دلیل تغییرات پر شمار فرماندهان ارشد سپاه در ماههای اخیر چیست؟ برای این سؤال هیچگاه در جمهوری اسلامی ایران یک پاسخ رسمی و علنی ارائه نمیشود و پیدا نمیکنید.
در فقدان ارائه یک توضیح رسمی، نگاهی به مبانی رفتاری و تصمیمگیری آیتالله خامنهای و فرماندهان سپاه ممکن است به درک و فهم بهتر این موضوع کمک کند.
۱. اطاعت محض و وفاداری. اطاعت محض و وفاداری تمام فرماندهان ارشد سپاه به رهبر، فرض مسلم شمرده میشود. بنابراین، این تحلیل که فرماندهی که تغییر کرده کمتر از رهبر اطاعت میکرده و اطاعتپذیری فرمانده جدید دلیل نصب اوست، اصولاً در ساختار قدرت جمهوری اسلامی و رابطه رهبر و سپاه بیمعناست. هیچ فرمانده ارشدی در سپاه تاکنون در دوره خدمتش منتقد رهبری آیتالله خامنهای نبوده و نیست. ناف حیات فرماندهان سپاه به رهبر به عنوان فرمانده کل قوا وصل است. بنابراین اطاعتپذیری و درصد و نسبت آن، نمیتواند دلیل محکمی در تفسیر تغییرات و انتصابات در سطوح ارشد سپاه باشد. فرض این است که همه فرماندهان ارشد قبلی و فعلی اطاعت صددرصدی از رهبر و اوامر و منویات او دارند.
۲. تکرار راهبردهای رهبر در سیاست خارجی. تمام فرماندهان ارشد سپاه تکرارکننده راهبردهای رهبر در سیاست خارجی هستند. مهمترین تکرارکنندگان مواضع رهبر در دشمنی با آمریکا، اسرائیل و حتی عربستان و امارات، و انتقاد از اروپا و سطحی از تمجید از روسها و چینیها فرماندهان ارشد سپاه هستند. تکرار و تببین «مواضع دشمنمحور رهبر در سیاست خارجی» بیش از هر بخش دیگری از حاکمیت جمهوری اسلامی در سپاه و بین فرماندهان ارشد آن دیده میشود. فرماندهان ارشد سپاه تقریباً هیچ نظر مستقلی از خود در این زمینه ارائه نمیکنند و کلیدواژههای استفاده شده از طرف رهبر را تکرار میکنند. آنها حتی اگر نظر دیگری داشته باشند، آن را مخفی میکنند چون بیان آن میتواند مساوی با از دست دادن موقعیت آنها در سطوح فرماندهی سپاه باشد.
درست به همین دلیل، فرماندهان ارشد سپاه چنان مواضع رهبر در دشمنی با آمریکا و اسرائیل و عربستان را نعل به نعل تکرار میکنند که گاه تردید میشود که رهبر پیرو آنها در این عقاید دشمن محور در سیاست خارجی است و نه برعکس و این فرماندهان سپاه هستند که در واقع سکاندار و کارگردان سیاست خارجی دشمنمحور جمهوری اسلامی هستند. بنابراین، این فرض نیز که یک فرمانده سپاه کمتر یا بیشتر ضد آمریکا و اسرائیل باشد و این موضوع دلیل اصلی برخی تغییرات و انتصابات باشد، فرض چندان درستی به نظر نمیرسد اگر چه ممکن است برخی فرماندهان برای مقربتر شدن، دیدگاههای ضدآمریکایی و اسرائیلی خود را با غلظت بیشتری بیان و علنی کنند.
۳. طرفداری از سرکوب مخالفان و منتقدان. همه فرماندهان ارشد کنونی سپاه در مواضع علنی خود طرفدار سرکوب منتقدان داخلی و مخالفان نظام در داخل و خارج کشور هستند. شواهد و قرائن و مستندات نشان میدهد سپاه اساس و محور سازمان سرکوب جمهوری اسلامی است. هیچ فرمانده ارشدی را در سپاه نمیتوان یافت که از اعتراضات ضدحکومتی از جمله در سالهای ۷۸، ۸۲، ۸۸، ۹۶ و ۹۷ حمایت کرده باشد. همه فرماندهان ارشد کنونی سپاه تمامی این پنج مورد از اعتراضات ضدحکومتی مردم را با عناوینی مانند شورش، فتنه و توطئه علیه نظام نامگذاری کردهاند. هیچ فرمانده ارشدی در سپاه را نمیتوان یافت که خود را مخالف راهبردهای رهبر در برابر منتقدان و مخالفان نظام نشان دهد. همه فرماندهان ارشد در مواضع علنی خود از سرکوب آنچه که فتنههای داخلی مینامند حمایت کرده و میکنند و فقط ممکن است برخی در دامنه و وسعت آنهایی که باید سرکوب شوند اختلاف نظر داشته باشند.
