کانون نویسندگان ایران در روز ۱۳ آذر ماه، یازدهمین سالگرد قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، که از سوی این کانون روز مبارزه با سانسور نامیده شده است، بیانیه ای منتشر کرد.
در بخشی از این بیانیه آمده است «سالهاست كه كانون نويسندگان ايران نسبت به اِعمال سانسور و گسترش روزافزون آن اعتراض می كند و بر حق آزادى انديشه و بيان پاى می فشارد. اما اكنون صحنه ديگرگون شده است. امروز سانسور ديگر به صفحات كتاب و مطبوعات، صحنه تئاتر و سينما يا نمايشگاه هاى نقاشى و مجسمه سازى محدود نيست، بلكه دامنه آن تا كوچه و خيابان گسترش يافته و به گونه ای سراسر جامعه را فرا گرفته است.»
در این بیانیه از «سانسور» به عنوان وسیله ای برای خاموش کردن «صدای اعتراض عمومی مردم» یاد شده و در بخش دیگری از آنبه محدوديت ها در عرصه نشر كتاب يا اكران فيلم و اجراى تئاتر، دستگيرى روزنامه نگاران و تعطيلى روزنامه ها اشاره شده و آمده است که بر «شيوه هاى تازه تحريف خبرها و جلوگيرى از انتشار آزادانه اخبار مانند فيلترينگ سايت هاى اينترنتی، تهديد و بازداشت وبلاگ نويسان، ارسال پارازيت بر روى امواج ماهواره اى و نظاير اين ها» نيز افزوده شده است.
کانون نویسندگان ایران با «ياد همه كوشندگانى كه در راه آزادى انديشه و بيان جانفشانى كرده اند»، ۱۳ آذر را گرامى داشته، و در پایان بیانیه خود آورده است که «در راه مبارزه با سانسور دست در دست همه كسانى می گذاريم كه می خواهند آزاد بيانديشند و آزاد قلم بزنند.»
تازه ترین بیانیه کانون نویسندگان ایران باعث شد تا به سراغ فریبرز رئیس دانا، یکی از اعضای کانون نویسندگان برویم و از او در مورد نگرانی های این نهاد فرهنگی-اجتماعی در مورد شدت گرفتن سانسور در ایران بپرسیم:
فریبرز رئیس دانا: شدت و ميزان سانسور گسترش پيدا کرده است و جنبه های متفاوت و ابتکارات تازه تری نه تنها در ايران بلکه در همه جهان توسط سازمان های قدرت و سلطه گری به کار برده می شود، مگر در شرايط دموکراتيک که اين مسئله کمتر است.
سانسور از طريق ايجاد وجدان کاذب، ارعاب درونی، مکانيسم بازار را به جان نويسنده و هنرمند انداختن ابداع می شود که در ايران هم از انواع و اقسام اين روش ها استفاده می شود. سانسور از فن آوری اطلاعات، روان شناسی اجتماعی و کمک سازمان ها و نهادهای مختلف استفاده می کند. مثلاً خود نويسنده احساس می کند اگر کتابی بنويسد ممکن است چاپ نشود و يا کتاب ها توسط ناشران و وزارت ارشاد سانسور می شود.
برای اين که بحث علمی باشد بايد اضافه کنيم که شمار کتاب هايی که در حوزه های مختلف چاپ می شود زياد است، اما دو بحث وجود دارد؛ اول اين که اگر مميزی و سانسور نبود شمار کتاب ها خيلی بيش از اين می شد و کيفيت آن ها بالا می رفت و دوم اين که حوزه های انديشه، تفکر و انتقاد به نفع جامعه برانگيخته می شد.
وجود سانسور در جامعه ايران چه پيامدهايی می تواند داشته باشد؟
سانسور امکان تثبيت و طولانی کردن نظام قدرت را فراهم می آورد و از سوی ديگر با توجه به ديدگاه ديالکتيکی که من در زمينه های اجتماعی به آن اعتقاد دارم، سانسور به تخريب ها و تباهی های اجتماعی منجر می شود که اين مسئله نيز ممکن است به نفع شبکه قدرت باشد. اما از سوی ديگر تلاش های بی نظيری را برای بيرون آمدن از سانسور ايجاد می کند و اين تلاش ها، ژرفا و گستره دانش را بالا می برد.
