لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ تهران ۲۳:۱۵

یادداشت: چگونه سی ساله شدند؟


تظاهرات در سال ۱۹۷۹
تظاهرات در سال ۱۹۷۹
همه نظام هايی که در قرن بيستم ميلادی با داعيه در انداختن فصلی نو در تاريخ، و در پی بسيج انبوه توده ها، به قدرت قاهره سياسی دست يافتند و طومار نظام های پيش از خود را در هم پيچيدند، به سی سالگی نرسيدند.

فاشيسم ايتاليا و ناسيونال سوسياليسم آلمان در طوفان بر آمده از جنگ جهانی دوم گم شدند و دستگاه خمر سرخ پس از چهار سال، با هزيمتی نه چندان غرور آميز از برابر تانک های ويتنامی، برای هميشه به سياهی جنگل های کامبوج بازگشت.

مرز نمادين

اما انقلاب های پيروزمند ديگری، گاه در اوج قدرت و با ايمان به جاودانگی، و گاه در آستانه دگرديسی و گرفتار در چنبر ترديد، مرز نمادين سی سالگی را پشت سر گذاشتند.

انقلاب اکتبر شوروی در سال ۱۹۴۷ با شکوهی افسانه ای سی سالگی خود را جشن گرفت. استالين، «پدر خلق های جهان»، که در پی پيروزی معجزه آسايش در جنگ جهانی دوم پرچم خود را بر فراز رايشتاگ برلن نشانده و به همترازی با نيرومند ترين رهبران آنروز جهان دست يافته بود، در سی سالگی اکتبر چونان يک «نيمه خدا» بر فراز مقبره لنين ايستاد و نظاميان ارتش سرخ پرچم های رايش را، با صليب شکسته، در برابرش به خاک ميکوفتند. عروجی بی بديل برای راهزن پيشين قفقازی که در سی سالگی انقلاب، بر وسيع ترين کشور جهان فرمان ميراند و ميرفت تا نيمی از اروپا را زير نگين خود بگيرد.

انقلاب چين در سال ۱۹۷۹ به سی سالگی رسيد، هنگامی که رهبرش مائوتسه تونگ، يکی ديگر از «خدايان» قرن بيستم، به دنيای مردگان رفته و «امپراتوری ميانه» با اوجگيری تنگ هشيائو پينگ، از شگفت ترين مردان سياسی قرن، چرخشی آرام اما سرنوشت ساز را تدارک ميديد. امروز که سی سال از آن چرخش ميگذرد، تصوير غول پيکر مائو هنوز بر ميدان تين آن من سنگينی می کند، اما جمهوری خلق چين چند سال نوری از آرمان های بنيان گذار خود دور شده است.

و اما انقلاب کوبا در سال ۱۹۸۹، در سی سالگی پيروزی، بخش بزرگی از هاله تقدسش را از دست داده و بيش از بيش به نظامی شباهت می يافت که برای بقای خود هم به تبليغات و هم به سرکوب بيشتر نياز دارد. با فرو ريزی ديوار برلن و به حرکت در آمدن امواج ضد کمونيستی در اروپای خاوری و مرکزی، هاوانا ميرفت تا متحدان خود را يکی پس از ديگری از دست بدهد. از آن پس کل نظام بر آمده از طغيان سيرا ماسترا، پا به پای رهبرش کاسترو، فرتوت شد و زمانی که اين يک به بستر بيماری افتاد، نشاندن برادر سالخورده اش به جای او به تنها راه حل ممکن برای انقلابی بدل شد که زمانی جوانان سراسر جهان را در رويای دستيابی به جهانی بهتر، از خود بيخود می کرد.

ممکن شدن نا ممکن ها

جمهوری اسلامی ايران نيز بهمن ماه ۱۳۸۷ سی امين سالگرد پيروزی انقلابی را، که به پايه گذاری آن انجاميد، جشن می گيرد.

