(rm) صدا | (wma) صدا [ 3:47 mins ]
صبح سه شنبه جمعی از ماموران امنیتی به منزل دکتر حسام فیروزی، پزشک معالج دانشجوی زندانی احمد باطبی مراجعه کردند و بعد از تفتیش منزل او، وی را به زندان اوین منتقل ساختند. دکتر فیروزی در نامه سرگشاده ای اخیرا از وضع سلامتی احمد باطبی ابراز نگرانی کرده بود. باطبی، داشجوئی که به خاطر بالا نگه داشتن پیرهن خونین یک تظاهرکننده در عکسی از قیام دانشجوئی 18 تیرماه، ابتدا به اعدام و بعد به حبس طویل المدت محکوم شده بود، مدتی از زندان مرخص شد اما دو ماه پیش به دلیل نامعلومی به زندان انتقال یافت. مهتاب بردبار همسر دکتر حسام فیروزی در مصاحبه با رادیو فردا می گوید هفت مردی که برای بردن شوهر او با دو اتوموبیل به منزل آنها مراجعه کردند به او اجازه ندادند وسائل او را در ساکی قرار دهد و تلاش کردند طوری از منزل بیرون بروند که همسایه ها متوجه اعمال آنها نشوند. دکتر حسام فیروزی، پزشک معالج احمد باطبی، دانشجوی زندانی، روز سهشنبه در تهران در منزل خود دستگیر شد. دکتر فیروزی پیشتر با انتشار نامه سرگشاده نسبت به وضع سلامتی احمد باطبی ابراز نگرانی کرده بود. مهتاب بردبار، همسر دکتر حسام فیروزی در مصاحبه با رادیو فردا میگوید:
مهتاب بردبار (همسر دکتر حسام فیروزی، پزشک معالج احمد باطبی): افراد با لباس شخصی بودند، هفت نفر بودند و با دوتا ماشین بودند و به نوبت میآمدند. چهار نفر به طور ثابت بالا بودند که خانه را تفتیش میکردند و از ما میخواستند که خارج نشویم از منزل، صحبت نکنیم با همدیگر. بعدا به من اجازه نمیدادند وارد اطاقی که آنها تفتیش میکردند بشوم. نمیگذاشتند من کنار همسرم بایستم صحبت کنم با او و در نهایت حدود ساعت 9 و نیم بود که همسر مرا بردند.
مسعود ملک (رادیو فردا): آیا خودشان به شما گفتند که آقای فیروزی را کجا میبرند؟
مهتاب بردبار: نخیر، فقط در حکم چیزی که دیدم این بود که ایشان به بند 209 زندان اوین منتقل میشوند.
م.م.: به شما گفتند که آقای دکتر فیروزی را به چه اتهامی با خود میبرند؟
مهتاب بردبار: نه، چیزی را برای من روشن نکردند. نه صحبتی از اتهام ایشان بود نه از جرم ایشان هیچ اصلا هیچ گفتگوئی بین ما و این افراد صورت نگرفت.
م.م.: حتی نگفتند که چطور میتوانید از وضعیت دکتر فیروزی با خبر بشوید؟ یا اینکه چه موقع میتوانید...
مهتاب بردبار: نخیر هیچ صحبتی اصلا در این رابطه صورت نگرفت حتی من چون توی حکم دیده بودم که میخواهند همسر مرا ببرند، پرسیدم ازشان با این عنوان که آیا وسیله باید برای همسرم ببندم؟ ساک باید برای همسرم ببندم؟ و آن آقائی که سرپرست آن تیم بود گفت بله، ساک ببندید برایشان. آقائی که بعد آمدند بالا، من همینطور که داشتم ساک برای همسرم میبستم، داشتم میگفتم این را هم بگذارم آن را هم بگذارم، که آن آقا گفت مجددا که نه، ما همین الان میخواهیم ببریمش و چون خیلی عجله داریم و اینکه میگوئیم زودتر بریم زودتر بریم برای این است که آنجا چند تا سئوال از او بکنیم و عصر هم بر میگردد. در نهایت من وسایل او را پیچیدم و دیگر خبری از او ندارم و پائین هم که بردند دستش را نبستند و چشمبند نبستند ولی اما خوب، خیلی محتاط از این جهت بودند که همسایهها خبردار نشوند و حتی از من خواستند و گفتند تا پائین بیا که کسی مشکوک نشود. و با دو تا ماشین همسر من را بردند.
م.م.: وضعیت خانه به چه شکل است؟ شما فرزند دارید؟
مهتاب بردبار: بله من یک دختر کوچولو دارم و جالب اینجاست که دختر من کاملا این شرایط را در ک میکرد. دختر من چهار سالش است و کامل این شرایط را درک میکرد با توجه به زمانی که احمد باطبی را گرفته بودند و دختر من احمد را عمو احمد صدا میزد و کاملا این شرایط را درک میکرد که حالا چه جریانی دارد اتفاق میافتد و به محض اینکه این افراد را دید گفت مامان، اینها همانهائی هستند که عمو را بردند؟ من دعوتش کردم ساکت باشد، آرام باشد، و توی بغل گرفتمش و بسیار این دختر نگران و ناراحت بود برای پدرش و الان هم از ظهر که پدرش را بردند این بچه به قدری بیقرار است که من اصلا نمیتوانم کنترلش کنم.
م.م.: اسم دختر شما چه هست؟
مهتاب بردبار: اسم دختر من آوا است.