روز پنجشبه، ۲۰ آذر، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا با انتشار پیامی در شبکه توئیتر از موافقت محمد ششم، پادشاه مراکش با احیای مناسبات کامل کشورش با اسرائیل خبر داد.
مراکش چهارمین کشور عربی است که در ماههای اخیر با تلاشها و پیگیریهای کمسابقه و بعضاً بحثانگیز دولت کنونی آمریکا پس از امارات و بحرین و سودان، به راه برقراری (دوباره) مناسبات با اسرائیل افتاده است، رویدادی که ترامپ از آن به عنوان یک تحول بزرگ یاد کرده و گفته است «هیچگاه آفتاب صلح بر منطقه به این اندازه درخشان نبوده است».
ترامپ در توئیت دیگری از امتیازی سخن گفت که واشینگتن در قبال این گام مراکش به این کشور میدهد: «به رسمیتشناختن حاکمیت مراکش بر کل صحرای باختری».
اینکه مراکش در ردیف اول کشورهایی باشد که به احیای رابطه با اسرائیل قدم بگذارند، اصلاً امر غیرمنتظرهای نبود. این کشور دارای رابطهای دیرینه با اسرائیل بوده و دستکم از سال ۱۹۹۴ در پی تسریع در روند صلح اسلو میان اسرائیلی و فلسطینیها، مراکش و اسرائیل در جهت ایجاد دفاتر ارتباطی متقابل اقدام کردهاند. دیدار مقامهای ارشد اسرائیلی، از جمله نخستوزیر و وزیر خارجه از مراکش در آن دهه هم، امری عادی بود.
به رغم آن که سال ۲۰۰۰ در پی بروز انتفاضه دوم فلسطینیها و اعتراض مراکش به اسرائیل این مناسبات در سطح رسمی منجمد شد، ولی در سطح غیررسمی روابط کماکان برقرار و گسترده بوده و حتی مراکش یک دفتر کنسولی هم در اسرائیل دارد.
نهادهای امنیتی دو کشور تمامی سالهای گذشته در همکاری با یکدیگر بودهاند و همین اواخر خبر خرید پهپادهای اسرائیلی از سوی مراکش به رسانهها راه یافت. در عرصه فناوریها و تبادلات کشاورزی نیز همکاریهای دو کشور گسترده است.
حضور تاریخی یهودیان در مراکش
حضور یهودیان در مراکش هم سابقهای تاریخی دارد. اولین یهودیان حدوداً دو هزار و پانصد سال پیش با فنیقیها پا به خاک مراکش گذاشتند. در قرن پانزدهم هم نیز یهودیان در فرار از تعقیب و آزار فردیناند دوم، پادشاه وقت اسپانیا با طیکردن مدیترانه خود را به مراکش کنونی رساندند.
در جریان جنگ جهانی دوم نیز مراکش به پناهگایی برای یهودیان گریخته از چنگال رژیم هیتلری در اروپا بدل شد. کشتیهای حامل یهودیان پناهجو در سواحل شهر بندی طنجه در مراکش کنونی لنگر میانداختند و به این ترتیب نجات آنها میسر میشد. در آن زمان مراکش مستعمره فرانسه بود، ولی محمد پنجم، پادشاه وقت این منطقه، حاضر نشد به امضای "قانون وضعیت فوقالعاده" با رژیم متحد هیتلر در فرانسه تن بدهد و به این ترتیب مانع اعزام یهودیان پناه گرفته در مراکش به اردوگاههای مرگ هیتلری شد.
تا سالها پس از ایجاد کشور اسرائیل هم مراکش یکی از کانونهای اصلی زیست یهودیان در جهان بود. جمعیت یهودیان مراکش در این سالها به حدود ۲۸۰ هزار نفر میرسید که حدوداً سه برابر یهودیان ایران در دوران شاه بود. حالا این جمعیت در مراکش به سه هزار نفر کاهش یافته است. بخش بزرگی از یهودیان مراکش، به ویژه پس از تشدید مناقشه میان اعراب و اسرائیل به اروپا و شمال و جنوب قاره آمریکا مهاجرت کردند و شمار کمتری از آنها هم به اسرائیل.