قرن بيستم ميلادی که با انقلاب های ناسيوناليستی و کمونيستی خو کرده بود، در پايان هفتمين دهه خود جوشش نامنتظره مذهب را در صحنه سياست کشف کرد، آنهم در کشوری باستانی و مهم که به دليل جمعيت و به ويژه جايگاه جغرافيايی خود از توان تاثير گذاری بر يک منطقه بسيار حساس و، در ورای آن، بر رويداد های جهان برخوردار بود.

پيروزی يک انقلاب مذهبی در دهه های پايانی قرن بيستم ميلادی ناممکن می نمود، ولی آنچه «ناممکن» تر به نظر ميرسيد، استقرار و به ويژه دوام نظام دين سالار بر آمده از اين انقلاب بود. در فاصله ای کوتاه پس از انقلاب، قدرت تازه با دنيايی سخت خصومت آميز روبرو شد، به ويژه از سوی انبوهی از قشر های مدرن جامعه ايرانی که سر فرو آوردن در برابر «ولايت فقيه» را بر نمی تافتند.
شعار های انقلاب اسلامی ايران، که توده های ميليونی را عليه نظام سلطنتی به خيابان ها کشاند، برای همه کسانی که با فکر ترقيخواهی ملهم از ادبيات سياسی دو قرن گذشته پرورش يافته بودند، نابهنگام بود. و از آن نابهنگام تر، نظام «ولايت فقيه» که به عنوان ستون فقرات جمهوری اسلامی، از دل انقلاب بيرون آمد. در عرصه های کليدی چون شکل حکومت، آزادی های عمومی، حقوق بشر و وضعيت زنان، «نو آوری های» نظام تازه آشکارا از بازگشت به گذشته های دور خبر می داد.

«معجزه ايران»، در پايان دهه هفتم قرن بيستم، استفاده از انقلاب برای نشاندن «ولی مطلق» بر سرير قدرت بود. کاميابی در به وجود آوردن اين معجون شگفت يکبار ديگر نشان داد که شماری از خيال پردازانه ترين برنامه های سياسی، اگر در بسته بندی جذاب و در فرصتی مناسب عرضه شوند و به ويژه بر باور و اراده ای نيرومند تکيه کنند، می توانند با تبديل شدن به يک نيروی عظيم مادی بر سرنوشت يک کشور، يک منطقه و يا حتی جهان تاثير بگذارند. از اين ديدگاه تاريخ بشر را می توان، در کنار ديگر تعبير ها، تاريخ ممکن شدن ناممکن ها دانست.

پيروزی يک انقلاب مذهبی در دهه های پايانی قرن بيستم ميلادی ناممکن می نمود، ولی آنچه «ناممکن» تر به نظر ميرسيد، استقرار و به ويژه دوام نظام دين سالار بر آمده از اين انقلاب بود. در فاصله ای کوتاه پس از انقلاب، قدرت تازه با دنيايی سخت خصومت آميز روبرو شد، به ويژه از سوی انبوهی از قشر های مدرن جامعه ايرانی که سر فرو آوردن در برابر «ولايت فقيه» را بر نمی تافتند. مقابله با تجاوز عراق و رويارويی همزمان با سوء ظن يا دشمنی پرهيز ناپذير بخش مهمی از جامعه بين المللی، بر دشواری ها افزودند.

امروز که نظام جمهوری اسلامی سی سالگی انقلاب خود را پشت سر ميگذارد، پايگاه اجتماعی آن در چه سطحی است؟

پاسخگويی به اين پرسش آسان نيست، به اين دليل ساده که در ايران انتخابات در شرايط آزاد انجام نميگيرد و آزادی رسانه های همگانی محدود است. ترديدی نيست که بخشی از جامعه ايرانی، به دلايل گوناگون، به بنياد های نظام دينسالار پايبند است و در پاسداری از آن به احتمال فراوان از سخت کوشی دريغ نخواهد کرد.

