دغدغههای مربوط به تداوم جنبش سبز، سير بازداشتهای سران احزاب و فعالان سياسی توسط حکومت، چگونگی مواجهه با سرکوبها و محدوديتها، و اقدامات محتمل فعالان جنبش سبز بحث رهبری را به يکی از مباحث جدی در مورد اين جنبش تبديل کرده است.
بسیاری این دغدغهها را با رهبری سیاسی پس از جنبش و در دوران گذار یا استقرار حکومت محتمل آینده در آمیخته و به حسابکشی از نیروهای بالقوه موجود برای رهبری یا ذکر سوابق آنها میپردازند.
حتی اگر رقابت بر سر قدرت در فردای پیروزی جنبش مطرح نباشد، به ساحل نجات رساندن کشتی پر تلاطم کشور در شرایط موجود با حداقل خسارات مالی و انسانی نیازمند یک رهبری مسئول و عقلانی برای جنبش سبز است. این نوشته صرفاً در مورد رهبری جنبش سبز در دوران گذار از نظام اقتدارگرایی به یک نظام دموکراتیک است.
ویژگیها
جنبش سبز در رویدادهای پیش و پس از انتخابات ویژگیهایی را از خود بروز داده است. این ویژگیها ناشی از تجربیات جنبشهای یک صد سال اخیر در ایران و جنبشهای دموکراتیک در سراسر عالم هستند. این ویژگیها بدین قرارند:
۱. شبکهای
رهبری جنبش سبز در روزهای انتخابات و پس از آن در تظاهرات میلیونی یک رهبری شبکهای به جای یک رهبری هرمی بوده است. در این جنبش هیچ کس به تنهایی نمیتواند تصمیمی بگیرد و هیچ گروه مشاوره دهنده یا همراه اختصاصی در کنار رهبران به چشم نمیخورد بلکه نخست فعالان سیاسی پیشنهادی را مطرح میکنند و اگر توافق بر روی آن بر اساس محدودیتها و ظرفیتها امکانپذیر باشد چهرههای شاخص جنبش (کسانی که نام آنها بیشتر در رسانهها به چشم میخورد) در آن مورد اعلام موضع میکنند. طبیعی است که این اعلام موضع عموماً با حس و حالی که از سوی مردم و فعالان انتقال داده میشود انطباق دارد.
در جنبش سبز چگونگی رهبری اهمیت دارد و نه اینکه چه کسی در مقام رهبری قرار دارد. فعالان این جنبش نمیخواهند کسی را از رهبری بردارند و کس دیگری را در همان ساختار به جای وی بنشانند. فعالان جنبش به دنبال تغییر روابط و استراتژیها و روشها هستند و نه تغییر افراد. بیانیههای چهرههای شاخص جنبش مثل موسوی و کروبی موید این طرز تفکر هستند.
۲. غیر متمرکز
رهبری جنبش سبز کاملاً غیرمتمرکز است. از یک سو احزاب و گروههای اصلاحطلب حضور دارند که به خاطر سه دهه آشنایی و دغدغههای نزدیک به هم تا حدی با یکدیگر هماهنگ عمل میکنند. اما در این جنبش نیروهای غیرمذهبی، چپ، ملی، مشروطهخواه و نیروهایی با دغدغههای قومی، جنسی و مذهبی حضور دارند و هریک هسته یا شاخه با یکدیگر هماهنگ میکنند.
جامعه ایران و نیز جنبشهای اجتماعی آن با نگاه به تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و عوارض و مشکلات آن از تمرکزگرایی گذر کرده است.
۳. تعاملی
یک جنبش فرا مذهبی، فرا قومی، فرا ایدئولوژیک، فرا طبقاتی و فرا قشری نمیتواند یک رهبری سنتی یا کاریزمانیک را پذیرا شود و بیشتر به رهبری قانونی- عقلانی تمایل دارد. رهبری عقلانی- قانونی در دوران جنبش چارهای به جز تعامل با فعالان سیاسی از همه گروهها و مردم ندارد.
نتیجه این تعامل کاهش هزینهها و استفاده حداکثر از نیروها و منابع است. این تعامل موجب کمترین خسارت از سوی حکومتی شده است که برای بقای خود ظرفیت کشتار معترضان و نابود کردن بسیاری از منابع کشور را دارد.
