لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۳۰

مرز واقع‌گرايی سياسی در جمهوری اسلامی کجاست؟


انتخابات در جمهوری اسلامی ايران هرگز آزاد به معنای متعارف نبوده است.

از مفروضات و موئلفه های يک انتخاب آزاد مهمترين‌شان، به اجمال، برابری حقوقی شهروندان، آزادی عقيده و بيان، آزادی رسانه‌ها، آزادی تظاهرات و گردهمایی، آزادی تشکيل احزاب و اتحاديه‌های سياسی، صنفی و مدنی، آزادی انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، بی‌طرفی برگزار کنندگان و ناظران و تضمين سلامت انتخابات، با شرکت دادن نمايندگان نامزدها در شمارش و تجميع آرا است.

در جمهوری اسلامی ایران تا پيش از ۸۸ تنها يک مولفه وجود داشت و آن هم شمارش کم و بيش درست رأی‌ها بود.

چنين امری دست‌کم اندازه‌ای از رقابت ميان نامزد های دستچين شده برای جلب آرای شهروندان را تضمين می‌کرد. در انتخابات ۸۸ حاکميت جمهوری اسلامی با اين سنت نيز بريد و با تقلب نتيجۀ دلخواه خود را اعلام کرد و به این شکل انتخابات را از آخرين مولفه‌اش تهی کرد.

حاکميت ایران در انتخابات ۹۲ پا را از اين مرز نيز فراتر نهاده و با رد هزينه‌مند صلاحيت اکبر هاشمی رفسنجانی امکان هرگونه رقابت جدی درون نظامی را منتفی کرده است. با توجه به هزينۀ سنگينی که رژيم ایران برای رد صلاحيت آقای رفسنجانی پرداخته است، در تقلبی ديگر در روند انتخابات و شمارش آرا نيز در صورت لزوم درنگ نخواهد کرد.

مرز واقع‌گرایی سياسی

در سياست، واقعگرایی و زمينی کردن آرمان‌ها امری مطلوب است. اما اين واقع‌گرایی برای نزديک شدن، هر چند نسبی، به هدف‌های تعريف شدۀ کنشگران سياسی است و گرنه واقعگرایی بی‌کرانه به خودی خود تقوا نيست.

ترجمۀ اين واقع گرایی هدفمند در مورد انتخابات ۹۲ چنين بود که و ضعيت فاجعه‌بار جمهوری اسلامی که کشور را به آستانۀ فروپاشی رسانده است، می‌طلبيد که اپوزيسيون دمکرات خواست‌ها و آرزو های خود را اندکی پس نهد و از امکانات موجود در جهت کاهش تنش درونی در گسترۀ اقتصادی، اجتماعی و سياسی و التهابات بيرونی در پهنۀ سياست جهانی، منطقه‌ای و هسته‌ای استفاده کند.

گام نخست: واقعگرایی معطوف به خاتمی

اين رهيافت، پشتيبانی از محمد خاتمی را، عليرغم فرصت‌سوزی‌های پر شمار در دوران مسئوليت‌اش، توجيه می‌کرد، از اين روست که می‌توان پنداشت اعلام نامزدی آقای خاتمی موجی از پشتيبانی شهروندان به ستوه آمده از وضع موجود و خواستار تغيير می‌آفريند و پويائی نوينی به درون جامعه می‌دمد.

فرض هم بر اين بود است که از يک سو تضمين کنندۀ پيروزی آقای خاتمی و ممانعت از تقلب گسترده، جنبش پويای شهروندان است. و از ديگرسو آقای خاتمی در صورت پيروزی و با توجه به قبضه بودن نهادهای جمهوری اسلامی در دست مباشران ولی فقيه، تنها با پشيبانی جامعۀ مدنی ِ فعال شده می‌توانست منشأ اثری شود و اندکی به هدف تخفيف بحران نام برده در بالا نزديک شود. ديديم که نه آقای خاتمی آمادگی چنين مهمی را دارا بود که بی‌گدار (بی‌اجازه) به آب زند و نه حاکميت جمهوری اسلامی کمترين اعتماد به نفس و آمادگی برای تحمل چنين امری را در خود سراغ داشت.

گام دوم: واقعگرائی معطوف به رفسنجانی

آنگاه حضور اکبر هاشمی رفسنجانی مطرح شد. بخشی بزرگ از اپوزيسيون دمکرات ايران حاضر شد به پشتيبانی شخصی بر خيزد که تاريخش با همۀ ابعاد سياست جمهوری اسلامی در هم تنيده است.

اما چرا با اين وجود پشتيبانی ار ايشان؟ دليل نخست، اميد به خارج شدن از و ضعيت اضطراری، يعنی کاهش تنش درون کشور و بین ایران و جهان و جلوگيری از فروپاشی بود. دوم اينکه انسان‌ها دستخوش تغييرند. رفتار و پايداری آقای رفسنجانی در دوری نجستن از جنبش سبز پس از نماز جمعۀ خرداد ۸۸ می‌توانست او را برای شهروندان مدرن و تحول‌خواه ايران پذيرفتنی و حضورش را پويائی‌برانگيز کند.

