سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران و به گروگان گرفتن دیپلماتهای آن کشور به مدت ۴۴۴ روز بار دیگر نگاهها را متوجه رویدادی ساخته است که آثار عمیقی بر عرصه سیاسی ایران، خاورمیانه و روابط ایران با کشورهای جهان و بهویژه ایالات متحده آمریکا گذاشت، روابطی که دولتمردان، سیاستپیشگان و تحلیلگران آن را «بسیار نامطلوب» توصیف میکنند.
اظهار نظرهای کلیه شخصیتهایی که با رادیوفردا در این زمینه گفتوگو کردهاند را میتوان در یک عبارت کوتاه خلاصه کرد: «تاثیری منفی که به انزوای بیپایان ایران و به بیاعتباری ایرانیان در جهان انجامید».
گری سیک، استاد دانشگاه کلمبیا، که به هنگام انقلاب اسلامی در ایران یکی از اعضای شورای امنیت ملی کاخ سفید در دولت جیمی کارتر بود معتقد است که آیتالله روحالله خمینی به عمد ماجرای گروگانگیری را وسیلهای برای اعمال نفوذ در فصولی از قانون اساسی و رفراندوم برای جمهوری اسلامی قرار داد تا اساساً حکومت مذهبیون را در ایران بر سر کار آورد.
گری سیک میگوید: «هنگامی که بحران گروگانگیری توسط دانشجویان آغاز شد، دولت به جای تقبیح این عمل بر اساس قوانین بینالمللی به دانشجویان پیوست و آن را به داستانی درازمدت تبدیل ساخت و از آن برای صفآرایی مردم در جهت برنامههای خود استفاده کرد و این امر بر پیچیدگی حل بحران افزود.»
شهرام چوبین، پژوهشگر ایرانیتبار در موسسه کارنگی اندومنت، در مورد تاثیر سیاسی گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران میگوید: «گروگانگیری درواقع کودتایی در درون رژیم بود که طی آن عوامل تندرو توانستند میانهروها را به حاشیه برانند و امتیازهای جناحی را برای رادیکالیزه کردن انقلاب پی بگیرند.»
آقای چوبین میگوید که خمینی جانب این تندروی را گرفت و اکنون این امر در ایران به صورت سنتی درآمده که امتیازها و منافع جناحی را برتر و بالاتر از منافع ملی قرار میدهد.
جعفر مدنی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و ایران، نظر دیگری را بر این دیدگاهها اضافه میکند. او میگوید: «گروگانگیری به هر دو کشور زیان زد، ولی بیشترین هزینه را ایران پرداخت که دچار انزوای شدید شد و همین انزوا از جمله سبب شد که صدام حسین را به فکر حمله به ایران بیاندازد و جنگ هشتساله بخشی بود از هزینه انزوای ایران. گروگانگیری در عین حال ذهن ایرانیها و آمریکاییها را مسموم کرد و به موقعیت جهانی ایران آسیب شدید زد. و به دلیل همین ضعف موقعیت بود که ایران نتوانست از عراق به دلیل این که جنگ را شروع کرده بود غرامت بگیرد.
ایلان برمن، معاون شورای آمريکایی سياست خارجی، سازمانی پژوهشی در واشینگتن، نیز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی را مرحله مهمی در انحراف روابط ایران و آمریکا میداند. آقای برمن میگوید: «با ظهور انقلاب اسلامی، ایران یکشبه از یکی از مهمترین متحدان آمریکا به رژیمی تبدیل شد که به اعتراف خودش متعهد به انهدام ایالات متحده شد. اشغال سفارتخانه نقطه گسست دیرپا در روابط ایران و آمریکا بود و رژیم جدید در تهران در حرف و عمل به آمریکا نشان داد که در این گرایش تازه بسیار جدی است.»
تاثیر انقلاب اسلامی و بهویژه ماجرای گروگانگیری ابعادی فراتر از روابط ایران و آمریکا داشت. خاورمیانه برای نخستین بار تولد حکومتی اسلامی را تجربه کرد که ابزارهای سیاسی را با ایدئولوژی دینی درآمیخت. دکتر شهرام چوبین در این زمینه میگوید: «دو اتفاق مشخص رخ داد. یکی انزوای ایران در منطقه بود و از همین رو اندکی بعد صدام حسین به خاطر همین انزوای ایران، جنگ علیه ایران را به راه انداخت. دیگر این که در منطقه، زنگ خطر و بیم و هراس را به صدا در آورد و برخی تقلیدها را موجب شد. به عنوان نمونه، اشغال محل مقدسی چون مکه توسط عوامل تندرو سنی درست اندکی پس از آن روی داد و در پاکستان هم اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان تندرو را شاهد بودیم. بنابراین جمهوری اسلامی در منطقه مورد تقلید قرار گرفت و به عنوان یک نمونه معرفی شد.»
