میهمان این بار برنامه «نماگر» در ایران، علوم اجتماعی با گرایش و تاکید بر اقتصاد خوانده است. پس از آن به شهر دانشگاهی «پونا» در هندوستان رفت و تحصیل در رشته اقتصاد را پی گرفت.
«حسن منصور»، پس از آن راهی انگلستان شد و در دانشگاه لندن در رشته اقتصاد انرژی درجه دکترا گرفت.
این اقتصاددان ایرانی در دورهای سر ویراستار انتشارات دانشگاه تهران بوده و برای مدتی در دانشگاه تهران و دانشگاه تبریز، اقتصاد انرژی تدریس کرده است.
آقای منصور همچنین در مدرسه اقتصاد استکهلم در سوئد، به عنوان استاد میهمان فعالیت کرده و در این مرکز اقتصاد درس دادهاست، او عنوان مشاور نفتی وزارت انرژی سوئد را نیز در کارنامه کاری خود ثبت کرده است.
این اقتصاددان ایرانی سالها در دانشگاه آمریکایی پاریس و در دانشگاه «وست مینیستر» لندن اقتصاد تدریس کرده و حال چند سالی است که در مدرسه عالی اقتصاد و بازرگانی پاریس، استاد اقتصاد است.
حسن منصور، از دغدغهها و دلمشغولیهای اقتصادیاش میگوید:
حسنمنصور: نگرانی من و دوستان اقتصاددانم، متوجه این موضوع است که در ایران، ساختارهای اقتصادی به شدت تخریب شده است و اصلاح اقتصاد بدون اصلاح ساختارها، عملی نیست.
در نتیجه دولت اصلاحات، اعم از دولت آقای خاتمی یا دولت آقای روحانی، تقریبا به بزک کردن ایوان مشغول هستند حال آن که بنا از پایهها خراب شده است.
در ایران طی سالهای گذشته، یک مافیای امنیتی، نظامی و پولی پدید آمده است.
بر مافیای پولی تاکید دارم، چراکه تمرکز این مافیا روی به اصطلاح بانکداری است و از بانکهای به اصطلاح اسلامی و قرض الحسنهها، کار خود را آغاز کردند و به نظام پولی و بانکی کشور چنگ انداختند.
در عمل نیز چون قدرت نظامی، امنیتی و سیاسی دارند، بانک مرکزی را هم به دنبال خود کشاندند و طبقه متوسط ایران را که میتواند پایه یک اقتصاد آزاد و پایه دموکراسی در هر کشوری باشد، به شدت تضعیف کردند.
بدین ترتیب من با نگرانی و خیرخواهی، دولتهایی را که با ادعای اصلاح، پیش میآیند، تعقیب میکنم و امیدوارم که موفق بشوند، ولی بارقه امیدی در این دولتها نمیبینم. برای اینکه دستهای آنها بسته است و حتی اگر انسانهای صالحی در این دولتها وجود داشته باشند و آنها هم دغدغه اصلاح داشته باشند ولی نیروی لازم برای اصلاح را ندارند.
به طور مثال، علی طیب نیا، وزیر امور اقتصادی و دارایی دولت، یک فرد آکادمیک است که دستش به خون و دزدی آلوده نیست و بخش عمدهای از سخنان و حرفهای او، حرفهای قابل قبولی است، اما همین آدم را در مدت کوتاهی که از عمر دولت گذشته است، این چنین زیر منگنه گذاشتهاند، در مجلس به او اخطار دادهاند و در واقع به او هشدار دادهاند که میتواند کله معلق بشود.
اینها همان نیروهایی هستند که باید آن اصلاحات را در ایران پیاده کنند، ولی توان این کار را ندارند. یعنی آقای طیب نیا و همکارانش توان آن را ندارند که در برابر دستگاه بسیار بزرگ امنیتی که دستگاه قضایی را زیر نگین خود دارد، مقاومت کنند.
نگرانی این است که آیا واقعا این سخن اصلاحات به جایی خواهد رسید؟ آیا ایران نه به طور کامل که چنین چیزی امکان ندارد، اما دست کم با یک اصلاحات نسبی روبرو خواهد شد؟
من ضمن آنکه آرزو میکنم که چنین چیزی ممکن باشد، اما تاکنون در این چند ماهی که از عمر دولت گذشته، در قامت دولت روحانی چنین چیزی را نمیبینم و فکر میکنم عمده دغدغه دولت این است که فقط بتوانند تحریمها را سبک کند تا جریان دلار دوباره به سوی اقتصاد ایران باز شود و گرنه به نظر من، اینکه مردم ایران چگونه زندگی میکنند، دغدغه نظام نیست.
ممکن است که چند نفر دلسوز در بدنه دولت باشند، ولی امکانی در دست آنها نیست. فکر میکنم این مجموعه نگرانیهایی است که اقتصاددانانی که من با آنها در ارتباط هستم، با آن روبرو هستند.
شخصا تاکنون نه در حد سخن و برنامه، چیزی که در قامت حل این مسائل بزرگ باشد، نکتهای ملاحظه کرده ام و طبیعتا نه در عمل، اقدامی که به عمل پیوسته باشد، از این دولت دیدهام، واقعا انتظار ندارم از این امامزاده، معجزهای بشود.
