تشکيل نهضت آزادی ايران در سال ۱۳۴۰ تلاشی در راه اسلامی کردن سياست بود، جريانی که بعدها مقهور اسلام سياسی شد.
سياست در ايران دهه بيست و سی عموما سکولار بود، و به جز گروههای حاشيهای مانند فداييان اسلام، سازمانها و گروههای سياسی صبغه مذهبی نداشتند. از سوی ديگر، روحانيت در اين دوره کمتر به کار سياست میپرداخت و معدود روحانيانی که نقش سياسی اعمال میکردند معمولا در درون جريانهای سکولار مانند جبهه ملی فعال بودند.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب شديد متعاقب آن، ضربه سنگينی به جريانهای سياسی آن دوره و به خصوص حزب توده و جبهه ملی زد و آنها را به انفعال کشاند.
اين انفعال نوعی سرخوردگی از جريانهای سياسی سنتی در بين جوانان و دانشجويان را به دنبال آورد و آنان را به سوی گرايشها و ايدههای ديگری سوق داد. از جمله، دانشجويانی که گرايش مذهبی داشتند مجذوب کسانی میشدند که در عين دارا بودن سابقه مبارزات سياسی، نوعی نوانديشی در اسلام را نيز عرضه میکردند.
از جمله اين نوانديشان میتوان از مهندس بازرگان نام برد که در انجمن اسلامی مهندسين در تهران فعال بود و تقی شريعتی (پدر دکتر علی شريعتی) که کانون نشر حقايق اسلامی را در مشهد هدايت میکرد.
نهضت آزادی ايران از درون اين جريانها شکل گرفت و اکثر اعضا و هواداران اوليه آن هم دست پروردگان اين محافل بودند.
اين گروه در عين اين که خود را وابسته به جبهه ملی ايران میدانست، بر مسلمان بودن خود نيز علاوه بر ايرانی و مصدقی بودن تأکيد داشت. برای اولين بار در درون جبهه ملی گروهی شکل گرفته بود که در تعيين هويت خود عنصر مذهب را نيز دخالت میداد. اين حرکت گرچه مورد انتقاد عناصر سکولار جبهه ملی (اعم از مذهبی يا غير مذهبی) قرار گرفت، در جذب نيروهای مذهبی جوان در دانشگاهها مؤثر بود، و بسياری از آنان به اين گروه پيوستند.
پايهگذاران و رهبران اوليه نهضت آزادی ايران پيش از آن در جبهه ملی دوران مصدق و يا نهضت مقاومت ملی که پس از ۲۸ مرداد مخفيانه کار میکرد سابقه فعاليت داشتند. اينان همچنين تلاش داشتند که روحانيان مسلمان را به فعاليت سياسی تشويق کنند و به «رخوت» حوزههای علميه که در دوران زعامت آيت الله بروجردی بر آنها مسلط شده بود پايان دهند. مرگ بروجردی که تقريبا همزمان با تأسيس نهضت آزادی صورت گرفت، به رهبران نهضت فرصت داد تا با حوزههای علميه تماس نزديکی برقرار کنند و برای کاهش فاصله بين دانشگاهيان مسلمان و روحانيان تلاش به عمل آورند.
دوران رشد و شکوفايی نهضت آزادی بسيار طول نکشيد. در فاصله يکی دو سال پس از تشکيل، و در پی مخالفت آن با انقلاب سفيد بهمن ۱۳۴۱ شاه، رهبران آن به زندان افتادند و عملا فعاليت آن تعطيل شد.
سرکوبهای شديد رژيم شاه در دهه ۴۰ به گرايشهای انقلابی متأثر از تحولات آمريکای لاتين در بين جوانان و دانشجويان در ايران دامن زد، و اين امر به تشکيل دو حرکت انقلابی چپ، يکی سکولار و ديگری مذهبی منجر شد. نطفه حرکت مذهبی، که بعدا سازمان مجاهدين خلق نام گرفت، در درون نهضت آزادی ايران شکل گرفت. پايهگذاران و رهبران اوليه اين سازمان از اعضای نهضت آزادی بودند که روش مسالمتآميز مبارزه را بیتأثير میدانستند و نسبت به «عافيتطلبی» برخی از رهبران نهضت موضع انتقادی داشتند.
