لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۴:۰۴

دانشگاهی که آقای وزير می خواهد


کامران دانشجو
کامران دانشجو

وزير علوم، تحقيقات و فناوری چند هفته ای است با لحن تهاجمی جديدی درباره دانشگاه و دانشگاهيان سخن می گويد. خشنونت اين سخنان از سوی يک مقام اجرايی آنهم بگونه ای تکراری درهمه سال های پس از انقلاب فرهنگی (۱۳۵۹-۱۳۶۱) بی سابقه است. اين حرف های پر و صدا و تهديد آميز را شايد بتوان به نوعی درک و برداشت نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی از جايگاه و مفهوم دانشگاه در جامعه امروز ايران دانست. همزمان تحليل متحوای چهار سخنرانی اخير آقای وزير (از ۵ تا ۱۰ شهريور ۱۳۸۹) که در آنها موضوعاتی پيرامون وظايف استادان، دانشجويان و دانشگاه و نيز رويکرد آموزش دانشگاهی بيان شده کمک می کند تا خطوط اصلی سياست های کنونی دولت در زمينه آموزش عالی را بهتر فهميد.

استاد دانشگاه: افسر جنگ نرم

بخش مهمی از سخنان وزير علوم استادان دانشگاه را نشانه رفته که از نظر ايشان بايد نقش "افسران" جنگ نرم را در پروژه دانشگاهی دولت ايفا کنند، "غيرت دينی"، "فرهنگ بسيجی" و "دغدغه دين" داشته باشند، "عاشق شهادت" و در "خور لياقت اعتماد مقام معظم رهبری" باشند، "پوزه دشمن را به خاک" بمالند و گاه اگر علمشان با نظر ولی فقيه همسان نبود دومی را انتخاب کنند (ايسنا، ۱۰ شهريور و مهر، ۶ شهريور ۱۳۸۹).

به اين ترتيب معيارها و انتظاراتی که وزير در سخنان خويش درباره استادان به ميان می کشد بسيار فراتر از صلاحيت علمی آنها می رود و بيشتر به مسائل دينی، ايدئولوژيک و سياسی مربوط می شود. او انتظار دارد استادان با توجه به به "غيرت دينی" خود اجازه ندهند "کسی به مقدسات ملت توهين کند و در سر کلاس و در فضای دانشگاه مقدسات را به تمسخر بگيرد" و يا "به بهانه دانش آموختن به محرم و صفر بی اعتنايی شود". آقای وزير اين "بی اعتنايی" به "مقدسات" را مانند "وبا" می داند و می گويد "اگر وبا بيايد آيا مردم دنبال مقابله با آن نمی روند. آيا توهين به مقدسات وبا نيست. آيا توهين به مقدسات جامعه را از بين نمی برد. اگر وبا بيايد با آن مبارزه نمی کنيد و می نشينند و تماشا می کنند. مردم و نظام و حاکميت می نشينند و تماشا می کنند يا اينکه راهکار پيدا می کنند تا مرض و بيماری را از بين ببرند. اگر توهين به مقدسات بيايد آيا دانشگاهيانمان ساکت می نشينند؟" (مهر، ۱۰ شهريور ۱۳۸۹)

وزير البته مخاطب تهديدهای خود را "بعضی ها" و يا "جمع کوچکی از دانشگاهيان" می داند و ادعا می کند که "دانشگاهيان ما عاشق مولايشان علی ابن ابی طالب (ع) هستند، عشق امام حسين (ع) را در سر دارند و داغ حضرت فاطمه زهرا (س) را بر سينه. دانشگاهيان ما عاشورايی هستند و عاشق شهادت." به همين دليل هم ايشان بر اين باور است که استادان نبايد به "حضورصرف در کلاس درس دادن بسنده کنند. مگر می‌شود ماه محرم برسد و استادی بدون گفتن يا اباعبدالله سر کلاس حاضر شود. وقتی می گوييم دغدغه دين داريم نمی‌توانيم علم و دين را از هم جدا بدانيم." (ايسنا، ۷ شهريور ۱۳۸۹)