۴. مصالحهای
حرکت خطی و حرکت زیگزاگی جامعه ایران در شرایط ثبات سیاسی و بحرانهای میان آن به مردم ایران آموخته که صبور باشند، به حذف دیگران نیندیشند، با یکدیگر کنار بیایند و موقع سنجی داشته باشند.
منتقدان چهرههای شاخص جنبش به دلیل عدم درک ویژگیهای فوق به تاخت و تاز علیه چهرههای شاخص میپردازند و آنها را به دلیل جهتگیریها و استراتژیهای مخالفان ملامت میکنند (نگاه کنید به اظهارات محمدرضا باهنر، احمد توکلی و علی مطهری در این مورد).
نیروهای نظامی و امنیتی نیز فکر میکنند با تهدید این چهرهها به زندان یا فشار برای مهاجرت آنان میتوانند کار جنبش را یکسره سازند، بدون توجه به اینکه میلیونها نفر را نمیتوان زندانی یا تبعید کرد.
عقلانی و اخلاقی
سه مدل عراق، زیمبابوه و آفریقای جنوبی به روشنی در پیش پای رهبران و فعالان سیاسی جنبش است. فعالان و رهبران جنبش نه خلاصی از شر رژیم سابق را به قیمت نابودی کشور (مدل عراق)، و نه اشاعه فقر و گرسنگی (مدل زیمبابوه)، بلکه با کمترین هزینه (مدل آفریقای جنوبی) میخواهند. از این جهت است که مردم ایران آمادگی سیاست «ببخش، اما فراموش نکن» ماندلایی را دارند.
این سیاست نه تنها در شرایط پس از جنبش کشور را به سوی آرامش و گفتوگو و تساهل و مدارا پیش میبرد بلکه در شرایط جنبش موجب ریزش بیشتر نیروهای وفادار به رژیم میشود. در صورتی که نیروهای وفادار شرایط خشونتباری را انتظار کشند بیشتر به بقای رژیم موجود کمک خواهند کرد.
داخل و خارج
ساختار غیرمتمرکز رهبری جنبش سبز زمینه را برای تأثیرگذاری نیروهای مستقر در خارج کشور به گونهای فراهم کرد که نیروهای خارج کشور امکان تأثیرگذاری در شبکههای مجازی جنبش و تعامل با رهبران داخل را به دست آوردهاند. اما انتقال رهبری از داخل به خارج با توجه به ساختار و ویژگیهای رهبری آن غیر ممکن است.
نقش نیروهای خارج از کشور شکستن سد سانسور برای فرهنگ و هنر و ادبیات ایران، عمل به عنوان سفیران دموکراسی و آزادی و مدنیت، فعالیت حقوق بشری، و لابی با نهادهای مدنی و نمایندگان مردم در کشورهای دموکراتیک و حتی دولتمردان برای پیشبرد منافع ملی ایرانیان است.
روشنفکر و روحانی
در جنبش سبز نیز میرحسین موسوی و مهدی کروبی هدایت جنبش را بر اساس چهار مشخصه مذکور بر عهده داشتهاند. بدین ترتیب سیر تحولات در جنبشهای اجتماعی ایران به نحوی طبیعی به رهبری ترکیبی روشنفکران و روحانیون منجر شده است.
برانداز یا اصلاحطلب
رهبری موجود جنبش اجتماعی سبز با پرهیز از ادبیات براندازی از اعمال خشونت بیشتر توسط حکومت ایران جلوگیری کرده است. تأکید بر محدود ماندن در چارچوب جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن، خواه به صورت یک تاکتیک و خواه به صورت استراتژی، از یک سو خواستههای جنبش را به نحو حداقلی بیان میکند و از دیگر سو از رادیکالیزه شدن مخالفان پیشگیری میکند.
رهبران جنبش میدانند که اگر قرار بر خشونتورزی باشد حکومت هم عِده و عُدهی بیشتری دارد و هم از لحاظ نظری به خشونت دل بسته است و هم از خشونت بیشتر جهت ارعاب عمومی منتفع میشود.
بسیاری این دغدغهها را با رهبری سیاسی پس از جنبش و در دوران گذار یا استقرار حکومت محتمل آینده در آمیخته و به حسابکشی از نیروهای بالقوه موجود برای رهبری یا ذکر سوابق آنها میپردازند.
