ستاندن جان «ستایش» شش ساله، دخترک مظلوم افغان، جز اندوه بسیار و تأسف عمیق نمیزاید. ماجرای هولناک محتاج همدلی صمیمانه و همراهی عاطفی و همهجانبه با خانوادهٔ قربانی بیپناه، برخورد حقوقی ـ قضایی با قاتل، و تلاش برای کشف و مواجهه با ریشههای رویداد دهشتناک است. اما در حاشیه ـ یا شاید هم متن واقعه ـ «صدا» یی تأملبرانگیز، بار دیگر بلند و فعال شده است: «اعدام قاتل، هرچه زودتر بهتر!»...
متقاضیان اعدام، فهرست بلندبالا و رنگارنگی دارند: از اهل کتاب و فرهنگ و سیاست و دغدغهداران دموکراسی گرفته تا مقام ارشد نیروی انتظامی، و از بسیاری هموطنان ستایش در افغانستان و ایران گرفته تا بخشهای مهمی از جامعه ایران؛ ازجمله بسیاری زنان ساکن محل حادثه که تاکید کردهاند: «اگر لازم باشد النگوهایمان را میفروشیم تا حق ستایش گرفته شود و خون او پایمال نشود.» یک واکنش معنادار نیز به مکتوبی در روزنامه «قانون» ـ نزدیک به اصلاحطلبان ـ مربوط است؛ این روزنامه در مطلبی آورده است: «نحوه قتل [ستایش] به حدی فجیع است که راه دفاعی برای این پسر [قاتل] و مدافعان حقوق بشری مخالف اعدام کودکان زیر ۱۸ سال، باقی نگذاشته است.»
اما آیا اعدام نوجوان ۱۷ ساله جز شبهتسکینی برای اعضای خانوادهٔ طفل مظلوم ـ آنهم در کوتاهمدت ـ مابهازای اجتماعی در بر خواهد داشت؟ آیا در وقوع جرایم و خشونتهای غریب و غیرانسانی مشابه، اثری بازدارنده ایفا خواهد کرد؟ آیا مسائل و آسیبهای اجتماعی و کاستیها و ریشههای فرهنگی ـ روانشناختی چنین رویدادهای ناگواری با اعدام یک نوجوان حل و رفع میشود یا حتی تقلیل مییابد؟
این پرسش مهمی است که بار دیگر تأمل بر مجازات «اعدام» را ضروری مینمایاند. ناکارآمدی مجازات اعدام چنان بهگونهٔ روزافزون مشهود شده که دستکم در حوزه قاچاق مواد مخدر، مقامهای ارشد قضایی جمهوری اسلامی را ناگزیر از تلاش برای اصلاح قوانین ساخته است.
از «بیجه» تا «قاتل ستایش»
محمـد بسیجه (مشهور به بیجه) یک نمونه مشهور و مهم است؛ عامل قتل فجیع ۲۶ کودک در پاکدشت، چند ماه پس از بازداشت در اسفند ۱۳۸۳ به دار آویخته و اعدام شد.
حسین اصغرزاده، قاضی مشهورترین قتلهای دو دهه اخیر ایران، که پرونده بیجه را نیز در اختیار داشته، و بازپرس وی بوده، در مصاحبهای مهم با ویژهنامه نوروزی «اعتماد» به نکتههای قابل تأملی اشاره میکند. وی هرچند در مورد اعدام بیجه میگوید: «حُسنی داشت، و آن تسکین دردها و آلام اولیای دم و برگرداندن حس آرامش و امنیت به جامعه و نشان دادن قدرت عدالت و پلیس بود»، اما بلافاصله اضافه میکند: «بهلحاظ شخصیت متهم باید روانشناسهای جنایی و جرمشناسهای جنایی، روی این شخصیت خیلی بیشتر از این کار میکردند و مورد آزمایش قرار میدادند. شاید میشد که عوامل تشکیلدهنده بزه ـ آن هم در این سطح را در او بهتر شناسایی کنیم. آنوقت در روند قوانینمان، در امور تربیتی و آموزش و مدارس و دانشگاه و مسائل مذهبی ما، این میتوانست تأثیرگذار باشد.»
این ملاحظه، وجهی از بیحاصلی مجازات اعدام را در بازدارندگی جرایم بازتاب میدهد. این بازپرس ویژه قتل تصریح میکند که «همان محمـد [بیجه] زاییده هزاران عامل خطرناک است که هزاران نفر دیگر در آن نقش داشتند، کوتاهی کردند؛ این زاییده و تبلور خطاهای یک جامعه است که به اینجا رسیده است.»
کسی که از نزدیک درگیر پروندههای قضایی مهم (مانند پرونده مشهور به «باغ خرمالو») بوده، افزون بر دو دهه پس از پیگیری پروندههای غریب قتل و تجاوز و خشونتهای هولناک، تاکید میکند که «ما حیات را به افراد ندادیم که بخواهیم بگیریم. اگر هم این افراد رفتارهای خلاف قانون کردهاند که به آزادی دیگران آسیب میزند پس با سلب آزادیشان میتوانیم مانع آن شویم. در دنیا به این دلیل حبس را ایجاد کردهاند. افزون بر این، متاسفانه یا خوشبختانه تجربه به ما نشان داده اعدام که بزرگترین و شدیدترین و ترسناکترین و موثرترین و قویترین و خوفناکترین مجازاتهاست اثر آنچنانی ـ حداقل در زمینه مواد مخدر ـ نداشته...»
