بهمن قبادی که با فیلم «زمانی برای مستی اسبها» در بین مخاطبان سینما جا باز کرد، پس از نمایش موفقیتآمیز آخرین فیلمش «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» در فستیوال بینالمللی فیلم کن اعلام کرد شاید دیگر برای فیلمسازی به ایران بازنگردد. فیلم آخر آقای قبادی که به موزیک زیرزمینی یا به تعبیری غیررسمی ایران میپردازد در شرایطی کاملا زیرزمینی و بدون داشتن هرگونه مجوز رسمی از مقامهای فرهنگی دولت محمود احمدینژاد ساخته شده است.
بهمن قبادی کارگردان «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» در گفتوگویی با رادیوفردا از شرایط فعلی حاکم بر فرهنگ و هنر ایران بهویژه سینما گفته است.
بهمن قبادی: بعد از روی کار آمدن دولتی که الان هم سرکار است، فضای فرهنگی دچار خفقان مطلق شد و شروع کردند به یک سری تسویه حسابها و همه چیز دولتی شد و بخش خصوصی از طریق همین مسئولان به اصطلاح نافرهنگی که سرکار هستند، به گونهای از پا درآمد و خفهاش کردند. این بخش دولتی آدمهای ناکارآمدی را سر کار آورد که در مقوله فرهنگ و هنر هیچ آگاهی نداشتند و به خاطر همین عدم آگاهیشان و به خاطر آن نگاه ایدئولوژیکشان نسبت به ستایش کردن و در ستایش آن حکومت حرکت کردن، شروع کردند به تخریب کردن وضعیت هنر و فرهنگ بهخصوص در زمینه سینما...
این برنامه تخریبی را که میگویید، به چه شکلی پیش بردند؟
بهمن قبادی: همین که آدم را بازی بدهند... قبلاً بهتر بود. به شکل مستقیم روز اول به تو میگفتند مجوز نمیدهیم، نمیگذاریم کار کنی. اینها با لبخندهای احمقانهشان بازیات میدادند. مثلاً من یادم است یک مدتی میگفتند هر وقت با قلم سبز اگر جواب نامهات آمد بدان که درست است. اگر با قلم قرمز مثلاً وزیر ارشاد مینوشت به معاونت که ایشان حمایت شود و مجوزش را بدهید، این اتفاق نمیافتاد، چون خط قرمز به معنی بازی کردن با فیلمساز بود. تا دو سال این اتفاق افتاد. برای فیلم «شصت ثانیه درباره ما» که میخواستم از سه سال پیش بسازم، تا پنج شش ماه پیش من دچار همین بازی بودم که خود کارمندان وزارت ارشاد میدیدند من هر روز میآیم و میروم و هر روز دچار پریشانحالی میشدم و دچار افسردگی. اینها یک روز دلشان سوخت به من و مرا بردند گوشهای و گفتند که آقا این بازیها را دارند با تو میکنند. بعد که معاونین فهمیدند من این بازی قلم قرمز و قلم سبز را فهمیدهام، شروع کردند با قلم سبز پاسخ دادن که آقا ایشان حمایت شود. من خوشحال شدم که قلم سبز آمد و اینها میخواهند مجوز مرا بدهند. اگر نوک آخر امضا رو به بالا بود معنیاش این بود که نکنید. اگر رو به پائین میآمد یعنی بکنید. پر از این بازیهای احمقانه...
چطور شد شما فکر کردید برای مقابله با این چیزی که لقب بیماری به آن میدهید، بیایید و تولید خودتان را به صورت زیرزمینی پیش ببرید یعنی بدون داشتن مجوز؟
بهمن قبادی: خب راه دیگری نداشتم. یا باید خودکشی میکردی یا باید دیوانهخانه وزارت ارشاد هی میآمدی میرفتی تا تبدیل میشدی به دیوانه و برای همیشه زندگی هنریات را تعطیل میکردی. راه دومش این بود که جواب ندهی به اینها که من این را دیر فهمیدم. چند بار هم که در سمینارهای توی سینما آزادی یا دانشگاهها بود، همیشه به جوانها توصیه میکردم به تنها چیزی که نباید اهمیت بدهی یا فکر کنی مجوز است. مجوز یعنی تحقیر کردن فیلمساز. اگر میخواهی هنرمند بمانی و سرت را بالا بگیری، هیچ وقت به مجوز فکر نکن، برو فیلمت را بساز. فیلمهای کوتاه به شکل زیرزمینی مثل بروبچههایی که کار موسیقی زیرزمینی میکنند، کار کنی. آن بچهها آموختند. یعنی من مدیون جوانهایی هستم که کار موسیقی زیرزمینی میکنند. آنها به من آموختند که داری خودت را بازی میدهی. یعنی ۱۵، ۱۶ سال است من توی این وزارت ارشاد میآیم و میروم و توانستم چهار تا فیلم بسازم.
