حسین شیخالاسلام، معاون پیشین وزارت خارجه ایران، روز پنجشنبه بر اثر ابتلا به ویروس کرونا درگذشت. او که یکی از عوامل اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال ۵۸ و گروگانگیری کارکنان آن بود، یکی از اضلاع پنجگانه گروهی از مقامهای ایرانی بود که در دهه ۱۹۸۰ حزبالله لبنان را تأسیس کردند.
این گروه به حزبالله کمک کردند تا پا بگیرد و رشد کند تا جایی که حالا مهمترین گره نیابتی ایران در خاورمیانه است. گروهی که از نگاه ایران از محورهای جبهه مقاومت اسلامی است و از نظر آمریکا و شمار دیگری از کشورها یک گروه تروریستی خطرناک به شمار میرود.
این پنج تن که در واقع پدرخواندههای مؤسس حزبالله بودند، عبارتند از؛ حسین شیخالاسلام معاون سیاسی وزیر خارجه، علیاکبر محتشمیپور روحانی بسیار نزدیک به آیتالله خمینی، و سه فرمانده جوان سپاه پاسداران یعنی حسین دهقان، احمد وحیدی و فریدون وردینژاد.
حسین شیخ الاسلام؛ مسئول سیاست خاورمیانهای ایران در دهه ۱۹۸۰
حزبالله لبنان در اوائل دهه ۱۹۸۰ هنگامی تأسیس شد که حسین شیخالاسلام مسئول سیاست خاورمیانهای ایران بود. رشد و نمو حزبالله به عنوان یک گروه نوپای سیاسی-نظامی در دهه ۱۹۸۰ و تثبیت آن به عنوان یک بازیگر جدی در عرصه تحولات لبنان و خاورمیانه در دهه ۱۹۹۰، در دوره معاونت حسین شیخالاسلام در وزارت خارجه رخ داد.
او ۱۶ سال و برای دو دهه (۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶) معاون سیاسی وزارت خارجه، یعنی مهمترین مقام وزارت خارجه پس از وزیر بود. درست در دورهای که علیاکبر ولایتی وزیر خارجه ایران بود.
در واقع حسین شیخالاسلام در این دوره مسئول ارشد سیاست خاورمیانهای ایران در وزارت خارجه بود. هیچ دیپلمات ارشدی در جمهوری اسلامی به اندازه او سابقه فعالیت در حوزه خاورمیانه را ندارد.
حتی هنگامی که محمد خاتمی رئیسجمهور اصلاحطلب در سال ۱۳۷۶ به قدرت رسید و همزمان ولایتی وزارت خارجه و شیخالاسلام معاونت او را از دست دادند، شیخالاسلام برای شش سال دیگر به عنوان سفیر ایران در سوریه در کانون تحولات مرتبط با سیاست خاورمیانهای ایران و ادامه کمک به حزبالله قرار داشت.
دلیل آن هم واضح بود؛ شیخالاسلام هنوز دیپلمات مورد حمایت رهبرجمهوری اسلامی در خاورمیانه بود و تمام مقامات ارشد جمهوی اسلامی نیز در حمایت از حزبالله و تقویت بیشتر آن هم نظر بودند. در این زمینه فرقی بین اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور قبلی (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶) و محمد خاتمی، رئیسجمهور بعدی (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰) و بین رئیسجمهور، رهبر، سپاه، وزارت اطلاعات، و وزارت خارجه وجود نداشت.
با چنین نفوذی حسین شیخالاسلام تا سال ۱۳۷۶ در هدایت سیاست حمایتی ایران از حزبالله نقش جدی داشت و حتی از این زمان به بعد نیز همواره یکی از مشاوران جدی -اگر چه غیررسمی- آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی و قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بود. البته سلیمانی که از سال ۱۳۷۶ تا پایان عمرش در دی ماه ۱۳۹۸، فرمانده اصلی سیاست خاورمیانهای ایران بود، بر افرادی چون شیخالاسلام سایه انداخته بود و بیشتر از دیپلماتها، تمایل داشت فرماندهان سپاه را در کنار خود به کار بگیرد.
علیاکبر محتشمیپور؛ مشهورترین پدرخوانده حزبالله
در محافل خبری و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، اگر قرار باشد فقط از یک نفر به عنوان پدرخوانده حزبالله لبنان نام برده شود، بسیاری به علیاکبر محتشمیپور اشاره میکنند. سفیر ایران در دمشق (۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴) و یکی از نزدیکترین روحانیان جوان نزدیک به آیتالله خمینی.
