در این شماره مجله هفتگی صحنه با سازندگان دو فیلم مستند گفتوگو کردم. علا محسنی، کارگردان فیلم مستند «عیّار تنها»، از واکنشها به این فیلم میگوید و جواد سلیمانی، تهیهکننده مستند «الناز عزیز»، توضیحاتی درباره این فیلم میدهد که از نخستین تلاشها برای ساخت مستندی از قربانیان هواپیمای سرنگونشده اوکراینی به دست سپاه پاسداران است.
عیّار تنها؛ روایت یک وضعیت غیرطبیعی
هفته گذشته مستند «عیّار تنها» ساخته علا محسنی درباره بهرام بیضایی از رادیو فردا پخش شد که بازتابهای گستردهای داشت.
درباره این بازتابها و برخی نکات انتقادی مطرحشده پیرامون این فیلم با علا محسنی، سازنده آن، گفتوگو کردم و نخست از او درباره ساختار فیلم و انتخاب موضوعات آن پرسیدم:
علا محسنی: موضوعی که خیلی برایم اهمیت داشت، غریبگی و احساس بیگانگی است که در همه کارهای آقای بیضایی مثل موتیف تکرار میشود. بعضی وقتها در تم و موضوع است و بعضی وقتها حتی در عنوان، مثل «غریبه و مه» یا «باشو، غریبه کوچک». موقع ساخت مستند این برایم موضوعی بود که از پیش به آن فکر کرده بودم از سالها پیش، و گفتوگو را به این سمت هدایت میکردم.
با بهرام بیضاییِ صریحی در این مستند روبهرو هستیم که درباره موضوعات کمتر پرداختهشده صحبت میکند مثل پیشینه خانوادگی و ملاقات با سعید امامی. رسیدن به این صراحت از کجا آمد؟ به ارتباطات و آشنایی شما با او مربوط میشد؟
علا محسنی: تا جایی که یادم هست، آقای بیضایی همیشه در مصاحبهها و گفتوگوها و جلسات پرسش و پاسخشان همین بیان صریح و گزنده و شاید بهنوعی بعضی وقتها تلخ را، ضمن این که طنز طعنهآمیزی هم کنارش بود، داشتند. نمیدانم اینجا در مقایسه با آنها صریحتر است یا نه، ولی فکر میکنم که بله، در این جا از موضوعاتی صحبت کردهاند که پیش از این حداقل من از ایشان نشنیده بودم یا جایی نخوانده بودم.
از جمله پیشینه خانوادگیشان، مذهب پدر و مادرشان، از آن اتفاق یا جلسهٔ نمیدانم بازجویی یا چه اسمش را بگذاریم که همراه با مسعود کیمیایی احضار شدند و خیلی خوشحالم از این بابت که گفتند.
بالأخره همه اینها باید ثبت بشود برای تاریخ ما. من در کاری از ایشان جزو گروه بازیگرانشان بودم؛ «مجلسِ شبیه...» که اتفاقاً به موضوع قتلهای زنجیرهای میپرداخت. چند سال هم اینجا در آمریکا افتخار داشتم به نوعی همیشه یک همکاریهایی با ایشان داشته باشم، از کارهایشان گزارش ویدئویی تهیه کنم یا تدوین کنم در کنارشان. شاید این آشنایی باعث شد راحتتر این موضوعات را هم بیان کنند.
بازتابهای نمایش فیلم خیلی گسترده بوده و نظرات گوناکونی مطرح شده است. این بازتابها و نظرات را بهویژه در شبکههای اجتماعی دنبال کردید؟
علا محسنی: خب به واسطه موضوع من انتظار داشتم که چنین بازتاب وسیعی پیدا بکند. بههرحال بهرام بیضایی چهره شناختهشدهای است که چند سالی است هم از حضور در وطن محروم شده. سالهای بیشتری از کار و از تدریس محروم شده. فکر میکنم بالاخره همه اینها دستبهدست هم داده و آن وجهه فرهنگی، چهره بینظیری که دارند، همه اینها دستبهدست هم داده که هر موضوعی درباره ایشان ساخته بشود، بازتاب داشته باشد.
توضیحی هم درباره عنوان مستند «عیّار تنها» بدهم. من فکر میکنم که الان این دوران ما شباهتهایش به زمان حمله مغولها به ایران زیاد است و الان هم حکومتی داریم که تعلق خاطری به فرهنگ ایرانی ندارد و انگار که با تمام قوا مشغول تاراج و به یغما بردن منابع و منافع ایرانیان است. فکر میکنم الان نقش کسانی مثل آقای بیضایی در این زمان، مثل نقش همان عیّاران بزرگ زمان حمله مغولهاست، با این تفاوت که مبارزه این چهرهها با شمشیر نیست، بلکه با قلم است، با تئاتر و سینماست، با فرهنگ است. هدفشان جز پرسشگری و روشنگری نیست که بزرگترین مبارزه است به نظر من.
در میان بازتابها، برخی از این انتقاد کردهاند که مستند «عیّار تنها» نتوانسته به دانستههای قبلیشان درباره بهرام بیضایی اضافه کند و موضوعات تکراری از جمله درباره سانسور از آقای بیضایی پرسیده شده است.
علا محسنی: در شروع فیلم، خیلی روشن و آشکار دارد یک سؤالی مطرح میشود. گفته میشود که بهرام بیضایی با آن جایگاه برجستهای که در فرهنگ و هنر ما دارد، چرا در وطن خودش، جایی برای کار و زندگی ندارد. تمام فیلم در جستوجوی پاسخی است برای این سؤال یا نشان دادن پاسخی برای این سؤال.
