مجله تایم امسال کسانی که سکوت خود را شکسته و درباره آزار جنسی صحبت کردند بعنوان چهره سال معرفی کرد.
مجله تایم از این رو این افراد را بعنوان چهره سال معرفی کرده که «یک راز آشکار را بیان کردهاند» و به گفته این مجله «همه را وادار کردند که اعمال غیرقابل پذیرش را دیگر تحمل نکنند».
در طی ماههای اخیر هشتگ «میتو» یا «من هم» برای اطلاعرسانی درباره قربانیان آزار جنسی در شبکههای اجتماعی توسط آلیسا میلانو فعال مدنی و بازیگر فعال شد. یک دهه پیش یک فعال حقوقزنان این هشتگ را با هدف آگاهی دادن در مورد خشونت جنسی راهاندازی کرده بود.
برنامه دیدگاههای این هفته درباره آنان است که سکوت نکردند با حضور دو کارشناس: ویکتوریا طهماسبی، استاد مطالعات زنان در دانشگاه تورنتو و حسین قاضیان، جامعهشناس در آمریکا.
سوال اول آقای قاضیان از شماست. این که اصولا چه شد که قبح صحبت در مورد آزار جنسی شکسته شد؟ قبلا می دیدیم که به صورت موردی درباره آزار جنسی صحبت می شد، قربانیان در مورد آزاری که دیده بودند بعضی اوقات صحبت می کردند. اما چه شد که الان به این وسعت و بزرگی در موردش حرف زده می شود و کمپین جهانی راه افتاده؟
من فکر کنم چند عامل یا چند جریان در کار بود که همه این ها روی همدیگر باعث شد این موضوع امروزه وسعت بیشتری بگیرد. اولی اش مسئله تغییرات ارزشی است که در تمام این سال ها انجام شده. به عنوان مثال، ببینید، در آمریکا در دهه شصت [میلادی] ماجرای تبعیض جنسی در محیط کار -و مخالفت با تبعیض جنسی- مطرح شد، اما آزار جنسی در دهه هشتاد مطرح شد. یعنی تغییراتی که از دهه شصت، تحت تاثیر آن انفجارهای ارزشیِ دهه شصت رخ داده بود، کم کم خودش را رساند به جایی که این موضوع هم در دستورکار قرار بگیرد.
بنابراین، تغییرات ارزشی چه در مورد خشونت، چه در مورد حریم شخصی و به طور کلی افزایش فردگرایی خصوصا در جامعه ای مثل ما به نظر من در این زمینه موثر بوده. به علاوه این ارزش ها که عمدتا در جهان غرب تولید شدند، به جهان دیگر هم منتقل شدند. از جمله به جهانی که ما در آن در ایران زندگی می کنیم در این جا قدرت ارتباطات را باید در نظر گرفت. در کنار این ماجرا باید قدرت گیری خود زنان را هم در نظر گرفت. زنان در این دوره قدرت بیشتری پیدا کردند، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردند، جامعه هم مجال بیشتری در اختیار آن ها قرار داد و همه این ها باعث شده که زن ها بتوانند با صدای بلندتری حرف بزنند بنابراین در مورد چیزهایی که تا به حال آزارشان می داده و قدرت صحبت در موردش را نداشتند، حرف بزنند.
چیزی که خیلی به کمک این ماجرا آمد، قدرت رسانه های اجتماعی بود، چون این چیزها ممکن است در رسانه های عمومی مطرح نشود یا کمتر مطرح بشود. قدرت رسانه های اجتماعی کمک کرد که همه بتوانند رسانه ای داشته باشند و یک آدم معمولی هم بتواند در این مورد حرف بزند و تولیدکننده رسانه ای باشد. بنابراین صدایش به جای بلندی برسد. خصوصا که رسانه های عمومی هم ناچارند الان به عنوان یکی از منابع به رسانه های اجتماعی توجه کنند. عامل نهایی که شاید این اواخر، تاثیر خیلی زیادی بر این موضوع داشت، به میان آمدن پای آدم های خیلی مشهور و معتبر بود. مجموعه این عوامل من فکر می کنم چیزهایی است که باعث شده است امروزه ما بیشتر شاهد حرف زدن در این مورد باشیم.
