(در دو قسمت پیشین سلسله مقالات بررسی رویدادهای سال ۳۲، زندگی محمد مصدق را تا میانه دهه ۲۰ بررسی کردیم و دیدیم که چگونه محمد مصدق با تکیه بر رگ و ریشههای قجری و تحصیلات اروپایی به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و تا زمان انقراض سلسله قاجار و تاسیس سلسله پهلوی به دست رضا خان سردار سپه، به پستهایی چون وزارت و والیگری رسید. از سالهای حبس خانگی در احمدآباد، تبعید و حتی زندان در دوره سطنت رضا شاه گفتیم و اینکه چگونه بعد از شهریور ۲۰، اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی و سقوط رضا شاه، محمد مصدق به عرصه سیاست ایران بازگشت و در انتخابات مجلس چهاردهم به عنوان وکیل تهران رای آورد. اما در انتخابات مجلس پانزدهم از راه یافتن به مجلس بازماند و مخالفان دولت را به تقلب در انتخابات متهم کردند.)
مجلس پانزدهم شورای ملی به رغم بدنامی انتخاباتش، مجلسی بود که در آن مبارزات گروهی از نمایندگان همسو با مصدق که به «اقلیت» معروف شدند به اوج رسید و در پی تلاشهای همین نمایندگان عملا همه سعی دولت محمد ساعد برای تصویب یک قرارداد تازه با شرکت نفت انگلیس و ایران بی نتیجه ماند؛ قراردادی که به نام امضاکنندگان آن یعنی عباسعلی گلشائیان، وزیر دارایی وقت و نویل گس، از مقامات شرکت نفت به قرارداد «گس گلشائیان» معروف شد.
«اقلیت» با ابتکار حسین مکی تا آخرین روزی که مجلس پانزدهم میتوانست از نظر قانونی این قرارداد را طرح و تصویب کند، جلوی طرح موضوع را گرفت و کار مجلس پانزدهم بدون تصویب این قرارداد به پایان رسید.
حالا همه چشمشان به مجلس شانزدهم بود. یا در واقع به انتخابات مجلس شانزدهم.
و این درست در زمانی بود که قرار بود برای نخستین بار از زمان پیروزی مشروطه، مجلس سنا تشکیل شود. مجلسی ۶۰ نفره که ۳۰ نفرشان را مردم انتخاب میکردند و ۳۰ نفر را شاه انتخاب میکرد. اعضای این مجلس نیز میبایست از میان شخصیتهای سیاسی و برجسته ممکلت انتخاب میشدند.
همزمان آزادی بیان نسبی که نتیجه فضای سیاسی متفاوت بعد از شهریور ۲۰ بود، به مخالفان این فرصت را میداد که با تاسیس روزنامههای خود، با هوادارنشان در تماس باشند و بر افکار عمومی تاثیر بگذارند.
مجادله بر سر تقلب انتخاباتی
بر اساس فرمان شاه، انتخابات مجلس شانزدهم میبایست از روز ۲۰ مهر به مدت پنج روز برگزار میشد. اما همزمان با برگزاری انتخابات و تلاشهایی که برای جابهجایی صندوقها رخ میداد، برای گروهی از مخالفان مسلم شده بود که سرنوشت این انتخابات نیز مانند انتخابات پیشین خواهد بود و به دلیل آنچه مخالفان «تقلب در انتخابات» میخواندند، مخالفان – به ویژه آنها که در مجالس چهاردهم و پانزدهم جلوی قراردادهای نفتی ایستاده بودند – بختی برای ورود به مجلس نخواهند داشت.
پیگیری اعتراضها به انتخابات در ابتدای پاییز سال ۲۸، در نهایت به جلسهای انجامید در منزل یکی از رجال سیاسی مهم پایتخت که دکترای حقوق داشت و به واسطه شهرت مردمی و
تحصیلات اروپایی میتوانست کمک بزرگی باشد برای حل مشکل: محمد مصدق.