ولی با همان درجه از اطمينان می توان گفت که بخش ديگری از ايرانيان به سختی با جمهوری اسلامی دشمنی می ورزند و اين دشمنی را به گونه های مختلف به نمايش ميگذارند.

تعيين رابطه قدرت ميان اين دو بخش امکان پذير نيست، ولی مخالفت قاطعانه جمهوری اسلامی با تشکيل آزادانه احزاب و اجتماعات سياسی، اعمال کنترل بر رسانه های موجود و سرکوب دگر انديشان نشان ميدهد که نظام حاکمه ايران مخالفان و معاندان خود را قابل ملاحظه و نيرومند ارزيابی ميکند و از توانايی خود در حفظ قدرت سياسی، به شرط آزاد گذاشتن رقيبان، سخت بيمناک است. تقسيم آشکار و عملا نهادی شده جامعه به دو بخش «خودی» و «غير خودی» نشانه ديگری است از يک تبعيض واقعی سياسی که بر جامعه ايرانی سنگينی می کند.

طی سه دهه پس از انقلاب، نظام جمهوری اسلامی از فراز و نشيب های گوناگون گذشت، اما هرگز از حضوری کاملا «عادی» در جامعه بين المللی برخوردار نشد و در درون کشور نيز نتوانست مرز ميان «خودی» و «غير خودی» را از ميان بردارد، و يا اردوی «خودی» ها را به چنان نيروی غالبی بدل کند که برای بقای خود، به ارعاب و سرکوب نيازی نداشته باشد.

ولی به هر حال، به رغم رنگ باختن شعار های دوران انقلاب اسلامی و ناکام ماندن وعده های آن، ونيز حضور انبوه منتقدين، مخالفين و معاندين نظام در جامعه ايرانی، همراه با فضای اغلب دشوار بين المللی، نظام جمهوری اسلامی سی ساله شد.

از امکان تا واقعيت

عمر طولانی را، جمهوری اسلامی، بيش از همه مديون انقلاب ۱۳۵۷ است که به دليل توانايی بی مانند خود در بسيج امواج غول پيکر مردمی، برای فرزند خود امکانات بالقوه پايداری را فراهم آورد. ولی تبديل اين امکانات بالقوه به واقعيت و تداوم بخشيدن به نظام، در ورای تحرک بر خاسته از انقلاب، حاصل ويژگی های اين نظام است که شماری از آنها، در مقايسه با ديگر نظام های انقلابی قرن بيستمی، جلب توجه می کند :

برکنار ماندن از تصفيه های درونی : در پی کشمکش های سهمگين و خونين دو سه سال نخستين پس از انقلاب، هسته اصلی پديده آورنده نظام جمهوری اسلامی، از زمان استقرار واقعی آن تا امروز، از تصفيه های مرگبار درونی که دامن شمار بسيار زيادی از قدرت های انقلابی قرن بيستم را گرفت، در امان ماند. البته تسويه حساب ها و حتی کنار زدن و خانه نشين کردن شخصيت های مهم (از جمله آيت الله منتظری) را نمی توان ناديده گرفت. ولی در مجموع، در درون ساختار های نظام، قوانين بازی، که به گونه ای بسيار ماهرانه تنظيم شده، کم و بيش به اجرا در آمده، و جا به جايی چهره های سياسی ميان کانون های گوناگون قدرت، عمدتا بر پايه مذاکره و مصالحه و انتخابات انجام گرفته است. با اينهمه از پايان دوره زمامداری محمد خاتمی به اين سو، تنش های اندرونی نظام شدت گرفته و بازی قدرت نرمش گذشته خود را کم کم از دست می دهد.

بر گزاری انتخابات درون خودی ها : نظام جمهوری اسلامی «تقويم انتخاباتی» را مو به مو محترم شمرده، و انتخابات رابه گونه ای متفاوت با آنچه در درون نظام های فاشيستی و کمونيستی گذشت و ميگذرد، برگزار کرده است.

