«هنر در خطر زندگی کردن» عنوان مستند تازهای است از مینا کشاورز که در جشنواره شفیلد امسال به نمایش درآمد و به زودی در جشنواره ایدفا در آمستردام هم نمایش خواهد داشت.
فیلم سعی دارد در فضایی ساده تلاش چند فعال اجتماعی جهت به تصویب رساندن قانونی برای حمایت از زنان قربانی خشونت خانگی را به تصویر بکشد که با مشکلات مختلفی روبرو هستند.
فیلم با یک نوشته آغاز می شود: «ایران یکی از دوازده کشوری است که قانونی برای مقابله با خشونت خانگی علیه زنان ندارد.» همین واقعیت تلخ و تکان دهنده از ابتدا شوکی به تماشاگر وارد میکند که تماشاگر غربی را تا انتها در همین شوک باقی میگذارد؛ تماشاگری که اساساً نمیداند که چرا با قوانینی از این دست- که به راحتی در همه کشورها به جز دوازده کشور پذیرفته شده- در ایران مخالفت میشود.
از سویی فیلمساز سعی دارد مشکلات اجتماعی- سیاسی روز را به نسلهای قبل پیوند بزند. از مادر بزرگ خود به نام نوری جان میگوید که پنجاه سال پیش خودکشی کرده و تنها یک عکس از او باقی مانده، عکسی که آغاز و پایان فیلم را رقم میزند.
فیلمساز در گفتار فیلم در واقع با او حرف میزند و سعی دارد به شباهتهای این زن با زنان امروز بپردازد. در حرفهای او رفته رفته سرنوشت تلخ مادربزرگ هویدا میشود: زنی که در جامعه مردسالار، زیر فشار خشونت خانگی، با داشتن هشت فرزند و یکی هم در رحم، در سی و پنج سالگی خودکشی میکند.
این واقعیت عریان و سرنوشت اعضای کوچک گروه آنها که به طور داوطلبانه کارگاههایی در شهرهای مختلف برپا میکنند تا به زنان در برابر خشونت خانگی آموزش دهند، فضای جذابی را برای تماشاگر غربی مهیا میکند، هرچند بخشهایی از اثر که بازسازی صحنه و بازی در جلوی دوربین به نظر میرسند، برای تماشاگر ایرانی مشکلزاست.
گفتوگوها و بحثهای این گروه از فعالان زنان درباره قانونی که جهت تصویب آن تلاش میکنند (و پیشنویسی را هم مهیا کردهاند)، گاه طولانی میشود و به نقطه مشخصی در ارتباط با تماشاگر نمیرسد، در حالی که فیلمساز با تمرکز بر سرنوشت تک تک اعضای این گروه و نزدیک شدن به آنها میتوانست فضای ملموستر و درگیرکنندهتری خلق کند.
مثلاً شخصیت بنفشه که کارش به زندان میکشد (و فیلم به ما میگوید که آزادیاش هم احتمالا موقتی خواهد بود)، شخصیتی است که فیلمساز میتوانست بر او تمرکز کند و داستانش را برای ما بازگوید.
از طرفی این نکته که بسیاری از همین فعالان اجتماعی در دورههایی از زندگی، خود قربانی خشونت خانگی بودهاند، نکته مهمی است که فیلم بدون تاکید بر روی آن، ترجیح میدهد بر موارد دیگری متمرکز شود.
اما فیلم در حد مقدور به فشاری که حکومت بر فعالان زن وارد میکند میپردازد و بخش مهمی از فیلم به این مساله اختصاص دارد. در ابتدای فیلم فیلمساز به ما میگوید که در قوانین ایران او ملک پدرش است و وقتی ازدواج میکند ملک شوهرش. پس از آن تجمع این جمع کوچک را در جلوی مجلس شورای اسلامی میبینیم در حالی که فیلمساز با ترس و مخفیانه سعی دارد از آنها تصویربرداری کند.
در بخشهای مختلف دیگری هم مزاحمتهای نیروهای امنیتی را میبینیم؛ از جمله در صحنهای از فیلم زمانی که یکی از این فعالان در حال دادن کتابچه پیش نویس این قانون به زنی در خیابان است، مردی که او را نمیبینیم مانع از این کار میشود و از فیلمساز میخواهد که دوربینش را خاموش کند.
به دلیل همین محدودیت و مشکلات فیلمسازی در داخل ایران است که فیلمساز موفق نمیشود تظاهرات آنها در روز زن سال ۱۳۹۶ را ثبت کند و تنها در نریشن به ما میگوید که چطور ماموران امنیتی وارد ماجرا شدهاند و هشتاد نفر از جمله دوست آنها بنفشه را دستگیر کردهاند.
در نهایت فیلم با یک نوشته تلخ دیگر پایان مییابد: پس از چهار سال از شروع ساخت این فیلم، لایحه آنها برای تامین امنیت زنان در برابر خشونت، همچنان در انتظار بررسی و تصویب از سوی مجلس شورای اسلامی است و تماشاگر از روندی که در طول فیلم پیگیری کرده، میداند که امیدی برای تصویب آن نیست.