کوروش زعیم – عضو کنونی شورای مرکزی جبهه ملی – درباره این جلسه و نتایج آن میگوید: «روز ۱۸ مهر سال ۱۳۲۸ شماری از نامزدهای انتخابات و مدیران مطبوعات در خانه شماره ۱۰۹ خیابان کاخ – منزل دکتر مصدق – جمع شدند. دکتر مصدق همان زمان شکایتنامهای با ذکر موارد نقض قانون به انجمن انتخابات فرستاده بود که در اثر آن، رایگیری به طور موقت متوقف شده بود. سپس دکتر مصدق فراخوان داد و از مردم خواست که برای اعتراض، روز ۲۲ مهر در جلوی کاخ مرمر جمع شوند.»
طبیعتا درباره حضور مردم در برابر کاخ و میزان اقبال مردم به فراخوان مصدق، میان هواداران او و دوستداران شاه اختلاف هست. از چند صد نفر تا ۱۰ هزار نفر.
اما هر چه بود، با حضور رجال سیاسی و مدیران مطبوعات همراه با هوادارانشان در برابر کاخ، دیگر شاه نمیتوانست به این جمع و خواستههایشان به کلی بیتفاوت باشد.
عبدالحسین هژیر، وزیر دربار وقت نزد محمد مصدق رفت و به روایتی در یک گفتوگوی نه چندان دوستانه توافق شد که ۲۰ نفر وارد کاخ شوند. ۲۰ نفری که نامشان از این زمان تا پایان کار نهضت ملی، بارها تکرار شد. چرا که این ۲۰ نفر، عصاره اصلی و بنیان کلیدی رهبری جنبشی شدند که هم آرزوهایی دموکراتیک چون سلامت انتخابات در سر داشت و هم عقایدی سرنوشتساز مانند مخالفت با نفوذ بیگانگان و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور؛ این ۲۰ نفر: شمسالدین امیرعلایی، مظفر بقایی، ابوالحسن حائریزاده، ارسلان خلعتبری، عباس خلیلی، احمد زیرکزاده، کریم سنجابی، علی شایگان، حسن صدر، ابوالحسن عمیدی نوری، آیتالله جعفر غروی، رضا کاویانی، یوسف مشار، حسین مکی، احمد ملکی، محمدرضا جلایی نائینی، محمود نریمان٬ اللهیار صالح، عبدالقدیر آزاد و محمد مصدق.
این ۲۰ نفر چهار روز در کاخ بسط نشستند اما در نهایت با ناامیدی کاخ را ترک کردند و با انتشار یک نامه سرگشاده خطاب به ملت ایران، از کار کسانی که «عمال حکومت» توصیف شده بودند گله کردند و آنها را دروغگو نامیدند.
جبهه ملی
بسط نشینان باید راهی برای مبارزه و ادامه راه پیدا میکردند. به گفته کوروش زعیم، این گروه روز اول آبانماه سال ۱۳۲۸ بار دیگر در منزل مسکونی محمد مصدق در خیابان کاخ گردآمدند و در همانجا، ائتلافی سیاسی را بنیان نهادند؛ ائتلافی که «جبهه ملی» نامیده شد.
زعیم که هماکنون عضو شورای مرکزی جبهه ملی است، درباره اهداف این ائتلاف در زمان تاسیسش میگوید: «برنامه جبهه ملی در سه ماده خلاصه شده بود: اول اصلاح قانون انتخابات، دوم تجدیدنظر در قانون مطبوعات و سوم تجدیدنظر در اصول حکومت نظامی. در همان نخستین جلسه، کمیسیونی برای تدوین آئیننامه جبهه ملی تشکیل شد.»
به این ترتیب برای نخستین بار از زمانی که محمد مصدق خود را به عنوان یک چهره سیاسی ملیگرا به جامعه ایران معرفی کرد، ائتلافی جدی، پشت سرش شکل گرفت که میتوانست خلاء قدرت یک حزب را برای سیاستمداری مانند مصدق پر کند.