کامران دانشجو با بيان و تکرار اين ويژگی ها قصد دارد شاخص های استاد مطلوب حکومتی را ترسيم کند که از نظر دولت بايد سرنوشت دانشگاه فردا را بدست گيرد. استادی که بايد "مطيع ولايت" باشد و "ميدان جنگ نرم را به دفاع مقدس ديگری" تبديل کند. اشاره ايشان به نظر آيت الله خامنه ای برای "جذب حداکثری، دفع حداقلی " هم نشان می دهد که در آينده استادانی که "بخواهند و اصرار داشته باشند خودشان را جدا کنند" و يا ولايت پذيری آنها به اندازه کافی نباشد می توانند مشمول "دفع حداقلی" شوند. (مهر، ۶ شهريور ۱۳۸۹)

آموزش : علم توام با دين

در زمينه برنامه های درسی دانشگاه هم سخنان وزير بسيار روشن و بی پرده است و خبر از تغييراتی که در راه است می دهد. کامران دانشجو می گويد که "متون درسی دانشگاهی که فرهنگ انتظار دارد برآمده از آموزه های دينی است. برای حرکت به سمت آرمانها و آماده کردن جامعه ای برای ظهور بايد متون درسی را بخصوص در علوم انسانی از آموزه های دينی بگيريم (استخراج کنيم) و مکارم اخلاق اسلامی بيشتر و بيشتر در دانشگاهها جاری و ساری شود. علم توام با دين را در دانشگاه‌ها جاری کنيم (ايسنا، ۱۰ شهريور ۱۳۸۹).

آقای وزير البته قرائت خاصی هم از رعايت آموزه های دينی دارد و توصيه می کند در "تمام فعاليت های علمی، فرهنگی، پژوهشی و سياسی دانشگاه" مرزبندی "با فتنه گران" مشخص باشد و برخورد "دو پهلو" صورت نگيرد (مهر، ۱۰ شهريور ۱۳۸۹).

رشته‌های علوم انسانی البته بيش از ساير حوزه ها مورد توجه وزير و وزارت خانه اش است و ايشان وعده می دهد که مطالب در اين زمينه "بزودی بر اساس مبانی اسلامی تغيير می‌کنند... متون درسی بويژه در علوم انسانی در حال بازنگری است و به تدريج تعدادی از واحدهای درسی از رشته های مهم علوم انسانی براساس مبانی اسلامی تغيير محتوی پيدا خواهند کرد (فارس، ۵ شهريور ۱۳۸۹).

نکته پرسش برانگيز ديگر در صحبت های اخير وزير تفاوت گذاشتن ميان بين "دانش" و "علم" است. از نظر او "دانش در هر دانشگاهی است اما علم در دانشگاه اسلامی است. براين اساس عالم نيز تعريف ديگری نسبت به دانشمند دارد". (مهر، ۱۰ شهريور ۱۳۸۹)

دانشجو: سرباز امام زمان

کامران دانشجو که ماه گذشته از دانشگاهيان خواسته بود با "هدف ايجاد کشش در جامعه برای جامعه تراز امام زمان"، "سرباز امام زمان تربيت کنند" (مهر، ۱۶ مرداد ۱۳۸۹) در سخنرانی ها اخير خود نيز بار ديگر خواهان حضور دانشجويانی می شود که ولايت مدار باشند و باورمند به "فرهنگ انتظار". او می گويد "بايد دانشجويان را مانند پدران و مادرانشان تربيت کنيم يعنی دوستدار اهل بيت و عاشق امام حسين (ع) تحويل جامعه دهيم و عشق به علی ابن ابی طالب در دلهايشان باشد. بنابراين علم و دانش را برای تعالی بشريت به دانشجويان بياموزيم. آيا می شود با الگوبرداری از غرب در دانشگاه عاشق امام حسين (ع) تحويل جامعه داد، عشق به اميرالمومنين حضرت علی (ع) را در دلها ايجاد کرد، ليالی قدر را قدر دانست؟ (ايسنا، ۷ شهريور۱۳۸۹).