هنوز هم در جا به جای مراکش صدها کنیسه و قبرستان و مدرسه یهودیان یادآور بخشی از تاریخ حضور گسترده این جماعت در این کشور است. به دستور پادشاه مراکش، محمد ششم، اغلب این بناها مشمول تعمیر و مرمت شده و از آنها به دقت نگهداری میشود، اقدامی که به لحاظ اقتصادی بیثمر هم نیست. سالانه حدود ۵۰ هزار یهودی از سراسر جهان به مراکش سفر میکنند. اکثر این افراد از اسرائیل میآیند و هدف سفرشان هم دیدن خویشاوند یا مراکز تاریخی یهودیان است.
دستکم یک میلیون از جمعیت اسرائیل اصل و نسب مراکشی دارد که شماری از سرشناسان گستره هنر، علم، سیاست، ورزش ارتش و نهادهای امنیتی کشور را شامل میشود. در کابینه کنونی بنیامین نتانیاهو، ۱۲ وزیر دارای ریشههای مراکشی هستند.
امتیازی بحثانگیز برای مراکش
به این ترتیب کمتر میتوان با دونالد ترامپ همراه شد و رسمیتر کردن مناسبات گستردهای که میان مراکش و اسرائیل وجود داشته را تحولی بزرگ تلقی کرد.
ولی امتیازی که دولت ترامپ در برابر همین گام نه چندان بزرگ از سوی مراکش به این کشور داده به راستی چرخشی غیرمتعارف تلقی میشود.
دولت ترامپ در یک توافقنامه با مراکش قول داده است که حاکمیت این کشور بر صحرای باختری را بپذیرد و یک کنسولگری در این مناطق مورد مناقشه دائر کند.
صحرای باختری منطقهای است در جنوب مراکش که تا سال ۱۹۷۵ تحت مستعمره اسپانیا بود و تشکلی به نام جبهه آزادیبخش پولیساریو برای آزادی آن با قوای اسپانیا مبارزه میکرد. این منطقه که ۲۶۶ هزار کیلومتر را در برمیگیرد، دارای معادن بزرگی از جمله از فسفر است و از مرزهای الجزایر تا سواحل اقیانوس اطلس امتداد دارد.
صحرای غربی سال ۱۹۷۵ با خروج نیروهای اسپانیا به تصرف قوای مراکش درآمد و جنگی میان این نیروها و شبهنظامیان جبهه پولیساریو درگیر شد که سال ۱۹۹۱ با پا درمیانی سازمان ملل به آتشبس انجامید. بنا بر مصوبات سازمان ملل باید برای تعیین وضعیت حقوقی این منطقه از مردم آن همهپرسی به عمل آید و از مردم سؤال شود که آیا میخواهند در منطقه خودمختاری زیر حاکمیت مراکش باشند یا کشوری مستقل داشته باشند.
مراکش اما در مورد نحوه برگزاری رفراندوم، سؤالهایی که باید در آن مطرح شود حاضر به قبول قطعنامه سازمان ملل نبوده و تأکید داشته که تنها خودمختاری در این همهپرسی گزینه باشد. در مورد جمعیتی که باید مورد سؤال قرار بگیرند هم میان طرفهای درگیر در تمامی ۳۰ سال گذشته اختلاف وجود داشته است. پولیساریو مخالف آن بوده که جمعیتی که مراکش بعد از تصرف این منطقه در آن سکنی داده در همهپرسی شرکت داشته باشند.
در عرصه بینالمللی گرچه حمایت کشورهایی مانند الجزایر از جبهه پولیساریو ادامه داشته، ولی مراکش به حمایت کشورهایی مانند فرانسه متکی بوده و تمایلی به برگزاری رفراندومی که استقلال منطقه هم در آن مطرح شود نشان نداده است.
در دهههای گذشته «جمهوری دمکراتیک صحرا» که پولیساریو تشکیل داده از سوی نزدیک به ۸۰ کشور به رسمیت شناخته شده که برخی البته در این سالها در این تصمیم خود تجدیدنظر کردهاند.
ترامپ در توئیت دوم خود در روز پنجشنبه در ارتباط با احیای رابطه میان اسرائیل و مراکش نوشت که «طرح خودمختاری دولت رباط برای صحرای باختری تنها گزینه واقعی و قابل اعتماد برای حل کشمکش در این منطقه است.»