یعنی فکر میکنید سینمای زیرزمینی هم مثل موسیقی زیرزمینی جای خودش را باز کند؟
بهمن قبادی: چرا نه. همین الان دو تا از دوستهای خیلی خوب من فیلمهایشان را تمام کردند، دو تا فیلم زیرزمینی خوب ساختند. دارند کارشان را میکنند. بعضیهایشان دارند با اسمهای مختلف فیلم را میدهند بیرون. حاضر نیستند حتی به خاطر فیلم فستیوال بروند. فقط میخواهند فیلم بسازند و بدهند بیرون. چند تا از فیلمسازان حرفهای که با یکیشان هفته پیش حرف زدم، گفت یک فیلم زیرزمینی شروع کرده و به همان سیستم و شکلی که من آن فیلم را کار کردم: «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره». به هرحال یک راه کوچکی باز شده و بودجه کلانی نمیخواهد، با دوربینهای ویدئویی میشود شروع کرد به موضوعاتی که ما حق ساختنش را نداریم. و اگر اجازه ساختن این موضوعاتی که به نظر من موضوعات غیراسلامی نیستند، در صدد براندازی نظام نیستند، اگر دولت مجوز به اینها میداد، الان وضعیت سینمای ایران و حضورش در مجامع بینالمللی... این قدر توی سرش نمیزدند، این قدر تحقیر نمیشدند. این قدر پاسخ رد به فیلمها نمیدادند. چون همه چیز تکراری شده. ضعف دولت در این است که تمام کارمندان وزارت ارشاد (بخش سینمایی) وارد یک بازی میشوند که فقط و فقط هر روز کارشان این است که نگذارند مثلاً بهمن قبادی فیلم بسازد یا فلان فیلمساز دیگر فیلم نسازد. ولی قدرت یک حکومت به این است که بدون این که فیلمساز را بکشاند توی وزارتخانهای که عین پادگان نظامی است، برایش هر هفته ده تا مجوز صادر کند. آن موقع احساس میکنم که چنین دولتی صاحب قدرت است و قدرت دارد. قطعاً میدانم قدرتی وجود ندارد که این قدر دارند از هنرمندان میترسند و این قدر دارند اینها را کنترل میکنند. همین بازی باعث شده یک سری آدمهایی که کارشان فیلمسازی نیست، به عنوان فیلمسازهای دولتی دارند از بودجههای کلان دولت امرار معاش میکنند، بقا میکنند و تجارت میکنند. فیلمسازهای واقعی و هنرمندان واقعی در همه زمینهها، دارند دچار دیپرسیون (افسردگی) میشوند و توی آن فضای خفقان دارند دچار مرگ تدریجی میشوند. باید کاری برای آن آدمها کرد. معمولاً در بحث حقوق بشر به قشری که زیاد نمیپردازیم همین قشر فرهنگی هنری است که میتوانند برترینهایی باشند که مملکتشان را بتوانند بسازند.