وزير علوم با بيان نارضايتی از اينکه "چهارشنبه آخر سال گفته شود که اشکال ندارد برقصيد و پايکوبی کنيد می گويد "... در يک اردوی دانشجويی ماشين را نگه می ‌دارند و به دانشجويان می‌گويند "حالا می‌توانيد برويد پايين و شروع کنيد" و سپس آهنگ مبتذل می‌گذارند ومراسم آنچنانی برگزار می‌کنند" (مهر، ۷ شهريور ۱۳۸۹). برای آقای وزير "خيلی از اين برنامه‌ها که مخالف فضای دينی و دانشگاهی ماست ...مطمئناً برای لغزاندن و منحرف کردن دانشگاه است. برای بی‌خيال کردن دانشجو است"و اين که "دانشجوی ما نسبت به سرنوشت انقلاب و مصالح کشور بی‌خيال شود؟" (مهر، ۷ شهريور ۱۳۸۹). او برای نشان دادن اينکه همه اين اقدامات " نقشه دشمن" است به سخنان آيت الله خامنه ای درباره "قرار دادن دانشجويان توسط دشمن در دايره قرمز" استناد می کند و رسالت وزارت علوم و دانشگاه ها را جلوگيری از عملی شدن اين "نقشه های شوم" می داند.

دانشگاه: مطيع ولايت

دانشگاه مطلوب وزير به اين ترتيب دانشگاهی است همسوی دولت که در آن در "هيچ علمی، زيبايی و خوبی معنا پيدا نمی‌کند مگر در مسير ولايت". (مهر، ۷ شهريور ۱۳۸۹) او معتقد است که با در "اختيار گرفتن دانشگاه‌ها توسط چپاول گران شرق و غرب، آنها فضای اسلامی را به فضای ليبرال دموکراسی مد نظر خود تبديل می‌کنند" در حاليکه دانشگاه بايد "جامعه را به سمت تراز جامعه موعود حرکت" دهد. (ايسنا، ۹ شهريور ۱۳۸۹)

کامران دانشجو "وظيفه" دولت را دخالت مستقيم در امور دانشگاه می داند تا آن را از "انديشه های انحرافی و تزريقی جهان غرب واستکبار" در امان نگه دارد. در ادامه همين استدلال است که ايشان طی سخنان جنجالی به تهديد آشکار دانشگاهيان می پردازد: "اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که در آن متدينين، فرهنگ انتظار و فرهنگ بسيج مورد تمسخر قرار گيرد، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که صدای اذان ظهر در آن بلند نشود به بهانه اينکه به کلاسهای درس آسيبی نرساند، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که روحانی نتواند در آن وارد شود، اگر دانشگاهی باشد که نه تنها مسجد بلکه يک نمازخانه نيز نداشته باشد که بتوان نماز جماعت را اقامه کرد و... . اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که نه تنها در تمام ماه محرم و صفر بلکه درتمام طول سال کوچکترين مراسم مذهبی نيز در آن برگزار نشود ، در يک کلام می گويم خوب است چنين دانشگاهی اصلا وجود نداشته باشد چون اگر اين دانشگاه وجود داشته باشد مردم ايران، دانشجويان، اساتيد و کارکنان دانشگاه آن را با خاک يکسان می‌کنند." (مهر، ۷ شهريور ۱۳۸۹)

انقلاب فرهنگی دوم

حرف های وزير با وجود تفاوت ظاهری اما کم و بيش همان هدف هايی را نشانه می رود که انقلاب فرهنگی اول در سال ۱۳۵۹ هم در برابر خويش گذاشته بود. او همچون سال های انقلاب فرهنگی دانشگاه کنونی و گذشته را غرب گرا و ناهمسو می داند که بايد "بيش از پيش اسلامی" شود. اما مسئله بر سر اين است که نه تنها زمانه عوض شده که ما با کارنامه و ميراث يک انقلاب فرهنگی شکست خورده هم سر و کار داريم.

در آن زمان ايران اولين سال های انقلاب را تجربه می کرد و اسلام انقلابی در باور گروه های وسيع مردم از جايگاه خاصی برخوردار بود. دانشگاه سال ۱۳۵۹ فقط ۱۷۵ هزار دانشجو داشت که در کمتر از ۲۰ شهر دانشگاهی ايران پراکنده بودند و تعداد استادان هم از ۱۵ هزار نفر فراتر نمی رفت. انقلاب فرهنگی اول تلاش کرد تغييرات گسترده ای در برنامه های درسی بويژه در رشته های علوم انسانی بوجود آورد و دانشگاه را به تمام معنا اسلامی کند. هنگام بازگشايی دانشگاه ها در سال های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ حدود ۴۰ درصد از اعضای هئيت های علمی از کار برکنار شدند و يا عطای آن دانشگاه را به لقايش بخشيدند. در گزينش دانشجو نيز تغييرات جدی در راستای کنترل بيشتر سياسی و ايدئولوژيک بوجود آمد.