او همچنین تصریح میکند که «تا آنجایی که میشود باید این مجازات [اعدام] را برداشت؛ بهویژه اینکه امروز مجازاتهای فراوانی میشود بار مجرم کرد.»
آیا اعدام از میزان جنایت میکاهد؟
سازمان عفو بینالملل در گزارش با اشاره به نتایج پژوهشی، تاکید کرده، این مفروض که مجازات اعدام بیش از دیگر شکلهای مجازات (مانند حبس ابد) باعث کاهش میزان جرم و جنایت میشود، فرضیه قابل قبولی نیست.
دیوان قانون اساسی آفریقای جنوبی نیز تصریح میکند که «خودفریبی است اگر بر این باور باشیم که افزایش شمار اعدامها، از آمار سنگین بزهکاری میکاهد؛ مهمترین عامل بازدارنده، دستگیری و محکومیت و مجازات مجرمان است.»
پژوهشهای مختلف نشان میدهد که بیشترین قربانیان مجازات اعدام، تهیدستان هستند و انسانهایی که متعلق به لایههای اجتماعی نابرخوردار و فقیر و بیپناه و بیدفاعاند و در حاشیهٔ شهرهای بزرگ میزییند، و یا کسانی که رژیمهای اقتدارگرا و سرکوبگر، فقدان ایشان را ـ بهجهت منافع سیاسی و امنیتی خود ـ ترجیح میدهند.
با اطمینان میتوان گفت که مجازات اعدام بیش از آنکه بهمثابهٔ «راهحل» ی ایفای نقش کند، جامعه و حکومت را از پرداختن عمیق و ریشهای به مسائل پیچیده و چندوجهی اجتماعی و آسیبهای اجتماعی گوناگون دور میکند.
ایران، «ستایش» و انتقام از قاتل نوجوان
اعدام قاتل ۱۶ سالهٔ دخترک بیپناه ۶ ساله، جز ارضاء حس انتقام برای خانواده یا طیفی از برآشفتگان از رویداد ناگوار ـ آنهم در کوتاهمدت ـ و نیز اعلام اقتدار و ابراز بیطرفی و نمایش استقلال توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، چه مابهازای دیگری در بر خواهد داشت؟ آیا در پیشگیری از مشکلات مشابه و مسائل و آسیبهای اجتماعی همراستا، نقشی موثر و حتی اندک خواهد داشت؟
اگر دستگاه قضایی با اعمال حبسهای طولانیمدت، مجرم را چونان شاهدی پیش چشم جامعه حفظ کند، اگر روانشناسان، جرمشناسان، مردمشناسان، حقوقدانان و جامعهشناسان امکان بررسی و پژوهش کافی و درازمدت را در چنین مواردی داشته باشند، آیا دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی بیشتری مترتب بر مجازات نخواهد بود؟
اعدام در ملأعام قاتل نوجوان ستایش مظلوم، حتی همین فردا، بر کدام زخم جامعه، و حتی خانواده داغدار مرهمی واقعی خواهد گذاشت؟ آیا حمایت مادی و معنوی پیوسته و پردامنه از خانوادهٔ مقتول، توسط دولت، سازمانهای مردمنهاد و مستقل مدنی، و حتی شرکتهای بیمه و روانکاوان و... پیامدها و نتایج اثباتی ملموس بیشتری در پی نخواهد داشت؟
اعدام در ملأ عام قاتل ستایش، پیش چشم چند هزار شهروند ـ و ازجمله در برابر دیدگان کودکان و نوجوانان ـ آیا خود منجر به بازتولید خشونت و قساوت در شکلهای جدید نخواهد شد؟
در این روزهای برآشفتگی عمومی از قتل ستایش مظلوم، کاش کارنامهٔ قریب به چهار دههای آموزش و پرورش و صدا و سیمای جمهوری اسلامی، ارزیابی شود؛ کاش دستاورد پارازیتها و فیلتراسیونها و سختگیریهای فرهنگی ـ اجتماعی و محدودیتسازیها و تابوسازیهای بیحاصل و بیبنیان، نقد شود؛ کاش کارنامه روحانیت رسمی و تعالیم و تبلیغات تریبونهای عقیدتی رسمی و حکومتی ارزیابی شود؛ کاش کیفیت و کمیت و گسترهٔ رفاه و تأمین اجتماعی در جمهوری اسلامی در ترازوی داوری کارشناسانه قرار گیرد؛ کاش دستاوردهای دستگاه قضایی و فرجام تمامی اعدامهای مشابه و پیشین توسط حقوقدانان و جامعهشناسان و جرمشناسان و دیگر صاحبنظران ارزیابی شود؛ و کاش کارنامهٔ تلفیق نهاد دین و نهاد دولت در ایران، و گستراندن چتر ریا و تزویر و پنهانکاری توسط بازوهای تبلیغاتی و سرکوبگری استبداد دینی، مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
بذل حداکثر همدلی و همراهی با خانوادهٔ ستایش مظلوم و مهاجران و پناهجویان افغان و همسایگان شرقی (مردم شریف و رنجدیدهٔ افغانستان) بهجای خود؛ مقاومت در برابر تداوم مجازات خشونتبار و بیحاصل اعدام بهنوبهٔ خود.
...................................................
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و دیدگاهی از رادیو فردا را بازتاب نمیدهند.