عبدل الباری عطوان، از تحلیلگران عرب، در مقاله ای در روزنامه «گاردین» به تحولات لیبی پرداخته و معتقد است: قطعنامه شماره ۱۹۷۳ شورای امنيت سازمان ملل در نگاه نخست اقدامی مثبت است که هدفش ياری رسانی به شورشيان ليبی است و پايان بخشيدن به رنج های مردم. اما بيم و بدگمانی اين ياری رسانی را مسئله ساز می کند.
نخستين مسئله: پشت سر اين مداخله چه انگيزه هايی هست؟
زمانی که سازمان ملل سرگرم تصويب پرواز ممنوع در ليبی بود، دست کم ۴۰ تن در وزيرستان پاکستان کشته شدند.
همزمان با نوشتن اين سطور شبکه الجزيره دارد صحنه هايی از قتل عام صنعا را پخش می کند که در آن دست کم ۴۰ تن کشته شده اند. اما برای جلوگيری از اين کشتارها ممنوعيت پرواز تصويب نمی شود. نمی شود در ماهيت گزينشی مداخله غرب در خيزش های «بهار عربی» شک نکرد.
آيا درست است که آمريکا در آغاز تمايلی به مداخله نداشت؟ اوباما به درستی بر لزوم مشارکت گسترده عربی اسلامی تاکيد کرده بود. قرار بود پنج کشور عضو اتحاديه عرب در اين مداخله شرکت کنند اما در عمل تنها قطر ماند و امارات متحده و احتمالاً اردن. اين مداخله به اين صورت، فاقد وجاهت منطقه ای است.
آمريکا همچنين نگران هزينه های مالی چنين مداخله ای بود. عبدالرحمن شلغم، نماينده ليبی در سازمان ملل متحد خود به من گفت که قطر و امارات هزينه های اين عمليات را تقبل کرده اند. پرسش اين است که انگيزه اين کشورهای خودکامه چيست؟ حمايت از مردم ليبی، لجبازی با قذافی يا بستن بيشتر دست و پای آمريکا در تارهای منطقه؟
دومين مسئله: بازيگران اصلی اين مداخله قدرت های غربی هستند به رهبری آمريکا. اگر مصر و تونس، اين نقش را داشتند، می شد شادی کرد. ياری رسانی کشورهايی آزاديخواه به همسايه خود می توانست چيزی را نيرو ببخشد که کشورهای عرب برای آينده خود به آن نياز دارند.
مصر سالی ۱.۳ ميليارد کمک نظامی از آمريکا دريافت می کند. فشارهای سياسی هيلاری کلينتون می توانست اسب تروای جنگ را به منطقه بياورد و يا حداقل مصر را تشويق به ياری رسانی به شورشيان کند. اما به جای آن وزير امور خارجه مصر روز چهارشنبه تنها گفت: بايد منطقه دخالت ممنوع به وجود آورد.
سومين مسئله: با اينکه غالباً قذافی را ديوانه می نامند، او استراتژيست ماهری است و اين مداخله به سود اوست. او در واکنش به اين اقدام سريعاً آتش بس اعلام کرد که به خيال برخی نشان از پيروزی قطعنامه سازمان ملل داشت. اما اين حرکت قذافی اقدام سازمان ملل را بی اثر می سازد و او را شخصی منطقی می نماياند. در همين حال آتش بس در اين مرحله به سود قذافی است. زيرا زير پوشش آتش بس نيروهای امنيتی می توانند به کار خود بپردازند.
قذافی همچنين ممنوعيت ورود جنگ افزار به منطقه را پذيرفته زيرا رژيم او دارای جنگ افزار پيشرفته است در حالی که شورشيان فاقد آن.
قذافی به خوبی با احساسات عرب آشنايی دارد. گرچه او حاميانی جز خانواده خود و افراد قبيله اش ندارد، به زودی اين مداخله، او را تبديل به يک قربانی استعمار نوين نفت خوار خواهد کرد. او احتمالاً اين پرسش مردم منطقه را بازتاب خواهد داد: چرا در بمباران ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ اسرائيل در غزه منطقه پرواز ممنوع به وجود نيامد؟
بر خلاف مصر و تونس خيزش ليبی به سرعت به يک درگيری مسلحانه انجاميد. قذافی می تواند ادعا کند که سازمان ملل در يک جنگ داخلی، خود به يکی از طرف های اين جنگ تبديل شده. زيرا هدف واقعی سياسی شورشيان ناشناخته است.
