هدف قرار دادن خودروی حامل قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس، از رهبران حشد الشعبی، بمب خبری بزرگی بود که در جهان منفجر شد. پیامدهای این اتفاق در به هم زدن مناسبات عادی دنیا از کشتن اسامه بنلادن و ابوبکر بغدادی بهمراتب بیشتر است.
دلیل این کار پیامدهای گسترده این اتفاق و نگرانیها از شکلگیری رویارویی نظامی بین ایران و آمریکا و بیثباتتر شدن خاورمیانه است. در ستاندن جان بنلادن و ابوبکر بغدادی دولت و یا نیروی اجتماعی عمدهای وجود نداشت که به انتقامگیری بپردازد و اجماع جهانی در نفرت از آنها وجود داشت.
اما قاسم سلیمانی یکی از فرماندهان ارشد نظامی جمهوری اسلامی ایران، نفر اصلی نظامی آن در منطقه و از حلقه نیروهای رده اول هسته سخت قدرت در عملیاتی نه چندان پیچیده و به راحتی توسط عملیات «آذرخش کبود» پنتاگون کشته شد.
این اتفاق جهان را در بهت فرو برده است، بهخصوص که او حامیان پرشوری در برخی از کشورها دارد. در عرصه سیاسی آمریکا نیز مخالفان این اقدام کم نیستند که البته در منفی بودن نقش قاسم سلیمانی با دولت آمریکا هم نظر هستند.
شوکآور بودن این رویداد فقط در کشته شدن قاسم سلیمانی و همراهانش نیست، بلکه بار دیگر از حفره عمیق اطلاعاتی نظام و نیروهای همسو در عراق پرده برمیدارد که بهراحتی طعمه نیروهای ویژه آمریکا شدند. دولت آمریکا این پیام صریح را صادر کرد که ناامن کردن سفارت و مراکز نظامی و تجاری وابسته به آمریکا در عراق تاوان سنگینی چون جانستانی ساده نیروهای ارشد نظامی و امنیتی نظام در منطقه را در پی دارد.
از لحظهای که ترامپ به صراحت در توئیتر جمهوری اسلامی ایران را تهدید کرد، بعداً مایک اسپر وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که دولت آمریکا وارد سیاست جدیدی در عراق شده و کشتیبان را سیاست دیگری آمده است، قابل پیشبینی بود که برخورد دولت آمریکا سنگین خواهد بود.
اما مقامات جمهوری اسلامی نه تنها این تهدیدات را جدی نگرفتند، بلکه به نحوی عجیب در شرایط ملتهب عراق و با علم به وجود مخالفت بخش مهمی از مردم عراق، قاسم سلیمانی وارد این کشور شد، در حالی که ماههاست در فضای عراق مخالفتهای جدی نسبت به او وجود داشته است. اعتماد به نفس کاذب و ارزیابی اشتباه از خودداری ترامپ در واکنش انتقامگیرانه بعد از سقوط پهپاد آمریکا باعث شد تا سلیمانی آسوده خیال وارد عراق شود.
اکنون بالا گرفتن تنشها بین ایران و آمریکا در سطحی کمسابقه که جنگ نیابتی را به رویارویی نظامی مستقیم ارتقا داده، شرایط را برای پیشبینی اتفاقات بعدی دشوار ساخته است.
الگوی تاریخی رفتار جمهوری اسلامی واکنشهای غیرتعجیلی و نامتقارن را گوشزد میسازد، اما شدت اقدام آمریکا که با مشارکت ادعایی ایران در حمله نیروهای وابسته به حشد الشعبی و کتائب حزبالله به سفارت آمریکا و کشته شدن یک شهروند غیرنظامی آمریکا در حمله به پایگاه نظامی آمریکا در کرکوک نامتناسب است، به میزانی سنگین و تحقیرآمیز است که عدم واکنش سریع را دشوار و پرهزینه میسازد.
البته حکومت در شرایط بسیار ویژه و متفاوتی قرار گرفته است. تاکنون راهبرد جمهوری اسلامی در مواجهه با آمریکا چه در زمان رهبری آیتالله خمینی و چه آقای خامنهای پرهیز از رویارویی مستقیم نظامی با آمریکا بوده است. اما اکنون در وضعیت پیشآمده، تداوم این سیاست با موانع بزرگی روبهروست.