حتماً خاطرتان هست که یک زمانی در ایران چیزی باب شد به نام سینمای گلخانهای. فکر میکنید این سینمایی که مسائلش امروز و در دولت نهم پیگیری شد، ادامه همان دوره است که دارد طی میشود و بحث سینمای زیرزمینی که برخی از کارگردانها الان دارند مطرح میکنند از جمله خود شما، این یک تاکتیکی است در برابر آن سینما و آن تفکر؟
بهمن قبادی: یک نوعی هست. ولی میخواهم بگویم که من به عنوان یک فیلمساز شرم میکنم که در کشوری که صاحب تمدن و فرهنگ است، تاریخ کهنی پشت آن هست، من در چنین وضعیتی در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ فیلم بسازم و باید یک عده آدمهای ناکارآمد و کار نابلد و بیفرهنگ به عنوان مدیران و صاحبان فرهنگ تصمیمگیری و سیاستگذاری کنند. وضعیت بیمارگونه است. همین که در سرزمینی زندگی میکنی که همه میگویند به دولت «نه» و یک نفر جلو بیش از هفتاد میلیون نفر میایستد و به تو میگوید بله باید باشد، در چنین وضعیتی نمیتوانی کار فرهنگی درست بکنی. نمیتوانی منتظر این باشی که اتفاق درستی در روزهای آینده بیافتد. آنها هم دوست دارند که هنرمندان از آن سرزمین بیرون بروند. از قشر فرهنگ و هنر این آدمها میترسند متاسفانه. چون [حکومت] پایههای قوی ندارد، به این دلیل میترسند. هربار که برگردی ایران در فرودگاه یقهات را بگیرند، چندین و چند بار وزارت اطلاعات تو را ببرد و به تو بگویند که چمدانت را بردار و برو و برای ما دردسر درست نکن. به من گفتند برو آنور هر کاری دوست داری بکن. اینجا نکن. گفتم آقا من شاید بروم پرسپولیس بسازم. گفت هر کاری دوست داری بکن و اینجا نباشد. الان به نظر من نمیشود آنجا کار کرد. با این که الان فلیمی که دارم میسازم سه تا از کلیدیترین سکانسهایم در آبهای خلیج فارس است. فیلمی است بر ضد یکی از فیلمهایی که دارد ساخته میشود به نام «خلیج عربی» که انگلیسها دارند پولش را میدهند، به شخصه با بودجه شخصی و حمایت بنیاد اروپایی میخواهم این فیلم را تمام کنم، به نام «اینجا خلیج فارس است». در کشوری که میخواهی در این راستا، شعاری که ملیگرا است، بخواهی فیلمت را بسازی، من نمیتوانم برگردم. ربطی به نظام هم ندارد. ربطی به حکومت هم ندارد. یک بحث تاریخی دارد در این فیلم مطرح میشود و مجبورم احتمالاً اگر مجوز و این چیزها صادر نشود برای من، چون پروداکشن بزرگی است، بروم در آبهای دریای سیاه و یا اینور و آنور خلیج فارس را بازسازی کنم.
همیشه هنرمندان وقتی در ایران کار میکردند، میگفتند این محدودیتهایی که از طرف دولت بر کارهای هنرمندان اعمال میشود، باعث شکوفایی بیشترشان شد.
بهمن قبادی: در دورهای میتواند جوابگو باشد. بگوییم در یک موج پنج ساله. ولی الان سه دهه است سینمای ایران دارد خودش را تکرار میکند. دیگر شاهد فیلمهای درخشانی نیستیم. همه لنزها یک جور است. همه یک جور لباس میپوشند. همه یک جور آرایش میکنند. همه یک جور دیالوگ میگویند. تیترهای مختلفی آوردهاند، همه فیلمها را از آن صافی رد میکنند. سینمای معناگر، سینمای دینی، سینمای دفاع مقدس. ولی هیچ چیز دیگر نباید ببینی. نود درصد معضلات و مشکلات آن جامعه نباید دیده شود. همه چیز باید الهی و خدایی باشد. تنها چیزی که به نظرم در مملکت بویی از عدالت نمیآید، دولت ایران است. دولتی که الان سر کار است. به تو میگویند از عدالت حرف بزن ولی عدالتی وجود ندارد. از خدایی حرف بزن که قوانینش رعایت نمیشود. همه انسانها در آنجا یکسان زندگی نمیکنند. این سینما جواب نمیدهد. یک عده آدم خودفروخته وجود دارند که بابت این عناوین پولهایی از دولت میگیرند و دارند بیزنسشان را میکنند. و یک عده کثیری از هنرمندان شریفی که آنجا هستند و به سختی فیلم میسازند، و به سختی میتوانند سه چهار تا سینما برای فیلمهایشان بگیرند و به گونههای مختلف تحقیر میشوند... از تلویزیون بگیر از مجوزهایشان، از حتی بیلبورد سرخیابان... چون سیستم وجود ندارد. چون عدالت وجود ندارد. چون اینها نیست، همه چیز دارد به سمت سیاهی و بیمارگونگی میرود. همه به هم دروغ میگوییم. همه پشت سر هم حرف میزنیم. همه در صدد تخریب همدیگر هستیم. سیستم دارد رابط... هنرمندان را دارد از بنیاد ریشهکن میکند. چون نباید وجود داشته باشند.