حاصل جمع جبری اين نيروها، آگاهی است و سر بيرون آوردن خواسته های اجتماعی که قابل پيش بينی نيست.
در بخشی از بيانيه کانون نويسندگان ايران به اين موضوع اشاره شده که مردم به شيوه های مختلف و ابتکاری می کوشند موج جديد سانسور و سرکوب را خنثی کرده و از حق بيان آزادانه خواسته های خود دفاع کنند. به نظر شما اين شيوه های ابتکاری کدامند؟
از نظر فنی استفاده از رسانه ها، شبکه پيام رسانی، اينترنت و کامپيوتر است و از نظر اجتماعی و جامعه شناسی سياسی، انتقال دانش و تجربه در گروه های متفاوت مردمی و افزايش پيوندهای مردمی است، گرچه بعد از سرکوب ها در ظاهر نمی تواند خود را نشان دهد.
البته منظور من از «مردم» همه مردم نيست، چون بخش وسيعی از مردم در نا آگاهی، ناگزيری و فقر به سر می برند و هنوز به صحنه فعاليت اجتماعی نيامده اند و ممکن است به سادگی به هيچ صحنه اجتماعی نيايند، مگر اين که از بعضی جهات کارد به استخوانشان برسد يا آگاهی پيدا کنند.
منظور من از «مردم» طبقه متوسط شهرنشين و لايه هايی از طبقه کارگر و به خصوص روشنفکران آگاه هستند که احساس می کنند بدون حرف زدن، فرياد برآوردن و با هم بودن امکان بقا ندارند. به اين جهت کسانی که به مرحله آگاهی می رسند می توانند خودشان بخشی از نيازهای مردم و نه همه نيازهای مردم را مطرح کنند و طرح مبارزه و مقاومت عليه انواع سانسور را به عهده گيرند.
جمع بندی نهايی من اين است که همين مقاومت ها هر چند محدود باشد، توانسته بر ماشين زير زمينی و آشکار سانسور تاثير بگذارد.
در بخشی از این بیانیه آمده است «سالهاست كه كانون نويسندگان ايران نسبت به اِعمال سانسور و گسترش روزافزون آن اعتراض می كند و بر حق آزادى انديشه و بيان پاى می فشارد. اما اكنون صحنه ديگرگون شده است. امروز سانسور ديگر به صفحات كتاب و مطبوعات، صحنه تئاتر و سينما يا نمايشگاه هاى نقاشى و مجسمه سازى محدود نيست، بلكه دامنه آن تا كوچه و خيابان گسترش يافته و به گونه ای سراسر جامعه را فرا گرفته است.»
در این بیانیه از «سانسور» به عنوان وسیله ای برای خاموش کردن «صدای اعتراض عمومی مردم» یاد شده و در بخش دیگری از آنبه محدوديت ها در عرصه نشر كتاب يا اكران فيلم و اجراى تئاتر، دستگيرى روزنامه نگاران و تعطيلى روزنامه ها اشاره شده و آمده است که بر «شيوه هاى تازه تحريف خبرها و جلوگيرى از انتشار آزادانه اخبار مانند فيلترينگ سايت هاى اينترنتی، تهديد و بازداشت وبلاگ نويسان، ارسال پارازيت بر روى امواج ماهواره اى و نظاير اين ها» نيز افزوده شده است.
کانون نویسندگان ایران با «ياد همه كوشندگانى كه در راه آزادى انديشه و بيان جانفشانى كرده اند»، ۱۳ آذر را گرامى داشته، و در پایان بیانیه خود آورده است که «در راه مبارزه با سانسور دست در دست همه كسانى می گذاريم كه می خواهند آزاد بيانديشند و آزاد قلم بزنند.»