«حسن منصور»، پس از آن راهی انگلستان شد و در دانشگاه لندن در رشته اقتصاد انرژی درجه دکترا گرفت.
این اقتصاددان ایرانی در دورهای سر ویراستار انتشارات دانشگاه تهران بوده و برای مدتی در دانشگاه تهران و دانشگاه تبریز، اقتصاد انرژی تدریس کرده است.
آقای منصور همچنین در مدرسه اقتصاد استکهلم در سوئد، به عنوان استاد میهمان فعالیت کرده و در این مرکز اقتصاد درس دادهاست، او عنوان مشاور نفتی وزارت انرژی سوئد را نیز در کارنامه کاری خود ثبت کرده است.
این اقتصاددان ایرانی سالها در دانشگاه آمریکایی پاریس و در دانشگاه «وست مینیستر» لندن اقتصاد تدریس کرده و حال چند سالی است که در مدرسه عالی اقتصاد و بازرگانی پاریس، استاد اقتصاد است.
حسن منصور، از دغدغهها و دلمشغولیهای اقتصادیاش میگوید:
حسنمنصور: نگرانی من و دوستان اقتصاددانم، متوجه این موضوع است که در ایران، ساختارهای اقتصادی به شدت تخریب شده است و اصلاح اقتصاد بدون اصلاح ساختارها، عملی نیست.
در نتیجه دولت اصلاحات، اعم از دولت آقای خاتمی یا دولت آقای روحانی، تقریبا به بزک کردن ایوان مشغول هستند حال آن که بنا از پایهها خراب شده است.
در ایران طی سالهای گذشته، یک مافیای امنیتی، نظامی و پولی پدید آمده است.
بر مافیای پولی تاکید دارم، چراکه تمرکز این مافیا روی به اصطلاح بانکداری است و از بانکهای به اصطلاح اسلامی و قرض الحسنهها، کار خود را آغاز کردند و به نظام پولی و بانکی کشور چنگ انداختند.
در عمل نیز چون قدرت نظامی، امنیتی و سیاسی دارند، بانک مرکزی را هم به دنبال خود کشاندند و طبقه متوسط ایران را که میتواند پایه یک اقتصاد آزاد و پایه دموکراسی در هر کشوری باشد، به شدت تضعیف کردند.
بدین ترتیب من با نگرانی و خیرخواهی، دولتهایی را که با ادعای اصلاح، پیش میآیند، تعقیب میکنم و امیدوارم که موفق بشوند، ولی بارقه امیدی در این دولتها نمیبینم. برای اینکه دستهای آنها بسته است و حتی اگر انسانهای صالحی در این دولتها وجود داشته باشند و آنها هم دغدغه اصلاح داشته باشند ولی نیروی لازم برای اصلاح را ندارند.
به طور مثال، علی طیب نیا، وزیر امور اقتصادی و دارایی دولت، یک فرد آکادمیک است که دستش به خون و دزدی آلوده نیست و بخش عمدهای از سخنان و حرفهای او، حرفهای قابل قبولی است، اما همین آدم را در مدت کوتاهی که از عمر دولت گذشته است، این چنین زیر منگنه گذاشتهاند، در مجلس به او اخطار دادهاند و در واقع به او هشدار دادهاند که میتواند کله معلق بشود.
اینها همان نیروهایی هستند که باید آن اصلاحات را در ایران پیاده کنند، ولی توان این کار را ندارند. یعنی آقای طیب نیا و همکارانش توان آن را ندارند که در برابر دستگاه بسیار بزرگ امنیتی که دستگاه قضایی را زیر نگین خود دارد، مقاومت کنند.
نگرانی این است که آیا واقعا این سخن اصلاحات به جایی خواهد رسید؟ آیا ایران نه به طور کامل که چنین چیزی امکان ندارد، اما دست کم با یک اصلاحات نسبی روبرو خواهد شد؟
من ضمن آنکه آرزو میکنم که چنین چیزی ممکن باشد، اما تاکنون در این چند ماهی که از عمر دولت گذشته، در قامت دولت روحانی چنین چیزی را نمیبینم و فکر میکنم عمده دغدغه دولت این است که فقط بتوانند تحریمها را سبک کند تا جریان دلار دوباره به سوی اقتصاد ایران باز شود و گرنه به نظر من، اینکه مردم ایران چگونه زندگی میکنند، دغدغه نظام نیست.
ممکن است که چند نفر دلسوز در بدنه دولت باشند، ولی امکانی در دست آنها نیست. فکر میکنم این مجموعه نگرانیهایی است که اقتصاددانانی که من با آنها در ارتباط هستم، با آن روبرو هستند.
شخصا تاکنون نه در حد سخن و برنامه، چیزی که در قامت حل این مسائل بزرگ باشد، نکتهای ملاحظه کرده ام و طبیعتا نه در عمل، اقدامی که به عمل پیوسته باشد، از این دولت دیدهام، واقعا انتظار ندارم از این امامزاده، معجزهای بشود.