خاطرات فرمانده سپاه
جواد منصوری فرمانده کل سپاه در سال ۵۸ میگوید ۸ روز قبل از اشغال سفارت به واسطهٔ نماینده آقای خمینی در سپاه در جریان تصمیم «مجموعهای از نیروهای انقلاب» قرار میگیرد:
«نیروهای انقلاب در مقابل رویکرد دولت موقت انتظار داشتند کاری انجام شود اما شورای انقلاب اساساً هیچ انگیزه ای برای این کار نداشت. جریان دیگری هم که رسماً نمی توانست وارد شود؛ نیروهای انقلابی از جمله سپاه پاسداران، کمیته انقلاب، دادگاه های انقلاب و حزب جمهوری اسلامی هم مطیع نظر امام بودند. حضرت امام هم تمایلی به برکناری دولت موقت نشان نمیدادند، حتی اگر قلباً هم اعتقاد داشتند، به زبان نمیآوردند به خاطر آنکه شاید تبعاتش را در نظر می گرفتند.
در هر حال یک مجموعهای از نیروهای انقلاب جمع شدند با آقای موسوی خوئینیها و به این نتیجه رسیدند که مستقلاً دست به تصرف سفارت آمریکا بزنند. اگر این اقدام مورد تأیید امام قرار گرفت، میمانند، اگر مورد تأیید قرار نگرفت، سفارت را تحویل میدهند و بیرون میآیند. شورای فرماندهی سپاه روز پنجم آبان در بیمارستان قلب به عیادت آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه رفت. شخصی آمد و یک صحبت خصوصی با آقای لاهوتی کرد و ما متوجه نشدیم که چه صحبتی شد. آقای لاهوتی به ما گفت شما از اتاق خارج شوید چرا که آقای موسوی خوئینیها میخواهد نکته مهمی را خصوصی بگوید و بعد از رفتن ایشان شما بیایید. از داخل اتاق به راهرو بیمارستان آمدیم. آقای موسوی خوئینیها یک ربع ماند و بیرون آمد.
بعد از ورود مجدد ما آقای لاهوتی برنامه آقای موسویخوئینیها را برای تسخیر سفارت داد و از ما خواست که با آنها همکاری کنیم. حقیقتا ما اصلا فکر هم نمیکردیم که چنین حرکتی بدون هماهنگی و اجازه حضرت امام قرار است انجام پذیرد، چرا که آقای لاهوتی به عنوان نماینده امام خیلی صریح و قاطع همکاری ما را جهت تسخیر سفارت خواستار شدند و ما همگی احساس کردیم که این دستور امام و حتی شورای انقلاب هم در جریان است. به هر حال جلسه شورای فرماندهان سپاه تشکیل شد و در آنجا آقای محسن رضایی که مسئولیت اطلاعات سپاه را برعهده داشت به عنوان رابط سپاه با دانشجویان انتخاب و ظاهراً بیشتر با آقای میردامادی مرتبط شد. به هر حال کار جلو رفت و سپاه به عنوان پشتیبان این کار قرار گرفت تا نیروی حفاظت و اقلام مورد نیاز دانشجویان را تأمین کند...
نیروهای سپاه به داخل سفارت وارد نشدند. ما پاسداران را در اطراف سفارت برای جلوگیری از ورود افراد گذاشتیم تا احیاناً کسی از دیوارهای سفارت بالا نرود و حمله نکند چون مطرح میشود احتمالاً تودهایها یا سازمان مجاهدین خلق بخواهند این کار را انجام دهند تا به نوعی بگویند آنها هم در این قضیه شریک بودند. این موضوع در هفته اول خیلی پررنگ بود... واقعیت قضیه طراحی به عهده خود آن آقایان بود. سپاه فقط کمک در تأمین وسایل مورد نیاز داشت.
بلافاصله از نخستوزیری با من تماس گرفتند. آقای مصطفی چمران که آن زمان معاون نخستوزیر بود، با من تماس گرفت و خیلی تند و تیز و اهانتآمیز ناراحتی آقای بازرگان را انتقال داد و گله از اینکه «چرا این کار را کردید؟ مملکت را دارید بهم می زنید. شما فکر نمیکنید چه میشود؟» من به او گفتم «شما شهربانی و ارتش را در اختیار دارید. دستور دهید که داخل سفارت بروند و دانشجویان را بیرون بریزند». به من گفت «تو که میدانی آنها این کار را نمیکنند». گفتم «تو میگویی آنها این کار را نمیکنند آنوقت من به پاسدارها بگویم که بیرون بیایند؟». گفت ما که میدانیم «شما هم در این کار بودید و هستید.» خلاصه برخورد خیلی تندی کرد. با عصبانیت تلفن ما قطع و تمام شد.