خانم طهماسبی، آقای قاضیان اشاره کردند به نقش رسانه ها و شبکه های اجتماعی و همین طور جامعه. در مورد نقش زنان هم حرف زدند. من می خواهم شما به طور مشخص در مورد این که زنان اصولا در این میانه چه نقشی داشتند برایمان صحبت بکنید. مجله تایم گفته که این افراد، یک راز آشکار را بیان کرده اند البته مردانی هم بین این افراد بوده اند که سکوتشان را شکسته اند ولی خب به قول مجله تایم حرف های در گوشی را به شبکه های اجتماعی رساندند و همه را وادار کردند که اعمال غیر قابل پذیرش را دیگر تحمل نکنیم. این تحمل نکردن و نقش زنان را شما چه طور ارزیابی می کنید؟
اجازه بدهید من یک نکته ی خیلی مهم را در ادامه بحث آقای قاضیان بگویم، که این مسئله تغییر ارزش ها مهم است، قدرت گیری زن ها مهم است، اعتماد به نفسی که جنبش های زنان و جنبش های فمینیستی و تجربه ی زیستی خود زن ها به آن ها داده در شکستن سکوت، مهم است. رسانه های اجتماعی بسیار اهمیت دارند در پخش و فراگیر بودن قضیه. ولی یک مسئله خیلی مهم دیگر که این جا وجود دارد این است که این مسئله قدرتی که از طریق نژاد و به خصوص روی این مسئله است... ببینید این جنبش هشتگ می تو (#Metoo) قبل از این که توسط خانم الیسا میلانو در ماه اکتبر ، پاییز امسال پیشنهاد بشود، سال ها قبل از طریق زنان رنگین پوش آمریکایی پیشنهاد شده بود. ولی متاسفانه به آن صورت کسی به آن توجه نکرده بود.
کما این که خود خانم میلانو البته با کمی تاخیر اعلام کرد که منظورش همین هشتگ قدیمی هست ولی این سفیدپوست بودن زنانی که این هشتگ را راه انداختند و قدرتی که سفیدپوست بودنشان از نظر تاریخی بهشان اعطا کرده، در شکستن این سکوت خیلی مهم بود. چندین عامل هست که به زن ها این قدرت را می دهد که این سکوت را بشکنند. مهمترینش به نظر من، تاریخ جنبش های زنان و جنبش های برابری خواهانه در غرب است و کلا جنبش هایی که به زنان آگاهی جنسیتی داده، در مورد حقوقشان به آنان آگاهی های زیادی داده، و آن چالش روزمره ای که نظام مردسالار در جوامع غربی حتی در سیستم آموزشی این جا می شود. این چالشی که در مورد جداسازی و دوقطبی سازی های جنسیتی در فرهنگ های غربی هست و بودن آزادی ها و این که هزینه شکستن سکوت زن ها پایین آمده. یک زمانی بود که وقتی زن ها سکوتشان را می شکستند به شدت تنبیه می شدند الان نه تنها تنبیه نمی شوند بلکه در بعضی موارد حتی تشویق می شوند و هزینه ای که برایشان ندارد هیچ، ممکن است حتی پاداش هم بگیرند.
خانم طهماسبی، ولی می توانیم بگوییم که در ایران، ممکن است این هزینه بالاتر باشد یعنی ممکن است افراد سرزنش بشوند حتی و تقصیر بر عهده شان بیفتد؟
بله خب برای همین است که متاسفانه ما در ایران زن هایی که مورد آزار جنسی در محیط کار یا در محیط های دیگر هستند، خیلی آمار دقیقی هم نداریم که بدانیم به چه صورت هست و فقط بطور شهودی فکر می کنیم این آمار باید بالای هفتاد، هفتاد و پنج درصد باشد. و این جزو آمارهای سیاه است که بین آن چیزی که به طور واقعی در ایران اتفاق می افتد و آماری که داریم، اصلا رابطه درست و منطقی وجود ندارد. برای همین هزینه شکستن سکوت در ایران بسیار بالاست. ببینید در ایران محدودیت های زیادی برای زن ها هست و آزادی به آن صورت وجود ندارد. قانون حمایتگری وجود ندارد. اصلا عرف پذیرای حقوق زنان نیست و متاسفانه سکوت زن مترادف و هم معناست با خانم بودنش، سنگین و رنگین بودنش و این که مقوله آبروداری به هرحال در ایران خیلی ارزش است.