انتخابات در جمهوری اسلامی از آزادی نسبی برخوردار است، البته با اين ويژگی بسيار مهم که «آزادی نسبی» تنها در اردوی «خودی ها» محترم شمرده ميشود. آپارتايد سياسی-مکتبی درون جامعه ايرانی ميان «خودی ها» و «غير خودی ها» به نوعی ياد آور «آپارتايد نژادی» در آفريقای جنوبی دوران تبعيض نژادی است که دموکراسی را، در درون جامعه سفيد ها، کم و بيش رعايت می کرد.

«غير خودی» های ايران همچون سياهان در نظام آپارتايد آفريقای جنوبی می توانند رای بدهند، ولی حق انتخاب شدن را ندارند. اين تبعيض به يک پديده «جا افتاده» در نظام سياسی ايران بدل شده و به نظر می رسد که حتی برای شماری از ايرانيان «غير خودی» و نيز بخشی از افکار عمومی جهان، از جمله در دمکراسی های غربی، کم و بيش «عادی» تلقی ميشود. با اين حال برگزاری انتخابات، حتی به گونه ای چنين تبعيض آميز، نظام جمهوری اسلامی را از توان خنثی کردن بعضی از تنش های انفجار آميز، قابليت بازسازی مديران و برنامه ها، و نيز نرمش بيشتر برای انجام مانور در صحنه های داخلی و بين المللی برخوردار کرده است.

دور ماندن از توتاليتاريسم خبری : نظام خبر رسانی برای تامين اطلاعات مورد نياز کانون های قدرت و جامعه ايرانی، به رغم محدوديت های آشکار حاکم بر آن، در وضعيتی سيال تر، شفاف تر و در مجموع «واقعی تر» از بسياری ديگر از نظام های بسته مبتنی بر ايدئولوژی های ناسيوناليستی و کمونيستی قرار دارد.

جامعه پس از انقلاب اسلامی، حتی در سخت ترين شرايط دوران سی ساله خود، زير سلطه «توتاليتاريسم خبری» حاکم بر شمار زيادی از نظام های تک حزبی و جهان سومی قرار نگرفت، هر چند در زمينه خبر رسانی، به محض احساس خطر، در بستن دهان منتقدان خود ترديد نکرد و با فاصله بسيار زياد از جوامع آزاد عقب ماند. همين دور ماندن از اطلاع رسانی به شيوه نظام های توتاليتر، که عمدتا زاييده پيچيدگی های جامعه ايرانی، حضور همه جانبه رسانه های فارسی زبان خارجی در عرصه خبری و تعدد کانون های قدرت در جمهوری اسلامی است، به نظام بر آمده از انقلاب ۱۳۵۷ امکان داد از رويداد های عميق درونی و بيرونی عقب نماند و از توان واکنش سريع در قبال آنها، برخوردار باشد.

البته «تابو» ها و «خط قرمز ها» کم نيستند، ولی در بعضی از عرصه ها که برای آينده نظام سياسی ايران اهميت اساسی دارند، تنوع و حتی تضاد عقايد تحمل می شود.
البته «تابو» ها و «خط قرمز ها» کم نيستند، ولی در بعضی از عرصه ها که برای آينده نظام سياسی ايران اهميت اساسی دارند، تنوع و حتی تضاد عقايد تحمل می شود. محافل کارشناسی و دانشگاهی و تصميم گيران ارشد در رسانه ها حضور دايمی دارند و حاصل تبادل عقايد و منازعاتشان در پاره ای موارد بر تصميم گيری های سياسی و اقتصادی بی تاثير نيست. اين ويژگی يکی ديگر از مهم ترين «ضربه گير» های نظام جمهوری اسلامی در سی سال گذشته بوده است.