از سوی دیگر با توجه به حضور فردی با ویژگیهای غیرمتعارف دونالد ترامپ در کاخ سفید رفتارهای تهاجمی دولت آمریکا نیز میتواند غیرمنتظره و نامحدود باشد. از این رو شرایط خیلی پیچیده است.
دولت آمریکا پیام صریحی صادر کرده که ناامنسازی سفارت و مراکز اقتصادی و نظامی آمریکا در عراق را تحمل نمیکند و حاضر است در شدیدترین سطح مقابله کند.
البته واکنش تلافیجویانه از سوی جمهوری اسلامی در وهله نخست نیازمند تحلیل جامع از چگونگی این اتفاق و بخصوص نحوه لو رفتن زمان و شکل حضور قاسم سلیمانی در فرودگاه بینالمللی بغداد است. بار دیگر حفره بزرگ اطلاعاتی نظام در این ماجرا روشن شد که به شدت نسبت به تحرکات دستگاه های اطلاعاتی غرب و اسرائیل آسیبپذیر است.
مجموعه این عوامل باعث میشود که گمانهزنی درباره آینده دشوار باشد. همانقدر که سخت است باور کرد رویکرد تاریخی جمهوری اسلامی در واکنش غیرتعجیلی و نامتقارن در کوتاهمدت دستخوش تغییر شود، به همان میزان هم دشوار است که تصور کرد جمهوری اسلامی در این ماجرا سکوت پیشه کند و به تهییج احساسات و قهرمانسازی از قاسم سلیمانی اکتفا کند.
تهدید خامنهای به انتقام سخت و اعلام سه روز عزای عمومی این احتمال را قوت میبخشد که نظام واکنش تلافیجویانه خواهد داشت اما دامنه آن معلوم نیست. بخصوص که در پیام خامنهای بیشتر سمتدهی به سمت پیشرفت آینده نیروهای موسوم به «جبهه مقاومت» در درازمدت را بازتاب داد. از سوی دیگر جریان موازنه قوا نشان میدهد در رویارویی متعارف نظامی جمهوری اسلامی آسیبپذیر است.
یک متغیر معادله نیز دولت و جامعه عراق هستند. واکنشها به کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهندس مهدی جلوه و برآمدی از فضای دو قطبی نه در عراق بلکه در کل منطقه خاورمیانه است که عدهای به شادی و طرفداری پرداختند و در سوی دیگر جمعی نیز به شدت خشمگین بوده و ناراحت هستند و از چنین فضایی احساس خطر هم میکنند.
دولت عراق که حاکمیت ملیاش از سوی دولت آمریکا نقض شده نیز عنصری تأثیرگذار است اما ناتوانی این دولت در حفاظت از سفارت آمریکا در برابر تهاجم نیروهای وابسته به حشد الشعبی باعث شده تا دولت آمریکا خود را محق بداند که به عملیات پیشگیرانه برای حفاظت از جان اتباع خود در عراق و منافع راهبردیاش دست بزند.
وابستگیهای امنیتی، اقتصادی و نظامی عراق به آمریکا هم اجازه نمیدهد تا در این رویارویی جانب جمهوری اسلامی ایران را بگیرد بخصوص که مخالفان این حکومت در جامعه عراق زیاد هستند. البته در عین حال دولت عراق دچار گرفتاری جنگ مستقیم ایران و آمریکا در عراق شد که باعث تضعیف بیشتر آن میشود و علی رغم تلاش نتوانست جلوی این اتفاق را بگیرد.
متغیر مهم دیگر واکنش جامعه ایران است. اگر در فضای عمومی ایران، اکثریت جامعه به همراهی با حکومت و مخالفت با کشته شدن قاسم سلیمانی نپردازند، آنگاه خلأ قدرت نرم واکنش تلافیجویانه جمهوری اسلامی را با تنگنا روبهرو میکند.
