انتشار خبر و تصاویر مربوط به پخش قریبالوقوع یک مجموعه تلویزیونی جدید آمریکایی، به سبک «ریالیتی شو»های معروف این کشور، درباره زندگی چند جوان ایرانی – آمریکایی، واکنشهای مختلفی را در میان ایرانیان، بهویژه ایرانیان ساکن ایالات متحده به دنبال داشته است.
وبسایت خبری «هافینگتون پست» به همین مناسبت مطلبی به قلم شارلوت صفوی، روزنامهنگار آمریکایی ایرانیتبار، منتشر کرده که به این مجموعه تلویزیونی با عنوان «شاهان سانست» و واکنش ایرانیان به نخستین تبلیغات و مسائل پیرامون آن میپردازد.
شارلوت صفوی مینویسد: وقتی هفته پیش [هفدهم ژانویه] خبر سریال جدید به تهیهکنندگی رایان سیکرست درباره زندگی چند ایرانی-آمریکایی پولدار ساکن شهر لسآنجلس به گوشم رسید، همان کاری را کردم که هر ایرانی-آمریکایی مغرور و آشنا به فناوریهای روز میکند.
خبر سریال جدید را روی صفحه فیسبوک و توئیتر خودم منتشر کردم و لینکش را هم برای مدیر برنامههایم فرستادم. چه از این بهتر؟ مدیر برنامههایم مشغول تبلیغ و بازاریابی برای کتاب خاطراتم بود و یک چنین خبر داغی درباره ایرانیها کلی به کارمان میآمد.
از همه اینها گذشته، مگر چند بار اتفاق میافتد که ایرانیها در برابر نورافکن رسانهها بدرخشند (البته سوای حاکمان مستبد عاشق بمب هستهای در کشورمان)، چه برسد به این که برنامه ویژه تلویزیونی خودشان را هم داشته باشند و همین ماه مارس، کمتر از دو ماه دیگر، در شبکه پرطرفدار «براوو» روی آنتن بروند؟
سریال «شاهان سانست» تصویرگر زندگی چند زوج «پرشن-امریکن» است. (نویسنده هافینگتون پست توضیح داده است که تأکید بر روی واژه «پرشن» یعنی «از ملاها متنفرم.») این افراد در تهرانجلس زندگی میکنند، محلهای اعیاننشین و گرانقیمت که بین دو منطقه «بورلی هیلز» و «وست اِل اِی» واقع شده و پر است از ایرانیان مهاجری که در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ به آمریکا آمدند.
سریال «شاهان سانست» به شیطنتهای روزمره «نه چندان شاهانه» زوجهای ایرانیتبار تهرانجلسی خواهد پرداخت و امید دارد که از این طریق بتواند همان طور که خانواده ارمنی «کارداشیان» را به معروفیت رساند، ایرانیها را نیز از طریق جعبه جادو در مقابل دید عموم قرار دهد. (البته باید اعتراف کنم که خانواده کارداشیان خیلی زیباتر بودند، درست مثل بسیاری از دخترهای زیبای ایرانی که میشناسم.)
شارلوت صفوی در ادامه مطلب خود در هافینگتون پست میافزاید: در حال خوش خودم بودم که متوجه نکتهای شدم. جز عنوان ایرانی-آمریکاییشان، «شاهان سانست» نه «من» بودند و نه «مال من»، تا جایی که من میدانم آن «شاه»هایی که در تهرانجلس میشناسم یا استاد دانشگاه «یوسیالای» هستند و فارغالتحصیل بهترین دانشگاههای آمریکا، یا دکتر هستند، بانکدارند و یا وکیل که جان به جانشان کنی با ریش نتراشیده، یا بدون کراوات و جوراب جایی ظاهر نمیشوند (برخلاف مردانی که در عکس تبلیغاتی این سریال میبینیم). بعضیهایشان هم زنانی موفق و متخصص هستند. چیزی که میخواهم بگویم این است که شاه داریم تا شاه، یک کلاس کوتاه و فشرده درباره سرگذشت دودمانهای پرشمار تاریخ ایران این ادعا را اثبات خواهد کرد!