آقای جعفر مدنی، تحلیلگر ایرانی، نیز بر رادیکالیزه شدن منطقه تاکید میکند:
گروگانگیری فضای سیاست را در ایران بهشدت رادیکال کرد و چون سیاست با دین یکی شده بود، تصاویر تظاهرات این نیروهای دینی در کشورهای اسلامی منطقه تاثیر برقآسا داشت و الگویی شد برای نیروهای دینی و سیاسی در کشورهای عربی و اسلامی خاورمیانه که آن را تکرار کنند. دولت ایران هم برای این که از انزوا خارج شود و به نفوذ خودش در منطقه گسترش بدهد، صدور انقلاب اسلامی را به کشورهای منطقه در اولویت قرار داد. با گروههای شیعه در کشورهای منطقه ارتباط برقرار کرد و از آنها حمایت کرد که حزبالله لبنان موفقترین نمونه آن است که میشود ذکر کرد. این عامل جدیدی شد در سیاست خاورمیانه که چهره منطقه را دگرگون کرده و به عنوان بنیادگرایی دینی به یکی از مسائل اساسی جهان تبدیل شده است.
فوادالعجمی، استاد دانشگاه جانز هاپکینز و کارشناس لبنانیتبار امور خاورمیانه، گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی را نقطه عطفی در فضای سیاسی منطقه میخواند و رویدادهای بعدی را نتیجه مستقیم این حادثه میداند:
اشغال افغانستان توسط شوروی در ماه دسامبر روی داد. ویرانی و رادیکالیزه شدن بیروت در دهه ۱۹۸۰ و رخدادهای دیگر جملگی حاصل این تغییر بودند. یک دهه افراطی به دنبالش آمد. جهان اسلام و عرب و همسایگان ایران در دهه ۱۹۸۰ دقیقهای از صلح و آرامش برخوردار نبودند.
گری سیک، عضو پیشین شورای امنیت ملی کاخ سفید، میگوید:
این نخستین باری بود که ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورها به طور واقعی با نقش اسلام سیاسی در خاورمیانه آشنا شدند. این دو پدیده عرصههای تازهای بودند که پیش از آن ناشناخته بودند، و البته تاثیر شگرف دیدن جوانان ریشویی که روزها پس از روزها با تکان دادن سلاحهای خود شعار «مرگ بر آمریکا» را فریاد میکشیدند، اثرهای ماندگاری از شناخت و درک ایران بر جای نهاد. این امر در بسیاری دیگر از کشورهای جهان تاثیر مشابهی داشت. ایران به عنوان یک کشور متعصب و دیوانه معرفی شد، کشوری که نمیشود با آن ارتباط داشت و نمیتوان به آن اطمینان کرد.
آقای سیک میافزاید که این تصویر ایران به عنوان کشوری متعصب و غیرقابل اطمینان تا امروز هم ادامه یافته و همچنان بر خاورمیانه، بر ایران و مطمئناً بر روابط ایران و آمریکا اثر میگذارد.
همچنان که گری سیک میگوید، تیرگی روابط ایران و آمریکا هنوز هم پس از گذشت سی سال پابرجاست و چشماندازی هم از بهبود نسبی ندارد.
در این مورد شهرام چوبین میگوید که گروگانگیری موجب شکاف عظیمی بین دو کشور شد: «ایالات متحده با کشورهای دیگری چون ویتنام جنگیده، با دولتهایی مانند چین و روسیه درگیریهایی داشته، ولی به باور من هیچ چیزی به اندازه رفتار تحقیرآمیز انقلابیون ایرانی با دیپلماتها و شهروندان آمریکا بر روابط آن با ایران تاثیر منفی و سوء نداشته است.
آقای چوبین میگوید که این عمل همچنین چهرهای نامعقول و غیرمنطقی از ایران ارائه داد که نمیخواهد با قوانین بینالمللی زندگی کند، و این مبنایی شد برای عبارت کشور عقبمانده که امروزه نیز در مورد ایران به کار برده میشود.