حتی اگر رقابت بر سر قدرت در فردای پیروزی جنبش مطرح نباشد، به ساحل نجات رساندن کشتی پر تلاطم کشور در شرایط موجود با حداقل خسارات مالی و انسانی نیازمند یک رهبری مسئول و عقلانی برای جنبش سبز است. این نوشته صرفاً در مورد رهبری جنبش سبز در دوران گذار از نظام اقتدارگرایی به یک نظام دموکراتیک است.
ویژگیها
جنبش سبز در رویدادهای پیش و پس از انتخابات ویژگیهایی را از خود بروز داده است. این ویژگیها ناشی از تجربیات جنبشهای یک صد سال اخیر در ایران و جنبشهای دموکراتیک در سراسر عالم هستند. این ویژگیها بدین قرارند:
۱. شبکهای
رهبری جنبش سبز در روزهای انتخابات و پس از آن در تظاهرات میلیونی یک رهبری شبکهای به جای یک رهبری هرمی بوده است. در این جنبش هیچ کس به تنهایی نمیتواند تصمیمی بگیرد و هیچ گروه مشاوره دهنده یا همراه اختصاصی در کنار رهبران به چشم نمیخورد بلکه نخست فعالان سیاسی پیشنهادی را مطرح میکنند و اگر توافق بر روی آن بر اساس محدودیتها و ظرفیتها امکانپذیر باشد چهرههای شاخص جنبش (کسانی که نام آنها بیشتر در رسانهها به چشم میخورد) در آن مورد اعلام موضع میکنند. طبیعی است که این اعلام موضع عموماً با حس و حالی که از سوی مردم و فعالان انتقال داده میشود انطباق دارد.
در جنبش سبز چگونگی رهبری اهمیت دارد و نه اینکه چه کسی در مقام رهبری قرار دارد. فعالان این جنبش نمیخواهند کسی را از رهبری بردارند و کس دیگری را در همان ساختار به جای وی بنشانند. فعالان جنبش به دنبال تغییر روابط و استراتژیها و روشها هستند و نه تغییر افراد. بیانیههای چهرههای شاخص جنبش مثل موسوی و کروبی موید این طرز تفکر هستند.
۲. غیر متمرکز
رهبری جنبش سبز کاملاً غیرمتمرکز است. از یک سو احزاب و گروههای اصلاحطلب حضور دارند که به خاطر سه دهه آشنایی و دغدغههای نزدیک به هم تا حدی با یکدیگر هماهنگ عمل میکنند. اما در این جنبش نیروهای غیرمذهبی، چپ، ملی، مشروطهخواه و نیروهایی با دغدغههای قومی، جنسی و مذهبی حضور دارند و هریک هسته یا شاخه با یکدیگر هماهنگ میکنند.
جامعه ایران و نیز جنبشهای اجتماعی آن با نگاه به تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و عوارض و مشکلات آن از تمرکزگرایی گذر کرده است.
۳. تعاملی
یک جنبش فرا مذهبی، فرا قومی، فرا ایدئولوژیک، فرا طبقاتی و فرا قشری نمیتواند یک رهبری سنتی یا کاریزمانیک را پذیرا شود و بیشتر به رهبری قانونی- عقلانی تمایل دارد. رهبری عقلانی- قانونی در دوران جنبش چارهای به جز تعامل با فعالان سیاسی از همه گروهها و مردم ندارد.
نتیجه این تعامل کاهش هزینهها و استفاده حداکثر از نیروها و منابع است. این تعامل موجب کمترین خسارت از سوی حکومتی شده است که برای بقای خود ظرفیت کشتار معترضان و نابود کردن بسیاری از منابع کشور را دارد.
۴. مصالحهای
بر پایه گزارشهای رسمی دست کم چهار هزار نفر در جریان سرکوب اعتراضها پس از انتخابات ۸۸ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند
نیروها و فعالان جنبش نشان دادهاند که علیرغم رنگارنگی جامعه میتوانند بر حداقلها توافق کنند. شرکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری دهم با وجود نظارت استصوابی و همراهی با موسوی و کروبی علیرغم تأکید آنها بر حفظ نظام جمهوری اسلامی نمایانگر این خرد جمعی در میان مردم است که میتوانند خواستههای خود را رتبهبندی کرده و برای برخی در برابر برخی دیگر ارجحیت قائل باشند.حرکت خطی و حرکت زیگزاگی جامعه ایران در شرایط ثبات سیاسی و بحرانهای میان آن به مردم ایران آموخته که صبور باشند، به حذف دیگران نیندیشند، با یکدیگر کنار بیایند و موقع سنجی داشته باشند.