بنابراین نزدیک بودن یا دور بودن دیدگاه فرماندهان به مواضع رهبر در سیاست داخلی نمیتواند مبنای عمدهای در تغییرات فرماندهان ارشد باشد، چون اصولاً فاصله معناداری بین دیدگاه آنها و رهبر وجود ندارد. آنها همه طرفدار و مجری فرامین رهبردر ضرورت سرکوب منتقدان و مخالفان هستند اگرچه ممکن است در شیوه سرکوب، راهحلهای متنوع و متفاوتی را ترجیح بدهند.
۴. دفاع از حضور سپاه در عرصه فعالیتهای اقتصادی. عمده فرماندهان ارشد سپاه در مواضع اعلانی خود طرفدار حضور سپاه در فعالیتهای اقتصادی هستند. ادبیات آنها نیز مشترک است. در حالی که سپاه از پیمانکاران بزرگ پروژههای اقتصادی و از بزرگترین فعالان بورس و از مهمترین بازیگران عرصه واردات و صادرات است، عمده فرماندهان میگویند این دولت و نظام است که به فعالیت اقتصادی سپاه نیاز دارد و نه سپاه به فعالیت اقتصادی. میگویند در حال «خدمترسانی» هستیم و نه فعالیت اقتصادی، و هیچ فرمانده ارشدی در سپاه به طور علنی مخالف فعالیتهای اقتصادی سپاه نیست که این موضوع در مبنای انتصابات فرماندهان جز در قرارگاه اقتصادی خاتمالانبیا و زیرمجموعههای آن معنا پیدا کند.
۵. نگاه از بالا و عمدتاً انتقادی به دولت. عمده فرماندهان ارشد سپاه نگاهی از بالا به دولت و وزارتخانههای دولتی و وزرا و مسئولان دستگاههای دولتی دارند. نوع ادبیات فرماندهان سپاه به گونهای است که آنچه را موفقیتهای نظام مینامند، مدیون رهبر و سپاه میدانند و خود را در مسیر درست (مسیر رهبر) فرض میکنند و مشکلات و نابسامانیها و کمبودهای کشور را (که کم هم نیست) به دولت و مجلس نسبت میدهند.
در جمهوری اسلامی دستکم طبق گزارشهای رسمی ۱۶ نهاد اطلاعاتی وجود دارد و در کنار آنها انواع و اقسام دفاتر عقیدتی سیاسی، نمایندگیهای ولیفقیه، سازمانها و ادارات اطلاعاتی، واحدهای حفاظت اطلاعات و معاونتهای بازرسی تلاش میکنند هر نوع تلاشی برای براندازی حکومت از درون نیروهای مسلح را مهار کنند.
اگر دولت همسو با سپاه و رهبر باشد، از نگاه بالا از آن حمایت میکنند و فرماندهان را به عنوان وزیر بر دولت تحمیل میکنند و اگر دولت کمترین زاویهای با سپاه و رهبر داشته باشد، نگاه انتقادی از بالا به دولت اوج میگیرد و دولت و دولتمردان در کمترین سطح به مدیریت غیرجهادی و انقلابی و در سطح بالاتر به تحت نفوذ دشمن و بیگانگان بودن، متهم میشوند.
بر پایه چنین درک و نگاه مشترکی در بین فرماندهان ارشد سپاه، ممکن است برخی فرماندهان در برخی مقاطع و در برخی دولتها بر برخی منصبها بنشینند. نوع رابطه فرماندهان ارشد با دولت و دولتمردان نیز میتواند به عنوان تابعی از نگاه رهبر به رئیسجمهور و دولت، در تغییرات سطوح ارشد سپاه مؤثر باشد، بویژه مواقعی که رهبر به طور خاص و ویژه تصمیم بگیرد در حوزهای مشخص به یک دولت خاص توجه کند و یا در کار دولتی دیگر کارشکنی کند.
۶. احساس خطر از قدرت گرفتن یک فرمانده ارشد. یکی از دلایل عزل و نصبها در نیروهای مسلح کشورهای غیردمکراتیک نگرانی از کودتای نظامیان ارشد علیه شخص حاکم است. اگرچه رهبران حکومتهای غیردمکراتیک از جمله جمهوری اسلامی تلاش میکنند با ایجاد انواع و اقسام نهادهای اطلاعاتی و امنیتی موازی، امکان خطر کودتا و براندازی نظامی علیه خود را کمتر کرده و به صفر برسانند، اما در هیچ حکومت غیردمکراتیکی این نگرانی شخص حاکم به صفر نمیرسد. در جمهوری اسلامی دستکم طبق گزارشهای رسمی ۱۶ نهاد اطلاعاتی وجود دارد و در کنار آنها انواع و اقسام دفاتر عقیدتی سیاسی، نمایندگیهای ولیفقیه، سازمانها و ادارات اطلاعاتی، واحدهای حفاظت اطلاعات و معاونتهای بازرسی تلاش میکنند هر نوع تلاشی برای براندازی حکومت از درون نیروهای مسلح را مهار کنند.