او برآمده هیچ حزبی نبود. و پیش از جبهه ملی هم، هیچ نشکیلاتی نداشت که برایش تبلیغ کند. یا با او هماهنگ باشد و در تصمیمگیریهای مهم به او مشاوره بدهد یا بر پایه سابقه و کارنامه حزب، مشروعیت و قدرت سیاسی برایش به ارمغان بیاورد.
جبهه ملی، ائتلاف گسترده شخصیتها و چهرههایی بود که برخیشان حزب و سازمان سیاسی خود را داشتند و چه بسا میتوانستند توانمندیهای سازمان سیاسی خود را پشت سر اهداف جبهه ملی بسیج کنند.
اما در نگاه عباس میلانی مورخ و استاد علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد در آمریکا، جبهه ملی تشکیلات منظمی نبود و به عنوان یک ائتلاف سیاسی «نظم و نسق چندانی نداشت.»
میلانی میگوید: «مهمترین سرمایه سیاسی جبهه ملی، شخص دکتر مصدق بود. تا وقتی دکتر مصدق بود میتوانست امور را رتق و فتق کند. دیگران یا تابع مصدق بودند یا اگر با او مخالف بودند از جبهه ملی جدا میشدند.»
این میان مصدق منتقدانی دارد که معتقدند روش سیاسی به گفته آنها «مستبدانه» او عملا موجب میشد که جبهه ملی به عنوان یک گروه سیاسی منسجم، در عمل هیچ اهمیتی نداشته باشد. جلال متینی، رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد و نویسنده کتاب «کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق» از جمله این منتقدان است که میگوید جبهه ملی هیچ گاه «یک سازمان رسمی حساب شده نبود.»
جلال متینی معتقد است که محمد مصدق، سیاستمداری «تکرو» بود و حرف کسی را نمیپذیرفت. متینی میگوید: «جبهه ملی تنها یک وسیلهای بود در دستان مصدق برای پیگیری اهدافش.»
مجلس شانزدهم
در کشاکش تولد جبهه ملی و التهاب سیاسی پاییز سال ۲۸، انگشت اتهام تقلب در انتخابات به سوی یک نفر دراز شده بود: عبدالحسین هژیر – وزیر دربار وقت – سیاستمداری بازمانده از دوران اقتدار رضا شاه پهلوی که یکسال پیشتر حتی به عنوان نخست وزیر هم انتخاب شده بود و متهم بود که در تلاش است با تقلب در انتخابات، مجلس را پر کند از وکلایی که هوادار انگلیس هستند. تا قرارداد تازه با شرکت نفت، به تصویب مجلس برسد و کار نفت یکسره شود.
و در همین پاییز پرخبر، در روز ۱۳ آبان ماه، او هدف گلوله مردی به نام حسین امامی قرار گرفت. عضو فدائیان اسلام.
ترور هژیر، شرایط را بیش از پیش تغییر داد و دولت را در برگزاری انتخابات مجلس در تهران به عقب نشینی واداشت. محمد ساعد – نخست وزیر وقت – دستور توقف انتخابات را در تهران صادر کرد و نتایج به دست آمده را باطل کرد.