یک مثال دیگر: خانمهای عکس تبلیغاتی سریال را ببینید. بله، من هم در دهه ۸۰ میلادی موهای بلند چلگیس داشتم (چه کسی نداشت؟) اما امروز دیگر یک گربه ایرانی با دم پشمالویش را بر روی کلهام «اکستنشن» نمیکنم. آرایش این روزهای من در یک روژ لب کمرنگ خلاصه میشود، نه بزکی یکساعته. البته که من هم لباسهای مارکدار و گرانقیمت را دوست دارم، اما بیشتر مواقع شلوار جین به پا دارم و یا پشت فرمان اتومبیلم این و آن را میرسانم یا در حال خرید خرت و پرت برای خانه هستم. فکر نمیکنم لازم باشد توضیح بدهم که با لباس بندی و پاشنه بلند یکوجبی این طرف و آن طرف نمیروم. تا یادم نرفته، این را هم بگویم که تنها کیف زنانه مارکدار در کمد لباس من یک کیف «شَنِل» است از جنس چرم مصنوعی، آن هم ساخت ایران!
متوجه منظورم هستید دیگر.
همه این توضیحات را دادم که یادآوری کنم سریالها و جُنگهای تلویزیونی از جنس «ریالیتی شوها»، صرف سرگرمی محض ساخته و بر مبنای کاریکاتورهایی غلو شده از اشخاص واقعی طرحریزی میشوند. با این دیدگاه، چرا نباید بخش بهخصوصی از جمعیت ایرانی-آمریکایی ایالات متحده را نمایش دهند؟ به ظاهر بیش از نیم میلیون ایرانی-آمریکایی تنها در شهر لسآنجلس زندگی میکنند و پژوهشها نشان داده که این جمعیت ۵۰ درصد از آمریکاییهای طبقه متوسط ثروتمندترند...
نویسنده ایرانی-آمریکایی این مطلب در پایان مینویسد: برای حمایت از هممیهنانم، من هم «شاهان سانست» را تماشا خواهم کرد، کنایههای فرهنگی پرشمارش را هم خواهم گرفت، خوب هم به کلیشههایش خواهم خندید. اما خواهش میکنم، از همه آمریکاییهایی که این سریال را تماشا خواهند کرد، خواهش میکنم یادشان نرود که ما این نیستیم و شیوه زندگی ما هم این چنین نیست.
راستی، این سریال را باید با یک ظرف پر از پسته ایرانی تماشا کرد... البته از نوع نمکی!
وبسایت خبری «هافینگتون پست» به همین مناسبت مطلبی به قلم شارلوت صفوی، روزنامهنگار آمریکایی ایرانیتبار، منتشر کرده که به این مجموعه تلویزیونی با عنوان «شاهان سانست» و واکنش ایرانیان به نخستین تبلیغات و مسائل پیرامون آن میپردازد.
شارلوت صفوی مینویسد: وقتی هفته پیش [هفدهم ژانویه] خبر سریال جدید به تهیهکنندگی رایان سیکرست درباره زندگی چند ایرانی-آمریکایی پولدار ساکن شهر لسآنجلس به گوشم رسید، همان کاری را کردم که هر ایرانی-آمریکایی مغرور و آشنا به فناوریهای روز میکند.
خبر سریال جدید را روی صفحه فیسبوک و توئیتر خودم منتشر کردم و لینکش را هم برای مدیر برنامههایم فرستادم. چه از این بهتر؟ مدیر برنامههایم مشغول تبلیغ و بازاریابی برای کتاب خاطراتم بود و یک چنین خبر داغی درباره ایرانیها کلی به کارمان میآمد.
از همه اینها گذشته، مگر چند بار اتفاق میافتد که ایرانیها در برابر نورافکن رسانهها بدرخشند (البته سوای حاکمان مستبد عاشق بمب هستهای در کشورمان)، چه برسد به این که برنامه ویژه تلویزیونی خودشان را هم داشته باشند و همین ماه مارس، کمتر از دو ماه دیگر، در شبکه پرطرفدار «براوو» روی آنتن بروند؟
سریال «شاهان سانست» تصویرگر زندگی چند زوج «پرشن-امریکن» است. (نویسنده هافینگتون پست توضیح داده است که تأکید بر روی واژه «پرشن» یعنی «از ملاها متنفرم.») این افراد در تهرانجلس زندگی میکنند، محلهای اعیاننشین و گرانقیمت که بین دو منطقه «بورلی هیلز» و «وست اِل اِی» واقع شده و پر است از ایرانیان مهاجری که در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ به آمریکا آمدند.