جعفر مدنی، تحلیلگر سیاسی، نیز عقیده مشابهی ابراز میکند:
سمی که با گروگانگیری ۴۴۴ روزه به روابط آمریکا و ایران وارد شد هنوز باقی است و همچنان توانسته جلو عادی شدن روابط دو کشور را بگیرد. به ویژه آن صحنههای بردن دیپلماتهای آمریکایی با چشمهای بسته به میان تظاهرکنندگان، وادار کردن آنها به لگد کردن پرچم آمریکا، سوزاندن هر روزه پرچم و نشان دادن اجساد سوخته سربازان آمریکایی در طبس، در تلویزیون ایران و سپس در تلویزیونهای جهان، همه سبب شد که زخم عمیقی در روح آمریکا به وجود بیاید که به آسانی التیام پیدا نمیکند. ولی تجربه کشورهای دیگری که در شدیدترین جنگها با آمریکا بودند و امروز با هم دوست شدهاند، مثل ویتنام و بهویژه ژاپن که نه تنها دوست است، بلکه متحد بسیار نزدیک آمریکا به شمار میآید، نشان میدهد که حتی با سختترین جنگها هم میتوان روابط دوستانه برقرار کرد و به آینده نگاه کرد.
به گفته آقای گری سیک، عضو پیشین شورای امنیت ملی کاخ سفید، دانشجویانی که اکنون در کلاسهای درس وی حاضر میشوند به هنگام روی کار آمدن جمهوری اسلامی و ماجرای گروگانگیری هنوز زاده نشده بودند. ولی آن مجموعه تصویرهای گروگانهای آمریکایی از نسلی به نسل بعد انتقال یافته و دیدگاه جوانان از نتایج آن حادثه را شکل داده است. با این حال او میگوید که در مرحلهای، این فصل تاریک و تلخ در روابط دو ملت را باید پشت سر گذاشت.
آقای گری سیک میگوید: «اگر برآنیم به رابطه بین این دو کشور مهم دست بیابیم، اساساً ایران و آمریکا هردو باید با این موضوع کنار بیایند و از آن فراتر روند.»
ولی ایلان برمن عقیده دیگری دارد. او میگوید اهمیت تاریخی گروگانگیری اجازه نمیدهد احساس آن چه را که روی داده است به یکباره زدود. دکتر برمن میگوید: «این عمل تجاوزکارانه بود، عملی از سوی بخشی از رژیم که هنوز در تهران بر سر کار است و نشان داده که علاقهای به همکاری و دوستی با ایالات متحده ندارد و فکر میکنم این درسی است که بسیاری از آمریکاییان آن را خوب به خاطر سپردهاند. حتی اگر کادر رهبری فعلی بخواهد این مرحله را پشت سر بگذارد.»
اظهار نظرهای کلیه شخصیتهایی که با رادیوفردا در این زمینه گفتوگو کردهاند را میتوان در یک عبارت کوتاه خلاصه کرد: «تاثیری منفی که به انزوای بیپایان ایران و به بیاعتباری ایرانیان در جهان انجامید».
گری سیک، استاد دانشگاه کلمبیا، که به هنگام انقلاب اسلامی در ایران یکی از اعضای شورای امنیت ملی کاخ سفید در دولت جیمی کارتر بود معتقد است که آیتالله روحالله خمینی به عمد ماجرای گروگانگیری را وسیلهای برای اعمال نفوذ در فصولی از قانون اساسی و رفراندوم برای جمهوری اسلامی قرار داد تا اساساً حکومت مذهبیون را در ایران بر سر کار آورد.
گری سیک میگوید: «هنگامی که بحران گروگانگیری توسط دانشجویان آغاز شد، دولت به جای تقبیح این عمل بر اساس قوانین بینالمللی به دانشجویان پیوست و آن را به داستانی درازمدت تبدیل ساخت و از آن برای صفآرایی مردم در جهت برنامههای خود استفاده کرد و این امر بر پیچیدگی حل بحران افزود.»
شهرام چوبین، پژوهشگر ایرانیتبار در موسسه کارنگی اندومنت، در مورد تاثیر سیاسی گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران میگوید: «گروگانگیری درواقع کودتایی در درون رژیم بود که طی آن عوامل تندرو توانستند میانهروها را به حاشیه برانند و امتیازهای جناحی را برای رادیکالیزه کردن انقلاب پی بگیرند.»
آقای چوبین میگوید که خمینی جانب این تندروی را گرفت و اکنون این امر در ایران به صورت سنتی درآمده که امتیازها و منافع جناحی را برتر و بالاتر از منافع ملی قرار میدهد.
