديم.
به نظر من آن برنامه کار خودش را کرد. بين جوانها و آن قشری که در نظر داشت، آن کاری را که بايد میکرد، کرد. ولی زود تمام شد و میتوانست ادامه پيدا کند.
شايد «راديو پس فردا» به نوعی میشود گفت همان فضا را دارد. همان فضايی که من در راديو جوان به آن رسيدم و حس کردم که فضای من است. حس کردم میتوانم اين برنامه را به اين شکل اجرا کنم.
طوری اجرا کنم که راديوها خاموش نشود و کاری کنم که شنونده لذت ببرد از چيزی که دارد در اين برنامه گفته میشود و فکر کند که ما هم از خودش هستيم. احساس بيگانگی نکند.
هميشه در هر لحظه سعی میکردم خودم را جای شنونده بگذارم و آنجايی که خود من، منِ فرشيد منافی اگر توی ماشين، توی خانه، توی اداره راديو روشن بود و میشنيدم و ممکن بود جايی آن راديو را خاموش کنم يا موجش را عوض کنم و بگويم وای بابا شما که داريد دروغ میگوييد، چرا دروغ میگوييد؟ سعی میکردم آن اتفاق نيافتد. در لحظهای که خودم پشت ميکروفون هستم تلاشم اين بود که اين اتفاق نيافتد. خودم هم شنونده باشم و هم گوينده.
----------------
ای میل:Pasfarda AT radiofarda.com
تلفن رادیو پس فردا (پیامگیر): ۰۰۴۲۰۲۱۱۲۴۱۳۳
اس ام اس (پیامک): ۰۰۴۲۰۶۰۳۸۷۴۱۵۰
فرشید در گفتوگویی به همین مناسبت از این برنامه «پردهبرداری» کرده و در مورد پشت پرده «رادیو پسفردا» قبل از پخش! افشاگری کرده است. این هم آخر شفافیت!
- چند روزی است که تبليغ رادیویی متفاوتی از راديو فردا پخش میشود که شنونده احساس میکند با برنامه ديگری روبهروست که ماهيت کاملاً متفاوتی دارد. کمی توضيح بدهيد ماجرا چيست.
فرشيد منافی: الان يک ماهی است که راديو فردا، راديوی من هم شده است. ولی هنوز برنامهای که قرار است شروع کنيم، شروع نشده و اين تبليغهايی که شنيديد تبليغ آن راديو است، تبليغ آن برنامه است، يک برنامه يک ساعته که قرار است ۱۰ تا ۱۱ شب به وقت تهران پخش شود. عنوانش هم هست «راديو پس فردا».
اتفاقی که قرار است بيافتد يک طنز است و کمی با راديو فردا متفاوت است. چون راديو فردا تا به حال به آن شکل به طنز نپرداخته و اگر هم داشته يا کوتاه بوده يا برنامه زنده نبوده است.
اين برنامه زنده است. يک ساعت برنامه زنده. پنج روز در هفته شنبه تا چهارشنبه. تلاشمان هم اين است که با زبان طنز يک سری حرفها را بزنيم و با مردم ايران درباره مسائل مختلف گپ و گفتی داشته باشيم.
- حتماً اين سؤال پيش میآيد که چرا اسمش را «راديو پس فردا» گذاشتيد؟ غير از اين بعد طنز آميز، دليل ديگری در میان بوده است؟
نه قطعاً [دلیل این کار] طنز آميز بود و به خاطر اينکه راديو فردا وقتی يک برند میشود، معروف و شناختهشده میشود. میدانستم که در ايران همه راديو فردا را میشناسند. به همين خاطر اينکه بيايی اسم يک برنامهای را از اسم خود راديو برداری و با آن شوخی کنی نشان میدهد که در این برنامه میخواهيم شوخی کنيم. میخواهيم در اين راديو، شوخی را آغاز کنيم.
- کسی هم نبايد بهش بربخورد. ما از خودمان شروع کرديم.
بله. ما از خودمان شروع کرديم و نبايد به هيچ کس بر بخورد. قطعاً در اين برنامه ممکن است با خيلی از افراد و دولتمردان و سياستمداران و خيلی از سياستهای کشور ايران و حتی کشورهای ديگر شوخی کنيم و با طنز آنها را به چالش بکشيم و از آنها انتقاد کنيم. گاهی وقت ها به آنها اعتراض میکنيم. هر اتفاقی که ممکن است در مملکتی بيافتد و مردم از آن ناراضی باشند، ما به چرايی آن در اين برنامه میپردازيم. البته به طنز.
