وقتی صبح از خواب بیدار میشویم، به خبرها نگاهی میاندازیم و میبینیم که کره شمالی دست به انجام پنجمین آزمایش هستهای خود زده و مدعی شده میتواند کلاهک هستهای بر موشکهای خود نصب کند، نگران این نخواهیم بود که روزی در آینده، یکی از بمبها، وسط تهران یا تبریز یا اهواز منفجر شود.
چرا؟
چون کره شمالی دور است و مسئله آن کشور، اصلا ایران و سیاستهای دولت آن نیست؟ چون پیونگیانگ دشمن تهران نیست؟ یا شاید هم بشود گفت روابط دو طرف خیلی هم بد نیست؟ چون موشکها به خاک ایران نمیرسند؟ یا اصلا از فراز آسمان ایران نمیگذرند؟ یا چون اساسا این پرسش غیرمنطقی، ناممکن و کاملا دو از ذهن است؟
آیا ین پرسش است که کاملا غیرمنطقی، ناممکن و دور از ذهن به نظر میرسد یا رفتارهای رهبر کره شمالی، دستکم آنگونه که در رسانهها، بازتاب پیدا میکند؟
اگر رهبر کشوری را بشناسیم که «ظاهرا» ترجیح میدهد مردمش در یکی از بدترین قحطیهای معاصر زیر تحریمهای گسترده، از گرسنگی بمیرند، ولی درهای خانهاش باز نشود، چرا منفجر کردن یک بمب اتمی توسط او(به هر دلیلی) در تهران، تبریز یا اهواز باید دور از ذهن باشد؟
ولی این فرضیه همچنان، بسیار دور از ذهن است؛ ولی نه به این دلایل.
آقای کیم «رهبر بیهمتا»
هند و پاکستان در رقابتی نظامی، اتمی شدند. گفته میشود اسرائیل بمب اتمی دارد. آمریکا، چین، روسیه، بریتانیا و فرانسه بمب اتم دارند، اما فرق همه این کشورها با کره شمالی این است، که آنها «کره شمالی» نیستند.
برخی از آنها دشمنانی دارند، برخی مرکز مبارزه با گروههای افراطی و بنیادگرا هستند یا برای برخی کشورهای دیگر خط و نشان کشیدهاند. رهبرانشان گاهی اخم کردهاند، گاهی کشور یا دولت دیگری را تهدید کردهاند. اما نام رسمی هیچ یک از آنها «رهبر عالیقدر، رهبر بیهمتا، پدر محبوب خلق، خورشید تابان آینده، فاتح پولادین همیشگی، آفتاب قرن بیستویکم» نیست، هیچیک از آنها بر فراز «کوههای مقدس» زاده نشده و رسانهها از اعدام کسی، به خاطر چرت زدن در مراسم سخنرانیشان خبر ندادهاند.
تقریبا به همین سادگی، فارغ از مقایسه تحلیلی، ترس ناشی از قدرت اتمی کره شمالی، برای عموم مردمی که در قرن ارتباطات، با تصویری کاریکاتوریزه شده ولی ترسناک از رهبر یک کشور، زندگی میکنند، بدتر از ترس پاکستان یا اسرائیل، آمریکا یا روسیه یا چین است. یا حداقل در حال حاضر، هنوز، بیشتر است.
و خیلی از پرسشها در سایه همین تصویر «کمیک ولی ترسناک» از «دکتر کیم» شکل میگیرد. (شوخی نمیکنم! یک دانشگاه در مالزی به رهبر کره شمالی دکترای افتخاری داده است)
خطر در شرق تا چه حد جدیست؟
وقوع خشونتهای عیان و معاصر، به طور کلی باعث فراموشی خشونتهای گذشته میشوند. حتی اگر خشونتهای گذشته گستردگی و شدت بیشتری داشته باشند.
جنگ دو کره، در مدت ۳ سال، در حدود دو و نیم میلیون کشته و زخمی تنها در میان غیرنظامیان برجای گذاشت. با گذشت هفت دهه از آن جنگ، هنوز دو کشور همدیگر را به رسمیت نمیشناسند و بین آنها پیمان صلحی شکل نگرفتهاست. پس از هفت دهه، هنوز تصاویری از جنگ انتشار پیدا میکند، مانند تیربارانهای فلهای از پشت سر به فوجی از غیرنظامیان، رو به گورهای کنده شده، که تنها نمایانگر بخش کوچکی از فاجعه جنگ کره است.
