محمد یزدی، عضو مجلس خبرگان رهبری در ۸۹ سالگی، پس از مدتها بیماری و حاشیهنشینی مرد.
این روحانی متنفذ و همواره خشمگین و اهل جنجال، ۴۲ سال از زندگیاش را مثل یک مـأمور سرکوب، وقف خدمت به حاکمان جمهوری اسلامی کرد و در این راه موفق بود.
خدمت او به خمینی در سرکوب مخالفان، حاکمیت موقت قم و مناصب عالی دیگر در نظام را برایش به ارمغان آورد و خدماتش به خامنهای سبب شد به ریاست قوه قضاییه و مجلس خبرگان رهبری برسد.
این سالهای آخر که محمد یزدی با صادق لاریجانی درگیر شد و هر دو پته یکدیگر را روی آب ریختند و از بیسوادی و فساد یکدیگر گفتند، خامنهای سمت صادق لاریجانی ایستاد و به نظر میرسید که اندکی از چشم رهبر افتاده، ولی سی سال خدمت او به خامنهای چنان وسیع بوده که این حادثهها به چشم نمیآید.
مأمور سرکوب مراجع
«وعاظ السلاطین» و «دلال مرجعیت»؛ اینها القابی است که احمد آذری قمی سال ۱۳۷۶ در وصف محمد یزدی گفت.
احمد آذری قمی، مرجع تقلید سرشناس، سالها دوست و همکار و همراه محمد یزدی بود، از ۲۷ مرداد ۶۱ که «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» را ثبت رسمی کردند تا ۱۱ آذر ۱۳۷۳ که جامعه مدرسین نام هفت نفر از جمله علی خامنهای را به عنوان مرجع تقلید اعلام کرد، این دو کنار هم بودند.
سال ۷۳، مخالفت آذری قمی با اعلام مرجعیت خامنهای، شروع جدایی این دو و نقطه ثقل دشمنی محمد یزدی با او شد.
محمد یزدی، در مقام رئيس وقت قوه قضاییه، مروج تمامعیار اعلام مرجعیت خامنهای شد، شعار «هم مرجعی، هم رهبری» میداد و به روایت محسن کدیور، نخستین کسی بود که گواهی اجتهاد مکتوب برای رهبر نوشت و هرکس را که مخالف مرجعیت خامنهای بود، سرکوب کرد.
از این رو بود که احمد آذری قمی در نامههای مفصلش به محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی از او به عنوان «آتشبیار معرکه» و «فرمانده آتش فتنه» یاد کرد.
محمد یزدی تنها در سرکوب و حمله به دفتر و خانه احمد آذری قمی و نوشتن نامه عزل او از جامعه مدرسین، فرمانده نبود؛ او در دوران روحالله خمینی هم در حمله به دفاتر کاظم شریعتمداری، دیگر مرجع تقلید شیعه، هم آمر و هم فرمانده بود.
نوچه محمد یزدی فردی بود به نام حاج غلام، ساکن قم. محمد یزدی او را «رئيس کل نیروهای مردمی» میخواند. یزدی در کتاب خاطراتش میگوید: «حاج غلام، شخص قوی و تنومندی بود که خیلیها از او میترسیدند و سرش درد میکرد برای کارهای بزن بهادری. هر وقت در جایی به بنبست کشیده میشد و تکلیف احساس میکردیم، به حاج غلام متوسل میشدیم.»
مأموریت سرکوب و تسخیر دارالتبلیغ شریعتمداری در قم را هم حاج غلام انجام داد: «در کمتر از نیم ساعت، حاج غلام و نوچههایش افتادند به جان خلق مسلمانها. زدند و بستند و گرفتند.»
حاج غلام قبل از آن هم در حمله و تصرف دفتر سازمان مجاهدین خلق در قم مأمور شده بود: ««به حاج غلام گفتم این ساختمان را باید از چنگ این جماعت [مجاهدین خلق] درآوری. حاج غلام هم شبانه با نوچههایش وارد عمل شد و تمام آنها را تارومار کرد».
اعلامیه عزل شریعتمداری در سال ۶۱ را هم یزدی که مسئول کمیته سیاسی جامعه مدرسین بود، نوشت.
سومین مرجع تقلیدی که قربانی خشم و کینه یزدی شد، حسینعلی منتظری بود که همانند ماجرای حمله به خانه آذری قمی، فرماندهی حمله به خانه او را هم به عهده داشت. منتظری هم مخالف مرجعیت خامنهای بود.
مرجع تقلید چهارم که یزدی علیه او ایستاد، یوسف صانعی بود که مواضع پس از سال ۸۸ او به چشم باند یزدی خوش نیامد.
و پنجمین مرجع تقلید که یزدی سراغش رفت، موسی شبیری زنجانی بود که دیدارش در آبان ۹۷ با محمد خاتمی خشم یزدی را برانگیخت و به او نامه نوشت که دیگر «تکرار نشود»؛ تذکری علنی و کمسابقه که طبعاً برآمده از صراحت معمول محمد یزدی نبود و پشتوانهاش میل و زور خامنهای بود که مراجع شیعه را محترم میخواهد ولی ضعیف و در مشت.
محمد یزدی در مسیر مقابله با مراجع به هشدار و سرکوب بسنده نکرد. او مأموریت نظارت و جلوگیری از چاپ و نشر رسالههای مراجع تقلید مغضوب را که سالها در اختیار وزارت اطلاعات بود، از سال ۸۷ در دست گرفت تا در صورت لزوم، مرجع تقلید مدنظر را در نطفه خفه کند.
محمد یزدی که اینچنین قلدرمآبانه در این چهار دهه مقابل مراجع تقلید مغضوب ایستاد، وقت انقلاب ۵۷ ایران ۴۷ساله بود.
حاکم موقت قم
محمد یزدی چهره ممتاز و شناختهشده در میان فقهای ارشد نبود. صادق لاریجانی هم این را به رخش کشید و بهاشاره او را بیسواد خواند.
او فعال و صریح و تندمزاج بود، منبر رفتن بلد بود، فن بیان مختصری داشت و به تعبیر خودش «جری و زوردار» بود و پیرو مکتب و مرام نواب صفوی. هم خودش اهل دعوا و مجادله بود و هم بلد بود، بهوقت لزوم، چماقدار و نوچه جمع کند. این روحیه راز رشد خیلی از روحانیون در دهه اول انقلاب بود.
علاوه بر این، اوج خوششانسی او این بود که روحالله خمینی بهمن ۵۷ که برای سکونت موقت به قم رفت، جای کافی در خانهاش برای پذیرایی از میهمانان نداشت و برای مدتی ساکن خانه محمد یزدی شد.
این میزبانی نقطه رشد محمد یزدی بود و او در مدت کوتاهی همهکاره قم شد و به تعبیری «۴۰۰ سال» پیشرفت کرد: «من در آن مقطع از اختیارات تام و تمامی در قم برخوردار بودم. کسی جرائت نداشت در مقابل تصمیمات قاطعی که میگرفتیم، مقاومت کند» و «قم تو دست ما میچرخید.»
سیاستمداری که میانجیگری بلد نبود
نخستین سِمت رسمی یزدی در جمهوری اسلامی نمایندگی مجلس بود، سال ۵۸، دوره اول. او دوره دوم هم در مجلس بود ولی در دوره سوم که فضای چپ و راست سیاست ایران بهشدت درگیر بودند، مثل خیلی از مخالفان میرحسین موسوی، شکست خورد و به مجلس راه نیافت.
در آن سالها یعنی حدفاصل ۶۴ تا ۶۷، موقعیت سیاسی باند محمد یزدی متزلزل بود. او جزو ۹۹ نماینده مجلسی بود که مخالف نخستوزیری میرحسین موسوی بودند و سمت خامنهای ایستاده بودند.
محمد یزدی همراه با احمد جنتی، محمدرضا مهدویکنی و علیاکبر ناطق نوری به دیدار خمینی رفتند تا اور را قانع کنند که دست از حمایت موسوی بردارد، ولی شکست خوردند.
فضای منفی علیه محمد یزدی در آن سالها چنان تشدید شد که وقتی ماه رمضان ۱۳۶۷ در مسجد مهدیه تهران به منبر رفت، عدهای علیه او شعار دادند و «مرگ بر اسلام آمریکایی»گویان، سخنانش را ناتمام گذاشتند. کینه این ماجرا تا همیشه با یزدی ماند.
ناکامی او در میانجیگری منحصر به آن دوران نبود. اوایل انقلاب هم در رأس هیئتی سهنفره خواست بین بنیصدر و رجایی، رئيس جمهور و نخستوزیر وقت، داوری کند که توفیقی نیافت.
همین سالیان اخیر نیز که خواست همراه محمدرضا مهدویکنی و مصباح یزدی بین اصولگرایان داوری کند و دعواهای انتخاباتی را جمع کند، نتوانست. او اهل جمعکردن ماجرا و بساط این و آن بود، ولی میانجیگری بلد نبود.
مردی که برای مرگ دخترش دعا کرد
مخالفان یزدی که همواره او را «متحجر» خواندهاند، بارها از مواضع جنجال برانگیزش مثل مخالفت با حضور زنان در ورزشگاه، حرام دانستن موسیقی، مخالفت با تئاتر خیابانی، مخالفت با عضویت زرتشتیان در شورای شهر، رئیسجمهور شدن زنان، برگزاری بازی فوتبال در روز تاسوعا و... یاد کردهاند.
علی مطهری هم زمانی با استناد به این مواضع، رفتار یزدی را یادآور «اقدامات کلیسای کاتولیک در قرون وسطی» خواند.
این موضعگیریها البته نقهای دوران پیری نبود، او همیشه چنین بود. بهروایت نمایندگان مجلس اول، آبان سال ۶۱، وقتی ولایتی میخواست برود مسکو و در مراسم تشیع جنازه برژنف شرکت کند، محمد یزدی میگفت این وهن اسلام است که یک مسلمان متدین و متعبد در تشیعجنازه یک کافر و ملحد که رئيس کفار است، شرکت کند.
دامنه این عقاید عجیب را در زندگی شخصی محمد یزدی هم میتوان یافت. خودش روایت کرده که یکی از دخترانش صرع داشت و گاه در خیابان به زمین میخورد و یزدی که دخترش را «ناموس امام زمان» میدانست، طاقت نداشت که «رهگذران» آن دختر را در چنین وضعی ببینند و از خداوند شفا یا مرگ دخترش را خواسته بود.
محمد یزدی میگوید به مکه که رفته بود، کنار کعبه دوباره از خدا چنین خواست و مدعی شد که خداوند هم در لحظهای که او در کنار کعبه به خواندن درخواستش مشغول بوده، جان دخترش را گرفت.
بلندگوی ولایت مطلقه فقیه
محمد یزدی به آداب دستبوسی و تملق روحانیون ارشد مسلط بود. او از قبل از انقلاب در وصف محمدرضا گلپایگانی منبر میرفت و پس از انقلاب ستایشگر روحالله خمینی شد و در دوران رهبری علی خامنهای بلندگوی ولایت مطلقه فقیه بود و از همین روحیه برای تثبیت موقعیتش بهره میبرد.
محمد یزدی، بهروایت مشهور، سال ۶۸ اساساً مخالف رهبری خامنهای بود و میگفت صلاحیت علمی و فقهی رهبر شدن را ندارد و باید محمدرضا گلپایگانی که مرجع تقلید است، جانشین خمینی شود. ولی اندکی بعد، نهتنها در جلسات داخلی جامعه مدرسین که در خطبههای نماز جمعه به مهمترین مداح علم و شایستگی خامنهای تبدیل شد، تا آنجا که وقتی خامنهای کلاسهای صبحگاهی درس خارج فقه خود را برای مرجعنمایی شروع کرد، رفت در صف اول کلاس درس نشست تا حجت را تمام کند و در نهایت با تذکر رهبر، منصرف شد.
یزدی سرسختی ویژهای در دفاع از «ولایت مطلقه فقیه» داشت و در این چهار دهه با بسیاری درگیر شد، تا آنجا که شهریور ۸۴ به علی مشکینی، رئيس وقت جامعه مدرسین و رئيس مجلس خبرگان رهبری، تذکر داد و گفت ولی فقیه حکومت مردم بر مردم نیست، ولی فقیه قبل از حمایت مردم هم وجود دارد.
او معتقد بود ولی مطلق فقیه هیچگاه اشتباه نمیکند و اگر بخواهد اشتباه کند، امام زمان با لطف خودش مانع میشود. او سالهای آخر چنان ذوب در رهبر شده بود که فصلالخطاب بودن سخن خامنهای را شرط حضور در نظام میدانست.
از همین رو بود که در ملأ عام به هاشمی کنایه زد که پشت سر او به بهشت نمیرود ولی همراه خامنهای به جهنم هم میرود. خامنهای هم که همواره راضی بوده از این دلدادگیها و چاپلوسیها، او را بیپاداش نگذاشت. علاوه بر ریاست قوه قضاییه، منصب «دبیر شورای عالی حوزههای علمیه قم» که تا سال ۹۱ ادامه داشت، از دیگر پاداشهایی بود که خامنهای به یزدی داد.
مأموریت یزدی در این شورا وابسته کردن بیشتر حوزه به حکومت بهویژه به رهبر، و حذف و سرکوب نیروها و جریانهای منتقد بود. مهدی کروبی با اشاره به همین مأموریت بود که او را «ناظر استصوابی حوزه علمیه» خواند.
دو ویرانه، دو یادگار
ریاست محمد یزدی بر قوه قضاییه که سال ۶۸ و با رهبری خامنهای شروع شد، نیز پاداش بود. حتی شاید بتوان گفت خامنهای بود که او را در فضای سیاسی دوباره «مبعوث» کرد؛ همچنانکه از خلخالی نقل شده که «آقای خامنهای مانند مسیح است. هیچکس همانند او نمیتوانست آیتالله یزدی را پس از مرگ سیاسی دوباره زنده کند.»
دوران دهساله او در قوه قضاییه به دو واژه گره خورده است: «ویرانه» و «فساد». ویرانه را محمود هاشمی شاهرودی گفت که سال ۷۸ قوه قضاییه را از یزدی تحویل گرفت.
حذف دادسراها، همکاری ویژه با نهادهای امنیتی در سرکوب شورشهای شهری ۷۱ تا ۷۴، بازگشت لاجوردی و رشد و قدرت یافتن امثال سعید مرتضوی و غلامحسین محسنیاژهای، نشانههای ویرانی قوه قضاییه در این دوران است.
علاوه بر آن، پرونده فساد حمید یزدی، پسر محمد یزدی، که مدیرکل حوزه ریاست او بود و تصرف کارخانه لاستیک دنا برای مجتمع علوم قضایی خواهران - که یزدی مجوز تأسیسش را از خامنهای گرفت-، دو ماجرای مهم بود که فساد در قوه قضاییه را به اوج رساند.
اردیبهشت ۸۷، عباس پالیزدار، عضو هیئت تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه، این موارد را افشا کرد و تاوان افشاگریاش را با حبس و حاشیهنشینی پرداخت.
دیگر سِمت مهم یزدی که در زندگی سیاسیاش تجربه کرد، ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود که از سال ۸۶ به آن رسید.
ریاست او در این سالها همواره پر از تنش و اختلاف بوده است، چه ازمانی که شیفته احمدینژاد بود و یکتنه نامه حمایت از او مینوشت و چه زمانی که علیه شبیری زنجانی موضع میگرفت و داد دیگر اعضا را به آسمان میبرد.
دامنه تنشها و اختلافها در این نهاد قدیمی روحانیون که اغلب ناشی از تکرویهای او بود، به گفته خود یزدی، جامعه مدرسین را تا مرز تجزیه پیش برد. جامعه مدرسین در واقع دومین ویرانهای بود که یزدی از خود به یادگار گذاشت.
حاج غلام خامنهای
یک منصب مهم یزدی اما ریاست مجلس خبرگان رهبری بود. او اسفند ۸۷ با هاشمی رقابت کرد ولی بهسختی شکست خورد، سال ۹۳ اما جبران کرد و بازی را از هاشمی برد. عمر ریاستش اما یکساله بود و نه تنها ریاست را از دست داد که در انتخابات مجلس خبرگان رهبری سال ۹۴، عضو مثلث جیم (جنتی-یزدی-مصباح) شد و حتی به مجلس راه نیافت.
اسفند ۹۸ در ۸۸ سالگی دوباره کاندیدای مجلس خبرگان شد و این بار رأی آورد ولی بحران کرونا نگذاشت جلسات این مجلس تشکیل شود و مرگ خودش هم پایان این دوران را رقم زد.
سال ۹۴ که محمد یزدی بازنده انتخابات خبرگان شد، خامنهای نبودش را خسارت خواند. حق هم داشت؛ یزدی در این چهار دهه مهمترین مأمور رهبر در سرکوب چهرههای ارشد حوزه علمیه بود و علاوه بر آن، در شورای نگهبان که تا همین ماههای آخر عمرش عضوش بود، همراه زوج همیشگیاش، احمد جنتی، با تیغ نظارت استصوابی به قلعوقمع مخالفان خرد و کلان خامنهای مشغول بود.
او پس از ۸۸ سربازی برای خامنهای را به اوج رساند، صریحترین و مهمترین منتقد هاشمی رفسنجانی شد، به کروبی گفت شیخ اصلاحات جوک شده، حصر را لطف نظام به او و موسوی توصیف کرد و به کمتر از اعدامشان راضی نبود.
محمد یزدی در همه این سالها، به تعبیر کروبی، در قرارگاههای فراقانونی مأموریت اجرا میکرد و بهگفته آذری قمی، با «فرستادن رجالهها» در مسیر اوامر «ولایت چماقی و آمیخته به غارت و فحاشی» به کمتر از «غارت هستی» مخالفان قانع نبود، او «حاج غلام» خامنهای بود.