به عبارتی بسان موارد گذشته، دولت ترامپ به دولت مراکش نیز امتیازی داده تا آن را به سوی برقراری مناسبات با اسرائیل تشویق کند. این امتیاز در مورد بحرین و امارات تأمین «امنیت بیشتر در برابر تهدیدات ایران» و «دستیابی به تسلیحات پیشرفتهتر» مثل هواپیماهای فوق پیشرفته اف ۳۵ بود، در مورد سودان حذف نام این کشور از فهرست تروریستی آمریکا را شامل میشد تا اقتصاد بحرانزده سودان به بازاراها و تسهیلات اعتباری بینالمللی دسترسی پیدا کند و حالا در مورد مراکش هم به رسمیتشناختن مدعای آن بر صحرای باختری است.
سازمان ملل روی خط خود میماند؟
حالا این بحث درگرفته است که به رسمیتشناختن این مدعا از سوی دولت ترامپ به عنوان امتیازی به مراکش در برابر احیای مناسبات با اسرائیل، عملاً چه نسبتی با مصوبات سازمان ملل است و تا چه حد حل واقعی مناقشه را مشکل میکند.
این سومین موردی است که در دولت کنونی آمریکا مصوبات سازمان ملل به سود آنچه «مصالح و منافع امنیتی و معطوف به صلح برای اسرائیل» عنوان شده، دور زده میشود. در اولین مورد انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم و به رسمیتشناختن کل این شهر به عنوان پایتخت اسرائیل صورت عملی گرفت. دومین مورد هم به رسمیتشناختن مالکیت اسرائیل بر بلندیهای جولان بود. این منطقه بخشی از سوریه بوده و در جریان جنگ سال ۱۹۶۷ اسرائیل بر آن مسلط شد. مدعای حاکمیت اسرائیل بر ارتفاعات جولان تنها از سوی دولت ترامپ به رسمیت شناخته شده، چنانکه تا کنون هیچ کشور دیگری هم مدعای مراکش بر صحرای باختری را تأیید نکرده است.
آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل گفته است که با تصمیم دولت ترامپ در باره صحرای باختری در عزم این سازمان برای پیگیری مصوبات خود تغییری ایجاد نمیشود، ولی اگر دولتهای بعدی آمریکا به توافق دولت ترامپ با مراکش پاینبد بمانند شاید سخن گوترش چندان واقعی نباشد و موضوع صحرای باختری به موردی برای مناقشه و بنبستهای بیشتر در شورای امنیت بدل شود.
در خود مراکش نیز دولتی که نیروی اسلامی نزدیک به اخوانالمسلمین، موسوم به حزب عدالت و توسعه در آن دست بالا را داشته تا کنون هرگونه تمایل در برقراری رابطه با اسرائیل را تکذیب میکرد. همین تیرماه گذشته، سعدالدین العثمانی، نخستوزیر اسلامگرای مراکش شایعات در این زمینه را تکذیب کرد و در جمع بزرگی از اعضای حزب هرگونه ایجاد رابطه با «موجودیت صهیونیستی» (اسرائیل) را گسستی در تلاشها برای تشکیل کشور مستقل فلسطین عنوان و با آن مخالفت کرد.
همانگونه که در دولت گذار سودان میان بخش نظامی و مدنی این دولت بر سر احیای رابطه با اسرائیل مناقشه و اختلاف درگرفت و به جدلی گسترده در میان احزاب حامی بخش مدنی دولت بدل شد، بعید نیست که اقدام پادشاه مراکش نیز در دولت ائتلافی این کشور بدون تبعات نماند و مناقشهای سیاسی را به دنبال داشته باشد.
با این همه، نمیتوان نفی کرد که کاهش تنش میان کشورهای عربی با اسرائیل و سوقیافتن انها به سوی ایجاد ارتباط با اسرائیل گامی به سوی مهار و کاستن از تنش و مناقشات در این منطقه است، ولی اینکه بدون حرکت اسرائیل به سوی به رسمیتشناختن واقعی حقوق فلسطینیها و ایجاد صلحی پایدار میان دو طرف اصلی مناقشه دیرین خاورمیانه منطقه به ثبات و آرامشی واقعی برسد پرسش بزرگی است که به سختی میتوان به آن پاسخ آری داد.