سریال «شاهان سانست» به شیطنتهای روزمره «نه چندان شاهانه» زوجهای ایرانیتبار تهرانجلسی خواهد پرداخت و امید دارد که از این طریق بتواند همان طور که خانواده ارمنی «کارداشیان» را به معروفیت رساند، ایرانیها را نیز از طریق جعبه جادو در مقابل دید عموم قرار دهد. (البته باید اعتراف کنم که خانواده کارداشیان خیلی زیباتر بودند، درست مثل بسیاری از دخترهای زیبای ایرانی که میشناسم.)
شارلوت صفوی در ادامه مطلب خود در هافینگتون پست میافزاید: در حال خوش خودم بودم که متوجه نکتهای شدم. جز عنوان ایرانی-آمریکاییشان، «شاهان سانست» نه «من» بودند و نه «مال من»، تا جایی که من میدانم آن «شاه»هایی که در تهرانجلس میشناسم یا استاد دانشگاه «یوسیالای» هستند و فارغالتحصیل بهترین دانشگاههای آمریکا، یا دکتر هستند، بانکدارند و یا وکیل که جان به جانشان کنی با ریش نتراشیده، یا بدون کراوات و جوراب جایی ظاهر نمیشوند (برخلاف مردانی که در عکس تبلیغاتی این سریال میبینیم). بعضیهایشان هم زنانی موفق و متخصص هستند. چیزی که میخواهم بگویم این است که شاه داریم تا شاه، یک کلاس کوتاه و فشرده درباره سرگذشت دودمانهای پرشمار تاریخ ایران این ادعا را اثبات خواهد کرد!
یک مثال دیگر: خانمهای عکس تبلیغاتی سریال را ببینید. بله، من هم در دهه ۸۰ میلادی موهای بلند چلگیس داشتم (چه کسی نداشت؟) اما امروز دیگر یک گربه ایرانی با دم پشمالویش را بر روی کلهام «اکستنشن» نمیکنم. آرایش این روزهای من در یک روژ لب کمرنگ خلاصه میشود، نه بزکی یکساعته. البته که من هم لباسهای مارکدار و گرانقیمت را دوست دارم، اما بیشتر مواقع شلوار جین به پا دارم و یا پشت فرمان اتومبیلم این و آن را میرسانم یا در حال خرید خرت و پرت برای خانه هستم. فکر نمیکنم لازم باشد توضیح بدهم که با لباس بندی و پاشنه بلند یکوجبی این طرف و آن طرف نمیروم. تا یادم نرفته، این را هم بگویم که تنها کیف زنانه مارکدار در کمد لباس من یک کیف «شَنِل» است از جنس چرم مصنوعی، آن هم ساخت ایران!
متوجه منظورم هستید دیگر.
همه این توضیحات را دادم که یادآوری کنم سریالها و جُنگهای تلویزیونی از جنس «ریالیتی شوها»، صرف سرگرمی محض ساخته و بر مبنای کاریکاتورهایی غلو شده از اشخاص واقعی طرحریزی میشوند. با این دیدگاه، چرا نباید بخش بهخصوصی از جمعیت ایرانی-آمریکایی ایالات متحده را نمایش دهند؟ به ظاهر بیش از نیم میلیون ایرانی-آمریکایی تنها در شهر لسآنجلس زندگی میکنند و پژوهشها نشان داده که این جمعیت ۵۰ درصد از آمریکاییهای طبقه متوسط ثروتمندترند...
نویسنده ایرانی-آمریکایی این مطلب در پایان مینویسد: برای حمایت از هممیهنانم، من هم «شاهان سانست» را تماشا خواهم کرد، کنایههای فرهنگی پرشمارش را هم خواهم گرفت، خوب هم به کلیشههایش خواهم خندید. اما خواهش میکنم، از همه آمریکاییهایی که این سریال را تماشا خواهند کرد، خواهش میکنم یادشان نرود که ما این نیستیم و شیوه زندگی ما هم این چنین نیست.
راستی، این سریال را باید با یک ظرف پر از پسته ایرانی تماشا کرد... البته از نوع نمکی!