آقای صدر حاج سیدجوادی وزیر دادگستری بلافاصله با آقای لاهوتی تماس گرفت. آقای لاهوتی تلویحاً گفت «این کار را ما کردیم، شما کاری به این موضوع نداشته باشید و به شما ربطی ندارد. برای شما مشکلی پیش نمیآید و از این صحبتها». در واقع قریب به این مضمون که مسئله حل میشود و شما خیلی ناراحت نباشید. ولی آقای سیدجوادی گفت «خیر، حتماً سفارت آمریکا باید از تصرفکنندگان تخلیه شود» و آقای لاهوتی نیز گفت:«باشد، قضیه را حل میکنم.»
ساعت یک و نیم بعداز ظهر روز چهاردهم آبان آقای یزدی به عنوان وزیر خارجه با امام تماس میگیرد و خیلی جدی تبعات منفی تسخیر سفارت را بازگو میکند، مصراً میخواهد، امام دستور دهند، سفارت تخلیه شود و وضعیت به حالت قبل برگردد. حدود ۱۰ دقیقه مانده به ساعت ۲ بعد از ظهر این مکالمه تلفنی با خداحافظی تمام میشود. رأس ساعت ۲ که اخبار شروع میشود، اولین جمله امام این است که «یک عدهای از شیاطین میگویند سفارت را تخلیه کنیم. خیر، نباید تخلیه شود». در واقع امام تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان را تأیید کرد. بعدها در ضمن صحبتهایشان گفتند «مگر نمیبینید مردم چقدر از این حرکت حمایت کردند و چه شوری در مردم ایجاد شد و گویا انقلاب دومی شده است». لذا دولت موقت ساعت ۸ شب همان روز اعلام استعفا میکند.»(منبع اینجا)
حال باید دید «مجموعهای از نیروهای انقلاب» که این تصمیم را گرفتند چه کسانی بودند؟
برنامهریزی دانشجویان اشغالگر سفارت
مجموعه ۴۴۴ روز
ریشههای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران
سیزدهم آبان؛ حمله دانشجویان خشمگین و حمایت آیتالله خمینی
سیزدهم آبان؛ اشغال سفارت و استعفای بازرگان
سیزدهم آبان؛ اشغال سفارت آمریکا، «انقلاب دوم»
اشغال سفارت آمریکا؛ افشای اسناد
سیزدهم آبان؛ انتخاب نام «شیطان بزرگ» و شعار مرگ بر آمریکا
اشغال سفارت آمریکا؛ تاثیر گروگانگیری بر وجهه بینالمللی ایران
اشغال سفارت آمریکا؛ شکست عملیات طبس
اشغال سفارت آمریکا؛ ترکیب مجلس و آغاز جنگ ایران و عراق
تصویب آزادی گروگانها در مجلس و قرارداد الجزایر
در جلسه پنج نفره شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در آبان ۵۸ ابراهیم اصغرزاده (از دانشگاه شریف) و محسن میردامادی (از دانشگاه پلی تکنیک) پیشنهاد اشغال سفارت آمریکا و یک گروگانگیری کوتاه مدت را میدهند. از میان سه نفر دیگر فقط یک نفر به حمایت آنان برمیخیزد: حبیبالله بیطرف (از دانشگاه تهران). محمدعلی سیدنژاد (از دانشگاه تربیت معلم) و محمود احمدینژاد (از دانشگاه علم و صنعت) مخالف این پیشنهاد هستند. این طرح تصویب نمیشود و به همین دلیل سه موافق برای عملی کردن ایده خود با اضافه کردن دو نفر: رحیم باطنی (از دانشگاه ملی) و رضا سیف اللهی (از دانشگاه شریف) دست به تشکیل جمعی به نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» میزنند. برای عملی کردن پیشنهاد در آغاز تشکیل شورایی به نام «شورای بازو» شامل ۱۵ نفر از دانشجویان دانشگاههای تهران در دستور کار قرار میگیرد. افرادی مثل سیدمحمد هاشمی، عباس عبدی، محسن امینزاده، محمد نعیمیپور، محمدرضا خاتمی و... عضو این شورا بودند.