انقلاب ۱۳۵۷ که پیروز شد، علیاکبر محتشمیپور ۳۲ ساله بود. او که از شاگردان و حواریون آیتالله خمینی در دوران تبعید او در نجف و سپس پاریس بود، با به قدرت رسیدن آیتالله خمینی به عضو پر نفوذ و پرتحرکی از حلقه روحانیون اطراف او در جماران تبدیل شد. حلقهای که بعدها به جناح چپ اسلامی جمهوری اسلامی و بعدتر به مجمع روحانیون مبارز معروف شدند.
محتشمی پور که به شدت مورد علاقه شخصی آیتالله خمینی بود، پس از مدتی عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما، به عنوان سفیر ایران در دمشق معرفی شد. انتصابی که آشکارا مشخص بود که به جای ساختمان وزارت خارجه در جماران تصویب شده است.
محتشمیپور در دورهای سفیر ایران در سوریه شد که دمشق برای جمهوری اسلامی از دو نظر اهمیت داشت.
نخست آنکه حکومت حافظ اسد در آن دوران تنها متحد جدی جمهوری اسلامی در جهان عرب بود و ایران به این متحد برای مقابله با صدام حسین و متحدانش در جهان عرب طی جنگ ایران و عراق نیاز فوری و حیاتی داشت.
دوم آنکه محتشمیپور همانند مرادش آیتالله خمینی به شدت ضد اسرائیلی بود و از همان روزی که به دمشق رسید، سفارت ایران را به محل ملاقات و دیدارهای گروههای تندروی فلسطینی منتقد یاسر عرفات، رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطین، تبدیل کرد. رهبرانی مانند احمد جبرئیل و جرج حبش و سرهنگ ابوموسی که همه در حوزه نظامی فعال بودند و از نگاه خودشان و ایران مقاومت علیه اسرائیل را فعال نگه داشته بودند و از نگاه آمریکا و اسرائیل رهبران گروههای تروریستی بودند که سفارات ایران در دمشق حامی، مأمن و پناهگاه آنها شده بود.
اما کار مهمتر محتشمیپور برای جمهوری اسلامی، تأسیس حزبالله بود. او شماری از روحانیون جوان شیعه لبنانی را که عمدتاً درسخوانده مدارس مذهبی نجف، شاگرد محمدباقر صدر و طرفدار اسلام سیاسی شیعی از نوع جمهوری اسلامی بودند، به سفارت ایران در دمشق دعوت کرد و تأسیس گروه حزبالله لبنان را با آنها کلید زد.
محتشمیپور با آنکه سفیر بود ولی در عمل نقشی فراتر از یک سفیر بازی میکرد. حسین شیخالاسلام به عنوان معاون وزارت خارجه در سلسله مراتب این وزارتخانه بالاتر از محتشمیپور قرار داشت، ولی محتشمیپور همزمان با وصل بودن به وزارت خارجه، از یک سو به دفتر آیتالله خمینی و شخص او در جماران یعنی کانون اصلی قدرت متصل بود و از سوی دیگر روابط گسترده و نزدیکی با فرماندهان پر نفوذ سپاه پاسداران داشت که اندک اندک پایشان به لبنان باز شده بود.
مهمترین فرمانده آن روزهای سپاه در لبنان، کسی نبود جز حسین دهقان فرمانده وقت سپاه تهران که بعدها در جمهوری اسلامی مدارج قدرت را طی کرد و به فرماندهی نیروی هوایی (۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰) و سپس معاونت رئیسجمهور و رئیس بنیاد شهید (۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸) و وزارت دفاع (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶) رسید.
حسین دهقان؛ اولین فرمانده نظامی حزبالله
در خرداد ۱۳۶۱ اولین گروهی از پاسداران ایرانی که پا به لبنان گذاشتند، احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسولالله تهران و نیروهایش بودند. به دستور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه و با اطلاع شورای عالی دفاع به لبنان رفته بودند تا به گفته خودشان با نیروهای اسرائیلی که در جنگ ۱۹۸۲ تا بیروت پیشروی کرده بودند مستقیم بجنگند.
با وجود آنکه آیتالله خمینی با این اعزام نیرو مخالفت کرد و با تکیه بر شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» دستور بازگشت پاسداران را برای جنگیدن با عراق صادر کرد، ولی به سپاه مجوز داد تا با اعزام مربیهای نظامی به آموزش شیعیان لبنانی طرفدار جمهوری اسلامی بپردازد.
اولین فرمانده ارشد این مربیان حسین دهقان بود. او با کمک سوریه یک پادگان را در اختیار گرفت و در کنار تأسیس شاخه نظامی حزبالله برای جنگ با اسرائیل، بر ایجاد شورای رهبری این گروه نیز نظارت مستقیم کرد. حسین دهقان در یک برنامه تلویزیون ایران گفته که اساسنامه حزبالله زیر نظر او تدوین شده و حتی او بر نشست رهبران جوان حزبالله نظارت کرده تا کادر رهبری خود را انتخاب کنند.