مسئله چهارم: تاثير دراز مدت اين مداخله بر ليبی و جهان چيست؟ ليبی شايد به دو پاره تقسيم شود که بخش شرقی در دست شورشيان است و بخش باقيمانده شامل منابع نفتی و پايانه های نفتی شهر البرجه، در دست رژيم.
اينجا نيز خطر در آن است که ليبی عضو چهارم گروه کشورهای ناکام عراق، افغانستان و يمن شود. اين خود می تواند خطر ديگری بيافريند. القاعده در چنين مناطقی رشد می کند و ممکن است به ليبی نيز رسوخ کند. شماری از نزديکترين ياران بن لادن، يمنی هستند و قذافی به خوبی با گروه های تروريستی آشنايی دارد. قذافی تهديد کرده است به هواپيماها و کشتی های مسافربری در مديترانه حمله کند.
پنجمين مسئله: تضمينی نيست مداخله نظامی سبب از ميان برداشتن قذافی شود. در سال ۱۹۹۲ سازمان ملل برای ياری رسانی به گروه های کرد در شمال و شيعه در جنوب عراق دو منطقه پرواز ممنوع ايجاد کرد. با اين همه صدام ۱۱ سال ديگر به حکومت خود ادامه داد. تا همين امروز بيش از يک ميليون نفر غيرنظامی در عراق کشته شده. جامعه جهانی موظف است نگذارد چنين رويدادی در ليبی تکرار شود.
سرانجام اينکه اين نگرانی وجود دارد که رويدادهای ليبی بهار عربی را از رشد باز دارد. اگر قرار باشد خيزش به مداخله غرب بيانجامد و سختی های بيشتر، مردم در ديگر کشورهای خودکامه منطقه خواهند گفت بگذار وضعيت موجود ادامه يابد.
مردم ليبی هم اکنون يک دوران دراز خشونت و ناآرامی در پيش رو دارند. تنها از طريق استقامت و مبارزه خودشان است که سرانجام خواهند توانست يک نظام مردمسالارانه و آشتی خواه به وجود بياورند.
نخستين مسئله: پشت سر اين مداخله چه انگيزه هايی هست؟
زمانی که سازمان ملل سرگرم تصويب پرواز ممنوع در ليبی بود، دست کم ۴۰ تن در وزيرستان پاکستان کشته شدند.
همزمان با نوشتن اين سطور شبکه الجزيره دارد صحنه هايی از قتل عام صنعا را پخش می کند که در آن دست کم ۴۰ تن کشته شده اند. اما برای جلوگيری از اين کشتارها ممنوعيت پرواز تصويب نمی شود. نمی شود در ماهيت گزينشی مداخله غرب در خيزش های «بهار عربی» شک نکرد.
آيا درست است که آمريکا در آغاز تمايلی به مداخله نداشت؟ اوباما به درستی بر لزوم مشارکت گسترده عربی اسلامی تاکيد کرده بود. قرار بود پنج کشور عضو اتحاديه عرب در اين مداخله شرکت کنند اما در عمل تنها قطر ماند و امارات متحده و احتمالاً اردن. اين مداخله به اين صورت، فاقد وجاهت منطقه ای است.
آمريکا همچنين نگران هزينه های مالی چنين مداخله ای بود. عبدالرحمن شلغم، نماينده ليبی در سازمان ملل متحد خود به من گفت که قطر و امارات هزينه های اين عمليات را تقبل کرده اند. پرسش اين است که انگيزه اين کشورهای خودکامه چيست؟ حمايت از مردم ليبی، لجبازی با قذافی يا بستن بيشتر دست و پای آمريکا در تارهای منطقه؟
دومين مسئله: بازيگران اصلی اين مداخله قدرت های غربی هستند به رهبری آمريکا. اگر مصر و تونس، اين نقش را داشتند، می شد شادی کرد. ياری رسانی کشورهايی آزاديخواه به همسايه خود می توانست چيزی را نيرو ببخشد که کشورهای عرب برای آينده خود به آن نياز دارند.
