قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جانشان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------------
صدای همهمه داخل بند را پر کرده است. چشمهای جوان ۱۸ ساله پر از هراس است، با دلهره به نوشتههای ناخوانای روی دیوار بند نگاه میکند و بعد آرام از جایش از بلند میشود تا خودش را برای رفتن به حمام آماده کند، محمد پیش از آنکه اتاق را ترک کند چند بار محکم با لبه تخت برخورد میکند.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------------
صدای همهمه داخل بند را پر کرده است. چشمهای جوان ۱۸ ساله پر از هراس است، با دلهره به نوشتههای ناخوانای روی دیوار بند نگاه میکند و بعد آرام از جایش از بلند میشود تا خودش را برای رفتن به حمام آماده کند، محمد پیش از آنکه اتاق را ترک کند چند بار محکم با لبه تخت برخورد میکند.
نای ایستادن روی پاهایش را ندارد. همبندیهایش با نگرانی دستش را میگیرند اما محمد میگوید چیزی نیست و اتاق را برای رفتن به حمام ترک میکند. اینجا زندان اوین است و این جوانان کسانی هستند که در درگیریهای حوادث بعد از انتخابات ۸۸ بازداشت شده و حالا با اتوبوسی از بازداشتگاه کهریزک به این زندان منتقل شدهاند.
کمی قبلتر، ۱۸ تیرماه ۸۸ است. معترضان به نتایج انتخابات بعد از گشت چند ماه دوباره برای اعتراض به خیابان آمدهاند.
نیروهای ضد شورش در جای جای خیابان انقلاب حوالی کوی دانشگاه مستقر شدهاند. مأموران ضد شورش نیز برای پراکنده کردن ازدحام جمعیتی که در پیادهروها و خیابان اصلی تجمع کردهاند، به سمت آنها گاز اشکآور شلیک میکنند.
چند موتورسوار با لباسهای شخصی از موتورها پیاده شده و به میان مردم آمدهاند. باتومهاشان روی تن راهپیماییکنندگان و عابران پیاده فرود میآید و جمعی از آنها را نیز کشانکشان سوارخودروی ون بزرگی میکنند و با خود میبرند محمد کامرانی یکی از آنهاست. بعدها از زبان علی کامرانی پدر محمد میشنوم که آن روزها فرزند او در کدام خیابان و چگونه بازداشت شد:
«خیابان ولیصر سرِ خیابان دمشق. با دوستش رفته بود مدرسه شهید مطهری، چون ایشان آنجا درس میخواند. داشتند میرفتند مدرسهشان. حتی این موضوع را به مقام معظم رهبری منتقل کردم... من هم همه درد دلم برای همین است که آن کسی که بچه مرا گرفت آن لباس شخصی که بچه مرا گرفت و آن کسی که بچه مرا فرستاد به آنجایی که نباید میفرستاد، من از شما آن لباس شخصی که بچه مرا گرفت را معرفی کنید. در واقع برای چی؟ به چه جرمی؟ گناهش چیست؟ اگر نمیتواند از حقوق شهروندیاش استفاده کند خب باید اعلام کنند حکومت نظامی است کسی بیرون نیاید. ولی بچه من که دنبال کار روزمره و دنبال درس و مشق و مدرسهاش بود را برای چه گرفتید....
بیشتر جوانهایی که در بند نشستهاند کسانی هستند که هجدهم تیرماه ۸۸ پس از بازداشت در خیابان به بازداشتگاه کهریزک منتقل شده و بنا به گفته مسئولان نیروی انتظامی هم در هنگام بازداشت و هم در خود کهریزک مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته و پس از چند روز به دلیل وضعیت نامناسب این بازداشتگاه به اوین منتقل شدند.
آنها در مسیرِ کهریزک به اوین شاهد جان دادن یکی از همراهان خود به نام امیر جوادیفر بودهاند. امیر نیز همراه آنها در هجدهم تیرماه بازداشت شده بود. حالا نگرانی و دلهره از چشمهای همهشان پیداست. حمید حجارها یکی از این بازداشتشدگان است. وقتی او در کهریزک بود، امیر جوادیفر را با وضعیت جسمی بدی که داشت، کشانکشان نزد پزشک وظیفه کهریزک برد. حمید حجارها همچنین از نزدیک با محمد کامرانی همصحبت شده بود:
«ما قبل از اینکه به کهریزک برویم توی میدان انقلاب وقتی در پلیس پیشگیری بودیم، محمد همان جا با من صحبت کرد و ما آنجا با هم آشنا شدیم که آنجا به من گفت من کنکور پزشکی دارم. چون پدر من نظامی است من به او گفتم احتمال دارد پدر من بیاید دنبال من. محمد گفت اگر پدرت آمد دنبالت بگو یک فکری هم برای من بکند چون امتحان کنکور دارم و خیلی برایش زحمت کشیدم، ببین پدرت میتواند یک کاری هم برای من بکند، این جملهای است از محمد کامرانی که هنوز توی گوش من زنگ میزند. چون سن و سال کمی داشت خیلی ترسیده بود البته همه بچهها همینطوری بودند، از بچهها میخواست که هوایش را داشته باشند و مراقبش باشند. حتی توی خود زندان اوین من برایش تخت گرفته بودم که قرار بود برود حمام دوش بگیرد و بیاید پیش من، که بعد من دیدم نیامد، بچهها گفتند حالش بد شد بردنش بیرون.
