حاشیهنشینی مدرن. شکل تازهای از حاشیهنشینی در کناره کلانشهرها. دیگر گروههای حاشیهنشین الزاماً کپرنشینی نمیکنند و حتماً در راههای منتهی به شهرهای بزرگ چادر نمیزنند. نوع مدرن حاشیهنشینی اتفاقاً در آپارتمانها اتفاق میافتد و خیلی هم در برابر چشم همه است.
حالا دیگر حاشیهنشینی پی و فونداسیون دارد و آنچه ابرشهرها با آن رو به رو هستند نه آدمهای حاشیهنشین بلکه مجتمعها و شهرکهای حاشیهنشین است. محسن نریمان، معاون وزیر راه و شهرسازی ایران هفته گذشته درباره همین آسیب اجتماعی ابراز نگرانی کرد. حاشیهنشینی مدرن که به گفته او عمدتاً پس از پروژه پرماجرای مسکن مهر شکل و شدت گرفته است.
مسکن مهر طرحی بود در دولت محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پیشین ایران، برای خانهدار کردن قشرهای کمدرآمد. بر اساس این طرح دولت با واگذاری زمین رایگان خانهسازی را تشویق میکرد.
حالا اما هشت سال دولت محمود احمدینژاد به پایان رسیده و دوره اول ریاست جمهوری حسن روحانی هم رو به پایان است. زمان مناسبی که کم کم عوارض و نتایج اجرای طرح مسکن مهر به چشم بیاید.
معاون وزیر راه و شهرسازی ایران از رشد ۵۰ درصدی پرونده مسکن مهر خبر داده و میگوید خودمان با دست خودمان شهر فقرا درست کردهایم.
از سوی دیگر معاون پیشگیری از وقوع جرم استان البرز از جرمها و بزههایی در شهرهای بزرگ حرف میزند که بیارتباط با پدیده حاشیهنشینی نیستند. او به خبرگزاری فارس گفته است ۴۰ درصد جرائم در ایران مربوط به پدیده حاشیهنشینی است؛ زورگیری و جرائم مرتبط با مواد مخدر. این حاشیهها آیا اقتصادی هستند یا فیزیکی؟ احمد علوی، اقتصاددان:
«حاشیهنشینی معمولاً اکوسیستم خودش را دارد یعنی به اصطلاح جامعه خردی به وجود میآید و در آنجا کسانی که درآمد و سطح سوادشان پایین است و با مسئله فقر، فقر فرهنگی، و فقز اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند در یک چارچوب گرد میآیند و محلههای خاصی وجود دارد که حاشیهنشینهای اقتصادی به لحاظ فیزیکی هم حاشینهنشین میشوند.»
حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله، جنگ، خشکسالی و آنچه این سالهای اخیر پررنگ تر شده یعنی ریزگردها؛ معاون پیشگیری از وقوع جرم استان البرز میگوید اینها از جمله دلایلی هستند که پدیده حاشیهنشینی را تولید میکنند. عواملی که باعث میشوند مردم از روستاها به شهرهای بزرگ مهاجرت کنند. زمین و دامهای خود را رها کنند و بی آنکه بدانند شهر چه سرنوشتی برایشان تدارک دیده راهی شوند. ناصر کرمی، اقلیمشناس:
«اقتصاد روستایی در ایران فروپاشیده، و روز به روز کوچکتر شده. یعنی ما از چیزی حدود ۸۰ درصد جمعیت ایران که در ۱۰۰ تا ۱۵۹ سال پیش به اقتصاد روستایی و کشاورزی به طور مستقیم و غیرمستقیم وابسته بودند الان به کمتر از ۳۰ درصد رسیدهایم و خب شمار روستاییان هم تقریباً الان همین اندازه است. اما همین تعداد هم عمدتاً سکونتگاهشان روستاست و روستا شاید ارتباط مستقیمی با معیشتشان ندارد.
ما خیلی روستاها بخصوص در جنوب و شرق داریم که صرفا چون سکونتگاههای ارزانی عرضه میکنند به یک شکلی یارانه دارند. اگر ما این یارانه ها و فضاهای ارزان سکوت را میگرفتیم شاید این درصد کمتر هم میشد.»
همین یک ماه پیش بود که خبرگزاری مهر از بحران مهاجرت در شرق ایران خبر داد و گفت هزار و ۷۰۰ روستا به دلایل مختلف از جمله مهمترین آنها خشکسالی و بیآبی در استان مرزی خراسان جنوبی خالی از سکنه شده است. روستاها متروکه و مرزها خالی شدهاند. در عوض جمعیت شهری روز به روز در حال افزایش است. ناصر کرمی، اقلیمشناس میگوید خشکسالی در سالهای اخیر تیر خلاص را به زندگی روستایی در ایران زده است:
«در سالیان اخیر خشکسالی در واقع تیر خلاص را به سابقه هزاران سال معیشت روستایی و کشاورزی ایران زده یعنی دیگر فقط به خاطر خشکسالی در جایی مثل خراسان جنوبی، خراسان رضوی و کل نیمه جنوبی و شرقی کشور، از منتهی الیه جنوب شرقی به شمال غربی روستاها روز به روز خالیتر شده و ما با پدیده حاشینهنشینیهای چندمیلیونی روبه رو شدهایم. در اطراف تهران، ورامین و کرج شهرکهای بسیار بزرگی هست که از نظر عمق و مسائل اجتماعی و اقتصادی چیزی شبیه کپرنشینیهای ریودوژانیرو و بمبئی است ولی فقط به خاطر وجود پول نفت به هر حال ظاهری آبرومند دارد اما در داخل از نظر شاخص خوشبختی و رفاه تفاوت چندانی ندارد با آنها.»