مصر سالی ۱.۳ ميليارد کمک نظامی از آمريکا دريافت می کند. فشارهای سياسی هيلاری کلينتون می توانست اسب تروای جنگ را به منطقه بياورد و يا حداقل مصر را تشويق به ياری رسانی به شورشيان کند. اما به جای آن وزير امور خارجه مصر روز چهارشنبه تنها گفت: بايد منطقه دخالت ممنوع به وجود آورد.
سومين مسئله: با اينکه غالباً قذافی را ديوانه می نامند، او استراتژيست ماهری است و اين مداخله به سود اوست. او در واکنش به اين اقدام سريعاً آتش بس اعلام کرد که به خيال برخی نشان از پيروزی قطعنامه سازمان ملل داشت. اما اين حرکت قذافی اقدام سازمان ملل را بی اثر می سازد و او را شخصی منطقی می نماياند. در همين حال آتش بس در اين مرحله به سود قذافی است. زيرا زير پوشش آتش بس نيروهای امنيتی می توانند به کار خود بپردازند.
قذافی همچنين ممنوعيت ورود جنگ افزار به منطقه را پذيرفته زيرا رژيم او دارای جنگ افزار پيشرفته است در حالی که شورشيان فاقد آن.
قذافی به خوبی با احساسات عرب آشنايی دارد. گرچه او حاميانی جز خانواده خود و افراد قبيله اش ندارد، به زودی اين مداخله، او را تبديل به يک قربانی استعمار نوين نفت خوار خواهد کرد. او احتمالاً اين پرسش مردم منطقه را بازتاب خواهد داد: چرا در بمباران ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ اسرائيل در غزه منطقه پرواز ممنوع به وجود نيامد؟
بر خلاف مصر و تونس خيزش ليبی به سرعت به يک درگيری مسلحانه انجاميد. قذافی می تواند ادعا کند که سازمان ملل در يک جنگ داخلی، خود به يکی از طرف های اين جنگ تبديل شده. زيرا هدف واقعی سياسی شورشيان ناشناخته است.
مسئله چهارم: تاثير دراز مدت اين مداخله بر ليبی و جهان چيست؟ ليبی شايد به دو پاره تقسيم شود که بخش شرقی در دست شورشيان است و بخش باقيمانده شامل منابع نفتی و پايانه های نفتی شهر البرجه، در دست رژيم.
اينجا نيز خطر در آن است که ليبی عضو چهارم گروه کشورهای ناکام عراق، افغانستان و يمن شود. اين خود می تواند خطر ديگری بيافريند. القاعده در چنين مناطقی رشد می کند و ممکن است به ليبی نيز رسوخ کند. شماری از نزديکترين ياران بن لادن، يمنی هستند و قذافی به خوبی با گروه های تروريستی آشنايی دارد. قذافی تهديد کرده است به هواپيماها و کشتی های مسافربری در مديترانه حمله کند.
پنجمين مسئله: تضمينی نيست مداخله نظامی سبب از ميان برداشتن قذافی شود. در سال ۱۹۹۲ سازمان ملل برای ياری رسانی به گروه های کرد در شمال و شيعه در جنوب عراق دو منطقه پرواز ممنوع ايجاد کرد. با اين همه صدام ۱۱ سال ديگر به حکومت خود ادامه داد. تا همين امروز بيش از يک ميليون نفر غيرنظامی در عراق کشته شده. جامعه جهانی موظف است نگذارد چنين رويدادی در ليبی تکرار شود.
سرانجام اينکه اين نگرانی وجود دارد که رويدادهای ليبی بهار عربی را از رشد باز دارد. اگر قرار باشد خيزش به مداخله غرب بيانجامد و سختی های بيشتر، مردم در ديگر کشورهای خودکامه منطقه خواهند گفت بگذار وضعيت موجود ادامه يابد.
مردم ليبی هم اکنون يک دوران دراز خشونت و ناآرامی در پيش رو دارند. تنها از طريق استقامت و مبارزه خودشان است که سرانجام خواهند توانست يک نظام مردمسالارانه و آشتی خواه به وجود بياورند.