اگر چه اصولاً این دیدگاه هم مطرح است که سپاه و فرماندهانش که بخش عمدهای از حکومت و حاکمیت را در اختیار دارند چه ضرورتی دارد که به فکر کودتا باشند. با این حال احساس خطر رهبر از قدرتمند شدن خاص یک فرمانده ارشد در نیروهای مسلح بویژه سپاه میتواند به طور موردی دلیل برکنار کردن او از یک سمت خاص باشد. البته اگر چنین مورد و مصداقی پیدا شود، تغییر به معنای حذف هم خواهد بود.
۷. گردش و چرخش سمتهای ارشد سپاه بین عده محدودی از فرماندهان. تغییرات فرماندهی در سطوح عالی سپاه معمولاً به معنای عزل نیست. نگاهی به فهرست انتصابات فرماندهان ارشد سپاه در دوره رهبری آیتالله خامنهای در ۳۰ سال گذشته نشان میدهد، فرماندهان ارشد سپاه عموماً جابهجا میشوند. تعداد محدودی از فرماندهان که تعداد آنها به حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر میرسد، طی ۳۰ سال گذشته در سمتهای ارشد سپاه از جمله فرماندهی کل، جانشینی فرمانده کل، فرماندهی نیروهای هوایی، دریایی و زمینی و سازمانها یا معاونتها، بسیج، اطلاعات، حفاظت اطلاعات و جانشینها و معاونتهای این واحدها در یک سیکل تقریباً بسته جابهجا شدهاند.
بخش دیگری از این حلقه محدود، سمتهای ارشد در ستاد کل نیروهای مسلح و نیروی انتظامی را به نیابت از سپاه در اختیار دارند. تقریباً عزل به مفهوم حذف یک فرمانده از این دایره و حلقه خاص فرماندهی نادر بوده است.
۸. متناسب بودن با برداشت رهبر از نیازها و آسیبها. فرماندهان سپاه معمولاً متناسب با برداشتهای شخصی رهبر از نوع نیازها و تهدیدات و آسیبپذیریهای جمهوری اسلامی انتخاب میشوند. بسته به اینکه در هر دوره خاص اولویت مد نظر آیتالله خامنهای در سیاست داخلی و خارجی چه باشد (و این انتخابی کاملاً شخصی است) ممکن است فرماندهان خاصی در سپاه برکشیده شده و سمتهای خاصی به آنها واگذار شود.
گاهی نیاز به سرکوب داخلی معترضان، خود را در انتصابها نشان میدهد و گاه نیاز به آماده نشان دادن سپاه در برابر آنچه دشمن خارجی نامیده میشود، باعث میشود یک فرمانده خاص در دروهای خاص ارتقا یابد. مانند انتصاب علیرضا تنگسیری به جانشینی و سپس فرماندهی نیروی دریایی سپاه به دلیل دیدگاههای تند و رادیکال ضدآمریکاییاش. گاهی نیز امنیت داخلی و نگرانیها از گستردهتر شدن اعتراضات ضدحکومتی در اولویت قرار میگیرد و فرماندهان اطلاعاتی و امنیتی در سطوح ارشد پررنگتر میشوند.
۹. گستره نفوذ و قدرت سپاه. سپاه با حمایتهای آیتالله خمینی و سپس حمایتهای بیشتر و ویژه آیتالله خامنهای به اندازهای بزرگ و گسترده شده که تقریباً رد پای آن و فرماندهان ارشدش در تمامی حوزههای حساس و کلیدی جمهوری اسلامی دیده میشود. بعد از اعتراضات گسترده ضدحکومتی سال ۸۸ و نیاز حاکمیت به بهکارگیری بیشتر و گستردهتر سپاه و بسیج برای سرکوب معترضان، حوزه نفوذ سپاه به حدی گسترش یافته که بعد از وقایع ۸۸ یک سؤال رایج در بین ایرانیها این بود که سپاه رهبر را کنترل میکند یا هنوز رهبر بر سپاه کنترل دارد؟
در پاسخ شاید بشود گفت رهبر همچنان از قدرت حقوقی و حقیقی بیشتری برای عزل و نصب فرماندهان برخوردار است و آنها از نظر قانونی چنین اختیار متقابلی در مورد رهبر ندارند ولی واقعیت این است که به دلیل نیازی که رهبر و نظام به سپاه برای سرکوب اعتراضهای ۸۸ و ۹۶ و ۹۷ داشته است، در عمل نفوذ و قدرت کنونی سپاه با سپاه ۱۰ سال قبل قابل مقایسه نیست.