هر چند که در نهایت مجلس شانزدهم با ترکیبی شبیه به همان مجلس پانزدهم در بهمنماه کار خود را آغاز کرد، اما فراکسیون «اقلیت» این بار قدرتمندتر به نظر میرسید؛ با این وکلا که به عنوان نمایندگان جبهه ملی به مردم معرفی شدند و به مجلس راه یافتند: ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیر آزاد، مظفر بقایی، علی شایگان، اللهیار صالح، حسین مکی، محمود نریمان و البته، کسی که حالا در کنار عنوان دکتری، لقب نیمهرسمی دیگری هم داشت: رهبر جبهه ملی: محمد مصدق.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط از جوانترین بازیگر عرصه سیاست داخلی ایران در دهه ۲۰ خورشیدی خواهیم گفت: «اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه آریامهر، محمدرضا پهلوی.» و به این سئوالات پاسخ میدهیم: او چگونه شاه شد؟ دربارش را چگونه اداره میکرد؟ چه تصوری از قدرت بریتانیا داشت؟ رابطهاش با مصدق چگونه بود؟)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید:
مجلس پانزدهم شورای ملی به رغم بدنامی انتخاباتش، مجلسی بود که در آن مبارزات گروهی از نمایندگان همسو با مصدق که به «اقلیت» معروف شدند به اوج رسید و در پی تلاشهای همین نمایندگان عملا همه سعی دولت محمد ساعد برای تصویب یک قرارداد تازه با شرکت نفت انگلیس و ایران بی نتیجه ماند؛ قراردادی که به نام امضاکنندگان آن یعنی عباسعلی گلشائیان، وزیر دارایی وقت و نویل گس، از مقامات شرکت نفت به قرارداد «گس گلشائیان» معروف شد.
«اقلیت» با ابتکار حسین مکی تا آخرین روزی که مجلس پانزدهم میتوانست از نظر قانونی این قرارداد را طرح و تصویب کند، جلوی طرح موضوع را گرفت و کار مجلس پانزدهم بدون تصویب این قرارداد به پایان رسید.
حالا همه چشمشان به مجلس شانزدهم بود. یا در واقع به انتخابات مجلس شانزدهم.
و این درست در زمانی بود که قرار بود برای نخستین بار از زمان پیروزی مشروطه، مجلس سنا تشکیل شود. مجلسی ۶۰ نفره که ۳۰ نفرشان را مردم انتخاب میکردند و ۳۰ نفر را شاه انتخاب میکرد. اعضای این مجلس نیز میبایست از میان شخصیتهای سیاسی و برجسته ممکلت انتخاب میشدند.
همزمان آزادی بیان نسبی که نتیجه فضای سیاسی متفاوت بعد از شهریور ۲۰ بود، به مخالفان این فرصت را میداد که با تاسیس روزنامههای خود، با هوادارنشان در تماس باشند و بر افکار عمومی تاثیر بگذارند.
مجادله بر سر تقلب انتخاباتی
بر اساس فرمان شاه، انتخابات مجلس شانزدهم میبایست از روز ۲۰ مهر به مدت پنج روز برگزار میشد. اما همزمان با برگزاری انتخابات و تلاشهایی که برای جابهجایی صندوقها رخ میداد، برای گروهی از مخالفان مسلم شده بود که سرنوشت این انتخابات نیز مانند انتخابات پیشین خواهد بود و به دلیل آنچه مخالفان «تقلب در انتخابات» میخواندند، مخالفان – به ویژه آنها که در مجالس چهاردهم و پانزدهم جلوی قراردادهای نفتی ایستاده بودند – بختی برای ورود به مجلس نخواهند داشت.
پیگیری اعتراضها به انتخابات در ابتدای پاییز سال ۲۸، در نهایت به جلسهای انجامید در منزل یکی از رجال سیاسی مهم پایتخت که دکترای حقوق داشت و به واسطه شهرت مردمی و
این ۲۰ نفر چهار روز در کاخ بسط نشستند اما در نهایت با ناامیدی کاخ را ترک کردند و با انتشار یک نامه سرگشاده خطاب به ملت ایران، از کار کسانی که «عمال حکومت» توصیف شده بودند گله کردند و آنها را دروغگو نامیدند.
کوروش زعیم – عضو کنونی شورای مرکزی جبهه ملی – درباره این جلسه و نتایج آن میگوید: «روز ۱۸ مهر سال ۱۳۲۸ شماری از نامزدهای انتخابات و مدیران مطبوعات در خانه شماره ۱۰۹ خیابان کاخ – منزل دکتر مصدق – جمع شدند. دکتر مصدق همان زمان شکایتنامهای با ذکر موارد نقض قانون به انجمن انتخابات فرستاده بود که در اثر آن، رایگیری به طور موقت متوقف شده بود. سپس دکتر مصدق فراخوان داد و از مردم خواست که برای اعتراض، روز ۲۲ مهر در جلوی کاخ مرمر جمع شوند.»