آقای قاضیان، اصولا این حرکتی که راه افتاده در شکستن سکوت و صحبت در مورد آزار جنسی، بیشتر در کل دنیا و سراسر جهان، چه موجی راه می اندازد و چه پیامدهایی می تواند داشته باشد در جلوگیری از افزایش آزار جنسی؟ آیا اصلا تاثیری می تواند داشته باشد؟
تا آن جایی که این موضوع بتواند به یک گفتار عمومی تبدیل شود و به هر میزانی که این عمومیت و گسترش بیشتر باشد، می تواند چندتا پیامد داشته باشد که آن ها می توانند جلو افزایش آزار جنسی را بگیرند. اولی اش مسئله آگاهی است. بسیاری از افراد، خصوصا مردان در این زمینه آگاهیشان اندک است. یعنی نمی دانند چه رفتارهایی یا چه گفتارهایی یا چه کلامی باعث آزار جنسی می شود و باید در مقوله آزار جنسی رده بندی شود. گاهی اوقات این موضوع می تواند باعث افزایش خودآگاهی بشود. خود زنان هم که اغلب قربانی این آزارهای جنسی هستند، خودشان گاهی اوقات آگاهی ندارند در مورد این که رفتار دیگری نسبت به من، خودش نوعی آزار جنسی است و باید با آن مقابله بشود. بنابراین آن آگاهی و خودآگاهی یک پایه اولیه ای ایجاد می کند و این پایه اولیه نوعی احتیاط و بازدارندگی به بار خواهد آورد در مورد مردانی که دیگر آگاهی دارند از این به بعد، و آن آگاهی ممکن است بازدارنده باشد و پژوهش ها هم نشان داده در اغلب موارد، آموزش توانسته جنبه بازدارنده [داشته] باشد به یک رفتار نسبتا پایدار، لااقل در محیط های کوچک و به هویتی مشخص بدل شود. علاوه بر این، این موضوع می تواند آموزش را هم گسترش بدهد یعنی راه را برای آموزش هم باز می کند. دیگران می پذیرند که آموزش این موضوع اهمیت دارد و بخشی از وقتشان را و نیرو و منابعشان را باید صرف این موضوع بکنند.
به علاوه در سطوح بالاتر ممکن است سیاستگذاری، در سطوح شغلی، آموزشی، فضاهای عمومی منجر بشود که همه این ها روی هم وقتی نگاه بکنیم جنبه های بازدارندگی بیرونی و درونی دارد، چه آن هایی که درون خود آدم ها اتفاق می افتد چه آن هایی که بنا به ترتیبات مناسبات اجتماعی بیرونی باعث می شود که امکان آزار جنسی کاهش پیدا کند.
آقای قاضیان، این آموزش باید به چه شکلی باشد؟ مثلا در ایران این آمورش وجود ندارد، زیاد هم استقبال نمی شود از این که آموزش داده بشود به مردم. چه راه هایی هست برای آموزش به مردم؟
البته من مطمئنم خانم طهماسبی بیشتر می توانند در این مورد صحبت بکنند ولی بخشی از موضوع که من از آن اطلاع دارم را می شود به چند نوع از آموزش تقسیم کرد. یکی آموزش های عمومی است که این آموزش ها از طریق رسانه های عمومی یا از طریق آموزش های رسمی مثل آموزش در مدارس و دانشگاه ها می تواند در اختیار افراد قرار بگیرد. این آموزش از این جهت موثر است که دقیق تر است، قابل کنترل است، و قابل ارزیابی، بنابراین می تواند نشان بدهد که کجاها این آموزش در چه حدی موثر بوده. یک بخش دیگرش هم تبدیل کردن آموزش به ایجاد گفتار های عمومی است.