سربازان ارتش امپراتوری ژاپن، در زمان جنگ جهانی، در میدانهای باز ملت را با «کاتانا» گردن میزدند و زنان کشورهای «دشمن» را روی تختها میبستند، تا سربازان، پشتسرهم، در صف، به آنها تجاوز کنند. آن موقع ژاپن دشمن آمریکا بود، و چین متحد آن.
سربازان کره جنوبی در جریان جنگ ویتنام به عنوان عضوی از ائتلاف به رهبری آمریکا، به خشونتهایی دست زدند که سئول همچنان علاقهای به فاشگویی آنها ندارد. آن موقع نه کره «دمکراسی» داشت نه جنگ ویتنام به «دمکراسی» انجامید.
اما آیا ترس از وقوع این خشونتها هنوز هم زنده است؟ اگر با کسی از سالخوردهترهای این کشورها گفتوگو کنید، پاسخ، احتمالا و فورا، «آری»ست. اما اگر با یکی از جوانترها گپی بزنید، موضوع فرق میکند.
دولتهای منطقه شرق آسیا، به جز کره شمالی، توسط هیچیک از آن جوانترها اداره نمیشوند. دولتها در کره جنوبی و ژاپن، طی دههها پس از جنگ، نوعی دیکتاتوری بودند که حیات خلوتشان، دشمنی کره شمالی به رهبری یکی از همسنوسالان خودشان بود. پس از تغییرات سیاسی در توکیو و سئول، باز هم تقریبا بیشتر سالها، همان آدمها، با اسمهای دیگری به حکومت ادامه دادند.
برای آنها دشمنی کره شمالی فقط به خاطر وجود سلاح هستهای، رهبری منزوی و خطرناک نیست. کره شمالی، به معنی ادامه سیاستهای فعلی در منطقه است. ادامه «هراس»، ادامه ناسیونالیسم، ادامه دشمنی و ادامه مسلحتر شدن این کشورها، در سایه وحشت پنهانی که از کره شمالی، از خودشان، از چین، و از آینده وجود دارد.
پیونگیانگ خطرناک است. و دلیل اولیه آن هم این است که این کشور کوچک تحت رهبری آدمی که نمیدانیم «این دیگر چه موجودیست؟»، موتور وقایعیست که در منطقهای فوقالعاده پرجمعیت، بزرگ و مهم رخ میدهد؛ جایی که طی هشت سال گذشته، با روی کار آمدن دولت باراک اوباما، مرکز رویکرد سیاست خارجی واشینگتن شد؛ و نه چون آمریکا به طب چینی علاقهمند است، یا از کارتون فوتبالیستها یا سریال جومونگ خوشش میآید.
حمله به کره شمالی تا چه حد جدیست؟
فاصله ما با احتمال حمله آمریکا به کره شمالی، به فاصله یک تار مو است و به دوری یک کهکشان. اعتقاد عمومی بر این است که هیچ کشوری دست به حمله به کره شمالی نخواهد زد، تا وقتی کره شمالی دست به حملهای نزند. کره شمالی هنوز از این احتمال فرسنگها فاصله دارد. هنوز فناوری لازم برای حمله گسترده اتمی به دیگر کشورها را در اختیار ندارد. و بدون همه اینها، کسی علاقهای ندارد صندوق دربستهای را باز کند که میلیونها آدم گرسنه، تکیده و لتوکوب شده در آن، با بلم و قایق، از کوه و رودخانه، راهی کشورهای ثروتمندی میشوند که آن دور و بر مشغول کار خودشان هستند.
اما اگر رهبر فعلی کره شمالی دست به حملهای بزند، و این حمله آنقدر بزرگ باشد که ایالات متحده نخواهد از کنار آن بگذرد، آنوقت باید منتظر جنگی بود تمامعیار. و خشونتهایی احتمالا دامنهدار. آیا کیم جونگ اون چنین کاری خواهد کرد؟
چین و پیونگیانگ
بسیاری از تحلیلگران و روزنامهنگاران در ژاپن یا کره جنوبی، معتقد هستند حیات کره شمالی به چین وابسته است. و کم نیستند تحلیلگرانی در چین که معتقد هستند همه اقدامات پیونگیانگ برای این است که کشورهای طرف مذاکره اتمی با آن، پشت میز گفتوگو باز گردند.