جعفر مدنی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و ایران، نظر دیگری را بر این دیدگاهها اضافه میکند. او میگوید: «گروگانگیری به هر دو کشور زیان زد، ولی بیشترین هزینه را ایران پرداخت که دچار انزوای شدید شد و همین انزوا از جمله سبب شد که صدام حسین را به فکر حمله به ایران بیاندازد و جنگ هشتساله بخشی بود از هزینه انزوای ایران. گروگانگیری در عین حال ذهن ایرانیها و آمریکاییها را مسموم کرد و به موقعیت جهانی ایران آسیب شدید زد. و به دلیل همین ضعف موقعیت بود که ایران نتوانست از عراق به دلیل این که جنگ را شروع کرده بود غرامت بگیرد.
ایلان برمن، معاون شورای آمريکایی سياست خارجی، سازمانی پژوهشی در واشینگتن، نیز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی را مرحله مهمی در انحراف روابط ایران و آمریکا میداند. آقای برمن میگوید: «با ظهور انقلاب اسلامی، ایران یکشبه از یکی از مهمترین متحدان آمریکا به رژیمی تبدیل شد که به اعتراف خودش متعهد به انهدام ایالات متحده شد. اشغال سفارتخانه نقطه گسست دیرپا در روابط ایران و آمریکا بود و رژیم جدید در تهران در حرف و عمل به آمریکا نشان داد که در این گرایش تازه بسیار جدی است.»
تاثیر انقلاب اسلامی و بهویژه ماجرای گروگانگیری ابعادی فراتر از روابط ایران و آمریکا داشت. خاورمیانه برای نخستین بار تولد حکومتی اسلامی را تجربه کرد که ابزارهای سیاسی را با ایدئولوژی دینی درآمیخت. دکتر شهرام چوبین در این زمینه میگوید: «دو اتفاق مشخص رخ داد. یکی انزوای ایران در منطقه بود و از همین رو اندکی بعد صدام حسین به خاطر همین انزوای ایران، جنگ علیه ایران را به راه انداخت. دیگر این که در منطقه، زنگ خطر و بیم و هراس را به صدا در آورد و برخی تقلیدها را موجب شد. به عنوان نمونه، اشغال محل مقدسی چون مکه توسط عوامل تندرو سنی درست اندکی پس از آن روی داد و در پاکستان هم اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان تندرو را شاهد بودیم. بنابراین جمهوری اسلامی در منطقه مورد تقلید قرار گرفت و به عنوان یک نمونه معرفی شد.»
آقای جعفر مدنی، تحلیلگر ایرانی، نیز بر رادیکالیزه شدن منطقه تاکید میکند:
گروگانگیری فضای سیاست را در ایران بهشدت رادیکال کرد و چون سیاست با دین یکی شده بود، تصاویر تظاهرات این نیروهای دینی در کشورهای اسلامی منطقه تاثیر برقآسا داشت و الگویی شد برای نیروهای دینی و سیاسی در کشورهای عربی و اسلامی خاورمیانه که آن را تکرار کنند. دولت ایران هم برای این که از انزوا خارج شود و به نفوذ خودش در منطقه گسترش بدهد، صدور انقلاب اسلامی را به کشورهای منطقه در اولویت قرار داد. با گروههای شیعه در کشورهای منطقه ارتباط برقرار کرد و از آنها حمایت کرد که حزبالله لبنان موفقترین نمونه آن است که میشود ذکر کرد. این عامل جدیدی شد در سیاست خاورمیانه که چهره منطقه را دگرگون کرده و به عنوان بنیادگرایی دینی به یکی از مسائل اساسی جهان تبدیل شده است.
گری سیک میگوید: «اگر برآنیم به رابطه بین این دو کشور مهم دست بیابیم، اساساً ایران و آمریکا هردو باید با این موضوع کنار بیایند و از آن فراتر روند.»
اشغال افغانستان توسط شوروی در ماه دسامبر روی داد. ویرانی و رادیکالیزه شدن بیروت در دهه ۱۹۸۰ و رخدادهای دیگر جملگی حاصل این تغییر بودند. یک دهه افراطی به دنبالش آمد. جهان اسلام و عرب و همسایگان ایران در دهه ۱۹۸۰ دقیقهای از صلح و آرامش برخوردار نبودند.