درست به دلیل همین گستردگی و فربه شدن سازمان و ساختار سپاه، حالا شاید نتوان از یک سپاه یکدست و یکپارچه در همه موارد صحبت کرد. سپاه در عین اینکه در کنار رهبر، اساس نظام و محور سازمان سرکوب جمهوری اسلامی است اما در درون خود دربردارنده باندهای متفاوت قدرت، ثروت، رفاقت و رقابت است. در هر دوره زمانی خاص نیز یکی از این گروهها و باندها ممکن است قدرت و نفوذ بیشتری در ساختار فرماندهی سپاه داشته باشد که موضوع نکته دهم و آخرین نکته این نوشتار است.
۱۰. سهم بیشتر تیم فرماندهان اصفهانی در ساختار فرماندهی جدید سپاه. فرماندهان ارشد سپاه اگر چه بنابر نکات پیش گفته در سیاست داخلی و خارجی بر اساس دیدگاهی مشابه و طبق عقیده رهبر عمل میکنند و از او اطاعت و فرمانپذیری محض دارند ولی عزل و نصب فرماندهان در هر دوره زمانی میتواند تابعی از نزدیکی و دوری فردی و رفاقت و یا تجربه همکاری فرماندهان با فرمانده کل سپاه باشد.
به عنوان مثال ساختار فرماندهی سپاه در دهه ۶۰ و نیمه اول دهه ۷۰ به تیم خوزستانیها معروف بود. عمده فرماندهان ارشد در اطراف محسن رضایی خوزستانی بودند. غلامعلی رشید (دستیار ارشد رضایی در طرح و عملیات) از دزفول، علی شمخانی (قائم مقام فرمانده کل و فرمانده نیروی دریایی سپاه) احمد غلامپور (فرمانده قرارگاه کربلا) و علی هاشمی (فرمانده قرارگاه نصرت) از اهواز، محمد فروزنده (فرمانده مهندسی و رئیس ستاد کل سپاه) از خرمشهر، مجید بقایی (فرمانده قرارگاه کربلا) و اسماعیل دقایقی (فرمانده لشکر بدر) از بهبهان بودند.
بعد از پایان دوره فرماندهی ۱۶ ساله محسن رضایی بر سپاه (۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶) و شروع دوره فرماندهی رحیم صفوی بر سپاه در سال ۱۳۷۶، فرماندهان اصفهانی سپاه سمتهای ارشد بیشتری را به خود اختصاص دادند و به تدریج تعداد فرماندهان تیم خوزستانیها کمتر و کمتر شد. انتخاب محمدرضا (علیرضا) زاهدی برای فرماندهی نیروی هوایی و نیروی زمینی (از رهنان اصفهان)، احمد کاظمی برای فرماندهی نیروی هوایی و سپس نیروی زمینی (از نجف آباد)، حسین سلامی برای نیروی هوایی (از گلپایگان)، و برآمدن فرماندهان دیگری چون محمدحسین حجازی و علی فدوی در سطوح ارشد سپاه، محصول همین دوره و شکلگیری تیم فرماندهان اصفهانی در رأس سپاه به جای تیم خوزستانیهاست.
در شرایط کنونی نیز و با آغاز فرماندهی سرلشکر سلامی بر سپاه به نظر میرسد تغییرات در سطوح فرماندهان ارشد سپاه به گونهای است که سهم تیم فرماندهان اصفهانی، سپاه اصفهان و لشکرهای دوگانه این استان یعنی لشکر ۸ نجف و ۱۴ امام حسین در رأس سپاه در حال پررنگتر شدن است. در کنار سرلشکر سلامی به عنوان فرمانده کل و علی فدوی به عنوان جانشین فرمانده کل که هر دو اصفهانی هستند، غلامرضا سلیمانی فرمانده جدید بسیج نیز سالها فرمانده سپاه اصفهان بوده، و محمد پاکپور فرمانده نیروی زمینی نیز سابقه فرماندهی لشکر ۸ نجف را دارد.
به نظر میرسد آیتالله خامنهای نیز تا زمانی که فرماندهان ارشد سپاه در مطیعتر نشان دادن خود از یکدیگر سبقت میگیرند و در پی اجرای نعل به نعل سیاستهای او در حوزه داخلی و خارجی هستند و نهادهای متعدد اطلاعاتی و امنیتی نیز آنها را کنترل و رصد مداوم میکنند، با این سطح از یارگیریها مشکلی ندارد. دلیلی که به نظر میرسد توجیهکننده برخی انتصابات اخیر هم باشد.