خانواده محمد کامرانی همه جا دنبال محمد میگردند تا ببینند او که روز ۱۸ تیر از خانه بیرون رفته چرا تا کنون به خانه برنگشته است. آنها نام محمد کامرانی را سرانجام در پلیس امنیت تهران پیدا میکنند. اما آنجا کسی پاسخگو نیست. علی کامرانی پدر محمد به یکی از دوستان دوران دبیرستانش که حالا در نهادهای امنیتی ایران مشغول به کار شده است، زنگ میزند و از او یاری میخواهد.
او به گفته خودش حکم آزادی محمد را میگیرد و ۲۴ تیر ماه راهی اوین میشود تا فرزندش را با خود به خانه بیاورد. اما آنجا اثری از محمد نیست. محمد کامرانی بعد از رفتن به حمام دیگر به بند بازنگشت بلکه به خاطر وخیم شدن وضعیت جسمیاش به بیمارستان منتقل شد. علت انتقال او به بیمارستان را بعدها بسیاری از مردم ایران از رادیو فرهنگ شنیدند زمانی که کاظم جلالی نماینده شاهرود گزارشی از کمیته ویژه بررسی وضعیت بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات را در نشست علنی مجلس بازگو میکند:
او به گفته خودش حکم آزادی محمد را میگیرد و ۲۴ تیر ماه راهی اوین میشود تا فرزندش را با خود به خانه بیاورد. اما آنجا اثری از محمد نیست. محمد کامرانی بعد از رفتن به حمام دیگر به بند بازنگشت بلکه به خاطر وخیم شدن وضعیت جسمیاش به بیمارستان منتقل شد. علت انتقال او به بیمارستان را بعدها بسیاری از مردم ایران از رادیو فرهنگ شنیدند زمانی که کاظم جلالی نماینده شاهرود گزارشی از کمیته ویژه بررسی وضعیت بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات را در نشست علنی مجلس بازگو میکند:
«محمد کامرانی پس از دستگیری بدون بازجویی به کهریزک منتقل میشود، و از آنجا نیز همچون سایر زندانیان مورد ضرب و شتم و تحقیر قرار میگیرد و وی نیز تحمل صدمات وارده را نداشته و پس از انتقال به زندان اوین به بیمارستان لقمان منتقل میشود و در بیمارستان نیز رسیدگی لازم صورت نمیگیرد و وضیعت بحرانی نامبرده پس از ۳۰ ساعت از انتقال به بیمارستان به خانواده وی اطلاع داده میشود.»
خانواده محمد وارد بیمارستان میشوند، مادر تاب دیدن فرزندی که با زنجیر به تخت بسته شده است را ندارد. پدر محمد کامرانی در مصاحبهای که آن روزها با او انجام داده بودم در شرح وضعیت محمد چنین میگوید:
«با غل و زنجیر را بسته بودند محمد را علی رغم اینکه در کما بود روی تخت بیمارستان او را با زنجیر بسته بودند به تخت. بر اساس گزارشی که آن خانمی که آنجا بود میگفت از دیروز تا به حال هیچ اقدامی برایش نشده. من به لحاظ اینکه تب شدیدی داشت و در کما بود هر چند وقتی حوله گرم میکردم برای پیشانی و پاهایش. من خودم وقتی میخواستم از روی تخت بلندش کنم انقدر بدنش داغ بود که..... از آنجا منتقلش کردند به بیمارستان مهر ولی آنجا پزشکها متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده و چه ظلمی بر ما شده.....» (گریه امکان ادامه صحبت را به آقای کامرانی نمیدهد)
محمد کامرانی در بیمارستان مهر جانش را از دست میدهد و پدر او علی کامرانی در اولین فرصت نامهای به آیتالله خامنهای رهبری جمهوری اسلامی مینویسد و به گفته خودش خواستار معرفی و محاکمه آمران قتل فرزندش میشود.