پدیدهای که در جامعهشناسی از آن با عنوان جمعیتپذیری نام می برند. جمعیتهایی از جاهای دیگر به هر دلیلی راهی مکان تازه میشوند. این جمعیت فقط به ساحتمان نیاز ندارد، هر چند که امکانات فیزیکی و بهداشتی شهرکهای حاشیهنشین از جمله فاضلاب یا دسترسیهای شهری نیز وضعیت چندان مناسبی ندارد، اما جمعیتپذیری پدیدهای است که اگر ارزیابینشده اتفاق بیفتد، میتواند آسیبهای اجتماعی به دنبال داشته باشد. آنچه که احمد علوی، اقتصاددان، آن را دور باطل میداند:
«این یک دور باطل است. به این معنا که وقتی جرم و بزهکاری در منطقه جغرافیایی معین زیاد میشود طبیعی است که میان سن بزهکاری پایین میآید و فرضا بهرهکشی از زنان وکودکان افزایش پیدا میکند».
او علاوه بر بزهها و آسیبهای اجتماعی از آثار حاشیهنشینی بر وضعیت اقتصادی کشور هم غافل نمیشود:
«طبیعی است وقتی بخشی از جامعه حاشیهنشین میشود یعنی از چرخه فعالیت اقتصادی خارج میشود این تأثیر منفی خواهد گذاشت. چون نیروی کار از حالت فعال به شکل منفعل در میآید. اگر از نظر جغرافی و اقلیمی هم نگاه کنیم با نبود رشد اقتصادی و اشتغال جامعه دچار عدم توزیع منابع و نابرابری خواهد شد. در ایران الان گفته میشود که ما از ۱۱ تا ۱۳ میلیون نفر حاشیهنشین داریم. که اینها در حاشیه شهرها، آلونکها و کپرها زندگی میکنند. وقتی که این بخش از جامعه نقشی در تولید ندارند چه در زمینه رشد اقتصادی خانوار چه در رشد اقتصادی آن شهرکها و مناطق یا در سطح کلان نقش منفی خواهد داشت».
اما راهکار چیست؟ ناصر کرمی، اقلیمشناس از راههای ممکن برای تغییر وضعیت حاشیهنشینی، نجات حیات روستایی و جلوگیری از مهاجرت بیرویه میگوید:
«شما با توزیع مزیتهای نسبی میتوانید مردم را ثروتمندتر یا فقیرتر کنید. یک مثال خوبش اتفاقاً در شهر تهران این است که قبل از انقلاب شکاف بین شمال و جنوب شهر خیلی شدید و شعار انقلابی ما این بود که روزی خلق از آن سوی توپخانه به این سو سرریز شوند.
اما به تدریج جریانی از ۲۵ تا ۳۰ سال پیش راه افتاد که از شمال شهر تهران پول میگرفت و در جنوب شهر تهران هزینه میکرد. نتیجه این شد که شکاف کمتر شد و مزیتهایی برای زیستن در جنوب شکل گرفت که الان دیگر مسئله در جنوب شهر تهران زندگی کردن ضدارزش نیست، شاید قبلاً ضدارزش تلقی میشد. چون مزیتهای نسبی به آنجا رفت و مثلاً کسانی که یک خانه آنجا داشتند قیمت خانهشان کلی افزایش یافت.
به همین صورت در مقیاس ملی، شما وقتی همه مزیتها را از مزیت اقتصادی تا مزیت فرهنگی تا مزیت نزدیکی به قدرت سیاسی، همه را به شهر میآورید، طبیعی است که افراد خود را به این مزیتها نزدیک میکنند. بر عکس اگر شما مزیتها را به جایی که ترجیح میدهید جمعیتها آنجا باشند منتقل کنید، یعنی روستانشینی مزیتهای آشکار و غیرقابل اغماضی داشته باشد، خب شکل دیگری خواهد شد. اما در ایران اگر حتی در شهرهای بزرگ، شهرهای چند میلیونی و مرکز استان زندگی میکنید، بعضاً برای یک کار اداری باید به تهران بروید.»
حجم عظیم ساخت و ساز در قالب پروژههای مسکن مهر و تجمع انبوه ساختمانها در مقیاسهای بالای ۱۰ هزار تا ۱۰۰ هزار واحد مسکونی، ناگهان بافتهایی را در سراسر جامعه شهری ایران به وجود آورده که با وجود تفاوتها دارای مسائل و مشکلات و آسیبهای مشترکند.
ساختمانهای عظیم ساخته شده اما به انسان توجهی نشده است. این طوری است که در سالهای اخیر گزارشهای متعددی از اسیب های اجتماعی در این فضاهای مسکونی شده، رسیده است. از قتل و اعتیاد و تجاوز گرفته تا خودکشی ساکنان و دانشآموزان در مناطق حاشیهنشین؛ حاشیهنشینی مدرن.