چون این گفتارها، عملا به گفتار و رفتار آدم هایی که ذیل یک گفتار زندگی می کنند قید می زند. و این قید، خودش عامل بازدارنده ای است که قرار است از این آموزش ها حاصل شود. بنابراین این دو نوع آموزش، آموزش عمومی از طریق رسانه ها و آموزش اختصاصی از طریق آموزش های رسمی به نظر من بسیار می تواند موثر باشد و شاید بشود آموزش ها را دراین دو رده اصلی تقسیم بندی کرد ولی ماهیت کارگاهی این آموزش را نباید فراموش کرد. این آموزش ها چیزی نیستند که فقط خوانده شوند بلکه باید مورد بحث و گفتگو و مقابله قرار بگیرند.
خانم طهماسبی، همین سوال را هم می خواهم از شما بپرسم، که اصولا آموزش چه نقشی می تواند داشته باشد و در ایران چه طور باید آموزش داد؟
مسئله آموزش با مسئله شناخت پدیده، خیلی رابطه تنگاتنگ دارد. ما در مورد چیزی که شناخت درست نداریم و تعریف جامعی از آن نداریم نمی توانیم آموزش بدهیم. بخصوص با پیچیدگی های خاصی که فرهنگ ایرانی دارد. من خیلی مختصر بگویم که اصلا تعریف آزار جنسی چیست: آزار جنسی هر نوع رفتار ناخواسته با ماهیت جنسی است. ولی این جا کلمه ناخواسته اهمیت دارد. یعنی اگر که مثلا آقایی به شما بگوید چه خوشگل هستید و شما رضایت داشته باشید، این آزار جنسی نیست ولی اگر همین حرف به زن دیگری زده شود و آن زن نارضایتی اش را ابراز بکند و آن عمل هنوز ادامه داشته باشد، آن آزار جنسیتی است. بنابراین رضایت در این جا کلمه بسیار کلیدی است و همین به پیچیدگی آزار جنسی اضافه می کند...
الان من یک سوالی بپرسم، در مورد همین مثالی که زدید، اگر ناخواسته باشد آزارجنسی است ولی آن آقا از کجا باید بداند که این مسئله ناخواسته است؟ یعنی چطور باید بداند که ممکن است این خانم از این حرف ناراحت بشود؟
بله کاملا شما درست می گویید. به خصوص در فرهنگی که به زن ها آموزش داده می شود که سکوت کنند و تمایلات قلبی شان را، نارضایتی هایشان را، به کلام نیاورند. یعنی زن ها هم تشویق می شوند که اکت باشند و هم برای ساکت بودنشان مجازات می شوند. درست است. واقعیت این است که [از نظر] آماری، مردها فاعل خشونت هستند ولی لزوما این دلیل نمی شود که هر مردی فاعل خشونت باشد و هر مردی آزاردهنده است. مسئله خیلی ساختاری تر از یک مرد و دو مرد است. بنابراین این که خیلی از آقایان می پرسند که ما از کجا بدانیم سوال بسیار درستی است. به خصوص در فرهنگ ما. ببینید اینجا [در غرب] اگر شما با کسی تماس بدنی داشته باشید، کاملا مشخص است که آزار جنسی است. ولی در بعضی فرهنگ ها مثل فرهنگ ما، این تماس بدنی یک چیز عادی است. آدم ها به بدن هم دست می زنند. بنابراین من کاملا موافقم که این مسئله خیلی پیچیده تر است در فرهنگ ما.
