کفشپرانی به جرج بوش
روزی که «منتظر الزیدی» خبرنگار عراقی، در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۸ دو لنگه کفش خود را به سوی جرج بوش پرتاب کرد، دستگاه تبلیغات جمهوری اسلامی چندان که گویی اقدام شجاعانهای توسط این خبرنگار صورت گرفته به پوشش این خبر تا آنجا پرداخت که صحنه پرتاب کفش را صدها بار از سیمای جمهوری اسلامی پخش کرد.
این خبرنگار، اقدام خود را رساندن صدای اعتراض زنان بیوه و کودکان یتیم عراقی پس از یورش آمریکا به خاک عراق در سال ۲۰۰۳ اعلام کرد. جالب است که جمهوری اسلامی، ونزوئلا و لیبی (در دوران قذافی) تنها کشورهایی بودند که این عمل را تایید نمودند.
جمهوری اسلامی به این اکتفا نکرد و بخشی از برنامههای تفریحی مدارس ابتدائی را به کفشپرانی کودکان خردسال به تصویر جرج بوش اختصاص داد تا نشانی باشد از تزریق نفرت به نسل جدیدی که به جای بازهای آموزنده، میباید رفتار دون شئونات را بیاموزند.
کیهان نیز در مقالهای این رویداد را «سیلی مردم عراق بر گوش بوش» نامید. جالبتر اینکه جمهوری اسلامی به این نیز بسنده نکرد تا آنجا که آیت الله جنتی، فقیه مصدرنشین شورای نگهبان، به رغم سپری شدن ۸ دهه از عمرش آنچه رخ داد را «انتفاضه کفش» نام نهاد و توصیه نمود کفشهای این خبرنگار در موزهای نگهداری شود تا الگویی باشد برای دیگران.
در میان شور و شعف و شادی کودکانهای که جمهوری اسلامی را به خود مشغول کرده بود، کمتر کسی از مقامات کشور از خود پرسید که اگر این توهین به یکی از مقامات ارشد جمهوری اسلامی انجام شود آیا باز هم چنین عملی، رفتاری پسندیده تلقی میگردید؟
کفشپرانی به احمدینژاد
پنج سال از حادثه کفشپرانی به جرج بوش گذشت تا در سفر احمدی نژاد به مصر، همان رفتار اما این بار توسط یک شهروند خشمگین سوری مقیم مصر تکرار شود. این در حالی بود که این سفر، سفری متمایز از دیگر سفرهای احمدی نژاد به شمار میرفت. جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب، ۳۴ سال به انتظار نشسته بود تا امکان تجدید دیدار سران دو کشور ایران و مصر فراهم گردد.
سه روز دیدار احمدینژاد از مصر مصادف با دو بار یورش معترضان به حضور او در قاهره بود. بار نخست «عزالدین خلیل جاسم» معترض سوری در خاتمه زیارت احمدینژاد از مسجد الحسین (مسجدی که زیارتگاهی معروف در قاهره است) او را با دو لنگه کفش خود، مورد حمله قرار داد. بار دوم در درون اقامتگاه کاردار جمهوری اسلامی، یک جوان مصری مبادرت به حمله او نمود.
در تمامی این موارد مهاجمان با وثیقهای اندک از بازداشت رها شده و راهی منازل خود شدند؛ تو گویی دولت میزبان اهتمام چندانی به دلجویی از میهمان خود نداشت تا با اندک تنبیه مهاجمان، قدری به التیام خاطر میهمانش اهتمام ورزد.
مورد نخست یعنی حمله به احمدینژاد با کفش، بازتاب بسیاری در رسانههای جهانی داشت. شهرت این شهروند سوری پس از این اقدام به اندازه شهرت منتظر الزیدی شد. عزالدین در مصاحبهای با خبرگزاری آناتولی با تشبیه احمدینژاد با «آریل شارون» تاکید کرد: «اگر دستم به احمدینژاد میرسید او را خفه میکردم».
عزالدین دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته معارف اسلامی و خطیب مسجدی در شهر حلب، خود انگیزه رفتارش را چنین توضیح میدهد:« من مدتهاست از دیدار خانواده و فرزندانم در سوریه محروم شدهام... برای من احمدی نژاد شریک در جنایات بشار است که به او کمک فنی و تسلیحاتی میکند..."دیدن احمدینژاد در مسجد الحسین مثل این بود که آریل شارون به این مسجد آمده باشد"... خیلی از دیدنش در اینجا منزجر شدم که میخواست خود را انسانی مومن و پاک و منزه نشان دهد... او کسی است که در کشتار سوریها دست دارد... چون دستم به او نمیرسید لنگه کفشم را به طرف او پرتاب کردم که به سینهاش خورد. فریاد زدم که ارزش تو ازاین لنگه کفش هم کمتر است... سپس لنگه دوم را پرتاب کردم که به شانهاش اصابت کرد... بعد پلیس مرا دستگیر کرد و به داخل ماشین برد ولی با کمال احترام با من برخورد کردند. گفتند به اعصابت مسلط باش. کمی آب به من دادند و مشخصاتم را دریافت کردند و سپس رهایم کردند».