اقتصاد دیگر پاشنه آشیل و تنگنای جمهوری اسلامی است. مقامات ارشد سیاسی و نظامی حکومت میدانند که هر گونه واکنشی عکسالعمل متقابل را به همراه داشته و به زنجیره از عملیاتهای متقابل منجر میشود. اقتصاد به شدت بحران زده ایران تاب تحمل فشار بیشتر را ندارد. تجربه تحریمهای یکجانبه آمریکا هم نشان داد که پیامد آن در جامعه افزایش اعتراضات مردمی است و اقشار اجتماعی به خصوص محرومان حاضر نشدند در کنار حکومت قرار گرفته و شرایط ریاضتی را برای اهداف مقاومتی ادعایی حکومت تحمل کنند. در شرایط کنونی نیز تابآوری مردم در برابر تشدید سختیهای اقتصادی معلوم نیست و حتی ممکن است اعتراضات گسترش پیدا کند.
آسیبپذیری نظام در داخل و بخصوص خندق خونی که بین مردم و حکومت کشیده شده است، دیگر چالشی است که منطقی نیست در محاسبات نظام نادیده گرفته شود. مگر آنکه در تداوم خطای محاسبات اخیر در سیاستهای داخلی و منطقهای و بخصوص تشدید سطح تنش با آمریکا در عراق، نظام تصمیم به واکنش احساسی بگیرد که پیامدهای آن پرمخاطره خواهد بود.
وجاهت حقوقی دیگر وجه چالشی این رویداد است. از نقطه نظر حقوق بینالمللی کشتن یکی از مقامات ارشد نظامی حکومت ایران که در سطح جهانی مشروع شناخته میشود، مجازاتی فراقضایی و فاقد وجاهت قانونی است.
از منظر نظامی و راهبردی نیز اقدام آمریکا در کشتن بیش از ۲۵ نفر از اعضای کتائب حزبالله و ستاندن جان یکی از بانفوذترین مقامات جمهوری اسلامی در واکنش به کشته شدن یک شهروند غیرنظامی آمریکا عملی نامتناسب است.
اما مقامهای آمریکایی پرونده مفصلی برای قاسم سلیمانی دارند که به صورت مستقیم و غیرمستقیم در کشتار نظامیان آمریکایی نقش داشته است. از سوی دیگر آنها کل سپاه پاسداران ایران را در فهرست تروریستی قرار دادهاند که از دید نظام سیاسی آمریکا هدف قرار دادن هر عضوی از این نهاد مشروع تلقی میشود. این مسئله باعث پیچیدگی در داوری پیرامون وجه حقوقی این اتفاق میشود.
یک عامل مهم در این داوری روشن شدن نقش احتمالی جمهوری اسلامی و شخص قاسم سلیمانی در حمله به پایگاه نظامی آمریکا در کرکوک و تخریب بخشی از سفارت آمریکا در عراق است.
برخی شواهد مؤید این نقشآفرینی است اما هنوز قطعیتی وجود ندارد. اگر واقعاً اتهامات دولت آمریکا به قاسم سلیمانی درست باشد، آن گاه شروع برخورد خصمانه از سوی جمهوری اسلامی ایران بوده است، در غیر این صورت اقدام دولت آمریکا خصمانه بوده و عملاً به معنای اعلان جنگ است.
بعد از این اتفاق جریانساز، پیامدهای امنیتی آن مستقل از موجه یا ناموجه بودن آن است. معلوم نیست تصمیم دولت آمریکا در اتخاذ عملیاتی شبهتروریستی به بهتر شدن شرایط امنیتی در عراق منجر شود و حتی ممکن است تهدیدها علیه نظامیان آمریکا در منطقه گسترش یابد. اما در عین حال این امکان نیز وجود دارد که موقعیت جمهوری اسلامی تضعیف شود و در موقعیت دفاعی قرار بگیرد.
تند شدن برخورد دولت آمریکا به موازات گسترش اعتراضات مردمی و اجتماعی در منطقه علیه گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ممکن است نقطه آغاز معکوس شدن فرایند رشد نفوذ منطقهای حکومت و بازگشت آن به داخل مرزهایش شود.
فعلاً شرایط بهشدت مبهم و ناروشن است و باید صبر کرد و دید خاورمیانۀ ملتهب به سمت دور جدیدی از تنشها و درگیریهای نظامی پیش خواهد رفت، یا نزدیک شدن تقابل ایران و آمریکا به نقطه جوش و واقعی شدن ارزیابیها از موازنه قوا نتیجه معکوس خواهد داشت و اوضاع را به سمت تنشزدایی ناگزیر سوق خواهد داد.