ری تکیه، از پژوهشگران شورای روابط خارجی و مشاور سابق وزارت خارجه آمریکا در امور خلیج فارس، در مطلبی تحلیلی در روزنامه فاینشنال تایمز به چگونگی تحکیم پایههای قدرت استبدادی نوخاسته در ایران میپردازد.
آقای تکیه در مقدمه مطلب خود مینویسد که همزمان با بحران یک رژیم استبداری در تونس، شاهد شکلگیری یک سیستم خودکامه دیگر در ایران هستیم.
ایران در حال تجربه کردن یکی از بزرگترین تغییرات سیاسی خود از زمان وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ است. محمود احمدینژاد که همزمان با تشدید تحریمهای بینالمللی یکی از پردامنهترین اصلاحات اقتصادی را در کشور آغاز کرده اکنون مشغول تحکیم پایههای قدرت خویش است.
به نوشته این کارشناس مسائل خاورمیانه، رژیم مذهبی ایران همیشه با نظامهای استبدادی سنتی خاورمیانه و از جمله حکومت زینالعابدین بیعلی در تونس متفاوت بوده است وجود اختلافات بین مهرههای اصلی و جناحهای رقیب همواره به رژیم ایران جلوه یک حکومت تعددگرا را میداد.
اما امروزه حتی این تشابه ظاهری با یک سیستم دموکراتیک در حال زوال است و جمهوری اسلامی به مرور در حال ذوب شدن در کیش شخصیت و دیکتاتوری محمود احمدینژاد است.
ری تکیه معتقد است که بازنده اصلی این تحول آیتالله خامنهای، رهبر سالخورده جمهوری اسلامی، است. آقای خامنهای در آغاز به این امید بسته بود که شاگرد وی سایر مدعیان قدرت را از سر راه برخواهد داشت و به این طریق قدرت سیاسی انحصاری آیتالله را تضمین خواهد کرد.
اما آقای احمدینژاد به جای محدود ماندن در این نقش مافوق در پی ایجاد سیستمی است که در آن قدرت رئیسجمهور بدون هیچ محدودیتی از سوی قانون اساسی گسترش و تحکیم شود. اگر وی در این طرح خود موفق شود آیتالله خامنهای به شکل چشمگیری از اداره امور کشور کنار گذاشته خواهد شد.
تاکنون سیستم حکومتی ایران بر نوعی از تقسیم قدرت بین مجلس و قوه مجریه تکیه داشته که نهادهای غیرانتخابی مثل شورای نگهبان یا مجلس خبرگان و امثال آن بر آن نظارت میکردند. بحران و فشارهای خارجی همیشه این جناحهای رقیب را به نوعی در یک قالب واحد نگاه داشته و همه خطوط قرمز را رعایت میکردند. اما اکنون آقای احمدینژاد به راحتی در برابر مجلس میایستد و به خصوص در موارد مربوط به درآمد و قدرت اقتصادی دولت حاضر به پاسخگویی نیست.
ری تکیه در ادامه تحلیل خود در روزنامه فاینشنال تایمز مینویسد به عنوان مثال میشود تصور کرد که طرح «حذف یارانهها» یک نیاز ضروری برای اصلاح اقتصاد ایران بوده و یا فشار ناشی از تحریمهای بینالمللی آن را اجباری کرده است. اما در حساب و کتابهای آقای احمدینژاد دلیل مهمتر برای اجرای قاطعنامه این طرح در این شرایط حساس اعمال فشار به اقضار متوسط جامعه و از این طریق تضعیف اردوی مخالفان و منتقدان خود است. کما اینکه به عنوان بخش مکمل این طرح دولت در نظر دارد از طرق گوناگون به اقضار کمدرآمد کمک مالی برساند و این حلقه مهمی در حذف لایههای اجتماعی طرفدار دولت است.
آقای احمدینژاد مثل هر مستبد دیگری که میکوشد دوران به اصطلاح نوینی را آغاز کند، در حال به راه انداختن انقلاب فرهنگی ویژه خود است. دانشگاههای ایران در طول تاریخ پیشقراولان تحولات سیاسی بوده و یکی از سنگرهای اصلی نیروهای مخالف حکومت هستند.
تصمیمات اخیر دولت برای بازنگری بسیاری از موارد درسی رشتههای علوم انسانی و برکناری و تعویض کادر آموزشی دانشگاههای بخشی از اقدامات دولت احمدینژاد برای تحکیم پایههای اجتماعی نظام استبدادی در حال ظهور است. طی این اقدامات که زیر لوای «بسط ارزشهای اسلامی» صورت میگیرد افراد وفادار به جناح احمدینژاد کنترل دانشگاهها را در دست خواهند گرفت.