فزون بر اين، اميد اين می‌رفت که رفسنجانی‌ای که ستم استبداد را در به بند کشيدن دخترش بر پوست خود لمس کرده، دگرگون شده باشد.

و سوم اينکه با نفوذی که در درون بخش‌هایی از حاملين حکومت ایران بر او متصور است، بتواند ميانجی پيوند دادن تحول‌خواهان، اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران دورانديش، برای ممانعت از ويرانی کشور شود.

البته آقای رفسنجانی نيز در صورتی می‌توانست انتخاب و منشأ اثر در موارد ياد شده شود که پشتيبانی اصلاح طلبان، تحول‌خواهان و جريان‌های محافظه‌کار دورانديش نظام را جلب و فعال کند که به ياری آن‌ها بتواند از تقلب گسترده جلوگيری کند و در صورت پيروزی در برابر حاکميت به رهبری آیت‌الله خامنه ای بايستد و دست‌کم در تعديل مواضع نظام و کاهش بحران موثر واقع شود.

با آگاهی از اين موضوع، حاکميت هزينۀ رد صلاحيت آقای رفسنجانی را به جان خريد و از ورود او به روند انتخابات جلوگيری کرد.

مرز واقعگرایی کجاست؟

واقعگرایی اپوزيسيون دمکرات ايران در اينجا به پايان خود می‌رسد. کانديداهای تحمّل شدۀ اصلاح‌طلب نه سابقه، نه قابليت، نه قصد، نه امکان و نه جسارت فرستادن پيام تغيير به مخاطبين بالقوه خود را دارند. و در صورت اقبال شهروندان امکان ممانعت از تقلب را ندارند. فرورفتن اپوزيسيون از اين مرز برابر است با از دست دادن هويت و حرمتِ خود و عملأ معنی‌اش بازی در زمين مين‌گذاری شدۀ رژيم ایران است. رفتن براه تبليغ بر بديل بودن دو شخص «اصلاح‌طلب» و «نيمه اصلاح‌طلب» در خيلِ از صافی گذشتگان، گام نهادن در راهی بن‌بست است که انتهايش به تبليغ برگزيدنِ بدتر در برابر بدترين، مثلأ ميان دو نورچشمی آقای خامنه ای می‌انجامد: جليلی يا مثلأ ولايتی.

پر واضح است که زمين بازی انتخابات رژيم جمهوری اسلامی در واقع به قصد انتخاب آزادانۀ شهروندان ترتيب نيافته است. رژيم تبليغ شرکت می‌کند نه برای انتخاب نمايندگان راستين شهروندان، بلکه از يکسو با هدف تظاهر به «مردمسالاری دينی» و از ديگر سو برای نوعی رفراندوم بی‌خطر که هر چهار سال برای ابراز بيعت با «ولی امر مسلمين جهان» برگزار می‌کند. اينکه اين شرکت کنندگان موافق يا مخالف‌اند و اصولأ چه قصدی دارند و نتيجه چيست و چه بلایی بر سر رای‌شان می‌آيد نقشی بازی نمی‌کند، بلکه صرف شرکت‌شان به عنوان بيعت با «ولی امر مسلمين» به جهان فروخته می‌شود.

در انتخابات متعارف جهان، صحبت از انتخابات «پرشور» نيست، بلکه سخن از انتخابات پر تعقل است. معمولأ هم «حماسه» آفريده نمی‌شود، مگر در نادر مواردی که انتخاباتی آزاد به گذار از يک رژيم ديکتاتوری بيانجامد. رژيم ایران خواستار حماسه و شور منفک نشده و بی‌شکل است زيرا که فارغ از دغدغۀ شرکت کنندگان، از آن به عنوان رفراندوم تک‌خروجی سوءاستفاده می‌کند. تک خروجی؛ چرا که که هر چه باشد رژيم آنرا به تائيد کل نظام تفسير می‌کند.

«انتخاباتی» که بی‌معنا شده است

با توجه به آنچه در بالا رفت رژيم جمهوری اسلامی انتخابات را به کلی از معنی و محتوی تهی کرده است. شرکت شهروندان تنها می‌تواند چهرۀ حاکميت جمهوری اسلا می را زينت بخشد. در اين شرايطی که حکومت ایران تحميل کرده است، بسيار بعيد به نظر می‌رسد که شهروندان مدرن ايران انگيزۀ کافی برای شرکت داشته باشند؛ شهروندانی که با شامۀ حساس‌شان برای تغيير تا کنون هر بار تصميم به شرکت گرفته‌اند مانند سال‌های ۷۶ و ۸۸، تاثير اساسی بر روند و نتيجۀ انتحابات گذاشته‌اند.

