سکوت برخی مقامات حکومت ایران از جمله رهبر جمهوری اسلامی در واکنش به درگذشت محمدرضا شجریان مایه تعجب علاقهمندان این خواننده پرآوازه موسیقی سنتی ایران نشد، همچنانکه تسلیتگویی برخی نهادهای بینالمللی و شخصیتهای مشهور غیرایرانی نیز در نگاه علاقهمندان طبیعی جلوه کرد، اما کمتر کسی پیشبینی میکرد فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم سکوت کند، آن هم سکوت مطلق.
تا امروز بیستم مهرماه که چهار روز از درگذشت شجریان میگذرد، این فرهنگستان نهتنها بیانیهای صادر نکرده که در پایگاه رسمی آن نیز هیچ نشانی از نام و یاد «محبوبترین چهره ملی معاصر ایران در عرصه فرهنگ و هنر» دیده نمیشود.
این سکوت در قبال درگذشت کسی که شهرت و اعتبارش نه فقط در هنر آواز و موسیقی که، بهگواهی شمار ناشماری از بزرگان هنر و ادبیات، در خدمتِ بیمثال او به شعر و ادبیات فارسی از طریق موسیقی بود، فقط یک معنا میتواند داشته باشد: گرایش سیاسی غلامعلی حداد عادل در مقام ریاست بر نهادی فرهنگی و ادبی.
برای درگذشت شجریان عزای عمومی رسمی اعلام نشد، اما همه شواهد و نیز برخی آمارها نشان میدهند که ایران تقریباً یکپارچه سوگوار رفتن او شد. بازتاب این عزای عمومی مردمی را میشد در شبکههای اجتماعی بهراحتی و آشکارا دید.
یک پژوهشگر شبکههای اجتماعی که دادههای آنلاین را در این باره گردآوری میکند، نوشت که فقط طی دو روز اول، نزدیک به یکصد هزار توئیت درباره شجریان منتشر شد با بیش از ۲ میلیون و ۲۷۰ هزار بار لایک. در این میان، رکورد لایک در تاریخ توئیتر فارسی نیز با توئیت همایون شجریان که خبر درگذشت پدرش را تأیید کرده بود، شکسته شد.
بر اساس آمار محمد رهبری، پژوهشگر، بخشی از ویدئوهای منتشرشده در اینستاگرام طی دو روز بیش از ۱۴۸ میلیون بار دیده شدند و تعدادی از مطالب درباره شجریان نیز بهتنهایی بیش از ۵۹ میلیون لایک گرفتند و بیش از یک میلیون و ۲۳۰ هزار کامنت پای آنها ثبت شد.
در کنار این آمار شگفتآور، آمار مربوط به مطالب با موضوع شجریان در تلگرام نیز حیرتآور بود. فقط در دو روز نخست، ۱۰۳ هزار مطلب در ۱۰ هزار کانال منتشر شد و این مطالب حدود سیصد میلیون بار فقط در تلگرام دیده شدند.
بهگفته این پژوهشگر شبکههای اجتماعی، همین ۵۹ میلیون لایک و یک میلیون و ۲۳۰ هزار کامنت در اینستاگرام و سیصد میلیون بازدید در تلگرام نشان میدهد که ایرانیان از اقشار گوناگون و با انواع گرایشهای سیاسی و اجتماعی و حتی مذهبی، در فضای آنلاین، عزای عمومی برای محمدرضا شجریان برگزار کردند.
و این جدا از ویژهبرنامههای رادیویی و تلویزیونی رسانههای فارسیزبان خارج از ایران بود که در سکوت صداوسیمای جمهوری اسلامی، طی دو روز نخست، انواع ویژهبرنامهها را در سوگ شجریان پخش کردند و یاریگر مخاطبان میلیونی در سوگواری عمومی برای این چهره ملی ایران بودند.
در چنین فضایی و وقتی پای کسی در میان باشد که در مرتبت پایگاه اجتماعی او در کنار جایگاه بیمثال هنریاش کمتر کسی تردید دارد، تسلیتگویی انواع نهادهای ایرانی و بینالمللی و نیز شخصیتهای سیاسی از انواع گرایشها، بیش از آنکه مایه تسلا باشد، گونهای تلاش برای حفظ وجهه فرهنگی و اجتماعی خود ایشان در میان میلیونها مردمی تلقی میشود که بیش از آنکه طرفدار آثار شجریان باشند، علاقهمندان بیقیدوشرط خودِ اویند.
با این وصف، سکوت فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بهعنوان عالیترین نهاد رسمی ایران در عرصه زبان و ادب فارسی، و یا نهادی چون بنیاد سعدی که سازمانی برای گسترش زبان و ادبیات فارسی در خارج از ایران است، احتمالاً بهعنوان یک «بیآبرویی فرهنگی» ناشی از ریاست آن در تاریخ فعالیت این نهادها ثبت خواهد شد. اما چه شد که چنین شد؟
وقتی پای غلامعلی حداد عادل در مقام ریاست هر دو نهاد در میان باشد، درک سکوت این دو نهاد خاص چندان دشوار نیست.