در بقيه سالهای دهه ۴۰ و نيمه اول دهه ۵۰ فعاليت نهضت آزادی در داخل کشور عملا تعطيل شد، ولی در خارج کشور فعاليت آن ادامه داشت. سازمان مجاهدين خلق گرچه بند ناف خود را از نهضت آزادی بريده بود و رابطه ارگانيکی با آن نداشت، از سوی نهضت آزادی خارج کشور مورد حمايت قرار میگرفت. تا سال ۱۳۵۴ و برخوردهای خونين درون سازمان مجاهدين، نهضت آزادی در آمريکا به رهبری دکتر ابراهيم يزدی عملا به صورت شاخه سياسی اين سازمان رفتار میکرد و «راه مجاهد» را نشر میداد.
حمايت از مجاهدين و نهضت آزادی در آن ايام در بين نيروهای مذهبی عموميت داشت. حتا بسياری از روحانيان برجسته که پس از انقلاب قدرت را به دست گرفتند از مجاهدين و يا نهضت حمايت میکردند. در خارج کشور اين حمايت بيشتر علنی میشد و بسياری از فعالان انجمنهای اسلامی دانشجويان در اروپا و آمريکا طرفدار نهضت آزادی يا مجاهدين (و يا هر دو) بودند. دکتر يزدی نظريه مراحل سهگانه را مطرح میکرد.
بر اين اساس، دانشجويان ابتدا در انجمنهای اسلامی آموزش ايدئولويک میديدند، تا بعد برای آموزش سياسی به نهضت آزادی بپيوندند و سرانجام در مرحله سوم برای پيوستن به سازمان مجاهدين خلق و مبارزه چريکی آمادگی پيدا کنند.
با حدوث انقلاب، فرصت تاريخی نهضت آزادی به دست آمده بود تا قدرت را به دست بگيرد و صلاحيت خود را برای اداره جامعه در جهان مدرن نشان بدهد. اين تجربه، اما، چندان موفق نبود. نهضت آزادی از نيروی چندانی برخوردار نبود که دولت را رأسا تشکيل دهد. علاوه بر اين، دولت بازرگان نه فقط از سوی نيروهای چپ تحت فشار بود و بلکه آيت الله خمينی و روحانيانی که او را برای تشکيل دولت برگزيده بودند نيز از تضعيف او ابايی نداشتند. دولت بازرگان نتوانست بيش از ۹ ماه دوام بياورد و با گروگانگيری ديپلماتهای آمريکايی که به تأييد خمينی رسيد سقوط کرد.
دولت مستعجل بازرگان نقطه اوج حيات سياسی نهضت آزادی بود. سازمان مجاهدين خلق پس از انقلاب، گرچه طالقانی را پدر معنوی خود میدانست ولی رابطهای با نهضت آزادی نداشت و آن را نقد میکرد. نهضت آزادی در سالهای بعد زير فشار روزافزون اسلامگرايان قرار گرفت و به تدريج تضعيف شد. مهندس بازرگان و همپيمانانش که روزی سعی کردند سياست را اسلامی کنند خود مقهور اسلام سياسی شدند.
حرکتی که ۵۰ سال پيش از سوی مهندس بازرگان و همپيمانان او شکل گرفت از يک سو به صورت بستر تشکيل مقتدرترين و ديرپاترين سازمان چريکی/مسلح ايران در آمد و از سوی ديگر زمينه ساز ظهور اسلام سياسی در دهه پنجاه به بعد شد. هر دو اين حرکتها البته نقش سرنوشتسازی در تحولات ايران در چهار دهه گذشته داشتهاند، ولی سهم نهضت آزادی در آنها بيشتر محصول يک تصادف تاريخی بود تا رابطه علت و معلولی.
انديشه سياست اسلامی که در بطن حرکت نهضت آزادی قرار داشت هنوز در جامعه ايران پيروانی دارد، و بسياری از کسانی که در دوران انقلاب به اسلام سياسی گرويده بودند و از آن گزيده شدهاند به اين انديشه (و نه سکولاريزم) روی آوردهاند. اين سخن به معنای آن است که ممکن است نهضت آزادی دوران شکوفايی خود را طی کرده باشد، ولی انديشه پايه آن (سياست اسلامی) هنوز در ايران پا بر جا است.
.....................................................................................
حسین باقرزاده،تحلیلگر و فعال حقوق بشر در لندن.