بی معنی ناميدن اين انتخابات که حتی يک مولفۀ شاکله انتخابات را در بر ندارد، هدفش سلب مشروعيت نظام نيست، زيراکه حاکميت جمهوری اسلامی خود با منع شرکت تفريبأ همۀ جريانات سياسی به جز «ذوب‌شدگان در ولايت» با سلاح نظارت استصوابی و برگزاری يک چنين «نمایشی» و نهايتأ با سلب صلاحيت و ويران کردن «ستون خيمه» نظام‌اش چيزی از مشروعيت خود باقی نگذاشته است.

توهم هم جايزنيست. به تجربه دريافته‌ايم که رژيم جمهوری اسلامی در هر حال موفق به آوردن حدود ۵۰ درصد از شهروندان به صندوق‌های رأی خواهد شد: بخشی کوچکتر ار آن را حاميان و وابستگان تشکيل می‌دهند و بخشی بزرگتر را شهروندانی که از بيم محدوديت‌های واقعی يا انگاری به مهر تائيد شرکت در انتخابات نياز دارند.

سخن از اين است که در «نمایشی» که حاکميت جمهوری اسلامی به نام انتخابات بر پا می‌کند، شرکت کردن و دعوت به رای دادن به اين و آن، نه تنها سودی بلکه معنایی ندارد. تنها می‌توان از فضای انتخاباتی برای بر هم زدن سناريوی که رژيم چيده است استفادۀ تبليغاتی کرد.

پيامد شرکت اپوريسيون، مخدوش شدن امر انتخابات است و در محاق کشيدن اختلاف ميان انتخابات آزاد و فرمايشی است. پيامدش بی‌هويت کردن اپوزيسيون و نااميد و منفعل کردن حاملين بالقوۀ دمکراسی، يعنی قشرهای مدرن شهری است. رفتن به چنين راهی معنی‌اش نه واقعگرایی که «دريوزگی سياسی» است.

روايت است که انقلاب را ديکتاتور ها به‌ راه می‌اندازند. جمهوری اسلامی با نحوۀ برگزار کردن «انتخاباتش» کشور را در سرازيری آشوب، شورش و شايد جنگ سوق می‌دهد. بازندۀ نخستين چنين سياستی رهبران حکومت خواهند بود. امآ هزينه‌ای که به ايران تحميل خواهند کرد، ممکن است به فروپاشی اجتماعی و فراتر از آن به ويرانی و تجزیۀ کشور بيانجامد.

نتيجه‌گيری

ولی فقيه جمهوری اسلامی و متحدان سپاهی –امنيتی اش تصميم خود را گرفته‌اند. اگر چرخ به کام رهبر بچرخد «جمهوری‌ای» ديگر در راه است فارغ از جمهوريت.

البته اوضاع آشفته‌تر و شهروندان آگاه‌تر از آنند که بگذارند چرخ به کام رهبر بچرخد. تلاطم و آشوب ممکن است نظاميان را به صحنه بخواند، که کارشان با بی‌اعتبار ساختن جمهوری اسلامی به دست خود بس آسان‌تر شده است. معروف است که ژنرال‌ها فرمانبران خوبی نيستند، بلکه فرمانروايی را برتر می‌دانند، در نتیجه آنها نیز وجود رهبر را برنخواهند تابيد.

اين البته يک سوی معادله است. سوی ديگر شهروندان ايران‌ قرار دارند که جنبش سبز را آفريده‌اند. حتی محافظه‌کاران وابسته به جمهوری اسلامی قرار دارند که می‌بينند هيچ کس در برابر استبداد ولی فقيه مصون نيست. شرايط بحرانی در آستانۀ فروپاشی می‌تواند رمق حاکميت را برای سرکوب گسترده بگيرد، در چنین شرایطی جنبش سبز با متحدانش می‌توانند گسترده‌تر قد علم کنند.

سزاوار نيست که اپوزيسيون دمکرات ايران، هم‌رهان جنبش سبز، آلت دست ديکتاتورهای جمهوری اسلامی قرار گيرند و اعتبار خود را در ميان مخاطبان بالقوه‌شان خدشه‌دار کنند. هنوز هم حفظ اعتبار و اتحاد جنبش سبز و اپوزيسيون رفرميست خشونت پرهيز ايران می‌تواند متضمن تحولی مسالمت‌آميز به سوی دمکراسی و عدالت اجتماعی باشد.

با اعتماد به نفس می‌توان از فضای انتخاباتی استفاده و فرياد سر داد که اين «انتخابات» از بيخ و بن غير دمکراتيک، غير قانونی و فرمايشی است. جنبش سبز و اپوزيسيون دمکرات، مرکب از اصلاح طلبان و تحول خواهان بايد بر انتخابات آزاد تأکيد و سرمایۀ اجتماعی خود را برای روز‌هایی نه چندان دور حفظ کنند. اين حکومت ماندگار نيست.

----------------------------------------------------------------
دیدگاه‌های مطرح شده در این یادداشت نظر شخصی نویسنده آن است و نه بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا.

بهروز بیات،
عضو هيات اجرائیه اتحاد جمهوری‌خواهان ايران و کارشناس هسته‌ای است.
XS
SM
MD
LG