چنانچه دیده میشود نوع اعتراض خبرنگار عراقی علیه بوش و این دانشجوی سوری علیه احمدینژاد یکسان بود یعنی تخلیه هیجانی خود با پرتاب کفش.
اینک عزالدین همچون منتظر الزیدی از شهرت گسترده برخوردار شده است در حالی که رفتار دولت میزبان با این دو یکسان نبود. دولت عراق منتظر الزیدی را به سه سال حبس محکوم کرده بود در حالی که عزالدین در همان دقایق اول توسط پلیس مصر رها شد.
در حالی که سیمای جمهوری اسلامی کفشپرانی به بوش را صدها بار به نمایش درآورده بود، از کنار حادثه مشابهی که برای احمدی نژاد رخ داد بی سر و صدا گذشت. این سکوت خبری ما ایرانیان و جهانیان را از حادثه بی اطلاع نگذاشت. نخستین سفر رییس دولت جمهوری اسلامی پس از ۳۴ سال انتظار، قرین رفتار اعتراضآمیز یک شهروند سوری شد که با این اقدامش و سپس مصاحبههایش، جمهوری اسلامی را شریک جنایات بشار اسد توصیف کرد.
اگر نبود استقبال جمهوری اسلامی از رفتار دور از نزاکت خبرنگار عراقی، امروز میتوانست لااقل به استناد رفتار ناپسند ضارب، منطق او را تخطئه کند. اما معروف است که «خود کرده را تدبیر نیست». رژیمی که رفتار دور از شئونات را برای دیگران تا آنجا میپسند که آن را «انتفاضه کفش» مینامید، امروز خود به همان روش تحقیر شده است. کفشپرانی به احمدی نژاد، تحقیر و توهین شخص او نبود. تحقیر رژیمی بود او نمایندگی آن را دارد.
-----------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.
روزی که «منتظر الزیدی» خبرنگار عراقی، در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۸ دو لنگه کفش خود را به سوی جرج بوش پرتاب کرد، دستگاه تبلیغات جمهوری اسلامی چندان که گویی اقدام شجاعانهای توسط این خبرنگار صورت گرفته به پوشش این خبر تا آنجا پرداخت که صحنه پرتاب کفش را صدها بار از سیمای جمهوری اسلامی پخش کرد.
این خبرنگار، اقدام خود را رساندن صدای اعتراض زنان بیوه و کودکان یتیم عراقی پس از یورش آمریکا به خاک عراق در سال ۲۰۰۳ اعلام کرد. جالب است که جمهوری اسلامی، ونزوئلا و لیبی (در دوران قذافی) تنها کشورهایی بودند که این عمل را تایید نمودند.
جمهوری اسلامی به این اکتفا نکرد و بخشی از برنامههای تفریحی مدارس ابتدائی را به کفشپرانی کودکان خردسال به تصویر جرج بوش اختصاص داد تا نشانی باشد از تزریق نفرت به نسل جدیدی که به جای بازهای آموزنده، میباید رفتار دون شئونات را بیاموزند.
کیهان نیز در مقالهای این رویداد را «سیلی مردم عراق بر گوش بوش» نامید. جالبتر اینکه جمهوری اسلامی به این نیز بسنده نکرد تا آنجا که آیت الله جنتی، فقیه مصدرنشین شورای نگهبان، به رغم سپری شدن ۸ دهه از عمرش آنچه رخ داد را «انتفاضه کفش» نام نهاد و توصیه نمود کفشهای این خبرنگار در موزهای نگهداری شود تا الگویی باشد برای دیگران.
در میان شور و شعف و شادی کودکانهای که جمهوری اسلامی را به خود مشغول کرده بود، کمتر کسی از مقامات کشور از خود پرسید که اگر این توهین به یکی از مقامات ارشد جمهوری اسلامی انجام شود آیا باز هم چنین عملی، رفتاری پسندیده تلقی میگردید؟
کفشپرانی به احمدینژاد
پنج سال از حادثه کفشپرانی به جرج بوش گذشت تا در سفر احمدی نژاد به مصر، همان رفتار اما این بار توسط یک شهروند خشمگین سوری مقیم مصر تکرار شود. این در حالی بود که این سفر، سفری متمایز از دیگر سفرهای احمدی نژاد به شمار میرفت. جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب، ۳۴ سال به انتظار نشسته بود تا امکان تجدید دیدار سران دو کشور ایران و مصر فراهم گردد.