منتقدان چهرههای شاخص جنبش به دلیل عدم درک ویژگیهای فوق به تاخت و تاز علیه چهرههای شاخص میپردازند و آنها را به دلیل جهتگیریها و استراتژیهای مخالفان ملامت میکنند (نگاه کنید به اظهارات محمدرضا باهنر، احمد توکلی و علی مطهری در این مورد).
نیروهای نظامی و امنیتی نیز فکر میکنند با تهدید این چهرهها به زندان یا فشار برای مهاجرت آنان میتوانند کار جنبش را یکسره سازند، بدون توجه به اینکه میلیونها نفر را نمیتوان زندانی یا تبعید کرد.
عقلانی و اخلاقی
سه مدل عراق، زیمبابوه و آفریقای جنوبی به روشنی در پیش پای رهبران و فعالان سیاسی جنبش است. فعالان و رهبران جنبش نه خلاصی از شر رژیم سابق را به قیمت نابودی کشور (مدل عراق)، و نه اشاعه فقر و گرسنگی (مدل زیمبابوه)، بلکه با کمترین هزینه (مدل آفریقای جنوبی) میخواهند. از این جهت است که مردم ایران آمادگی سیاست «ببخش، اما فراموش نکن» ماندلایی را دارند.
این سیاست نه تنها در شرایط پس از جنبش کشور را به سوی آرامش و گفتوگو و تساهل و مدارا پیش میبرد بلکه در شرایط جنبش موجب ریزش بیشتر نیروهای وفادار به رژیم میشود. در صورتی که نیروهای وفادار شرایط خشونتباری را انتظار کشند بیشتر به بقای رژیم موجود کمک خواهند کرد.
داخل و خارج
ساختار غیرمتمرکز رهبری جنبش سبز زمینه را برای تأثیرگذاری نیروهای مستقر در خارج کشور به گونهای فراهم کرد که نیروهای خارج کشور امکان تأثیرگذاری در شبکههای مجازی جنبش و تعامل با رهبران داخل را به دست آوردهاند. اما انتقال رهبری از داخل به خارج با توجه به ساختار و ویژگیهای رهبری آن غیر ممکن است.
نقش نیروهای خارج از کشور شکستن سد سانسور برای فرهنگ و هنر و ادبیات ایران، عمل به عنوان سفیران دموکراسی و آزادی و مدنیت، فعالیت حقوق بشری، و لابی با نهادهای مدنی و نمایندگان مردم در کشورهای دموکراتیک و حتی دولتمردان برای پیشبرد منافع ملی ایرانیان است.
روشنفکر و روحانی
مهدی کروبی و میرحسین موسوی دو نامزد اصلاحطلب و معترض به نتایج انتخابات در مناظره تلویزیونی پیش از انتخابات
نگاهی به رهبری جنبشهای اجتماعی در دوران مدرن نمایانگر حضور روشنفکران و دانشگاهیان و تحصیلکردگان دانشگاهی در کنار روحانیون به عنوان رهبران این جنبشها هستند. فرنگ رفتهها در کنار مراجع نجف، مصدق در کنار کاشانی، و نیروهای ملی و مذهبی در کنار خمینی در سه جنبش مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب ۱۳۵۷ رهبری آن جنبشها را بر عهده داشتند.در جنبش سبز نیز میرحسین موسوی و مهدی کروبی هدایت جنبش را بر اساس چهار مشخصه مذکور بر عهده داشتهاند. بدین ترتیب سیر تحولات در جنبشهای اجتماعی ایران به نحوی طبیعی به رهبری ترکیبی روشنفکران و روحانیون منجر شده است.
برانداز یا اصلاحطلب
رهبری موجود جنبش اجتماعی سبز با پرهیز از ادبیات براندازی از اعمال خشونت بیشتر توسط حکومت ایران جلوگیری کرده است. تأکید بر محدود ماندن در چارچوب جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن، خواه به صورت یک تاکتیک و خواه به صورت استراتژی، از یک سو خواستههای جنبش را به نحو حداقلی بیان میکند و از دیگر سو از رادیکالیزه شدن مخالفان پیشگیری میکند.
رهبران جنبش میدانند که اگر قرار بر خشونتورزی باشد حکومت هم عِده و عُدهی بیشتری دارد و هم از لحاظ نظری به خشونت دل بسته است و هم از خشونت بیشتر جهت ارعاب عمومی منتفع میشود.