مسئله مهم اما موضع رهبر انقلاب نسبت به این عملیات بود. حل این مشکل با کمک روحانی ۳۸ سالهای به نام سید محمد موسوی خوئینیها میسر میشد. پیشنهاد دانشجویان به موسوی خوئینیها برای مطرح کردن عملیات پیش از انجام آن با مخالفت او روبه رو شد. استدلال او این بود که «در صورت اعلام موضع امام (به عنوان رهبر یک حکومت مطیع قوانین بینالملل) پیش از اشغال هزینههای قانونی فعالیت دانشجویان پیرو او به دامان ایشان نوشته میشود». البته خوئینیها به دانشجویان اطمینان میدهد که امام با این مسئله «موافق» است و قرار بر این میشود که در اولین ساعات اشغال سفارت آمریکا «آیتالله» با امام تماس بگیرد و پس از کسب تکلیف، دانشجویان مطابق دستور امام عمل کنند.... اما ظاهراً بدون هماهنگی و به صورت اتفاقی(؟) رهبر انقلاب در سخنرانی چند روز پیش از روز ۱۳ آبان موعود میگوید: «بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند». دانشجویان این جملات را چراغ سبز تلقی میکنند. بعداً هم همین حمایت اتفاق میافتد.
در ساعات اولیه اشغال موضعگیری رسمی نخستوزیر مهندس بازرگان و تماسهایی از جانب برخی شخصیتها از جمله آقای مهدوی کنی که گفته بود: «آنجا (سفارت آمریکا) غصبی است و نماز ندارد» دانشجویان را منتظر اعلام موضع رهبر نگاه میدارد. موسوی خوئینیها بعداً چنین روایتی را مطرح میکند: «پس از ورود به داخل لانه جاسوسی و آشنایی مختصری از محیط و جریان پیشرفت کار، با دفتر حضرت امام در قم تماس گرفتم و پس از توضیح مختصر اصل طرح و مراحل انجام شده برای حاج احمد آقا، از ایشان خواستم به اطلاع حضرت امام برسانند و به ایشان از قول من عرض کنند که نسبت به برادران و خواهرانی که دست به این کار زدهاند، مطمئن باشند که نیروهای مسلمان، تابع رهبری و مقلد حضرت امام هستند. ولکن اگر نسبت به اصل کار، نظر مخالفی دارند، ما منتظر جواب هستیم». موضع رهبر آن چیزی است که دانشجویان منتظر آن بودند. «پس از چند دقیقه حاج احمد آقا از قم تلفنی اطلاع دادند که حضرت امام فرمودند؛ خوب جایی را گرفتهاید، محکم نگه دارید».بدین ترتیب دولت موقت در اولین روز پس از اشغال سفارت استعفا داد و اینچنین دومین پیروزی و به زعم برخی؛ یکی از مهمترین اهداف دانشجویان پیرو خط امام محقق شد. (اینجا را ببینید)
نظر مخالف فرمانده کمیتههای انقلاب
آقای مهدوی کنی که در زمان اشغال سفارت فرمانده کمیتههای انقلاب اسلامی بود اما در این باره چنین میگوید «دستور شورای انقلاب این بود که ما درگیری ایجاد نکنیم و مانع درگیری شویم. حتی اگر نیروهای حزب اللهی، کمیتههای شهر یا گروههای بسیجی و سپاهی و دیگران بخواهند به اینجاها حمله کنند، ما جلوگیری کنیم. لذا من در کمیته همیشه دستور میدادم که شما باید از این اماکن حفاظت کنید و نگذارید که کسی به این جاها حمله کند که یکی از آنها سفارت آمریکا بود. ما اصلاً در خود سفارت آمریکا کمیته داشتیم... وقتی شنیدیم که به سفارت حمله کردهاند برای ما خیلی غیرمترقبه بود و تعجب کردیم. اجمالاً یادم هست که آقای بهشتی و مهندس بازرگان به من زنگ زدند که آقا شما چرا نشستهاید؟ کجا هستید؟ نیروی انتظامی کجاست؟ کمیتهها کجا هستند؟ دانشجویان به سفارت ریختهاند و آنجا را تصرف کردهاند و آمریکاییها را به گروگان گرفتهاند… من همان موقع به مرحوم احمد آقا زنگ زدم و پرسیدم جریان چیست؟ مرحوم احمد آقا اول خندیدند و پاسخ نمیدادند. من گفتم آخر چه شده؟ شما اطلاع دارید؟ ایشان میخندیدند.(منبع اینجا)