آیتالله خامنهای نیز پس از شکایتهای پدر کامرانی و نیز شکایت خانواده دو تن دیگر از کشتهشدگان کهریزک به نامهای امیر جوادیفر و محسن روحالامینی دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را میدهد. پس از آن بر اساس اعلام سازمان قضایی نیروهای مسلح، ۹۸ نفر از بازداشتشدگان کهریزک از نحوه رفتار مأموران این بازداشتگاه شکایت میکنند. با گذشت یک سال، دادگاهی برای محاکمه پرسنل نیروی انتظامی برگزار می شود.
آیتالله خامنهای نیز پس از شکایتهای پدر کامرانی و نیز شکایت خانواده دو تن دیگر از کشتهشدگان کهریزک به نامهای امیر جوادیفر و محسن روحالامینی دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را میدهد. پس از آن بر اساس اعلام سازمان قضایی نیروهای مسلح، ۹۸ نفر از بازداشتشدگان کهریزک از نحوه رفتار مأموران این بازداشتگاه شکایت میکنند. با گذشت یک سال، دادگاهی برای محاکمه پرسنل نیروی انتظامی برگزار می شود.
اعضای خانواده کشتهشدگان کهریزک به تعبیر خودشان جزییات تکاندهندهای از نحوه ضرب و شتم فرزندانشان را از زبان این شاکیانِ جوان میشوند. پدر محمد کامرانی شرحی از شنیدههای خود در این دادگاه را چنین بازگو میکند:
«زمانی که دادگاه برگزار شد و ما اظهارات این بچهها را میشنیدیم، ما و خانوادهمان دیوانه و روانی شدیم. تا پاسی از شب گریه و زاری بود و اصلاً حال طبیعی نداشتیم. به لحاظ اینکه وقتی این موضوعات در ذهن ما تداعی میشد موهای بدنمان راست میشد. ما همه افسردهایم...»
در رسانههای نزدیک به محافل امنیتی اعلام شده است که «با تدبیر دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و پرداخت خسارت و دلجویی از شاکیان، تعداد ۵۱ نفر از شاکیان رضایت دادهاند».
شاهدانِ ضرب و شتم و کشته شدن محمد کامرانی همین شاکیان هستند و خانوادههای کشتهشدگان امید دارند که سعید مرتضوی دادستان وقت تهران که دستور انتقال بازداشتشدگان به کهریزک را صادر کرده و سایرآمران پرونده کهریزک از طریق شکایت همین شاهدان عینی محاکمه شوند.
شاهدانِ ضرب و شتم و کشته شدن محمد کامرانی همین شاکیان هستند و خانوادههای کشتهشدگان امید دارند که سعید مرتضوی دادستان وقت تهران که دستور انتقال بازداشتشدگان به کهریزک را صادر کرده و سایرآمران پرونده کهریزک از طریق شکایت همین شاهدان عینی محاکمه شوند.
اما یکی از این شاکیانِ منصرف شده از شکایت حمید حجارها، بازداشتی سابق کهریزک، است که دلیل پس گرفتنِ شکایت خود را چنین بازگو میکند:
«من جز چهار پنج نفر اولی بودم که رضایت دادم به دلیل فشارهای زیادی بود که روی خودم و خانوادهام بود. علی رغم اینکه آقای کامرانی را خیلی دوست دارم، یعنی مثل عموی خودم دوستشان دارم و همیشه همین را به به ایشان گفتهام، اما از همینجا میخواهم به ایشان بگویم که من تحت فشار بودم و مجبور شدم از شکایت انصراف دهم. اگر از من ناراحت هستند سر این قضیه از همینجا از ایشون عذرخواهی میکنم. »
خواهر، برادر و مادر محمد کامرانی از زبان پدر خانواده میشنوند که سعید مرتضوی سرانجام بعد از گذشت سه سال و نیم بازداشت شده است. آنها میدانند که علت این بازداشت هیچ ارتباطی به پرونده کهریزک ندارد. اما لبخند به لبهای این خانواده مینشیند. پدر محمد کامرانی میگوید ما در خانه نماز شکر خواندیم وقتی دیدیم یکی از آمران اصلی پرونده قتل پسرمان بازداشت شد.
اما این خوشحالی دوام زیادی نداشت. سعید مرتضوی تنها یک روز در اوین ماند. خانواده محمد کامرانی نیز به خاطر میآورند که عبارت آزادی از اوین را روی حکم دادگاه. ۲۴ تیر ماه. روزی که با این حکم در دستهاشان راهی اوین شدند. اما آنچه نصیب خانواده محمد کامرانی شد، نه آزادی که پیکر کمجان محمد کامرانی در اغما بود. محمد دو رو بعد چشم از جهان فرو بست.