طبیعتا درباره حضور مردم در برابر کاخ و میزان اقبال مردم به فراخوان مصدق، میان هواداران او و دوستداران شاه اختلاف هست. از چند صد نفر تا ۱۰ هزار نفر.
اما هر چه بود، با حضور رجال سیاسی و مدیران مطبوعات همراه با هوادارانشان در برابر کاخ، دیگر شاه نمیتوانست به این جمع و خواستههایشان به کلی بیتفاوت باشد.
عبدالحسین هژیر، وزیر دربار وقت نزد محمد مصدق رفت و به روایتی در یک گفتوگوی نه چندان دوستانه توافق شد که ۲۰ نفر وارد کاخ شوند. ۲۰ نفری که نامشان از این زمان تا پایان کار نهضت ملی، بارها تکرار شد. چرا که این ۲۰ نفر، عصاره اصلی و بنیان کلیدی رهبری جنبشی شدند که هم آرزوهایی دموکراتیک چون سلامت انتخابات در سر داشت و هم عقایدی سرنوشتساز مانند مخالفت با نفوذ بیگانگان و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور؛ این ۲۰ نفر: شمسالدین امیرعلایی، مظفر بقایی، ابوالحسن حائریزاده، ارسلان خلعتبری، عباس خلیلی، احمد زیرکزاده، کریم سنجابی، علی شایگان، حسن صدر، ابوالحسن عمیدی نوری، آیتالله جعفر غروی، رضا کاویانی، یوسف مشار، حسین مکی، احمد ملکی، محمدرضا جلایی نائینی، محمود نریمان٬ اللهیار صالح، عبدالقدیر آزاد و محمد مصدق.
این ۲۰ نفر چهار روز در کاخ بسط نشستند اما در نهایت با ناامیدی کاخ را ترک کردند و با انتشار یک نامه سرگشاده خطاب به ملت ایران، از کار کسانی که «عمال حکومت» توصیف شده بودند گله کردند و آنها را دروغگو نامیدند.
جبهه ملی
بسط نشینان باید راهی برای مبارزه و ادامه راه پیدا میکردند. به گفته کوروش زعیم، این گروه روز اول آبانماه سال ۱۳۲۸ بار دیگر در منزل مسکونی محمد مصدق در خیابان کاخ گردآمدند و در همانجا، ائتلافی سیاسی را بنیان نهادند؛ ائتلافی که «جبهه ملی» نامیده شد.
زعیم که هماکنون عضو شورای مرکزی جبهه ملی است، درباره اهداف این ائتلاف در زمان تاسیسش میگوید: «برنامه جبهه ملی در سه ماده خلاصه شده بود: اول اصلاح قانون انتخابات، دوم تجدیدنظر در قانون مطبوعات و سوم تجدیدنظر در اصول حکومت نظامی. در همان نخستین جلسه، کمیسیونی برای تدوین آئیننامه جبهه ملی تشکیل شد.»
مهمترین سرمایه سیاسی جبهه ملی دکتر مصدق بود. تا وقتی دکتر مصدق بود میتوانست اموری را رتق و فاق کند. دیگران یا تابع مصدق بودند یا اگر با او مخالف بودند از جبهه ملی جدا میشدند.عباس میلانی
او برآمده هیچ حزبی نبود. و پیش از جبهه ملی هم، هیچ نشکیلاتی نداشت که برایش تبلیغ کند. یا با او هماهنگ باشد و در تصمیمگیریهای مهم به او مشاوره بدهد یا بر پایه سابقه و کارنامه حزب، مشروعیت و قدرت سیاسی برایش به ارمغان بیاورد.
