لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۳:۰۸

دو نگرش مختلف به خشونت


شايد ساده ترين تعريف از مفهوم خشونت آنی باشد که خشونت را بکارگيری قهر در رابطه ميان افراد تعريف می کند. با اين حال در همين تعريف ساده و مختصر نکته ی مهمی وجود دارد: اين که خشونت را در رابطه و در نتيجه در زمينه و موقعيتی که در آن روی ميدهد بايد فهميد. بدين معنا که برای فهم آن و دلايل رخ دادش، شناخت رابطه ميان طرفين و علاوه بر آن، زمينه و شرايطی که خشونت در بطن آن روی ميدهد از اهميت بسيار برخوردار است.

برای تعريف مفهوم خشونت در کادر يک جامعه و يا گروه اجتماعی، می توان از دو منظر مختلف و در عين حال مکمل به موضوع نگاه کرد. نقطه نظر اول که آنرا "واقع گرايانه" می ناميم، به بررسی تاثيراتی می پردازد که اعمال خشونت بر دنيای بيرون باقی می گذارد و در نتيجه مستقيما قابل مشاهده و مطالعه ی آماری است. مثلا برآورد تعداد قربانيان يک جنگ (از کشته شدگان و مجروحان گرفته تا تمامی کسانی که به طور مستقيم و يا غير مستقيم از عواقب آن آسيب ديده اند)، يا آمار مربوط به ميزان بزهکاری و ارتکاب جرايم جنايی در يک منطقه جغرافيايی و همينطور مقايسه آن با موارد مشابه در گذشته و يا در مکانی ديگر، نمونه های روشنی از بررسی "واقع گرايانه" را تشکيل ميدهند.

با اين حال برای درک کامل خشونت، اطلاعات ميدانی و آماری به تنهايی کافی نميباشند. تعريف خشونت از يک جامعه و فرهنگ تا جامعه و فرهنگی ديگر متفاوت است و مرزهای ميان آن با ساير مفاهيم اجتماعی ثابت نيست. در حقيقت در تعريف مفهوم خشونت يک بعد "درونی و ذهنی انگار" نيز وجود دارد که لااقل به همان اندازه ی بعد واقع گرايانه، از اهميت برخوردار است.

منظور از بعد "درونی و ذهنی انگار" توجه به تجربه ی درونی و همينطور شيوه ای است که افراد يک گروه اجتماعی و يا فرهنگی خشونت را می فهمند و بدان معنا می دهند. بعد "درونی و ذهنی انگار"، مفهوم خشونت را با ارزشهای گروهی و باورهای فردی در ارتباط مستقيم قرار می دهد.

آنچه در يک جامعه و يا گروه خشونت ناميده ميشود ميتواند در جامعه و يا گروهی ديگر خشونت محسوب نشود. به عنوان نمونه در جامعه ای که تنبيه بدنی به مثابه روشی برای تربيت کودکان بکار گرفته می شود، زدن يک در گوشی به کودک بی ادب، خشونت تصور نميشود در حالی که همان عمل ميتواند در محيط و فرهنگی ديگر، نه تنها کودک آزاری محسوب شود بلکه حتی توسط قانون برای آن مجازات قائل شده باشند.

رفتارهای به مراتب افراطی تر - مانند ترور يا بمب گذاری در اماکن عمومی – نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. ترور می تواند برای عده ای مهمترين روش برای مبارزه ی سياسی تصور شود و حتی از ضارب، در صورت کشته شدن، در مقام "شهيد" نام برده شود. چنين نگرشی نه تنها تلاش دارد تا خشونت را در پهنه ی عمومی توجيه سازد بلکه همزمان فرد را از عامل خشونت به قربانی آن تبديل می کند.

با اين حال در همان جامعه، افراد و يا گروه های ديگری يافت می شوند که نه تنها ترور را محکوم می دانند بلکه عامل آن را "قاتل و جانی" معرفی می کنند. بدين ترتيب برای داشتن فهمی جامع از خشونت در يک جامعه، در نظر داشتن هنجارهای جمعی و نگاه گروه های انسانی به آن از اهميت مهمی برخوردار است.

نگرش "واقع گرايانه" نگرشی جهان شمول است که سعی دارد تا به تعريفی نسبتا ثابت از خشونت، به طوری که بتوان آنرا به شکلی يکسان در مورد جوامع گوناگون بکار گرفت، دست يابد. در مقابل نگرش "درون گرا" نسبی گرايانه است و با انگشت گذاردن بر تفاوتهای فرهنگی و تاريخی، مفهوم خشونت را با توجه به تجربه ی درونی افراد و در کادر جامعه ای ويژه می فهمد و مورد ارزيابی قرار می دهد. به هنگام مطالعه ی خشونت، در نظر داشتن همزمان اين دو نگرش از اهميت بسيار برخوردار است.

نکته ی ديگر در مورد خشونت انواع آن است. خشونت ميتواند جنبه ی جسمانی، روانی و يا "نمادين" (symbolique) داشته باشد. جامعه شناس فرانسوی پی ير بورديو، "قدرت خشونت نمادين" را "قدرتی می داند که موفق به تحميل معناها شود، معناهايی که با پنهان کردن روابط قدرتی که بنيان قدرتش می باشند، به شکلی مشروع و موجه [به جامعه] تحميل می شوند."

از نظر بورديو خشونت نمادين امکان نهادينه کردن و همچنين مشروعيت بخشيدن به قدرت را در جامعه مهيا می سازد. خشونت نمادين معمولا با جلب نظر و رضايت خاطر محرومان اعمال می شود چرا که برای ايشان، انديشيدن به وضعيت و شرايط شان جز با توسل به مفاهيم و معناهای متعلق به قدرت حاکم، اساسا امکان ناپذير است.

تفاوت خشونت با همستيزی

نکته ی مهم ديگر در مورد خشونت، تفاوتی است که ميشل ويوييورکا ميان آن با مجادله، درگيری، کشاکش و همستيزی (conflit) قائل است. همستيزی در اينجا به تنشی گفته می شود که بر اثر عدم توافق ميان طرفين رابطه بوجود آمده است. در اين حالت هر کدام از افراد، گروه ها و يا اقوامی که در همستيزی و کشاکش بسر می برند، سعی می کنند تا رابطه و شرايط را به نفع خود تغيير دهند و يا لااقل نگذارند که موقعيت شان از آنچه در گذشته بوده است بدتر شود. اما خشونت در اغلب اوقات نه تنها به ايجاد تغيير در رابطه نمی انجامد بلکه به آن پايان می بخشد.

همانطور که ويوييورکا می گويد: "(...) فرض کلی ما در اينجا اينست که در مجموع، همستيزی يا کشاکش نه تنها با خشونت درنمی آميزد بلکه با آن تضاد دارد. خشونت به جای ايجاد فرصت، به گفتگو خاتمه داده بحث و تبادل نظر را، حتی به شکلی نابرابر، دشوار می سازد (...)".

XS
SM
MD
LG