اما وقتی که ما می دانیم در ایران به خصوص در فرهنگ ما تعریفی که از مردانگی هست، و من این را می خواستم تاکید کنم، و این یکی از چیزهایی است که در آموزشی که داده می شود، باید روی آن تفکر انتقادی بشود، تعریف مردانگی است که در فرهنگ ما وجود دارد. ببینید تعریف ما از مردانگی نگاه اُبژه ای داشتن به یک زن است. مرد بودن را مترادف با شکارچی جنسی بودن می دانیم. یعنی مرد، وقتی خیلی مرد است که شکارچی جنسی باشد و بتواند زن های مختلف را شکار بکند. هویت زن را به زیبایی ظاهری اش تقلیل می دهیم و مردانگی را به طور کل با فاعل خشونت بودن بسیار نزدیک می بینیم. این تعریف تا عوض نشود هر چقدر که ما قوانین حمایتی بیاوریم و بازدارنده، آن تغییر بنیادین و اساسی که باید برای تک تک مردها و زن ها اتفاق بیفتد، متاسفانه من فکر می کنم که انجام نخواهد شد.
آقای قاضیان، یک سری از این افرادی که به عنوان آزاردهنده جنسی معرفی شده اند از افراد معروف هستند ولی در مورد افراد غیرمعروف چه طور؟ به ویژه در ایران،می بینیم که خیلی ها ممکن است آزارجنسی دیده باشند ولی چون آن آدمی که آزار جنسی میدهد مثلا از آدم های معروف نیست در موردش صحبتی نمی شود و اصلا یک مقداری کم اهمیت جلوه داده می شود. در این مورد باید چه کار کرد؟
به هرحال می دانیم که وقتی ما در جهانِ رسانه ای شده زندگی می کنیم و یکی از معیارهای ارزش خبری در رسانه ها شهرت است، طبیعی است که وقتی عنصر شهرت در مورد یک اتفاق وجود نداشته باشد، آن موضوع نمی تواند عمومی شود. یعنی مورد علاقه دیگران نیست که مثلا فلانی، خانم فلانی را مورد آزار قرار داده. این، وقتی اهمیت پیدا می کند و همه توجهشان جلب می شود که یا آن واقعه خیلی بزرگ و نادر باشد یا یکی از طرفین موضوعش شهرت باشد. وقتی نیست، طبیعی است که ما انتظار نداریم که در سطح عمومی گسترش پیدا کند.
اما این همه مسئله نیست. موقعی مسئله ایجاد می شود که در ذیل و تحت تاثیر این جهانِ رسانه ای شده، آن واقعه را خودمان هم کم اهمیت قلمداد می کنیم. یعنی فکر می کنیم اگر یک آدم مشهور کاری کرده باشد آن خیلی واقعه مهمی است ولی اگر همکار من در اداره این کار را کرده باشد واقعه مهمی نیست. این ارزیابی ما تحت تاثیر زندگی در جهانِ رسانه ای است که ممکن است عواقب نامناسبی برای یک واقعه ای بیاورد که به اندازه همان واقعه مهم یا به اصطلاح مشهور اهمیت داشته. این که ما تحت تاثیر ساختار جهانِ رسانه ای شده قربانی را باز دوباره به صورت مضاعفی قربانی می کنیم چون برایمان انقدرها مهم نیست که اگر یک آدم مشهور این اتفاق در موردش رخ می داد، برایمان اهمیت داشت. این می تواند یک عامل باشد، همین داوری که دیگران درباره میزان اهمیت موضوع می کنند.
یک داوری ممکن است به خود فرد هم برگردد که آن هم ممکن است با آگاهی از این موقعیت اساسا قادر به اظهار این موضوع نباشد، یا اگر اظهار کند، فکر کند که دیگران واکنش مناسب و به اندازه ای به آن نشان نمی دهند و جدی نمی گیرند... بنابراین یا سکوت می کند، یا باید از آن محل و موقعیت بگریزد و بیرون بیاید، یا در نهایت وقتی هم موضوع را افشا می کند، ممکن است مجازات های بیشتری برای او به بار بیاید، یعنی فکر کنند این آدمی است که نمی شود با او کار کرد، این آدمی است که حرف می زند و دردسر درست می کند و مزاحم است. و این مساله ممکن است به فرصت های کاری و آموزشی او هم لطمه بزند، بسته به موقعیتی که در آن قرار دارد. این است که در این دو سطح مختلف، ما با دو نوع مواجهه روبرو هستیم و این دو نوع مواجهه واقعا نامنصفانه است نسبت به آدم هایی که در موقعیت های متفاوتی قرار گرفته اند.