بهره گيری از ارعاب : در مقايسه با شماری از نظام های انقلابی قرن بيستم، از شوروی استالينی گرفته تا ويتنام کمونيستی، جمهوری اسلامی به بر پا کردن «گولاگ» و قفل کردن مرز ها نيازی نيافت و تبادل ميان فضای درون و بيرون ايران ادامه يافت. در مجموع، سرکوب وکشتار مخالفان و منتقدان در جمهوری اسلامی، با آنچه در نظام های کمونيستی و پاره ای از نظام های سرکوبگر جهان سومی (همچون بعث عراق) گذشت، قابل مقايسه نيست. ولی در ورای اين مقايسه شوم ميان «خونين» و «خونين تر»، ده سال نخست جمهوری اسلامی زخمی بزرگ در تاريخ معاصر ايران است و در دو دهه بعدی نيز نظام بر آمده از انقلاب ۱۳۵۷ برای تحکيم پايه های خود به گونه ای سازمان يافته و دايمی از ايجاد رعب بهره گرفت و تا نابود کردن جسمی مخالفان خود نيز پيش رفت. ترديدی نيست که بدون اعمال قهر و ارعاب، جمهوری اسلامی سی ساله نمی شد.

پراگماتيسم : جمهوری اسلامی، آنگونه که خود ميگويد، يک «نظام مکتبی» است، ولی وابستگی آن به مکتب با نرمش فراوان و حتی واپس نشينی های به موقع همراه است. انعطاف در پياده کردن «دگم های بنيادی»، که يکی از عوامل مهم در پايداری جمهوری اسلامی است، در زمره داده های اساسی سياست خارجی ايران در سی سال گذشته است. در حالی که فلسطين و مصايب آن به درونمايه دايمی گفتمان تهران در عرصه سياست خارجی بدل شده، از سرنوشت خونبار مسلمانان چچنی سخنی به ميان نمی آيد تا روابط گرم با روسيه خدشه دار نشود. همچنين رسانه های رسمی رژيم از وضعيت اندوهبار ده های ميليون مسلمانان چينی و فشار های پکن عليه آنها، بر نمی آشوبند.

به هر حال سی ساله شدن، برای نظامی که معاندانش عمری سه ساله را برای آن طولانی می انگاشتند، به خودی خود موفقيتی بزرگ است. آن بخش از روحانيت ايران که در به راه انداختن يکی از بزرگ ترين انقلاب های تاريخ جهان نقش درجه اول را بازی کرد، می تواند از دست يافتن به قدرت قاهره سياسی، پايه ريزی يک نظام تازه و حفظ آن طی دورانی طولانی، به خود ببالد. مهارت آنها در آورد گاه سياست و، مهم تر از آن، ماندن بر سرير قدرت، قابل انکار نيست.

ولی آيا جامعه ای که از پس اين سی سال به وجود آمده و کشوری که با نام نظام جمهوری اسلامی در جهان شناخته شده، برای پديد آورندگان آن، به همان اندازه افتخار آميز است؟

آيا ايرانيان امروز متحد تر شده اند؟

آيا وابستگی آنها به کشورشان بيشتر شده؟

آيا امنيت و رفاه آنها، در مقايسه با ملاک های پايان دهه اول قرن بيست و يکم، افزايش يافته؟

آيا ايران در جامعه بين المللی از احترام بيشتری برخوردار است؟

آيا جايگاه آن در سلسله مراتب کشور ها بهبود يافته؟

آيا «ارزش» های انقلاب و جمهوری اسلامی واقعا به عمق جامعه ايرانی راه يافته؟

آيا فساد و بی عدالتی در جامعه ايرانی کمتر شده؟

و سر انجام اين پرسش : آيا امروز روحانيت در ايران، به عنوان يک نهاد، در مقايسه با سی سال پيش، از «روحانيت» بيشتری برخوردار است؟
طرح اين پرسش ها، نوعی پاسخگويی به آنها نيز هست.
XS
SM
MD
LG