غلامعلی حداد عادل، مشاور عالی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، و پدر همسر مجتبی خامنهای، فرزند رهبر جمهوری اسلامی، است. درباره وابستگی آقای حداد عادل به شخص آقای خامنهای و حمایت بیت رهبری از او در مناصبی که قبلاً داشت و اکنون دارد، بسیار گزارشها و مقالهها نوشتهاند.
بنابراین، سکوت مطلق این دو نهاد را میتوان در ادامه سکوت مطلق خود رهبر جمهوری اسلامی ارزیابی کرد که بهخصوص از سال ۸۸ به این سو دل خوشی از محمدرضا شجریان نداشت و از ابراز این نارضایتی هم ابایی نداشت.
محمدرضا شجریان، در ادامه منش اجتماعی سی چهل ساله خود تا سال ۸۸، وقتی که محمود احمدینژاد، رئیسجمهور مطلوب علی خامنهای، مردم معترض حاضر در خیابانها را «خس و خاشاک» نامید، برآشفت و در خیابان «مرگ بر دیکتاتور» گفت و با حضور در رسانههای خارج از ایران خود را «صدای همان خس و خاشاک» نامید.
پس از آن نیز در اعتراض به پخش سرود میهنی «ای ایران، ای سرای امید» در مناسبتهای سیاسی جمهوری اسلامی از صداوسیما، در نامهای تند به رئیس این سازمان خواست از پخش آثارش خودداری کنند.
با این حال، او در همان نامه دعای «ربنا» و «مناجات افشاری» خود را «به ملت ایران تقدیم کرد» و در همان دوران تکآهنگ «زبان آتش» را نیز در حمایت از معترضان منتشر کرد.
مسئولان صداوسیما، در واکنش، پخش صدای محمدرضا شجریان از صداوسیما را بهکلی ممنوع کردند و این ممنوعیت شامل دعای ربنا در ماه رمضان نیز شد.
هفت سال بعد که گفته شد وزیر ارشاد وقت دولت پیگیر پخش مجدد «ربنا» از صداوسیما شده است، علی خامنهای در یک سخنرانی گفت: «اینکه در وضعیتی که اینهمه مسائل مهم فرهنگی در کشور داریم، فلان آهنگ قبل افطار پخش بشود یا نشود، این میشود مسئلهی اصلی، نامهنگاری میکنند؛ پیداست این دستگاه اختلال پیدا کرده.»
البته این موضع سیاسی آقای خامنهای در قبال شجریان چندان هم بیسابقه نبود و در موضع عجیب قبلی او درباره ربنای شجریان هم ریشه داشت.
خامنهای سال ۱۳۷۰ در دیدار با برخی کارکنان رادیو گفته بود «ربّناهایی که شجریان خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب میگذارند، یک کار هنری است. یک کارِ حالی نیست. مناسب نیست که بعد از اذان کسی بخواهد آنطور چیزی را بگذارد. نه. بعد از اذان، به نظرم میرسد که همین صدای معمولی مسجدیِ ما بهتر و مناسبتر باشد.»
پس از درگذشت محمدرضا شجریان، شماری از کاربران معروف به «ارزشی» که طرفداران رهبر جمهوری اسلامی هستند، در نکوهشِ جانبداری شجریان از مردم در اعتراضات سال ۸۸، از کلیدواژه «ظلم به نظام» مکرراً استفاده کردند.
تعبیر «ظلم به نظام» را آقای خامنهای پس از اعتراضات جنبش سبز به کار برد که گفت «فتنه پس از انتخابات، ظلم بزرگی به نظام بود»، و پس از آن وارد کلام سرداران سپاه و دیگر مقامات نظام هم شد، از جمله آقای حداد عادل که سال ۹۳ گفت میرحسین موسوی و مهدی کروبی «ظلمی به انقلاب کردند که صدام با همه بیرحمیاش به انقلاب نکرد».
با این اوصاف، نباید شگفتزده شد از اینکه رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد سعدی در واکنش به درگذشت شجریان، میان رفتار فرهنگدوستانهٔ مقبول مردم و اِعمال نظر سیاسی مطلوب رهبر جمهوری اسلامی، دومی را برگزیند و حتی حاضر نشود، همچون سرپرست فرهنگستان هنر، با صدور پیام تسلیتی ساده، وظیفهای را که اهل ادب از این فرهنگستان توقع دارند، ادا کند.
میماند فقط امیدواری به اینکه برخی اعضای فرهنگستان که شخصیتهای برجسته و گرانقدری در عرصه زبان و ادب فارسیاند، خود جداگانه دستبهکار شوند و دامان خود را به «بیآبرویی فرهنگی» نهاد متبوع خود نیالایند؛ آنچنانکه از میان ایشان، حسین معصومی همدانی و محمدجعفر یاحقی چنین کردند.