جبهه ملی، ائتلاف گسترده شخصیتها و چهرههایی بود که برخیشان حزب و سازمان سیاسی خود را داشتند و چه بسا میتوانستند توانمندیهای سازمان سیاسی خود را پشت سر اهداف جبهه ملی بسیج کنند.
اما در نگاه عباس میلانی مورخ و استاد علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد در آمریکا، جبهه ملی تشکیلات منظمی نبود و به عنوان یک ائتلاف سیاسی «نظم و نسق چندانی نداشت.»
میلانی میگوید: «مهمترین سرمایه سیاسی جبهه ملی، شخص دکتر مصدق بود. تا وقتی دکتر مصدق بود میتوانست امور را رتق و فتق کند. دیگران یا تابع مصدق بودند یا اگر با او مخالف بودند از جبهه ملی جدا میشدند.»
این میان مصدق منتقدانی دارد که معتقدند روش سیاسی به گفته آنها «مستبدانه» او عملا موجب میشد که جبهه ملی به عنوان یک گروه سیاسی منسجم، در عمل هیچ اهمیتی نداشته باشد. جلال متینی، رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد و نویسنده کتاب «کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق» از جمله این منتقدان است که میگوید جبهه ملی هیچ گاه «یک سازمان رسمی حساب شده نبود.»
جلال متینی معتقد است که محمد مصدق، سیاستمداری «تکرو» بود و حرف کسی را نمیپذیرفت. متینی میگوید: «جبهه ملی تنها یک وسیلهای بود در دستان مصدق برای پیگیری اهدافش.»
مجلس شانزدهم
در کشاکش تولد جبهه ملی و التهاب سیاسی پاییز سال ۲۸، انگشت اتهام تقلب در انتخابات به سوی یک نفر دراز شده بود: عبدالحسین هژیر – وزیر دربار وقت – سیاستمداری بازمانده از دوران اقتدار رضا شاه پهلوی که یکسال پیشتر حتی به عنوان نخست وزیر هم انتخاب شده بود و متهم بود که در تلاش است با تقلب در انتخابات، مجلس را پر کند از وکلایی که هوادار انگلیس هستند. تا قرارداد تازه با شرکت نفت، به تصویب مجلس برسد و کار نفت یکسره شود.
و در همین پاییز پرخبر، در روز ۱۳ آبان ماه، او هدف گلوله مردی به نام حسین امامی قرار گرفت. عضو فدائیان اسلام.
ترور هژیر، شرایط را بیش از پیش تغییر داد و دولت را در برگزاری انتخابات مجلس در تهران به عقب نشینی واداشت. محمد ساعد – نخست وزیر وقت – دستور توقف انتخابات را در تهران صادر کرد و نتایج به دست آمده را باطل کرد.
هر چند که در نهایت مجلس شانزدهم با ترکیبی شبیه به همان مجلس پانزدهم در بهمنماه کار خود را آغاز کرد، اما فراکسیون «اقلیت» این بار قدرتمندتر به نظر میرسید؛ با این وکلا که به عنوان نمایندگان جبهه ملی به مردم معرفی شدند و به مجلس راه یافتند: ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیر آزاد، مظفر بقایی، علی شایگان، اللهیار صالح، حسین مکی، محمود نریمان و البته، کسی که حالا در کنار عنوان دکتری، لقب نیمهرسمی دیگری هم داشت: رهبر جبهه ملی: محمد مصدق.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط از جوانترین بازیگر عرصه سیاست داخلی ایران در دهه ۲۰ خورشیدی خواهیم گفت: «اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه آریامهر، محمدرضا پهلوی.» و به این سئوالات پاسخ میدهیم: او چگونه شاه شد؟ دربارش را چگونه اداره میکرد؟ چه تصوری از قدرت بریتانیا داشت؟ رابطهاش با مصدق چگونه بود؟)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید: