لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ تهران ۱۷:۴۲

زخم‌هایی از کودکی که تا آخر عمر با ما می‌ماند


در روز جهانی کودک که همین هفته گذشت، مثل هر سال کلی حرف‌های خوب و مفید شنیدیم، از کمبودها، از خلأهای قانونی برای حمایت از کودکان، از بایدها و نبایدها. خیلی هم خوب.

اما در مجله جامعه این هفته نمی‌خواهم درباره کودکان حرف بزنم. می‌خواهم درباره بزرگسالانی حرف بزنم که زمانی کودک بوده‌اند. ما چه چیزهایی را از کودکی با خودمان حمل می‌کنیم؟ آیا کوله‌باری از جهان بی‌پناه و معصومِ کودکی به جهان بزرگسالی آورده‌ایم کوله‌بار سلامتی است؟

چیزهایی هست درباره کودکی، درباره رابطه من و شمای بزرگ‌سال و مخصوصا شمای پدر و مادر با کودکان که اغلب درباره‌شان کمتر حرف می‌زنیم. چیزهای خیلی مهمی هم هستند اما اغلب و از آنجا که به عادت‌های زندگی گذرانِ روزمره نزدیک‌اند فراموش می‌کنیم که چقدر مهم‌اند. چه‌قدر در آینده و بزرگ‌سالیِ بچه‌ها نقش دارند و تا چه حد می‌توانند همه زندگی آنها را برای همیشه تحت تأثیر قرار دهند.

جامعه: زخم‌هایی از کودکی که تا آخر عمر با ما می‌ماند
please wait

No media source currently available

0:00 0:10:00 0:00
لینک مستقیم

مثلاً ما همیشه درباره اخلاقِ پسندیده احترام به پدر و مادر شنیده‌ایم. احترام به پدر و مادر از واجبات است. اما درباره احترام به کودک چقدر حرف زده‌ایم؟ نه محبت یا عشق ورزیدن یا همه زندگی خود را وقف او کردن. درباره اینها حرف نمی‌زنیم. از احترام سخن می‌گوییم.

مریم میرزا روزنامه‌نگار می‌گوید: «در جهان امروز و در روز جهانی کودک، چیزی که شاید خیلی مهم است که به آن فکر کنیم این است که ما چقدر برای کودکان‌مان در هر سنی که هستند و با توجه به سنی که هستند احترام قائل هستیم و چقدر احترام در رابطه ما با کودک، در هر سنی که هست نقش بازی می‌کند. ریشه این احترام بخصوص از اینجا می‌آید که ما کودک را قبل از هر چیزی یک فرد مستقل در نظر بگیریم و در هر سنی که هست برای فردیت او احترام قائل باشیم و باور داشته باشیم که این کودک حتی اگر هم الآن خیلی خردسال است در آینده همه رفتارهای ما را به خاطر دارد و اگر هم به خاطر نداشته باشد روی زندگی او کاملاً تأثیر می‌گذارد، حتی همه اتفاق‌هایی که در خردسالی در اثر رفتارهای ما برایش اتفاق افتاده است.»

و بین قائل بودن احترام برای کودک و تن دادن بی چون و چرا به همه خواسته‌های او البته که تفاوت است. خانم میرزا توضیح می‌دهد: «اگر ما احترام به کودک می‌گذاریم هیچ مغایرتی با این ندارد که حالا مراقبت‌مان از او چه می‌شود؟ یعنی اگر به او احترام می‌گذاریم هیچ مغایرتی با قوانینی که برای مراقبت از کودک وضع می‌کنیم یا این که مثلاً حواس‌مان هست که چه ساعتی بیرون می‌رود و می‌‌آید ندارد. هیچ مغایرتی ندارد با این که ما یک زمان‌هایی خسته هستیم و حتی به عنوان مادرِ کودک و نمی‌توانیم در آن لحظه عشق زیادی به او بدهیم. احترام یک چارچوب برای همه این رفتارها تعریف می‌‌کند، احترام یک چارچوب برای شیوه مراقبت و حتا شیوه عشق‌ورزی به فرزندمان تعیین می‌کند.»

از بسیاری از خانواده‌های ایرانی هنوز گزارش‌هایی درباره تنبیه بدنی بچه‌ها می‌رسد. تربیت با استفاده از خشونت یا کتک زدن کودکان به خاطر اشتباهات یا شیطنت‌هاشان اتفاقی نیست که تنها به دوران کودکی محدود باشد. آثار و نتایج این رفتارها تا سال‌های بزرگ سالی و ای بسا تا آخر عمر در آدم‌ها باقی می‌ماند.

از این شنونده مجله جامعه رادیوفردا بشنوید: ‌«من را به‌شدت می‌زدند. هنوز جای داغ‌ها و سیخ‌ها و بریدگی‌ها روی بدنم مانده است. از آن زمان هنوز مانده. هنوز هم که می‌بینم دوباره یادم می‌افتد و دوباره به هم می‌ریزم. واقعا به هم می‌ریزم. هر موقع مسئله کودک‌آزاری یا دفاع از حقوق کودکان پیش می‌آید واقعاً -جدی می‌گویم - در حالت خودم، در خلوت خودم واقعا به خاطر همه آن شکنجه‌ها که می‌شدم گریه‌ام می‌گیرد.»

از او می‌پرسم حالا که خود بزرگ‌سالی است؛ از اینجا که به کودکی خود نگاه می‌‌کند چه احساسی دارد؟ آیا پدر و مادر خود را بخشیده است؟ ‌آیا آثار تجربه آشفته کودکی را هنوز با خود حمل می‌کند؟ می‌گوید: «من واقعاً از خانم‌ها می‌ترسیدم. با توجه به شکنجه‌هایی که مادر من از بچگی نسبت به من روا داشته بود. واقعا می‌ترسیدم. پدر من سال ۸۲ فوت شدند و مادرم سال ۸۹. من مراسم خیلی خوبی برای‌شان گرفتم. موقعی که دفن‌شان می‌کردیم به من گفتند که حلال‌شان کن. گفتم نه امکان ندارد که حلال‌شان کنم. من برای‌شان مراسم می‌گیرم و به آنها هم خیلی احترام می‌گذارم ولی حلال‌شان نمی‌کنم. چون ایشان با علم و عقل و خرد خوشان این زندگی را برای من ساختند. من بچه بودم. من که به زور توی شکم ایشان نرفتم. من که خودم را به ایشان تحمیل نکردم.»

آنچه موضوع را پیچیده‌تر می‌کند این است که پدر و مادری که کودک را کتک می‌زنند یا برای تربیت او شیوه‌های آزارنده و خشن که عزت نفس و احترام انسانی کودک در آن در نظر گرفته نشده در پیش می‌گیرند اغلب گمان می‌کنند خیر فرزندشان در همین رفتارهاست.

تحمیل باور و عقیده و دین و مذهب به کودک هم اغلب با همین استدلال در خانواده‌ها انجام می‌شود. شنونده مجله جامعه رادیو فردا از تجربیات ناخوشایندی که در این زمینه دارد می‌گوید: «مثلاً می‌گفتند شما باید روزه بگیری. من هم واقعاً نمی‌توانستم. ضعیف بودم. با خودم می‌گفتم باشد جلوی آنها می‌گویم روزه‌ام ولی هر جایی هر چیزی پیدا می‌کردم دزدکی می‌خواستم بخورم. مثلاً یادم است که یک تکه نان برمی‌داشتم و می‌گذاشتم توی جیبم و می‌رفتم یک گوشه‌ای شروع می‌کردم به خوردن. واقعاً از نظر جسمی نمی‌توانستم. یا مثلاً به‌زور می‌گفتند باید نماز بخوانی. این یک اجبار بود.»

مریم میرزا، روزنامه‌نگار در دویچه وله فارسی از تحمیل مذهب و باورِ خود به کودک می‌گوید: «وقت که ما مذهب یا باور خودمان را برای کودک هم در نظر می‌گیریم و مثلاً می‌گوییم ما به خدا اعتقاد داریم در واقع این شانس را نمی‌دهیم که کودک ما فردی متفاوت از ما در نظر گرفته شود که می‌تواند تجربه زندگی خودش را کسب کند و طبق آموزش‌ها و تجارب و تفکراتی که دارد در آینده یا در همین نوجوانی انتخاب کند که به چه چیزی اعتقاد دارد و به چه چیزی اعتقاد ندارد.»

اینجاست که از شکیب نصرالله، روان‌شناس از دانشگاه مک‌گیل کانادا، می‌‌خواهم خطاب به بزرگ‌سالانی که به هر دلیل کودکیِ نافرجام و ناآرامی را سپری کرده‌اند صحبت کند. با آسیب‌هایی که در کودکی دیده‌ایم و همچنان با ما مانده‌اند چه باید بکنیم؟

آقای نصرالله پاسخ می‌دهد: «یک موقع‌‌هایی می‌شود که یک رفتارها و آزارهایی هست که در کودکی یا نوجوانی شما بوده و آنقدر شما را اذیت کرده که نمی‌توانید آن را ببخشید و در بزرگسالی هم گریبان شما را گرفته، حس آن مانده و آزارتان می‌دهد. اینها موارد یک مقدار سخت‌تری هستند و بهتر است که شما با یک متخصص صحبت کنید.
اما چیزی که به صورت کلی می‌توان گفت این است که اگر در کودکی‌تان اتفاق افتاده شما باید بدانید که شما مسئولش نیستید. وقتی کودک هستید، مسئولیت با بزرگ‌ترهاست. بنابراین شما حق دارید که از یک قضیه ناراحت و عصبانی باشید اما این ناراحتی و عصبانیت دارد خودتان را می‌‌خورد و این هم خوب نیست. بنابراین باید درباره‌اش صحبت کنید. بهترین راه صحبت کردن هم این است که با کسی که معتمدتان است صحبت کنید. یا یک دوست یا خیلی بهتر است که یک متخصص روان‌ باشد. اگر هیچ کدام از اینها در دسترس شما نیست. بنویسید و یادداشت کنید. جایی که امن باشد. برای این که نوشتنِ‌آن قضایا گاهی می‌تواند به حس آدم کمک کند.
کار دیگری که می‌توانید بکنید - که البته کار خیلی سختی است و اگر خیلی دارید اذیت می‌شوید لزومی ندارد که این کار را بکنید - اما اگر می‌‌توانید شاید مفید باشد. آن کار این است که از دیدِ اطرافیان یا از دید آن کسی که آن کار را کرده بنویسید و مرور کنید برای این که یک دید متفاوتی پیدا کنید. ولی اینها فقط در شرایطی است که شما آن قدر اذیت نشده باشید که اصلا نتوانید این کار را تحمل کنید.»

شاید روز جهانی کودک امسال تلنگر کوچکی باشد به همه ما. مریم میرزا، خبرنگار دویچه‌وله فارسی درباره همین تلنگر می‌گوید: «روز جهانی کودک امسال شاید بد نباشد که به این فکر کنیم که چه‌قدر به کودک احترام می‌گذاریم و چه‌قدر این احترام در روابط ما با کودک و در صحبت کردن‌مان با او، در قوانینی که برایش تعیین می‌کنیم، در چیزهایی که خوب یا بد برایش در نظر می‌گیریم و حتی در آرزوهامان برای آینده او نقش دارد.»

اگر پدر و مادر هستید حواس‌تان به آسیبی که ممکن است به کودک‌تان بزنید باشد. اگر بزرگ‌سالی هستید که کوله‌بار کودکی نافرجام را با خود حمل می‌کنید شاید همان طور که روان‌شناسِ مهمان مجله جامعه تأکید کرد نیاز داشته باشید برای باز کردن و کنار گذاشتنِ این چمدان، کمک تخصصی بگیرید. روز جهانی کودک فرصت خوب و دوباره‌ای است برای فکر کردن و تجدید نظر درباره رفتاری که به عنوان بزرگسال با کودکان داریم.

XS
SM
MD
LG