«بستگی دارد چقدر حالمان خوب باشد»
- اشارهای کرديد درباره محتوا. ساختار اين برنامه به چه شکلی خواهد بود؟
ساختار اين برنامه تا اينجا که صحبت کرديم، حدوداً ۳۰ تا ۴۰ درصد کلام است و بين ۶۰ تا ۷۰ درصد موسيقی. ترانه يا هر موسيقی ديگر. البته اين جاری است. يک روز ممکن است بشود پنجاه پنجاه يک روز مثلاً ۳۰ هفتاد... نمیشود قطعاً گفت چقدر در اين برنامه حرف میزنيم و چقدر قرار است موسيقی پخش کنيم.
بسته به موضوعمان دارد. بستگی دارد که توی آن روز چقدر حالمان خوب باشد و راجع به چه موضوعی میخواهيم صحبت کنيم و آن موضوع چقدر برای خودمان و برای مخاطب مهم است و چقدر بايد بسطش دهيم. موضوعات ما هفتگی است و هر هفته يک موضوع را انتخاب میکنيم. سعی میکنيم از زوايای مختلف به آن نگاه کنيم.
- دست اندرکاران برنامه چند نفرند؟
من به نوعی میشود گفت سردبير برنامهام. موضوعات را مشخص میکنم و با دو نويسندهای که داريم هماهنگ میکنم. متنهای نويسندهها را اديت میکنم به يک نتيجهای میرسم. يک کنداکتور برای برنامه میبندم و قاعدتاً موضوعها را برای هفتههای بعد انتخاب میکنم.
بخش موسيقی برنامه من و پيام رضی با هم سعی میکنيم انجام دهيم. من تا بيايم جا بيافتم بشناسم يک ذره محيط راديو را، پيام رضی کمک کرد و بخش تبليغها را که می شنويد، متن و اجرايش با من بوده ولی ساختش با پيام رضی بود. به نوعی اگر در چارت سازمانی در نظر بگيريم.
زمانی که در راديوی ايران کار میکردم، نويسنده داشتيم، سردبير داشتيم، تهيه کننده و مجری. البته هماهنگی و چيزهای ديگر هم داشتيم که اينجا نداريم.
- توی اين مورد که نصفش خودت هستی؟!
عملاً میشود گفت که من به نوعی سردبيری و اجرای برنامه و بخشی از موسيقی را به عهده دارم و بخش عمدهای هم پيام رضی کمک میکند. میشود گفت کلاً سه چهار نفر هستيم.
- از موسيقیهای خاصی قرار است در برنامه استفاده کنی؟
نه. سعی میکنيم که موسيقی هرچه شادتر استفاده کنيم و البته به هر حال از ترانههايی هم استفاده خواهيم کرد در اين برنامه که بيشتر ايرانی است. برايش حد و مرزی در نظر نگرفتهايم. همه چيز بستگی به حس و حال برنامه دارد.
- ارتباط با شنوندگان چطور خواهد بود؟
قطعاً مستقيم. به صورت زنده است. اس ام اس داريم، ايميل داريم. تلفن داريم. میخواهم خواهش کنم که حتماً همان روز با ما تماس بگيرند. صدايشان را پخش کنيم. جواب بدهيم. بتوانيم ارتباط دو طرفه داشته باشيم. ايميل هم همان لحظه اگر بزنند، من سريع میتوانم ايميلها را بخوانم و جواب بدهم.
- از طريق همان شمارههای معمولی که در راديو هست و اعلام میشود؟
نه. يک تلفن خاص و يک شماره اس ام اس و يک ايميل خاص دارد اين برنامه. توی صفحه اينترنت راديو فردا اعلام میشود و توی برنامه هم همينطور.
مخالفتها و توبيخها
- اشاره کردی به ايران و میدانم چندين سال در راديو کار میکردی و يک محبوبيتی هم داشتی. يک اشاره کن به آن دوران. در راديو جوان بودی؟
بله. من سال ۷۶ کارم را با نمايش شروع کردم. در راديو بازيگری میکردم. قبلش تئاتر بازی میکردم. تئاتر کار میکردم. همزمان با راديو کار تئاتر را هم ادامه میدادم چند سالی. بعد به خاطر کار زياد و فشرده در راديو آنقدر شد... کار بازيگری در راديو شروع کردم.
يک سال از سال ۷۷ رسماً گوينده راديو جوان شدم. بعد هميشه در راديو جوان بودم. تا دو سال دو سال و نيم پيش. هميشه برنامه داشتم در راديو جوان و کنار راديو جوان راديو پيام. دو سه سالی راديو پيام بودم و کار میکردم. راديو سراسری، راديو فرهنگ، راديو ورزش... در راهاندازی راديو ورزش يکی از گويندههايی که مشارکت داشت، من بودم.
دو سه سال راديو ورزش بودم. دو سه سال راديو پيام بودم. همزمان در کنار همه اين راديوها راديو جوان را هميشه داشتم. برنامههايی در راديو جوان داشتم. اين برنامهها در برنامهای که جمعهها پخش میشد، دو ساعت بود و به اوج رسيد و خيلی گرفت و خيلی شنونده داشت. بعد از آن همان گروه آمديم و روزانه شديم.