احمد خمینی و تسریع در اعلام استعفای دولت موقت
و بالاخره از قول احمد خمینی نقل شده که:«خبر دادند آقای بازرگان در اعتراض به حركت دانشجویان استعفای خود و كابینه دولت موقت را نوشته ـ و ظاهراً ـ عازم قم میباشد. ساعتی به پخش اخبار سراسری بعدازظهر از رادیو نمانده بود. این اولین بار نبود كه رئیس دولت موقت استعفایِ اعلام نشده میداد. با شناختی كه از برخوردهای ایشان و دولت موقت داشتم، مطمئن بودم كه این اقدام یك حركت تاكتیكی برای گرفتن امتیاز و تحت فشار قرار دادن دانشجویان است. هنوز در شورای انقلاب و بسیاری از اركان مدیریت كشور عناصر سازشكار و غیرمتعهد به راه انقلابی امام وجود داشتند و میدانستم كه اگر فرصت بیابند با توجه به فضای سیاسی آن روزها، جوّسازی را آغاز كرده و زمینه را برای اِعمال فشار فراهم خواهند نمود. با هر وسیلهای مسئول رادیو تلویزیون را ـ كه در محل كارش نبود ـ پیدا كردم و تلفنی به او گفتم كه باید مردم را در جریان بگذارید و خبر استعفا را در اخبار سراسری پخش كنید. بالاخره با وجود مخالفتهای مسئولین دولت موقت، خبر پخش شد.» (منبع اینجا)
هدف اصلی اشغال سفارت چه بود؟
مهندس سحابی بارها از قول آقای بهزاد نبوی نقل میکرد که گفته هدف از اشغال سفارت آمریکا سرنگونی دولت موقت بوده است.
آقای صادق طباطبایی برادر همسر سیداحمد خمینی نیز در مصاحبهای در دو جا به این هدف اشاره میکند: آقای میردامادی یا دیگرانی چون اصغرزاده میگفتند که برای پایین کشیدن دولت موقت این کار را کردیم! یا آقای محسن رضایی در گیلان در سخنرانیای گفت که مدتها قبل از ۱۳ آبان عدهای نزد من آمدند و گفتند که شنیدهایم عوامل آمریکا در سطوح بالای مدیریت دولت رخنه کردهاند و ما برای نجات انقلاب و اینکه آن را از دست دولت دربیاوریم، مجبوریم دولت را به زیر بکشیم. بنابراین در نظر داریم چنین کاری را انجام دهیم! (منبع: اینجا)
با انتشار خبر اشغال سفارت در حالی که روحانیون شورای انقلاب موافقتی با مسئله نداشتهاند اما در فضای بیرونی با موج سواری به سخنرانیهای پرشور در حمایت از اشغال سفارت میپردازند. در یک روند شتابان دانشجویان به یک جناح سیاسی در کشور نزدیک میشوند و در حالی که به قول جواد منصوری «موسوی خوئینیها در سفارت دنبال سند علیه دکتر بهشتی میگشت»؛ اسناد سفارت به صورت گزینشی و هیجانی و با تفسیرهای تحریف شده دستاویز تصفیه حساب سیاسی با دولت موقت و دیگر نیروهای ملی قرار میگیرد. اسناد مربوط به دکتر بهشتی و ملاقاتهایش با مقامات آمریکایی (که تفاوتی با ملاقاتهای نیروهای ملی نداشت) نیز تا سالیان سال مسکوت میماند.
بدین ترتیب «مجموعه نیروهای انقلاب» ظاهراً متشکل از بخشی از دانشجویان انجمنهای اسلامی به علاوه موسوی خوئینیها که مخالف روحانیون حزب جمهوری اسلامی بود، به علاوه سیداحمد خمینی که نقشآفرینی مرموز و پشت صحنهای در خیلی از صحنههای بعد از انقلاب داشته است، بنا به آنچه اینک در ادبیات آقای خامنهای «کور کردن خط سازش و بستن راههای نفوذ» نامیده میشود به «حذف» جریان ملی و معقول که مطالبات اصلی و اولیه انقلاب ضداستبدادی را نمایندگی میکرد، پرداخت و جاده استبداد دینی را هموار نمود.
همه افراد و نیروهای متوهمی که بنا به اختلال بنیادی در گفتمان سیاسیشان با این کارناوال شوم همراه شدند، نیز در«ضیافت حذف» خود شرکت کردند. کارناوالی که هنوز ملت ایران هزینههای آن را در جهان ناعادلانه کنونی به خاطر سادگی و بلاهت بانیان و حامیانش میپردازند.