بهمن قبادی کارگردان «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» در گفتوگویی با رادیوفردا از شرایط فعلی حاکم بر فرهنگ و هنر ایران بهویژه سینما گفته است.
بهمن قبادی: بعد از روی کار آمدن دولتی که الان هم سرکار است، فضای فرهنگی دچار خفقان مطلق شد و شروع کردند به یک سری تسویه حسابها و همه چیز دولتی شد و بخش خصوصی از طریق همین مسئولان به اصطلاح نافرهنگی که سرکار هستند، به گونهای از پا درآمد و خفهاش کردند. این بخش دولتی آدمهای ناکارآمدی را سر کار آورد که در مقوله فرهنگ و هنر هیچ آگاهی نداشتند و به خاطر همین عدم آگاهیشان و به خاطر آن نگاه ایدئولوژیکشان نسبت به ستایش کردن و در ستایش آن حکومت حرکت کردن، شروع کردند به تخریب کردن وضعیت هنر و فرهنگ بهخصوص در زمینه سینما...
این برنامه تخریبی را که میگویید، به چه شکلی پیش بردند؟
بهمن قبادی: همین که آدم را بازی بدهند... قبلاً بهتر بود. به شکل مستقیم روز اول به تو میگفتند مجوز نمیدهیم، نمیگذاریم کار کنی. اینها با لبخندهای احمقانهشان بازیات میدادند. مثلاً من یادم است یک مدتی میگفتند هر وقت با قلم سبز اگر جواب نامهات آمد بدان که درست است. اگر با قلم قرمز مثلاً وزیر ارشاد مینوشت به معاونت که ایشان حمایت شود و مجوزش را بدهید، این اتفاق نمیافتاد، چون خط قرمز به معنی بازی کردن با فیلمساز بود. تا دو سال این اتفاق افتاد. برای فیلم «شصت ثانیه درباره ما» که میخواستم از سه سال پیش بسازم، تا پنج شش ماه پیش من دچار همین بازی بودم که خود کارمندان وزارت ارشاد میدیدند من هر روز میآیم و میروم و هر روز دچار پریشانحالی میشدم و دچار افسردگی. اینها یک روز دلشان سوخت به من و مرا بردند گوشهای و گفتند که آقا این بازیها را دارند با تو میکنند. بعد که معاونین فهمیدند من این بازی قلم قرمز و قلم سبز را فهمیدهام، شروع کردند با قلم سبز پاسخ دادن که آقا ایشان حمایت شود. من خوشحال شدم که قلم سبز آمد و اینها میخواهند مجوز مرا بدهند. اگر نوک آخر امضا رو به بالا بود معنیاش این بود که نکنید. اگر رو به پائین میآمد یعنی بکنید. پر از این بازیهای احمقانه...
چطور شد شما فکر کردید برای مقابله با این چیزی که لقب بیماری به آن میدهید، بیایید و تولید خودتان را به صورت زیرزمینی پیش ببرید یعنی بدون داشتن مجوز؟
بهمن قبادی: خب راه دیگری نداشتم. یا باید خودکشی میکردی یا باید دیوانهخانه وزارت ارشاد هی میآمدی میرفتی تا تبدیل میشدی به دیوانه و برای همیشه زندگی هنریات را تعطیل میکردی. راه دومش این بود که جواب ندهی به اینها که من این را دیر فهمیدم. چند بار هم که در سمینارهای توی سینما آزادی یا دانشگاهها بود، همیشه به جوانها توصیه میکردم به تنها چیزی که نباید اهمیت بدهی یا فکر کنی مجوز است. مجوز یعنی تحقیر کردن فیلمساز. اگر میخواهی هنرمند بمانی و سرت را بالا بگیری، هیچ وقت به مجوز فکر نکن، برو فیلمت را بساز. فیلمهای کوتاه به شکل زیرزمینی مثل بروبچههایی که کار موسیقی زیرزمینی میکنند، کار کنی. آن بچهها آموختند. یعنی من مدیون جوانهایی هستم که کار موسیقی زیرزمینی میکنند. آنها به من آموختند که داری خودت را بازی میدهی. یعنی ۱۵، ۱۶ سال است من توی این وزارت ارشاد میآیم و میروم و توانستم چهار تا فیلم بسازم.