خانم طهماسبی، من می خواهم که شما برایمان از اهمیت شکستن سکوت بگویید، و بگویید که چرا باید قربانیان سکوت نکنند. دوست دارم فردی که خودش قربانی آزار جنسی بوده، اگر الان صدای ما را می شنود و این برنامه را می شنود، بداند که چه اهمیتی دارد در برابر آزار جنسی سکوت نکند.
کسی که قربانی آزار جنسی می شود به اَشکال مختلفش، به هرحال تجربه ی بسیار دراماتیکی را پشت سر می گذارد. تابوشکنی به خصوص در فرهنگ ایرانی... این که مصلحت اندیشی، رعایت حریم، داشتن وقار و این ها برای یک زن این ها ارزش است، [اما] تابوشکنی متاسفانه ارزشی محسوب نمی شود. هرچه که زن ها بیشتر سکوتشان را بشکنند، کمک می کنند که این ضد ارزش، به ارزش تبدیل بشود. ببینید دوتا جنبه دارد، یکی مسئله شخصی است و یکی اجتماعی است.
از نظر شخصی، شکستن سکوت به فاعلیت زن مسلما کمک می کند. ببینید در حرف زدن، یک تئوری هست به نام speech act، که شما وقتی صحبت می کنید و حرف می زنید، انگار نوعی عمل انجام داده اید. وقتی سکوت را می شکنید و در مورد تجربه تلخ گذشته تان صحبت می کنید، عملا شما دارید به توانمندی خودتان کمک می کنید. از آن هاله تنهایی بیرون می آیید و می بینید که تنها نیستید در این جهان، و کسان دیگری هم هستد که مثل شما تجربه دارند، مثل شما سختی کشیده اند و می توانید به آن ها متصل بشوید می توانید با آن ها تجربیاتتان را رد و بدل بکنید. این از نظر شخصی به زنی که این تجربه را دارد، بسیار کمک می کند احساس تنهایی نکند، احساس قدرت بکند، و احساس عاملیت بکند. در جنبه اجتماعی اش، فرهنگ ما فرهنگ بسیار مصلحت اندیشی است و این یک ارزش است متاسفانه، [در حالی که] این عمل می تواند تابوشکنی را به یک ارزش تبدیل کند. به چالش گرفتن فرهنگ مردسالار را به یک ارزش تبدیل بکند.
به خصوص که در این فرهنگ، این مصلحت اندیشی، جنسیتی هم هست، یعنی برای زنان با سکوت و رعایت حریم و وقار و این ها مترادف می شود. با این که پوشش و رفتار زن می تواند اصلا دلیلی باشد که مورد تجاوز قرار گرفته است! یا این که رفتار خود آن زن باعث شده که این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین هر چه که ما بتوانیم سکوت را بشکنیم، در هر دو جنبه اش می تواند یک اتفاق مثبت برای زنان پیش بیاورد. اما... یک امای خیلی بزرگ این جا هست. من به هیچ وجه، شکستن سکوت را در همه زمینه ها و در همه شرایط تشویق نمی کنم. ببینید [برای]شکستن سکوت باید ساختارهای حمایتی در زیرمجموعه ها وجود داشته باشد، که از آن زن حمایت کند. قانونی باید وجود داشته باشد. خانواده ای باید وجود داشته باشد. سیستم آموزشی باید وجود داشته باشد. خانه های امنی وجود داشته باشد.دولت باید بودجه ای داشته باشد که صرف این قضیه بکند. این که ما تمام مسئولیت را بیندازیم بر عهده تک تک زن ها، که شما سکوتت را بشکن در هر شرایطی، من فکر نمی کنم که کار عاقلانه ای باشد. بنابراین ما فشار بیشتری را [بر آن زن وارد کرده ایم] چون اگر این کار را بکنیم یعنی یک به طور مضاعف ما آن زن را قربانی کرده ایم.