حسین دهقان میگوید حتی در ابتدا فرماندهان بخشهای مختلف حزبالله پاسداران ایرانی بودند که معاونهای لبنانی داشتند ولی به تدریج فرماندهی به خود اعضای حزبالله واگذار شد. او همچنین میگوید که حسن نصرالله، رهبر کنونی حزبالله، از جمله افرادی بوده که در آن دوره زیر نظر او آموزشهای نظامی دیده و تیم فرماندهان ایرانی یک نشریه و سپس تلویزیون نیز برای حزبالله راهاندازی کردهاند.
یکی از مهمترین فعالیتهای منتسب به تشکیلات حزبالله در این دوران انفجار مقر تفنگداران آمریکا در بیروت در پاییز ۱۹۸۳ بود که در جریان آن ۲۴۱ نظامی آمریکایی، ۵۸ نظامی فرانسوی و شش غیرنظامی جان باختند. یک دادگاه آمریکایی بعدها حزبالله را با حمایت ایران مسئول این حمله اعلام کرد.
اگر چه ایران رسماً این موضوع را نپذیرفت، ولی فرماندهان سپاه معمولاً از این واقعه به عنوان یک دستاورد متحدان خود در لبنان یاد میکنند. حسین دهقان کمی بعد تشکیلات سپاه پاسداران در لبنان را که وسعت یافته و به سپاه لبنان مشهور شده بود، به دو فرمانده دیگر سپرد و خود به ایران بازگشت.
تیم احمد وحیدی و فریدون وردینژاد: واگذاری پرونده لبنان به اطلاعات سپاه
دومین تیمی که از سپاه پاسداران در لبنان فعال شد و برای سالها کنترل فعالیتهای جمهوری اسلامی بویژه سپاه پاسداران در لبنان را برعهده داشت، تیم اطلاعات سپاه به فرماندهی احمد وحیدی و فریدون وردینژاد بود.
احمد وحیدی که از سال ۱۳۶۳ به معاونت اطلاعات سپاه برگزیده شده بود کنترل پرونده لبنان را نیز برعهده داشت اگر چه در عمل این فریدون وردینژاد بود که به نیابت از او سپاه لبنان را اداره میکرد.
در دوره فرماندهی تیم وحیدی-وردینژاد که در عمل حدود ۱۳ سال طول کشید (۱۳۶۳ تا ۱۳۷۶) حزبالله لبنان در اواخر دهه ۱۹۸۰ با حمایت ایران موفق شد گروه امل را در زنجیرهای از نبردهای خیابانی که به جنگ اردوگاهها معروف شد از جایگاه مهمترین گروه سیاسی-نظامی شیعی در لبنان به زیر بکشد و خود به مهمترین گروه تبدیل شود.
سوریه نیز که با ضعف گروه امل و قدرتمندتر شدن حزبالله روبهرو شده بود، سرانجام به این تغییر تن داد و ضمن ادامه روابط با امل به سرمایهگذاری راهبردی بر روابط با حزبالله به عنوان مهمترین گروه ضد اسرائیلی لبنان پرداخت.
در این دوره یکی از سفیران ایران در دمشق محمدحسن اختری بود که ۱۲سال سفیر بود (۱۳۶۵ تا ۱۳۷۷) و از او نیز گاه به عنوان پدرخوانده دیگر حزبالله یاد میشود، اگر چه او عضو تیم ایرانی مؤسس حزبالله نیست.
اختری که در این دوره مورد توجه آیتالله خامنهای رهبر جدید بود، و نقش خزانه پرداخت کمکهای مالی گسترده جمهوری اسلامی به شبهنظامیان طرفدار ایران را بازی میکرد، در کنار سپاه پاسداران به حمایت تمامعیار از حزبالله و گروههای فلسطینی متحد تهران از جمله جهاد اسلامی و گروه تازه تأسیستر حماس پرداخت.
گفته میشود گروههای مختلف لبنانی و فلسطینی در این دوره با ارائه فهرستهای مبالغهآمیز از تعداد نیروهایشان هر کدام تلاش میکردند تا از محمدحسن اختری به عنوان نماینده ایران در دمشق پول و امکانات بیشتری دریافت کنند.
در این دوره، احمد وحیدی در اواخر دهه ۱۳۶۰ و همزمان با آغاز دوران رهبری آیتالله خامنهای، به فرماندهی نیروی قدس، شاخه برونمرزی سپاه پاسداران منصوب شد و حزبالله لبنان و سایر گروههای نیابتی به شکل یکپارچه به حوزه فرماندهی جدید او اضافه شدند. احمد وحیدی همچنین همراه با حسین دهقان و فریدون وردینژاد و شماری دیگری از فرماندهان سپاه در مهر ۱۳۶۸ از رهبر جدید جمهوری اسلامی درجه سرتیپی دریافت کردند.
