«جوکر» ساخته تاد فیلیپس در بخش مسابقه جشنواره ونیز چشمها را خیره کرد و به عنوان یکی از اصلیترین مدعیان اسکار امسال سر برآورد؛ یک فیلم به غایت سیاه و تکاندهنده درباره بیماری روانی که به «جوکر» بدل میشود.
این بار با داستان رویایی بتمن و جوکر روبهرو نیستیم (که از جمله در فیلمهای درخشان تیم برتون روایت شده بود)، بلکه کمی به عقب بازمیگردیم و داستان پیدایش جوکر را میبینیم در حالی که نامی از بتمن نیست و فقط تماشاگران آشنا با این کتاب مصور و فیلمهای مربوط به آن میدانند که بروس وین کودک در این فیلم بعدها به بتمن بدل خواهد شد و اینجا در صحنه ای نزدیک به پایان شاهدیم که در واقع قتل پدر و مادرش در برابر چشم او نه به دست جوکر بلکه به دست یکی از شورشیان با نقاب دلقک صورت میگیرد.
این جا گتهم سیتی -کنایه از نیویورک- به شکل حیرتانگیزی با سیاهی آمیخته است و صحنههای مختلف فیلم، نیویورکی را با ما قسمت میکند که سرشار است از تلخی و تباهی و فقر و در آستانه آنارشیسم و ویرانی که لحظه به لحظه در سراسر فیلم سایه افکنده و در نهایت به وقوع میپیوندد.
روایت سقوط یک شهر- نماد جامعه مدرن سرمایه داری؟- که با سقوط یک فرد پیوند میخورد؛ ویرانگریای که به دلیل اختلاف طبقاتی بالا میگیرد و یک بیمار روانی -که در انتهای فیلم خودش را جوکر مینامد- خودبهخود به نماد و رهبر آن بدل میشود.
فیلم یک جهنم تمام عیار را ترسیم میکند که در آن گریز و گزیری از شر نیست؛ از لحظه اول با شروعی قدرتمند، خشونت جامعهای را میبینیم که در آن رنگ و نور جایی ندارد و راه برای جرم و جنایت باز به نظر میرسد.
رفته رفته با شخصیت اصلی فیلم بیشتر آشنا میشویم؛ با بازی حیرت انگیز خوآکین فونیکس که از حالا مدعی اصلی جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد است. با دنیای درونی پیچیده او همراه میشویم و رفته رفته با جنون او شریک میشویم و علت و عللش را میکاویم تا رفته رفته در جهنمی که خلق میکند شرکت میکنیم و سیزیفوار جور خود را به دوش میکشیم.
هر نما با دقت فراوان طراحی شده و هر عنصر صحنه به طرز حساب شدهای به کار فیلم میآید تا روایتگر یک جنون تمام عیار باشد. با آن که فیلم به شدت درونی است و در واقع یک تریلر روانی است که تقریباً در تمام صحنهها تنها شخصیت اصلیاش را دنبال میکند، با این حال کنایه روشنی است از جامعه بیمار کنار ما که در آن ظهور جوکر- دجال؟- امری گریزناپذیر به نظر میرسد.
این جا اما با فیلمی روبهرو هستیم که ذره ای امید و روشنایی و ایمان به آینده در آن به چشم نمیخورد. در فیلمهای بتمن، در کنار جوکر/دجال، با بتمن/مسیح هم روبهرو هستیم که به فکر نجات بشریت است، اینجا اما شر بر همه چیز غلبه کرده و با نیرویی یک سویه مواجهیم که جهان اطرافش را به نابودی و شرارت میکشد و در انتها تحسین هم میشود و قهرمانانه مورد ستایش قرار میگیرد.
تنها نقطه امید میماند برای تماشاگر خوش بین که با صحنه انتهایی، تمام ماجرای رخ داده را تنها توهمهای یک دیوانه تصور کند که هیچ گاه واقعاً رخ نداده؛ نوعی دلداری برای تماشاگر عام؟
اما جز این، فیلمساز عامدانه از لحظه اول تا انتها میخواهد ما را به درون یک آخرالزمان بینهایت سوق دهد که در آن جز رنج و نیستی نصیبی نیست. فیلم میخواهد با سیاهیاش ما را غرق کند در درون تباهی مطلق، و عجیب این که با قدرت شگفتانگیز فیلمساز موفق هم میشود. «جوکر» زیر پای تماشاگرش را سست میکند.