این است که من به عنوان یک آکادمیسین، فکر می کنم که فشار باید بیشتر روی ساختارهای اجتماعی باشد، که آن ها آماده باشند برای پذیرایی و در برگرفتن حمایت از زنانی که سکوتشان را می شکنند.
آقای قاضیان، شما در پایان چقدر موافقید با خانم طهماسبی که در همه موارد نمی شود سکوت را شکست و ممکن است این شکستن سکوت به ضرر قربانی باشد؟
اگر خانم طهماسبی هم این را نمی گفتند، من حتما تاکید می کردم، برای این که به نظرم بسیار مهم است. ما فرد را می فرستیم در جامعه، با انبوهی از ساختارهای تهدید کننده یا حمایت کننده. اگر یک ساختاری تهدید کننده باشد، رفتار ما را مانع می شود ولی اگر حمایت کننده باشند رفتار ما را تشویق می کنند. اگر آن شبکه کالبدی وجود نداشته باشد که از شکستن سکوت حمایت کند، این جا زن یا هر کسی که قربانی آزار جنسی است، دوباره قربانی می شود، به دلیل این که با چیزهای بیشتری روبرو می شود.
زنی که وقتی بر می گردد به خانه می آید، می گوید در خیابان به من متلک گفتند، پدر یا مادرش به او بگویند می خواستی درست لباس بپوشی و مگر صد بار به تو نگفتیم درست لباس بپوش، یا اگر در محیط کار چنین حرفی را بزند دیگران فکر می کنند یک آدم مزاحمی است یا دردسر است و از محیط کار بیرون رانده بشود، این فکر که آدمی که سکوت را شکست از محیط کار بیرون میکنندش و جای دیگر هم به او کار نمی دهند، ممکن است مانع شکستن سکوت قربانی بشود. پس اگر آن ترتیبات حمایتی نباشد، چه قانون، چه فرهنگ خانوادگی، چه فرهنگ عمومی، چه آن گفتارهایی که به همه به عنوان یک عامل اجتماعی قید می زند که رفتارشان و گفتارشان را تنظیم کنند، نباشد، این سکوت شکستن در واقع یک نوع اقدام شورشی فردی می شود که فرد قبلا قربانی شده را به مراتب قربانی می کند و ممکن است در مورد دیگران هم این ترس را ایجاد بکند که شکستن سکوت به سودشان نیست.
بنابراین این جاست که درواقع ترتیبات اجتماعی، اقدامات عمومی نیاز دارد، از قانون گرفته تا سیاستگذاری ها در محیط کار تا حضور شفافیت در محیط های کاری که اجازه ندهد این اتفاقات رخ بدهد و قدرت گیری بیشتر زنان به طور کلی از طریق ترتیبات اجتماعی، همه این ها شاید عاملی باشد که این امکان را بدهد که جامعه به گونه ای با آدم ها رفتار کند که آن ها حرفشان به صورت غیر منصفانه زیرپا گذاشته نشود.
ویکتوریا طهماسبی: من می خواستم در همین رابطه یک مثال خیلی مشخص بزنم. من یک مثال دانشگاه را برای شما بزنم...این جا در دانشگاه ما لایحه داریم بر علیه آزار جنسی استادان به دانشجویان و استادیارها وغیره. یعنی این تشخیص داده شده است که هر جا نابرابری قدرت باشد، ممکن است از آن قدرت سواستفاده بشود. چون به هرحال آزار جنسی رابطه تنگاتنگی با نابرابری قدرت دارد. لایحه ای داریم برای دانشجویانی که این تجربه را می کنند. این لایحه حدود پانزده صفحه است. ما چنین چیزی اصلا در دانشگاه های ایران نداریم! یعنی رابطه استاد و دانشجو مثلا در کشوری با قوانین ایران کاملا دست استاد را باز نگه می دارد که از هر نوع آزار جنسی، هرنوع سواستفاده از دانشجو بکند و هیچ نوع قانونی نیست و هیچ نوع حمایتی نمی شود.