سه روز دیدار احمدینژاد از مصر مصادف با دو بار یورش معترضان به حضور او در قاهره بود. بار نخست «عزالدین خلیل جاسم» معترض سوری در خاتمه زیارت احمدینژاد از مسجد الحسین (مسجدی که زیارتگاهی معروف در قاهره است) او را با دو لنگه کفش خود، مورد حمله قرار داد. بار دوم در درون اقامتگاه کاردار جمهوری اسلامی، یک جوان مصری مبادرت به حمله او نمود.
در تمامی این موارد مهاجمان با وثیقهای اندک از بازداشت رها شده و راهی منازل خود شدند؛ تو گویی دولت میزبان اهتمام چندانی به دلجویی از میهمان خود نداشت تا با اندک تنبیه مهاجمان، قدری به التیام خاطر میهمانش اهتمام ورزد.
مورد نخست یعنی حمله به احمدینژاد با کفش، بازتاب بسیاری در رسانههای جهانی داشت. شهرت این شهروند سوری پس از این اقدام به اندازه شهرت منتظر الزیدی شد. عزالدین در مصاحبهای با خبرگزاری آناتولی با تشبیه احمدینژاد با «آریل شارون» تاکید کرد: «اگر دستم به احمدینژاد میرسید او را خفه میکردم».
عزالدین دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته معارف اسلامی و خطیب مسجدی در شهر حلب، خود انگیزه رفتارش را چنین توضیح میدهد:« من مدتهاست از دیدار خانواده و فرزندانم در سوریه محروم شدهام... برای من احمدی نژاد شریک در جنایات بشار است که به او کمک فنی و تسلیحاتی میکند..."دیدن احمدینژاد در مسجد الحسین مثل این بود که آریل شارون به این مسجد آمده باشد"... خیلی از دیدنش در اینجا منزجر شدم که میخواست خود را انسانی مومن و پاک و منزه نشان دهد... او کسی است که در کشتار سوریها دست دارد... چون دستم به او نمیرسید لنگه کفشم را به طرف او پرتاب کردم که به سینهاش خورد. فریاد زدم که ارزش تو ازاین لنگه کفش هم کمتر است... سپس لنگه دوم را پرتاب کردم که به شانهاش اصابت کرد... بعد پلیس مرا دستگیر کرد و به داخل ماشین برد ولی با کمال احترام با من برخورد کردند. گفتند به اعصابت مسلط باش. کمی آب به من دادند و مشخصاتم را دریافت کردند و سپس رهایم کردند».
چنانچه دیده میشود نوع اعتراض خبرنگار عراقی علیه بوش و این دانشجوی سوری علیه احمدینژاد یکسان بود یعنی تخلیه هیجانی خود با پرتاب کفش.
اینک عزالدین همچون منتظر الزیدی از شهرت گسترده برخوردار شده است در حالی که رفتار دولت میزبان با این دو یکسان نبود. دولت عراق منتظر الزیدی را به سه سال حبس محکوم کرده بود در حالی که عزالدین در همان دقایق اول توسط پلیس مصر رها شد.
در حالی که سیمای جمهوری اسلامی کفشپرانی به بوش را صدها بار به نمایش درآورده بود، از کنار حادثه مشابهی که برای احمدی نژاد رخ داد بی سر و صدا گذشت. این سکوت خبری ما ایرانیان و جهانیان را از حادثه بی اطلاع نگذاشت. نخستین سفر رییس دولت جمهوری اسلامی پس از ۳۴ سال انتظار، قرین رفتار اعتراضآمیز یک شهروند سوری شد که با این اقدامش و سپس مصاحبههایش، جمهوری اسلامی را شریک جنایات بشار اسد توصیف کرد.
اگر نبود استقبال جمهوری اسلامی از رفتار دور از نزاکت خبرنگار عراقی، امروز میتوانست لااقل به استناد رفتار ناپسند ضارب، منطق او را تخطئه کند. اما معروف است که «خود کرده را تدبیر نیست». رژیمی که رفتار دور از شئونات را برای دیگران تا آنجا میپسند که آن را «انتفاضه کفش» مینامید، امروز خود به همان روش تحقیر شده است. کفشپرانی به احمدی نژاد، تحقیر و توهین شخص او نبود. تحقیر رژیمی بود او نمایندگی آن را دارد.
-----------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.