اما با وجود اين تغييرات پردامنه و بگير و ببندها و تسويه های سياسی و مذهبی دانشگاه بعد از دوره کوتاهی بار ديگر دست به تجديد حيات خود زد و گرايش ها و گفتمان انتقادی را از درون خود بازسازی کرد.

روانشناسی جامعه کنونی ايران با آن زمان قابل مقايسه نيست. گفتمان انقلابی بخش مهمی از اعتبار و مشروعيت خود را از جمله بخاطر ناکارايی در تغيير مثبت جامعه از دست داده است. روند جهانی شدن و گسترش فن آوردی اطلاعات و ارتباطات امکان کشيدن ديوار فرهنگی و ايدئولوژيک بدور ايران را بيش از پيش کاهش داده و شکاف فرهنگی ميان نهادهای رسمی و جوانان هر روز بيشتر می شود. دانشگاه کنونی بيش از ۳ ميليون و ۸۰۰ هزار دانشجو (با احتساب دانشگاه پيام نور) دارد که در بيش از ۱۲۰ شهر ايران به تحصيل مشغولند. شمار اعضای هيئت های علمی هم از ۱۱۰ هزار تن فراتر می رود.

تغيير چنين دانشگاهی در جهت "بيشتر اسلامی کردن" به مراتب دشوارتر از سال های اول انقلاب است ضمن آنکه آقای وزير و همکارانش هيچگاه از دلايل ناکامی انقلاب فرهنگی اول (البته به جز اشاره به "دشمن خارجی" به عنوان مقصر و گناهکار هميشه در صحنه) سخنی به ميان نمی آورند. حتی ناممکن بودن تعطيلی دانشگاه ها همانند سال ۱۳۵۹ وزير و همکارانش را بر آن داشته تا همان پروژه را بار ديگر به گونه ای متفاوت و گام به گام به دانشگاه تحميل کنند.

دانشگاه بدون شرط

يکی از دلايل مهم شکست پروژه انقلاب فرهنگی اول و اسلامی کردن دانشگاه ها مغايرت اين گفتمان تقليلی با جوهر وجودی دانشگاه مدرن و وظايف محوری آن و نايده گرفتن نقش استادان و دانشجويان به مثابه کنشگر اجتماعی در روندهای آموزشی است. دانشگاه مدرن از آغاز قرن نوزدهم با هدف تلفيق تحصيل و پژوهش پروژه جديد آموزشی، علمی و اجتماعی بود که جامعه بشری برای گسترش بدون مرز دانش و شناخت و انديشه انسانی بوجود آورد. نقد، پژوهش و انديشيدن بدون محدويت و ترس، فلسفه وجودی چنين دانشگاهی را تشکيل می دهد.

دانشگاه در بعد علمی و فرهنگی خصلتی فرا ملی دارد و در چهارچوب های تنگ جغرافيايی نمی گنجد. هامبولد بنياگزار دانشگاه مدرن (دانشگاه هامبولد برلن) وظيفه دانشگاه را پژوهش و نقد دانش و شناختی می دانست که "تمام نشده و تمام نشدنی" است. آنچه که ژاک دريدا فيلسوف سرشناس فرانسوی در کتاب خود "دانشگاه بدون شرط" می نامد در حقيقت دانشگاهی است که در آن استاد و دانشجو مصونيت کامل سياسی و نظری دارند و کسی نمی تواند به آنها امر و نهی کند که چه بگويند و چه نگويند، چگونه بيانديشند و کدام خطوط قرمز را رعايت کنند.

دانشگاه بدون آزادی و مصونيت کامل نمی تواند به اصلی ترين وظايف خود يعنی انديشيدن، نقادی و جستجوگری عمل کند.
آنچه که انقلاب انقلاب فرهنگی اول می خواست در حقيقت نفی دانشگاه به مفهوم مدرن آن بود. اسلامی کردن اجباری و آمرانه دانشگاه در ايران تنها تجربه ناکام جامعه بشری برای ايجاد دانشگاهی سربزير و مطيع نيست. بسياری از حکومت های مکتبی و يا ديکتاتوری قرن نوزدهم و بيستم هم با گفتمان سياسی ايدئولوژيک تلاش کردند دانشگاه را بصورت ابزاری در خدمت هدف های سياسی و يا حزبی و مذهبی خود قرار دهند. اما دانشگاه همواره موفق شده در برابر اراده و فشار سياسی برای تبديل اين نهاد به محلی برای تربيت انسان های قالبی و يا مشروعيت بخشيدن به گفتمان تک صدايی مقاومت کند.