تحریمهای گسترده علیه پیونگیانگ، میتوانست این کشور را فلج کند و به شورش و خشونتهای داخلی بکشاند. اما تقریبا شکی نیست، که چین، چنین اجازهای ندادهاست. البته از زمانی که کیم جونگاون به سر کار آمده، وضعیت دچار تلاطم شده است. هر از چند گاهی خبر تیرباران کردن یکی از چهرههای سیاسی سابق با ضدهوایی به گوش میرسد؛ اما حکومت کیم جوان ادامه دارد.
از زمانی که او سر کار آمده، رابطه آمریکا و چین نیز به رهبری شی جینپینگ و دولت باراک اوباما، دستخوش تغییرات مهمی شده، که نمیتوان چندان با خوشبینی به آنها نگاه کرد.
درست در همین دوره چهار، پنج ساله، کره شمالی دست به انجام آزمایشهای گسترده موشکی زد، بیشتر از ۳۰ آزمایش بالستیک و سه آزمایش هستهای (از کل پنج آزمایش) تحت رهبری کیم جونگاون انجام گرفت و در نتیجه دایره تحریمهای کره هم تنگتر از گذشته شد.
برخی میگویند پکن،همیشه، مستقیما بر تصمیمهای دستگاه رهبری در پیونگیانگ تاثیری ندارد. اما حکومت کیم جونگاون ادامه دارد، و هیچ شاهد و مدرکی در دست نیست که نشان دهد چین مشکل عمدهای با این دستگاه رهبری دارد. و البته آقای کیم، تازه در سی سالگیست و خبری از آنکه «سکته کند» یا ناگهان «دچار سرطانی کشنده شده باشد» هم در دست نیست.
با همه اینها، چین احتمالا علاقهای ندارد که کیم جونگاون از کنترل خارج شود؛ و این را هم تقریبا همه میدانند. پس اگر کیم جوان دست به حملهای گسترده بزند، باید اول پرسید، «آیا پکن میدانست؟» و البته پاسخ به این پرسش احتمالا هیچ تاثیری بر رویدادهای بعدی ندارد.
«چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم»
در فیلم «دکتر استرنجلاو، یا چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم»، یک ژنرال پریشاناحوال، تصمیم میگیرد دنیا را با بمب اتمی، از شر کشور دیگری خلاص کند. فیلم، یک کمدی سیاه است که پایان امیدبخشی ندارد و در میانه بحران ناشی از جنگ ویتنام و رقابتهای جنگ سرد ساخته شد. اما خوشبختانه «کمدی سیاه» استرنجلاو هرگز به وقوع نپیوست، هرچند خطر سلاح هستهای از میان نرفت و «جنگهای نیابتی» هم.
احتمالا؛ کره شمالی در آینده نزدیک فرو نمیریزد، دستکم الان خبری از آن نیست. تحریمها علیه پیونگیانگ، و طبعا مردم آن کشور، شدیدتر خواهد شد. روند مسلح کردن کره جنوبی و ژاپن، ادامه پیدا میکند. مرزهای دو کره، نظامیتر و بستهتر خواهد شد. رقابت آمریکا و چین، شدیدتر میشود. واشینگتن، متحدان خود را در منطقه به جنگافزارهای دفاعی فوقپیشرفته مجهز خواهد کرد.
احتمالا؛ چین تلافی خواهد کرد. امنیت در دریای جنوبی چین وضعیت پیچیدهتری خواهد گرفت. مردم کره شمالی همچنان در تاریکی بیشتری فرو میروند. دولت کره شمالی به عملکرد داخلی خود ادامه میدهد، آنقدر که این عملکرد از تیتر خبری رسانهها، به خبرهای درجه دو و سه میرسند.
و تصویر ترسناک ولی کاریکاتوریزهشده رهبر کره شمالی همچنان جایی بین خبرها، شایعات، دلمشغولیهای دیگر، و بحرانهای نزدیکتر به «ما» وجود خواهد داشت. همانطور که دکتر استرنجلاو هنوز جایی آن گوشهها زنده است.
---------------------------------------------------------------------
توماج طاهباز از سال ۱۳۸۴ همکار رادیو فردا و وبسایت آن است. او از سال ۱۳۹۰ در جنوب، جنوبشرقی و شرق آسیا به فعالیت خبری و عکاسی مشغول است.