تازه ترین بیانیه کانون نویسندگان ایران باعث شد تا به سراغ فریبرز رئیس دانا، یکی از اعضای کانون نویسندگان برویم و از او در مورد نگرانی های این نهاد فرهنگی-اجتماعی در مورد شدت گرفتن سانسور در ایران بپرسیم:
فریبرز رئیس دانا: شدت و ميزان سانسور گسترش پيدا کرده است و جنبه های متفاوت و ابتکارات تازه تری نه تنها در ايران بلکه در همه جهان توسط سازمان های قدرت و سلطه گری به کار برده می شود، مگر در شرايط دموکراتيک که اين مسئله کمتر است.
سانسور از طريق ايجاد وجدان کاذب، ارعاب درونی، مکانيسم بازار را به جان نويسنده و هنرمند انداختن ابداع می شود که در ايران هم از انواع و اقسام اين روش ها استفاده می شود. سانسور از فن آوری اطلاعات، روان شناسی اجتماعی و کمک سازمان ها و نهادهای مختلف استفاده می کند. مثلاً خود نويسنده احساس می کند اگر کتابی بنويسد ممکن است چاپ نشود و يا کتاب ها توسط ناشران و وزارت ارشاد سانسور می شود.
برای اين که بحث علمی باشد بايد اضافه کنيم که شمار کتاب هايی که در حوزه های مختلف چاپ می شود زياد است، اما دو بحث وجود دارد؛ اول اين که اگر مميزی و سانسور نبود شمار کتاب ها خيلی بيش از اين می شد و کيفيت آن ها بالا می رفت و دوم اين که حوزه های انديشه، تفکر و انتقاد به نفع جامعه برانگيخته می شد.
وجود سانسور در جامعه ايران چه پيامدهايی می تواند داشته باشد؟
سانسور امکان تثبيت و طولانی کردن نظام قدرت را فراهم می آورد و از سوی ديگر با توجه به ديدگاه ديالکتيکی که من در زمينه های اجتماعی به آن اعتقاد دارم، سانسور به تخريب ها و تباهی های اجتماعی منجر می شود که اين مسئله نيز ممکن است به نفع شبکه قدرت باشد. اما از سوی ديگر تلاش های بی نظيری را برای بيرون آمدن از سانسور ايجاد می کند و اين تلاش ها، ژرفا و گستره دانش را بالا می برد.
حاصل جمع جبری اين نيروها، آگاهی است و سر بيرون آوردن خواسته های اجتماعی که قابل پيش بينی نيست.
در بخشی از بيانيه کانون نويسندگان ايران به اين موضوع اشاره شده که مردم به شيوه های مختلف و ابتکاری می کوشند موج جديد سانسور و سرکوب را خنثی کرده و از حق بيان آزادانه خواسته های خود دفاع کنند. به نظر شما اين شيوه های ابتکاری کدامند؟
از نظر فنی استفاده از رسانه ها، شبکه پيام رسانی، اينترنت و کامپيوتر است و از نظر اجتماعی و جامعه شناسی سياسی، انتقال دانش و تجربه در گروه های متفاوت مردمی و افزايش پيوندهای مردمی است، گرچه بعد از سرکوب ها در ظاهر نمی تواند خود را نشان دهد.
البته منظور من از «مردم» همه مردم نيست، چون بخش وسيعی از مردم در نا آگاهی، ناگزيری و فقر به سر می برند و هنوز به صحنه فعاليت اجتماعی نيامده اند و ممکن است به سادگی به هيچ صحنه اجتماعی نيايند، مگر اين که از بعضی جهات کارد به استخوانشان برسد يا آگاهی پيدا کنند.
منظور من از «مردم» طبقه متوسط شهرنشين و لايه هايی از طبقه کارگر و به خصوص روشنفکران آگاه هستند که احساس می کنند بدون حرف زدن، فرياد برآوردن و با هم بودن امکان بقا ندارند. به اين جهت کسانی که به مرحله آگاهی می رسند می توانند خودشان بخشی از نيازهای مردم و نه همه نيازهای مردم را مطرح کنند و طرح مبارزه و مقاومت عليه انواع سانسور را به عهده گيرند.
جمع بندی نهايی من اين است که همين مقاومت ها هر چند محدود باشد، توانسته بر ماشين زير زمينی و آشکار سانسور تاثير بگذارد.