نظرات نويسنده بازتاب ديدگاه راديو فردا نيست.
سياست در ايران دهه بيست و سی عموما سکولار بود، و به جز گروههای حاشيهای مانند فداييان اسلام، سازمانها و گروههای سياسی صبغه مذهبی نداشتند. از سوی ديگر، روحانيت در اين دوره کمتر به کار سياست میپرداخت و معدود روحانيانی که نقش سياسی اعمال میکردند معمولا در درون جريانهای سکولار مانند جبهه ملی فعال بودند.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب شديد متعاقب آن، ضربه سنگينی به جريانهای سياسی آن دوره و به خصوص حزب توده و جبهه ملی زد و آنها را به انفعال کشاند.
اين انفعال نوعی سرخوردگی از جريانهای سياسی سنتی در بين جوانان و دانشجويان را به دنبال آورد و آنان را به سوی گرايشها و ايدههای ديگری سوق داد. از جمله، دانشجويانی که گرايش مذهبی داشتند مجذوب کسانی میشدند که در عين دارا بودن سابقه مبارزات سياسی، نوعی نوانديشی در اسلام را نيز عرضه میکردند.
از جمله اين نوانديشان میتوان از مهندس بازرگان نام برد که در انجمن اسلامی مهندسين در تهران فعال بود و تقی شريعتی (پدر دکتر علی شريعتی) که کانون نشر حقايق اسلامی را در مشهد هدايت میکرد.
نهضت آزادی ايران از درون اين جريانها شکل گرفت و اکثر اعضا و هواداران اوليه آن هم دست پروردگان اين محافل بودند.
اين گروه در عين اين که خود را وابسته به جبهه ملی ايران میدانست، بر مسلمان بودن خود نيز علاوه بر ايرانی و مصدقی بودن تأکيد داشت. برای اولين بار در درون جبهه ملی گروهی شکل گرفته بود که در تعيين هويت خود عنصر مذهب را نيز دخالت میداد. اين حرکت گرچه مورد انتقاد عناصر سکولار جبهه ملی (اعم از مذهبی يا غير مذهبی) قرار گرفت، در جذب نيروهای مذهبی جوان در دانشگاهها مؤثر بود، و بسياری از آنان به اين گروه پيوستند.
پايهگذاران و رهبران اوليه نهضت آزادی ايران پيش از آن در جبهه ملی دوران مصدق و يا نهضت مقاومت ملی که پس از ۲۸ مرداد مخفيانه کار میکرد سابقه فعاليت داشتند. اينان همچنين تلاش داشتند که روحانيان مسلمان را به فعاليت سياسی تشويق کنند و به «رخوت» حوزههای علميه که در دوران زعامت آيت الله بروجردی بر آنها مسلط شده بود پايان دهند. مرگ بروجردی که تقريبا همزمان با تأسيس نهضت آزادی صورت گرفت، به رهبران نهضت فرصت داد تا با حوزههای علميه تماس نزديکی برقرار کنند و برای کاهش فاصله بين دانشگاهيان مسلمان و روحانيان تلاش به عمل آورند.
دوران رشد و شکوفايی نهضت آزادی بسيار طول نکشيد. در فاصله يکی دو سال پس از تشکيل، و در پی مخالفت آن با انقلاب سفيد بهمن ۱۳۴۱ شاه، رهبران آن به زندان افتادند و عملا فعاليت آن تعطيل شد.
سرکوبهای شديد رژيم شاه در دهه ۴۰ به گرايشهای انقلابی متأثر از تحولات آمريکای لاتين در بين جوانان و دانشجويان در ايران دامن زد، و اين امر به تشکيل دو حرکت انقلابی چپ، يکی سکولار و ديگری مذهبی منجر شد. نطفه حرکت مذهبی، که بعدا سازمان مجاهدين خلق نام گرفت، در درون نهضت آزادی ايران شکل گرفت. پايهگذاران و رهبران اوليه اين سازمان از اعضای نهضت آزادی بودند که روش مسالمتآميز مبارزه را بیتأثير میدانستند و نسبت به «عافيتطلبی» برخی از رهبران نهضت موضع انتقادی داشتند.
