ای مردم ايران همگی تند زبانيد خوش نطق و بيانيد
هنگام سخن گفتن برنده سنانيد بگسسته عنانيد
در وقت عمل کند و دگر هيچ ندانيد از بس که جفنگيد، از بس که جبانيد
گفتن بلديد اما کردن نتوانيد
هنگام سخن پادشه چين و ختائيد ارباب عقوليد
در فلسفه اهل کره را راهنمائيد با رد و قبوليد
هنگام فداکاری در زير عبائيد از بس که فضوليد، از بس که جهوليد
از بس چو خروس سحری هرزه درائيد
گر روی زمين را همگی آب بگيرد ای ملت هشيار
دانم که شما را همگی خواب بگيرد ای مردم بی کار
ور اين کره را دانش و آداب بگيرد بر اين تن بی عار، هرگز نکند کار
کی راست شود چوب اگر تاب بگيرد؟
گر روی زمين پر ز جدل گشته، به ما چه؟ ملت به شما چه؟
ور موقع خذلان دول گشته، به ما چه دولت به شما چه؟
عالم همه پرکيد و دغل گشته به ما چه آقا به شما چه، مولا به شما چه!
ور بين دو کس رد و بدل گشته، به ما چه؟
گر کورش ما شاه جهان بود، به من چه جان بود به تن چه
گشتاسب سر پادشهان بود، به من چه دندان به دهن چه
ور توسن شاپور جهان بود، به من چه شاپور چنان بود، بر کلب حسن چه
جانا، تو چه هستی؟ اگر آن بود، به من چه
ای مفتخوران، مفتخوری تا کی و تا چند؟ کو حس و حميت؟
ای رنجبران، دربدری تا کی و تا چند؟ بيچاره رعيت!
ای هموطنان، کينه وری تا کی و تا چند؟ کو عرق نژادی؟ کو آن عصبيت؟
اين مزرعه خشکيد، خری تا کی و تا چند؟
خاکم به دهن ملت ايران همه شيرند هنگام مکافات
از بهر نگهداری اين خاک دليرند پيش صف آفات
چون جان به لب آيد همه از جان شده سيرند يک باره بشويند اوراق خرافات
اوراق بشويند و بمانند و نميرند