یعنی فکر میکنید سینمای زیرزمینی هم مثل موسیقی زیرزمینی جای خودش را باز کند؟
بهمن قبادی: چرا نه. همین الان دو تا از دوستهای خیلی خوب من فیلمهایشان را تمام کردند، دو تا فیلم زیرزمینی خوب ساختند. دارند کارشان را میکنند. بعضیهایشان دارند با اسمهای مختلف فیلم را میدهند بیرون. حاضر نیستند حتی به خاطر فیلم فستیوال بروند. فقط میخواهند فیلم بسازند و بدهند بیرون. چند تا از فیلمسازان حرفهای که با یکیشان هفته پیش حرف زدم، گفت یک فیلم زیرزمینی شروع کرده و به همان سیستم و شکلی که من آن فیلم را کار کردم: «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره». به هرحال یک راه کوچکی باز شده و بودجه کلانی نمیخواهد، با دوربینهای ویدئویی میشود شروع کرد به موضوعاتی که ما حق ساختنش را نداریم. و اگر اجازه ساختن این موضوعاتی که به نظر من موضوعات غیراسلامی نیستند، در صدد براندازی نظام نیستند، اگر دولت مجوز به اینها میداد، الان وضعیت سینمای ایران و حضورش در مجامع بینالمللی... این قدر توی سرش نمیزدند، این قدر تحقیر نمیشدند. این قدر پاسخ رد به فیلمها نمیدادند. چون همه چیز تکراری شده. ضعف دولت در این است که تمام کارمندان وزارت ارشاد (بخش سینمایی) وارد یک بازی میشوند که فقط و فقط هر روز کارشان این است که نگذارند مثلاً بهمن قبادی فیلم بسازد یا فلان فیلمساز دیگر فیلم نسازد. ولی قدرت یک حکومت به این است که بدون این که فیلمساز را بکشاند توی وزارتخانهای که عین پادگان نظامی است، برایش هر هفته ده تا مجوز صادر کند. آن موقع احساس میکنم که چنین دولتی صاحب قدرت است و قدرت دارد. قطعاً میدانم قدرتی وجود ندارد که این قدر دارند از هنرمندان میترسند و این قدر دارند اینها را کنترل میکنند. همین بازی باعث شده یک سری آدمهایی که کارشان فیلمسازی نیست، به عنوان فیلمسازهای دولتی دارند از بودجههای کلان دولت امرار معاش میکنند، بقا میکنند و تجارت میکنند. فیلمسازهای واقعی و هنرمندان واقعی در همه زمینهها، دارند دچار دیپرسیون (افسردگی) میشوند و توی آن فضای خفقان دارند دچار مرگ تدریجی میشوند. باید کاری برای آن آدمها کرد. معمولاً در بحث حقوق بشر به قشری که زیاد نمیپردازیم همین قشر فرهنگی هنری است که میتوانند برترینهایی باشند که مملکتشان را بتوانند بسازند.