۱۳۷۶؛ تحویل حزبالله و همه گروههای نیابتی به قاسم سلیمانی
از سال ۱۳۷۶ هنگامی که آیتالله خامنهای تصمیم گرفت سرتیپ قاسم سلیمانی را به فرماندهی نیروی قدس منصوب کند، روابط ویژه قاسم سلیمانی و رهبران حزبالله بویژه حسن نصرالله شروع شد که از آن میتوان به بالاترین سطح روابط ایران و حزبالله در طول چهار دهه روابط دو طرف نام برد.
در این دوره رفیق حریری، مهمترین سیاستمدار رقیب حزبالله در یک بمبگذاری کشته شد و انگشت اتهام به سوی حزبالله دراز شد. حزبالله همچنین علاوه بر چندین جنگ و درگیری با اسرائیل از جمله جنگ ۲۰۰۶، با استفاده از اسلحه، مخالفان خود در صحنه سیاسی لبنان را مرعوب کرد و به تدریج به عضویت دولت و سپس از طریق انتخابات به عضو پرنفوذ پارلمان تبدیل شد.
در دوره فرماندهی قاسم سلیمانی نه تنها حزبالله به سلاحهای جدید از جمله انواع موشکها مجهز شد، بلکه با حمایت مالی گستردهتر جمهوری اسلامی روبهرو شد؛ به نحوی که در سال ۲۰۱۶ حسن نصرالله اعلام کرد تمام هزینهها و بودجه حزبالله از ایران میآید.
حزبالله همچنین در جنگ داخلی سوریه (۲۰۱۱ تاکنون) در کنار ایران و سایر شبهنظامیان وابسته به ایران در خاورمیانه برای بقای حکومت بشار اسد وارد نبرد شد. جنگی که در جریان آن صدها هزار غیرنظامی کشته شدند و میلیونها نفر آواره شدند.
جمهوری اسلامی چنین پدیدهای را جبهه مقاومت اسلامی مینامد، اما آمریکا و شماری دیگر از کشورها، حزبالله و شمار دیگری از گروههای نیابتی ایران را سازمانهای تروریستی میدانند که در سراسر خاورمیانه به فعالیتهای تروریستی مشغول هستند.
در این معادله، طی سالهای اخیر با کشته شدن عماد مغنیه فرمانده شاخه نظامی حزبالله در دمشق در سال ۱۳۸۶، و کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس، معاون فرمانده حشد الشعبی عراق، در سال ۱۳۹۸ ضربههای جدی به کادر فرماندهی گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در خاورمیانه وارد شده است. با این وجود به نظر نمیرسد مرگ حسین شیخالاسلام که مدتها بود دیگر به عنوان یک مشاور غیررسمی در کنار نیروی قدس و قاسم سلیمانی فعالیت میکرد، تأثیر چندانی بر رابطه راهبردی جمهوری اسلامی و حزبالله داشته باشد.
از بین پدرخواندههای دیگر حزبالله نیز علیاکبر محتشمیپور حالا یک روحانی منزوی و نه چندان مورد توجه رهبر جمهوری اسلامی است. فریدون وردینژاد نیز پس از دورهای ریاست بر خبرگزاری جمهوری اسلامی (۱۳۷۱ تا ۱۳۸۰) و سفارت ایران در پکن (۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴) حالا از جمله مشاوران رسانهای حسن روحانی است و انتظار میرود با پایان یافتن عمر دولت حسن روحانی در دو سال دیگر، نفوذ او در ساختار قدرت کمتر از حالا شود.
وضعیت دو عضو دیگر تیم پدرخواندهای حزبالله متفاوت است؛ احمد وحیدی که در دولت دوم محمود احمدینژاد (۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲) وزیر دفاع بود، اکنون به عنوان رئیس دانشگاه عالی دفاع ملی و فراتر از آن به عنوان یک فرمانده به شدت وفادار به آیتالله خامنهای مورد توجه کانون قدرت است. حسین دهقان نیز به عنوان مشاور صنایع تسلیحاتی رهبر هنوز در دایره نزدیکان او قرار دارد، بویژه آنکه از فرماندهانی است که به ابراز مواضع تند ضدآمریکایی و اسرائیلی مشهور است.
محمدحسن اختری نیز اگر چه بعدها برای دوسال دیگر (۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶) به عنوان سفیر به سوریه برگشت، ولی به تدریج نفوذ خود در معادلات خاورمیانه را به نفع قاسم سلیمانی و نیروی قدس از دست داد و حتی در سال ۱۳۹۸ از دبیری مجمع جهانی اهل بیت، یک سمت کماهمیت دیگر نیز برکنار شد. او اگر چه کماکان در بیت رهبری حضور مییابد ولی دیگر در معادلات قدرت چندان مورد توجه نیست.