من متوجهم که ممکن است بعضی دوستان با توقع دیگری فیلم را ببینند، از جمله این که فکر کنند فیلم یک اثر پرترهای یا زندگینامهای است و قرار است چنین مستندی ببینند. متأسفم که فیلم این توقعشان را برآورده نمیکند.
ولی فیلم از اول در جستجوی جواب این سؤال است و دارد یک هشداری میدهد. دارد میگوید این وضعیت نرمال نیست، این وضعیت عادی نیست. دیگر وقتی با چهرهای چون بهرام بیضایی چنین برخوردی میشود، تکلیف بقیه روشن است.
این «عیّار تنها» متاسفانه تنها عیّار تنها نیست، هزاران هزار عیّار دیگر هستند که در چنین وضعیتی از وطن خودشان تارانده شدند، چون در کشور خودشان جایی برای کار و زندگی ندارند.
الناز عزیز؛ نامهای به الناز
بهتازگی فیلم مستند «الناز عزیز» که موضوع سرنگونی هواپیمایی اوکراینی را با نگاهی به زندگی یکی از مسافرانش، الناز نبئی، روایت میکند، در جشنواره مستند ایدفای هلند، از جشنواره های مهم مربوط به سینمای مستند در دنیا، پذیرفته شده است.
این مستند ساخته مانیا اکبری است و به عنوان محصولی از ایران، بریتانیا و کانادا معرفی شده است. درباره آن با جواد سلیمانی، تهیهکننده این فیلم و همسر الناز نبئی، گفتوگو کردم و نخست از او درباره ایده ساخت این فیلم، تأمین سرمایه و شرایط ساخت آن پرسیدم.
جواد سلیمانی: بعد از سرنگونی هواپیما و اتفاقهایی که برای خودم افتاد که خیلی طولانی است، سعی کردم با مصاحبهها و سخنرانیها، ابعاد مختلف این جنایتی که شد را بیان کنم. بعد خب یک سری دوستانی که من این جا در کانادا داشتم و در زمینه هنر فعال بودند یا دنبال می کردند، ایده ساخت یک فیلم مستند را دادند.
مدتی بعد در یک مهمانی که فکر میکنم در ماه مارس بود، خانم مانیا اکبری را دیدم و همین موضوع مطرح شد و بعد ایشان پیشنهاد ساختش را دادند و رفتیم جلو. تمام عوامل از جمله کارگردان، دستیار و بقیه همه داوطلب بودند. در واقع هیچ مبلغی را دریافت نکردند. حدود دوهفته فیلمبرداری داشت در ادمونتون و ایالت آلبرتای کانادا. بخشی هم صحبتهای خودم بود که اضافه شد.
ولی خب یک سری هزینههای اجتنابناپذیر داشت که همه هزینهها به صورت کمکهای مردمی تأمین شد. ما در واقع یک تأمین مالی جمعی به صورت همیاری عمومی انجام دادیم و یک سری افراد آمدند و کمک کردند. هیچ سازمانی چه سیاسی و چه غیرسیاسی کمک نکرد. البته خودمان اصلاً سمتش نرفتیم و میخواستیم فیلم در واقع مستقل باشد. هیچ کمک دولتی هم نگرفتیم.
شکل روایتی و ساختار فیلم چگونه است؟
جواد سلیمانی: فیلم سه جور محتوا دارد: یک بخش در مورد دختری است به نام الناز که داشته زندگیاش را میکرده با همسرش، خیلی ساده. ناگهان موشک میخورد به هواپیمای حامل او و کشته میشود. بعد من چون درگیر بودم و رفتم ایران و مراسم خاکسپاری و اینها، میآیم و اتفاقهایی را که آن جا افتاد، شرح میدهم. آن چیزی را که دیدم شرح میدهم. آن چیزی را هم که از خانوادههای دیگر شنیدم و در ارتباط بودم، شرح میدهم و بر اساس آن صحبت میکنم به طور کامل، در مورد غارت وسايل شرح میدهم. در مورد ابعاد مختلف خود پرواز اوکراین صحبت میکنم و نقش سازمانهای جهانی و هوانوردی را مطرح میکنم.
خود فیلم در واقع انتهایش با سؤالاتی در مورد سرنگونی پرواز به پایان میرسد؛ سؤالاتی که پاسخ داده نشده است. البته در این روند که تا به پایان فیلم برسیم، علاوه بر داستان پرواز اوکراین و داستان زندگی الناز و من، صحبتهای مختلفی در مورد جنایتهایی که در چهل سال اخیر شده، میشود و به گونهای سعی میشود جنایت پرواز اوکراین به جنایتهای دیگر وصل بشود.
مثلاً من یک جا سخنرانی داشتم و مثلا گفتم الناز جان، به بچههای خاوران بگو شما را دستهجمعی به خاک سپردند، ما را دستهجمعی به آتش کشیدند. یا النازجان، به محمد جهانآرا بگو خوب شد که نبودی ببینی خوزستان غارت شده است. یک جورهایی سعی کردم به الناز بگویم، انگار دارم یک نامه برای الناز میفرستم و در انتهای فیلم هم اسامی یک عده از قربانیان جمهوری اسلامی آورده میشود که کی، کجا، به چه صورت کشته شدند.