ری تکیه میافزاید حتی قشر روحانیت نیز از برنامههای احمدینژاد برای تثبیت پایههای حکومت خود در امان نبوده است. با وجود نمایشهای مکرر از وفاداری به روحانیت دولت آقای احمدینژاد به دلایل گوناگون و به خصوص به خاطر ربودن قدرت تصمیم گیری از این قشر مرتب مورد انتقاد و عتاب روحانیون بوده است. اما آقای احمدینژاد و مشاوران بارها اعلام کردهاند که در تفسیر موازین دینی ضرورتاً به نقش واسط روحانیون نیازی نیست.
مهمتر از همه اینکه قدرتگیری بیشتر احمدینژاد و جناح پیرامون وی تا حد زیادی در گرو افزایش قدرت هستهای ایران و پیشبرد یک دیپلماسی تخاصمبرانگیز است. پس از انتخابات مورد مناقشه و تقلبآمیز سال ۲۰۰۹ وی مشروعیت خود را از دست داده و برای نشان دادن قدرت ایران در سطح منطقه و جلب حس ملیگرایی مردم کشور اکنون او به یک برنامه پیشرفته هستهای نیاز دارد.
همزمان با برگزاری دور دیگری از مذاکرات بین ایران و قدرتهای بزرگ جهان که در روزهای آینده در استانبول برگزار میشود توجه به این نکته بسیار مهم است که پیشبرد برنامههای هستهای در فضای مناقشات سیاسی در داخل ایران چه نقش و جایگاهی دارد.
آقای تکیه در پایان تحلیل خود مینویسد در حال حاضر آنچه که مختصات کارکرد سیاست ایران را تعیین میکند کنش و واکنش بین آیتالله خامنهای رهبر و محمود احمدینژاد رئیس جمهور است.
آقای احمدینژاد برای گستراندن حوزه اختیارات و قدرت خود هنوز با موانع قانونی روبهرو است. اما میتوان گفت که یک جمهوری اسلامی جدید متولد شده است و آن یک دیکتاتوری بیرحم است که نه به موازین و عرف بینالمللی پایبند است و نه به اراده و خواست مردم کشور احترام میگذارد.
این جهتگیری جدید در نظام سیاسی حاکم بر ایران باید دلسوزان و نگهبانان آن در خود ایران و به طریق اولی جامعه بینالمللی را نگران سازد.
آقای تکیه در مقدمه مطلب خود مینویسد که همزمان با بحران یک رژیم استبداری در تونس، شاهد شکلگیری یک سیستم خودکامه دیگر در ایران هستیم.
ایران در حال تجربه کردن یکی از بزرگترین تغییرات سیاسی خود از زمان وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ است. محمود احمدینژاد که همزمان با تشدید تحریمهای بینالمللی یکی از پردامنهترین اصلاحات اقتصادی را در کشور آغاز کرده اکنون مشغول تحکیم پایههای قدرت خویش است.
به نوشته این کارشناس مسائل خاورمیانه، رژیم مذهبی ایران همیشه با نظامهای استبدادی سنتی خاورمیانه و از جمله حکومت زینالعابدین بیعلی در تونس متفاوت بوده است وجود اختلافات بین مهرههای اصلی و جناحهای رقیب همواره به رژیم ایران جلوه یک حکومت تعددگرا را میداد.
اما امروزه حتی این تشابه ظاهری با یک سیستم دموکراتیک در حال زوال است و جمهوری اسلامی به مرور در حال ذوب شدن در کیش شخصیت و دیکتاتوری محمود احمدینژاد است.
ری تکیه معتقد است که بازنده اصلی این تحول آیتالله خامنهای، رهبر سالخورده جمهوری اسلامی، است. آقای خامنهای در آغاز به این امید بسته بود که شاگرد وی سایر مدعیان قدرت را از سر راه برخواهد داشت و به این طریق قدرت سیاسی انحصاری آیتالله را تضمین خواهد کرد.
اما آقای احمدینژاد به جای محدود ماندن در این نقش مافوق در پی ایجاد سیستمی است که در آن قدرت رئیسجمهور بدون هیچ محدودیتی از سوی قانون اساسی گسترش و تحکیم شود. اگر وی در این طرح خود موفق شود آیتالله خامنهای به شکل چشمگیری از اداره امور کشور کنار گذاشته خواهد شد.