اين سخن به مفهوم مخالفت با آموزش و پژوهش دينی، وجود محل عبادت و نماز برای دانشجو و استاد و يا انجام اعمال دينی در دانشگاه نيست. آنچه مورد پرسش و ايراد است تداخل ناصواب وظايف دينی، سياسی و يا حزبی با وظايف و کارکردهای علمی، شناختی و آموزشی دانشگاه و تحميل خطوط قرمز سياسی و ايدئولوژيک به اين نهاد علمی و فرهنگی است.

همه پرسی برای آينده دانشگاه

کامران دانشجو وظايفی را برای دانشگاه تعريف می کند که در تاريخ اين نهاد بی سابقه است. دانشگاه مطلوب آقای وزير دانشگاه مشروطی است که انديشيدن و کار علمی در آن زمانی مجاز است که در "مسير ولايت" باشد و با سياست های دولتی تضاد نداشته باشد. اين همان چيزی است که ايشان "غيرت دينی" و يا "دغدغه دينی" می نامد. شعار اين دانشگاه از نظر وزير "از ولايت به يک اشاره و از ما به سر دويدن" است و دانشگاه اعتبارش را از ميزان اطاعت از ولايت کسب می کند حتی اگر اين اطاعت با دستاوردهای فکری و علمی در تضاد باشد. آيا ديگر آشکارتر از اين هم می توان به جنگ وظايف بنيادی دانشگاه مدرن رفت؟

نام موسسه آموزشی که بخواهد انسانهای قالبی و سفارشی تربيت کند که پيرو مکتب خاصی باشند و يا پژوهش را به شرط همسويی با "ولايت" مجاز بداند ديگر دانشگاه به مفهوم مدرن آن نخواهد بود. موسسه عالی که استادش مصونت علمی و سياسی نداشته باشد و دانشجويش انديشيدن، استقلال فکری، نقادی و پرسشگری را ياد نگيرد بيشتر شبيه مرکز حرفه ای-کاربردی خواهد بود با وظيفه آماده کردن افراد برای بازار کار.

يورش سياسی و ايدئولوژيک دولت دانشگاه را با دور جديدی از زندگی پرتنش و بحران روبرو خواهد ساخت. بحرانی که چون انقلاب فرهنگی اول به علم، آموزش و انديشه در کشور و نسل جوان و نخبگان علمی و فرهنگی آن لطمه فراوان خواهد زد.

کامران دانشجو مدعی است که دانشگاه مطلوب او و دولت احمدی نژاد همان است که پدر و مادرها و ۷۰ مليون نفر مردم ايران می خواهند و به همين خاطر هم پيشنهاد همه پرسی درباره آينده دانشگاه را به ميان می کشد. او می گويد : "از مردم همه پرسی کنيم، از مردم نظرسنجی کنيم که اين جوانانتان را که تحويل دانشگاه می دهيد چه می خواهيد تحويل بگيريد. می خواهيد افرادی را تحويل بگيريد که با تفکرات ضد دينی و انحرافی و تزريق غرب پرورش يافته يا افرادی که اسلام ناب محمدی را می خواهد. بدون برو و برگرد مردم نشان دادند که می خواهند فرزندان خود را طوری تحويل بگيرند که حضرت امام می خواست." (مهر، ۱۰ شهريور ۱۳۸۹)

نظر خواستن از مردم برای آينده دانشگاه به خودی خود پيشنهاد ناصوابی نيست. اما مشکل اساسی در ايران امروز نهاد و يا کسانی است که بايد برگزار کننده چنين نظر خواهی باشند. ضمن آنکه برگزاری همه پرسی نياز به فضای آزاد برای طرح نظرات موافق و مخالف دارد. کسی هنوز فراموش نکرده که آقای کامران دانشجو برگزار کننده اصلی انتخاباتی بود که نتيجه و پی آمدهای آن در برابر همگان قرار داد. حال اگر قرار باشد متولی اين نظر خواهی هم آقای خود آقای وزير و همکارنش باشند گمانه زنی درباره نتيجه آن کار چندان دشواری نخواهد بود.

شهريور ۱۳۸۹

XS
SM
MD
LG