گری سیک، عضو پیشین شورای امنیت ملی کاخ سفید، میگوید:
این نخستین باری بود که ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورها به طور واقعی با نقش اسلام سیاسی در خاورمیانه آشنا شدند. این دو پدیده عرصههای تازهای بودند که پیش از آن ناشناخته بودند، و البته تاثیر شگرف دیدن جوانان ریشویی که روزها پس از روزها با تکان دادن سلاحهای خود شعار «مرگ بر آمریکا» را فریاد میکشیدند، اثرهای ماندگاری از شناخت و درک ایران بر جای نهاد. این امر در بسیاری دیگر از کشورهای جهان تاثیر مشابهی داشت. ایران به عنوان یک کشور متعصب و دیوانه معرفی شد، کشوری که نمیشود با آن ارتباط داشت و نمیتوان به آن اطمینان کرد.
آقای سیک میافزاید که این تصویر ایران به عنوان کشوری متعصب و غیرقابل اطمینان تا امروز هم ادامه یافته و همچنان بر خاورمیانه، بر ایران و مطمئناً بر روابط ایران و آمریکا اثر میگذارد.
همچنان که گری سیک میگوید، تیرگی روابط ایران و آمریکا هنوز هم پس از گذشت سی سال پابرجاست و چشماندازی هم از بهبود نسبی ندارد.
در این مورد شهرام چوبین میگوید که گروگانگیری موجب شکاف عظیمی بین دو کشور شد: «ایالات متحده با کشورهای دیگری چون ویتنام جنگیده، با دولتهایی مانند چین و روسیه درگیریهایی داشته، ولی به باور من هیچ چیزی به اندازه رفتار تحقیرآمیز انقلابیون ایرانی با دیپلماتها و شهروندان آمریکا بر روابط آن با ایران تاثیر منفی و سوء نداشته است.
آقای چوبین میگوید که این عمل همچنین چهرهای نامعقول و غیرمنطقی از ایران ارائه داد که نمیخواهد با قوانین بینالمللی زندگی کند، و این مبنایی شد برای عبارت کشور عقبمانده که امروزه نیز در مورد ایران به کار برده میشود.
جعفر مدنی، تحلیلگر سیاسی، نیز عقیده مشابهی ابراز میکند:
سمی که با گروگانگیری ۴۴۴ روزه به روابط آمریکا و ایران وارد شد هنوز باقی است و همچنان توانسته جلو عادی شدن روابط دو کشور را بگیرد. به ویژه آن صحنههای بردن دیپلماتهای آمریکایی با چشمهای بسته به میان تظاهرکنندگان، وادار کردن آنها به لگد کردن پرچم آمریکا، سوزاندن هر روزه پرچم و نشان دادن اجساد سوخته سربازان آمریکایی در طبس، در تلویزیون ایران و سپس در تلویزیونهای جهان، همه سبب شد که زخم عمیقی در روح آمریکا به وجود بیاید که به آسانی التیام پیدا نمیکند. ولی تجربه کشورهای دیگری که در شدیدترین جنگها با آمریکا بودند و امروز با هم دوست شدهاند، مثل ویتنام و بهویژه ژاپن که نه تنها دوست است، بلکه متحد بسیار نزدیک آمریکا به شمار میآید، نشان میدهد که حتی با سختترین جنگها هم میتوان روابط دوستانه برقرار کرد و به آینده نگاه کرد.
به گفته آقای گری سیک، عضو پیشین شورای امنیت ملی کاخ سفید، دانشجویانی که اکنون در کلاسهای درس وی حاضر میشوند به هنگام روی کار آمدن جمهوری اسلامی و ماجرای گروگانگیری هنوز زاده نشده بودند. ولی آن مجموعه تصویرهای گروگانهای آمریکایی از نسلی به نسل بعد انتقال یافته و دیدگاه جوانان از نتایج آن حادثه را شکل داده است. با این حال او میگوید که در مرحلهای، این فصل تاریک و تلخ در روابط دو ملت را باید پشت سر گذاشت.
آقای گری سیک میگوید: «اگر برآنیم به رابطه بین این دو کشور مهم دست بیابیم، اساساً ایران و آمریکا هردو باید با این موضوع کنار بیایند و از آن فراتر روند.»
ولی ایلان برمن عقیده دیگری دارد. او میگوید اهمیت تاریخی گروگانگیری اجازه نمیدهد احساس آن چه را که روی داده است به یکباره زدود. دکتر برمن میگوید: «این عمل تجاوزکارانه بود، عملی از سوی بخشی از رژیم که هنوز در تهران بر سر کار است و نشان داده که علاقهای به همکاری و دوستی با ایالات متحده ندارد و فکر میکنم این درسی است که بسیاری از آمریکاییان آن را خوب به خاطر سپردهاند. حتی اگر کادر رهبری فعلی بخواهد این مرحله را پشت سر بگذارد.»