حتماً خاطرتان هست که یک زمانی در ایران چیزی باب شد به نام سینمای گلخانهای. فکر میکنید این سینمایی که مسائلش امروز و در دولت نهم پیگیری شد، ادامه همان دوره است که دارد طی میشود و بحث سینمای زیرزمینی که برخی از کارگردانها الان دارند مطرح میکنند از جمله خود شما، این یک تاکتیکی است در برابر آن سینما و آن تفکر؟
بهمن قبادی: یک نوعی هست. ولی میخواهم بگویم که من به عنوان یک فیلمساز شرم میکنم که در کشوری که صاحب تمدن و فرهنگ است، تاریخ کهنی پشت آن هست، من در چنین وضعیتی در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ فیلم بسازم و باید یک عده آدمهای ناکارآمد و کار نابلد و بیفرهنگ به عنوان مدیران و صاحبان فرهنگ تصمیمگیری و سیاستگذاری کنند. وضعیت بیمارگونه است. همین که در سرزمینی زندگی میکنی که همه میگویند به دولت «نه» و یک نفر جلو بیش از هفتاد میلیون نفر میایستد و به تو میگوید بله باید باشد، در چنین وضعیتی نمیتوانی کار فرهنگی درست بکنی. نمیتوانی منتظر این باشی که اتفاق درستی در روزهای آینده بیافتد. آنها هم دوست دارند که هنرمندان از آن سرزمین بیرون بروند. از قشر فرهنگ و هنر این آدمها میترسند متاسفانه. چون [حکومت] پایههای قوی ندارد، به این دلیل میترسند. هربار که برگردی ایران در فرودگاه یقهات را بگیرند، چندین و چند بار وزارت اطلاعات تو را ببرد و به تو بگویند که چمدانت را بردار و برو و برای ما دردسر درست نکن. به من گفتند برو آنور هر کاری دوست داری بکن. اینجا نکن. گفتم آقا من شاید بروم پرسپولیس بسازم. گفت هر کاری دوست داری بکن و اینجا نباشد. الان به نظر من نمیشود آنجا کار کرد. با این که الان فلیمی که دارم میسازم سه تا از کلیدیترین سکانسهایم در آبهای خلیج فارس است. فیلمی است بر ضد یکی از فیلمهایی که دارد ساخته میشود به نام «خلیج عربی» که انگلیسها دارند پولش را میدهند، به شخصه با بودجه شخصی و حمایت بنیاد اروپایی میخواهم این فیلم را تمام کنم، به نام «اینجا خلیج فارس است». در کشوری که میخواهی در این راستا، شعاری که ملیگرا است، بخواهی فیلمت را بسازی، من نمیتوانم برگردم. ربطی به نظام هم ندارد. ربطی به حکومت هم ندارد. یک بحث تاریخی دارد در این فیلم مطرح میشود و مجبورم احتمالاً اگر مجوز و این چیزها صادر نشود برای من، چون پروداکشن بزرگی است، بروم در آبهای دریای سیاه و یا اینور و آنور خلیج فارس را بازسازی کنم.
همیشه هنرمندان وقتی در ایران کار میکردند، میگفتند این محدودیتهایی که از طرف دولت بر کارهای هنرمندان اعمال میشود، باعث شکوفایی بیشترشان شد.
بهمن قبادی: در دورهای میتواند جوابگو باشد. بگوییم در یک موج پنج ساله. ولی الان سه دهه است سینمای ایران دارد خودش را تکرار میکند. دیگر شاهد فیلمهای درخشانی نیستیم. همه لنزها یک جور است. همه یک جور لباس میپوشند. همه یک جور آرایش میکنند. همه یک جور دیالوگ میگویند. تیترهای مختلفی آوردهاند، همه فیلمها را از آن صافی رد میکنند. سینمای معناگر، سینمای دینی، سینمای دفاع مقدس. ولی هیچ چیز دیگر نباید ببینی. نود درصد معضلات و مشکلات آن جامعه نباید دیده شود. همه چیز باید الهی و خدایی باشد. تنها چیزی که به نظرم در مملکت بویی از عدالت نمیآید، دولت ایران است. دولتی که الان سر کار است. به تو میگویند از عدالت حرف بزن ولی عدالتی وجود ندارد. از خدایی حرف بزن که قوانینش رعایت نمیشود. همه انسانها در آنجا یکسان زندگی نمیکنند. این سینما جواب نمیدهد. یک عده آدم خودفروخته وجود دارند که بابت این عناوین پولهایی از دولت میگیرند و دارند بیزنسشان را میکنند. و یک عده کثیری از هنرمندان شریفی که آنجا هستند و به سختی فیلم میسازند، و به سختی میتوانند سه چهار تا سینما برای فیلمهایشان بگیرند و به گونههای مختلف تحقیر میشوند... از تلویزیون بگیر از مجوزهایشان، از حتی بیلبورد سرخیابان... چون سیستم وجود ندارد. چون عدالت وجود ندارد. چون اینها نیست، همه چیز دارد به سمت سیاهی و بیمارگونگی میرود. همه به هم دروغ میگوییم. همه پشت سر هم حرف میزنیم. همه در صدد تخریب همدیگر هستیم. سیستم دارد رابط... هنرمندان را دارد از بنیاد ریشهکن میکند. چون نباید وجود داشته باشند.