تاکنون سیستم حکومتی ایران بر نوعی از تقسیم قدرت بین مجلس و قوه مجریه تکیه داشته که نهادهای غیرانتخابی مثل شورای نگهبان یا مجلس خبرگان و امثال آن بر آن نظارت میکردند. بحران و فشارهای خارجی همیشه این جناحهای رقیب را به نوعی در یک قالب واحد نگاه داشته و همه خطوط قرمز را رعایت میکردند. اما اکنون آقای احمدینژاد به راحتی در برابر مجلس میایستد و به خصوص در موارد مربوط به درآمد و قدرت اقتصادی دولت حاضر به پاسخگویی نیست.
ری تکیه در ادامه تحلیل خود در روزنامه فاینشنال تایمز مینویسد به عنوان مثال میشود تصور کرد که طرح «حذف یارانهها» یک نیاز ضروری برای اصلاح اقتصاد ایران بوده و یا فشار ناشی از تحریمهای بینالمللی آن را اجباری کرده است. اما در حساب و کتابهای آقای احمدینژاد دلیل مهمتر برای اجرای قاطعنامه این طرح در این شرایط حساس اعمال فشار به اقضار متوسط جامعه و از این طریق تضعیف اردوی مخالفان و منتقدان خود است. کما اینکه به عنوان بخش مکمل این طرح دولت در نظر دارد از طرق گوناگون به اقضار کمدرآمد کمک مالی برساند و این حلقه مهمی در حذف لایههای اجتماعی طرفدار دولت است.
آقای احمدینژاد مثل هر مستبد دیگری که میکوشد دوران به اصطلاح نوینی را آغاز کند، در حال به راه انداختن انقلاب فرهنگی ویژه خود است. دانشگاههای ایران در طول تاریخ پیشقراولان تحولات سیاسی بوده و یکی از سنگرهای اصلی نیروهای مخالف حکومت هستند.
تصمیمات اخیر دولت برای بازنگری بسیاری از موارد درسی رشتههای علوم انسانی و برکناری و تعویض کادر آموزشی دانشگاههای بخشی از اقدامات دولت احمدینژاد برای تحکیم پایههای اجتماعی نظام استبدادی در حال ظهور است. طی این اقدامات که زیر لوای «بسط ارزشهای اسلامی» صورت میگیرد افراد وفادار به جناح احمدینژاد کنترل دانشگاهها را در دست خواهند گرفت.
ری تکیه میافزاید حتی قشر روحانیت نیز از برنامههای احمدینژاد برای تثبیت پایههای حکومت خود در امان نبوده است. با وجود نمایشهای مکرر از وفاداری به روحانیت دولت آقای احمدینژاد به دلایل گوناگون و به خصوص به خاطر ربودن قدرت تصمیم گیری از این قشر مرتب مورد انتقاد و عتاب روحانیون بوده است. اما آقای احمدینژاد و مشاوران بارها اعلام کردهاند که در تفسیر موازین دینی ضرورتاً به نقش واسط روحانیون نیازی نیست.
مهمتر از همه اینکه قدرتگیری بیشتر احمدینژاد و جناح پیرامون وی تا حد زیادی در گرو افزایش قدرت هستهای ایران و پیشبرد یک دیپلماسی تخاصمبرانگیز است. پس از انتخابات مورد مناقشه و تقلبآمیز سال ۲۰۰۹ وی مشروعیت خود را از دست داده و برای نشان دادن قدرت ایران در سطح منطقه و جلب حس ملیگرایی مردم کشور اکنون او به یک برنامه پیشرفته هستهای نیاز دارد.
همزمان با برگزاری دور دیگری از مذاکرات بین ایران و قدرتهای بزرگ جهان که در روزهای آینده در استانبول برگزار میشود توجه به این نکته بسیار مهم است که پیشبرد برنامههای هستهای در فضای مناقشات سیاسی در داخل ایران چه نقش و جایگاهی دارد.
آقای تکیه در پایان تحلیل خود مینویسد در حال حاضر آنچه که مختصات کارکرد سیاست ایران را تعیین میکند کنش و واکنش بین آیتالله خامنهای رهبر و محمود احمدینژاد رئیس جمهور است.
آقای احمدینژاد برای گستراندن حوزه اختیارات و قدرت خود هنوز با موانع قانونی روبهرو است. اما میتوان گفت که یک جمهوری اسلامی جدید متولد شده است و آن یک دیکتاتوری بیرحم است که نه به موازین و عرف بینالمللی پایبند است و نه به اراده و خواست مردم کشور احترام میگذارد.
این جهتگیری جدید در نظام سیاسی حاکم بر ایران باید دلسوزان و نگهبانان آن در خود ایران و به طریق اولی جامعه بینالمللی را نگران سازد.