در بقيه سالهای دهه ۴۰ و نيمه اول دهه ۵۰ فعاليت نهضت آزادی در داخل کشور عملا تعطيل شد، ولی در خارج کشور فعاليت آن ادامه داشت. سازمان مجاهدين خلق گرچه بند ناف خود را از نهضت آزادی بريده بود و رابطه ارگانيکی با آن نداشت، از سوی نهضت آزادی خارج کشور مورد حمايت قرار میگرفت. تا سال ۱۳۵۴ و برخوردهای خونين درون سازمان مجاهدين، نهضت آزادی در آمريکا به رهبری دکتر ابراهيم يزدی عملا به صورت شاخه سياسی اين سازمان رفتار میکرد و «راه مجاهد» را نشر میداد.
حمايت از مجاهدين و نهضت آزادی در آن ايام در بين نيروهای مذهبی عموميت داشت. حتا بسياری از روحانيان برجسته که پس از انقلاب قدرت را به دست گرفتند از مجاهدين و يا نهضت حمايت میکردند. در خارج کشور اين حمايت بيشتر علنی میشد و بسياری از فعالان انجمنهای اسلامی دانشجويان در اروپا و آمريکا طرفدار نهضت آزادی يا مجاهدين (و يا هر دو) بودند. دکتر يزدی نظريه مراحل سهگانه را مطرح میکرد.
بر اين اساس، دانشجويان ابتدا در انجمنهای اسلامی آموزش ايدئولويک میديدند، تا بعد برای آموزش سياسی به نهضت آزادی بپيوندند و سرانجام در مرحله سوم برای پيوستن به سازمان مجاهدين خلق و مبارزه چريکی آمادگی پيدا کنند.
با حدوث انقلاب، فرصت تاريخی نهضت آزادی به دست آمده بود تا قدرت را به دست بگيرد و صلاحيت خود را برای اداره جامعه در جهان مدرن نشان بدهد. اين تجربه، اما، چندان موفق نبود. نهضت آزادی از نيروی چندانی برخوردار نبود که دولت را رأسا تشکيل دهد. علاوه بر اين، دولت بازرگان نه فقط از سوی نيروهای چپ تحت فشار بود و بلکه آيت الله خمينی و روحانيانی که او را برای تشکيل دولت برگزيده بودند نيز از تضعيف او ابايی نداشتند. دولت بازرگان نتوانست بيش از ۹ ماه دوام بياورد و با گروگانگيری ديپلماتهای آمريکايی که به تأييد خمينی رسيد سقوط کرد.
دولت مستعجل بازرگان نقطه اوج حيات سياسی نهضت آزادی بود. سازمان مجاهدين خلق پس از انقلاب، گرچه طالقانی را پدر معنوی خود میدانست ولی رابطهای با نهضت آزادی نداشت و آن را نقد میکرد. نهضت آزادی در سالهای بعد زير فشار روزافزون اسلامگرايان قرار گرفت و به تدريج تضعيف شد. مهندس بازرگان و همپيمانانش که روزی سعی کردند سياست را اسلامی کنند خود مقهور اسلام سياسی شدند.
حرکتی که ۵۰ سال پيش از سوی مهندس بازرگان و همپيمانان او شکل گرفت از يک سو به صورت بستر تشکيل مقتدرترين و ديرپاترين سازمان چريکی/مسلح ايران در آمد و از سوی ديگر زمينه ساز ظهور اسلام سياسی در دهه پنجاه به بعد شد. هر دو اين حرکتها البته نقش سرنوشتسازی در تحولات ايران در چهار دهه گذشته داشتهاند، ولی سهم نهضت آزادی در آنها بيشتر محصول يک تصادف تاريخی بود تا رابطه علت و معلولی.
انديشه سياست اسلامی که در بطن حرکت نهضت آزادی قرار داشت هنوز در جامعه ايران پيروانی دارد، و بسياری از کسانی که در دوران انقلاب به اسلام سياسی گرويده بودند و از آن گزيده شدهاند به اين انديشه (و نه سکولاريزم) روی آوردهاند. اين سخن به معنای آن است که ممکن است نهضت آزادی دوران شکوفايی خود را طی کرده باشد، ولی انديشه پايه آن (سياست اسلامی) هنوز در ايران پا بر جا است.
.....................................................................................
حسین باقرزاده،تحلیلگر و فعال حقوق بشر در لندن.
نظرات نويسنده بازتاب ديدگاه راديو فردا نيست.