روزی دو ساعت برنامه داشتيم. عصرها. حدوداً ۱۵ ماهی آن برنامه را داشتيم که خيلی با مخالفتها و توبيخهای زياد همراه بود.
- چرا؟
به خاطر اينکه حرف دل مردم را میخواستيم بزنيم. به خاطر اين که انتقاد میخواستيم بکنيم از وضعيت موجود و از اتفاقاتی که در جامعه میافتاد، از سياست غلط و از حرفها و سخنانی که دولتمردان میزنند و به آن عمل نمیکنند. از همه اينها از همه چيزهايی که مردم از آن شاکی بودند، از گرانیها از تورمها، از وضعيت دانشگاهها، از وضعيت ادارهها، از وضعيت همه چيز.
- يک نمونه ملموس میگويی که در اين ارتباط چه مشکلی پيش آمد؟
مشکل که هميشه توبيخ بود. برای ما هميشه توبيخهای بلندبالا میآمد. تقريباً میتوانم بگويم هر هفته و يا هر روز کل برنامه را... يک هيئت نظارت داشتيم که همه برنامهها را گوش نمیدادند. شايد ۵ دقيقه از هر برنامه. ولی برنامه ما را کامل گوش میدادند و کامل پياده میکردند روی کاغذ و حتی ضبط میکردند و همه را به عنوان توبيخ برای ما در نظر میگرفتند و میگفتند اصلاً اين برنامه برنامهای است که همهاش مشکل دارد.
بايد در محدوده ما حرف بزنی
- ولی با اين وجود حامی داشتيد شما، در شبکهای که...
مدير شبکه بود. مدير شبکه آن دوره واقعاً مديريت خوبی بود. بعدش هم برکنارش کردند. آقای گيلآبادی بود. شهرام گيلآبادی. از دوستان خوب من بود. از مديريت راديو جوان برکنار شد و الان میدانم که پست خاصی هم در صدا و سيما ندارد و بيرون دارد کار آزاد میکند. البته يک دورهای (پارسال) آقای گيلآبادی رئيس ستاد انتخاباتی آقای محسن رضايی بودند. حامی داشتيم. غير از ايشان چند نفر از مديران ديگر هم بودند که از ما حمايت میکردند. ولی بيشتر مديرانی بودند که میخواستند اين برنامه نباشد و آنها موفق شدند.
- مخالفت از داخل صدا و سيما بود يا از بيرون هم بود؟
از خارج هم بود. ما از مجلس نامه داشتيم. نمايندههای مجلس خيلی مخالف اين برنامه بودند. همهشان...
- مشکلشان چه بود؟ نمايندههای مجلس چرا اعتراض کردند؟
به خاطر اينکه ما با مجلس هم شوخی می کرديم، يعنی به باد انتقاد میگرفتيم تک تک نمايندهها را میبرديم زير باد انتقاد و به چالش میکشيديم. حتی با آنها تماس میگرفتيم و اگر جواب نمیدادند عين همان را در راديو پخش میکرديم يا اينکه تلفن را قطع میکردند و بعضیها يک چيزی میگفتند و نمیخواستند صحبت کنند. همان را عينش را در راديو پخش میکرديم.
بارها دنبال يک آدمی میگشتيم و نمیتوانستيم پيدا کنيم. تمام اين راهی را که میخواستيم به آن آدم برسيم و نمیتوانستيم و هی به منشی و معاون و آدمهای مختلف ما را پاس میداد، همه را در راديو پخش میکرديم. که آقا ببينيد اين تلفن بوق خورد و اين اتفاقها افتاد. اين آدمها دوست نداشتند به خاطر اين که آدمهای مسئولی بودند و مدير بخشی يا ادارهای و يا نماينده مجلس بودند... برای وجههشان خوب نبود.
ما برای موضوعات مختلف تماس میگرفتيم و با آنها حرف میزديم و اتفاقات روز را با آنها صحبت میکرديم و از آنها میخواستيم که چرا اين اتفاقات دارد میافتد و قس عليهذا!
- نهايتاً ول کردی و يا آن برنامه تعطيل شد...
نهايتاً آن برنامه تعطيل شد. بعد از آن من برنامه داشتم. البته با يک کم محدوديت بيشتر برنامه ديگری داشتم به نام جوانی آزاد که آن هم دو سه ماه بيشتر عمر نکرد.
البته من نبودم. آن برنامه ادامه داشت ولی من با آن برنامه هم خداحافظی کردم. چون خيلی محدوديت ايجاد شده بود و من گفتم با اين محدوديتها نمیتوانم کار کنم. بعد از آن رفتم سينما و يک فيلم بازی کردم و بعد رفتم همزمان تلويزيون يک برنامه صبحگاهی داشتم در شبکه ۳ تلويزيون که آنجا هم به شدت شايد ۱۰ برابر راديو ديدم که نمیشود کاری کرد. حتی حرف عادی هم به سختی میشود زد. بايد کاملاً ديکته شده و آن چيزی که مدير بالاسر میگفت، چيزهايی که دلت نمیخواست بايد بگويی.
اين شد که بعد از ۵ ماه با تلويزيون هم خداحافظی کردم. بعد از آن پيشنهادات زيادی هر ماه و هر هفته برای تلويزيون و راديو داشتم. خصوصاً بعد از انتخابات خيلی. به خصوص راديو جوان علاقهمند شده بود که من برگردم و خيلی تماسهای زيادی گرفتند و گفتند که بيا و دوباره يک برنامه داشته باش و يک برنامه طنز داشته باش، مردم ما خيلی دلشان میخواهد برنامه طنز داشته باشند. گفتم باشد میآيم.
ولی میگذاريد من همه چيز بگويم. گفتند نه بايد در محدوده ما حرف بزنی. مشکلات زيادی بود و من قبول نکردم. با آنها خداحافظی کردم و گفتم قبول نمیکنم. میدانم عين من زياد بودند آنجا. عين من شايد کسانی که تفکرات من را داشتند در راديو کم نبودند.
آدمهايی بودند که متنهايی را بهشان میدادند در همان دوران اغتشاشات و آن داستانها اغتشاشات که میگفتند خس و خاشاک و آن داستانهايی که اتفاق افتاد، متنهايی را آماده شده میدادند به آنها و بايد میرفتند میگفتند که مثلاً: يک سری آدمهای خيابانی و يک سری اراذل و اوباش آمدند در خيابان.
من میدانم که اينها گريه میکردند، اين متنها را میخواندند و از استوديو خارج میشدند. هم قبلش گريه میکردند و هم بعدش گريه میکردند و هم همزمان که داشتند میخواندند گريه میکردند. ولی چارهای نبود. آنها شرايطی نداشتند که بتوانند خارج شوند از اين محيط.
من شرايطش را داشتم به خاطر اينکه من خارج از راديو يک دفتر خصوصی داشتم که يک لقمه نانی در میآمد. به خاطر همين نرفتم و گفتم ديگر کار نمیکنم.
فکر میکنيد اين برنامه «راديو پس فردا» پيوندی دارد با آن کاری که در راديو جوان داشتی انجام میدادی، يا میخواستی انجام دهی و نشد کامل انجام بدهی و نيمه کاره ماند؟
نمیشود گفت نيمهکاره ماند. آن برنامه هم کار خودش را کرد و در زمان خودش محبوبيت داشت و محبوب شد بين جوانها و مردم. من آدمهايی را میديدم و میشناسم هنوز که با من صحبت میکنند يا روی فيس بوکم پيام میگذارند، که به من میگفتند ما ۲۵ سال ۲۷ سال با راديو بيگانه بوديم و اصلاً راديو گوش نمیداديم. ولی بعد از اين برنامه با راديو آشتی کرديم.
به نظر من آن برنامه کار خودش را کرد. بين جوانها و آن قشری که در نظر داشت، آن کاری را که بايد میکرد، کرد. ولی زود تمام شد و میتوانست ادامه پيدا کند.
شايد «راديو پس فردا» به نوعی میشود گفت همان فضا را دارد. همان فضايی که من در راديو جوان به آن رسيدم و حس کردم که فضای من است. حس کردم میتوانم اين برنامه را به اين شکل اجرا کنم.
طوری اجرا کنم که راديوها خاموش نشود و کاری کنم که شنونده لذت ببرد از چيزی که دارد در اين برنامه گفته میشود و فکر کند که ما هم از خودش هستيم. احساس بيگانگی نکند.
هميشه در هر لحظه سعی میکردم خودم را جای شنونده بگذارم و آنجايی که خود من، منِ فرشيد منافی اگر توی ماشين، توی خانه، توی اداره راديو روشن بود و میشنيدم و ممکن بود جايی آن راديو را خاموش کنم يا موجش را عوض کنم و بگويم وای بابا شما که داريد دروغ میگوييد، چرا دروغ میگوييد؟ سعی میکردم آن اتفاق نيافتد. در لحظهای که خودم پشت ميکروفون هستم تلاشم اين بود که اين اتفاق نيافتد. خودم هم شنونده باشم و هم گوينده.
----------------
ای میل:Pasfarda AT radiofarda.com
تلفن رادیو پس فردا (پیامگیر): ۰۰۴۲۰۲۱۱۲۴۱۳۳
اس ام اس (پیامک): ۰۰۴۲۰۶۰۳۸۷۴۱۵۰