در حالی که همه منتظرند تا ببینند جو بایدن پس از شروع کارش به عنوان رئیسجمهور جدید آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی و سرنوشت توافق هستهای چه سیاستی را در پی خواهد گرفت؛ رهبران جمهوری اسلامی سخت مشغول شکل بخشیدن به مواضع خود و آمادگی برای دور جدیدی از مذاکرات هستند.
هرچند هیاهوی داخلی، در رسانههای جمهوری اسلامی و یا اظهارات چهرههای سیاسی معطوف به آن است که چنین جلوه دهد که منازعه اصلی بین دو گروه درون حاکمیت است که کارشان دیگر از رقابتهای محدود به چارچوب و ساختار نظام گذشته و اکنون رویاروی هم در تضادی غیرقابل حل با یکدیگر قرار دارند.
جنجال بر سر اینکه مثلاً جناح معروف به «میانهرو» فعلاً به رهبری حسن روحانی، دست به تحریف سخنان علی خامنهای زده است، نمونهای دیگر از روش و رویکردی است که جمهوری اسلامی سالها با موفقیت آن را آزموده و با وجود برخی تردیدهای پیدا شده در طرف غربی، هنوز به کارآمد و مؤثر بودن این روش امیدوار است.
در واقع نمایش این دوگانگی در اصلیترین مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری جمهوری اسلامی، مخاطبانی مشخص در عرصه جهانی دارد.
غرب و بهویژه اتحادیه اروپا به دلایل متعددی، ترجیح میدهد که دوگانه اصلاحطلب-اصولگرا یا میانهرو-تندرو در جمهوری اسلامی واقعیت داشته باشد تا بتواند رابطه کج دار و مریز خود با جمهوری اسلامی را که بیشتر بر سیاست مهار مبتنی است، تا آنجا که امکان دارد ادامه دهد و پرداخت هزینههای احتمالی یک تغییر ناگهانی دیگر در منطقه را منتفی و یا دست کم به تعویق بیندازد.
در سه دهه گذشته، مناسبات و روابط جمهوری اسلامی با غرب در چنین فضایی و بر پایه چنین پنداری شکل گرفته است. تنها استئنا، شاید دوران اول ریاست جمهوری محمود احمدینژاد باشد که جمهوری اسلامی با دور شدن از نمایش دوگانگی حاکمیت، تصویری یکپارچه از ماهیت جمهوری اسلامی را نشان داد.
نتیجه دوری از نمایش دوگانه اما سنگین بود و از جمله اجماع در غرب برای اعمال تحریمهایی کم سابقه علیه جمهوری اسلامی را ممکن ساخت و جمهوری اسلامی را به از سر گرفتن بازی پلیس خوب و پلیس بد، یا سیاست چماق و هویج به شیوه خود واداشت.
جنجالهای داخلی، بر سر اینکه یک گروه میانهرو و سازشکار است و گروه دیگر، انقلابی و تندرو، البته ابتدا باید در صحنه سیاست داخلی نمایان گردد تا بعد به زبان دیپلماتیک ترجمه و به طرف مقابل منتقل شود.
کیست که نداند بهعنوان مثال، مردم با انتخاب نمایندگان مجلس یا رئیسجمهور عملاً نقش و امکانی برای تغییر سیاستهای کلی و راهبردی جمهوری اسلامی ندارند؟ کدام حزب میتواند مدعی شود که اگر به قدرت برسد، میتواند خلاف نظر و رأی ولی فقیه که طبق قانون اساسی سیاستهای کلی نظام را تعیین میکند، عمل کند؟
تصمیمگیری در باره پرونده هستهای و تحریمها نه در مجلس و دولت، که در جای دیگری اتفاق میافتد که بیت رهبر جمهوری اسلامی نمود بیرونی آن و شورایعالی امنیت ملی مجرای اجرا و اعمال آن تصمیمات محسوب میشود.
در جمهوری اسلامی، فقط حسن روحانی و جناح موسوم به میانهرو خواهان برچیده شدن تحریمها نیستند؛ به همان اندازه جناح موسوم به تندرو هم خوساتار رفع تحریمهاست و برای انتقال پیامی دیپلماتیک برای واداشتن یا متقاعد کردن غرب به برداشتن یا کاهش تحریمها با هم همکاری میکنند؛ بدون آنکه تفاوتی ماهوی بین آنها وجود داشته باشد.
در واقع نشان دادن اینکه دو گروه در جمهوری اسلامی در جنگی واقعی به سرمیبرند، زمینهسازی برای نوعی از تعامل با جهان است با این پیام که اگر با ما میانهروها کنار نیایید آن وقت سر و کارتان می افتد به این تندروها و دیگر خود دانید.
الگویی که نمونه داخلیاش در زمان انتخابات میشود ناگزیری انتخاب بین بد و بدتر. یعنی برای اینکه دچار بدتر نشوید، چارهای ندارید که بیایید و به کسی که کمتر بد است رای دهید.
اما تجربه تاریخی نشان داده که خروجی جمهوری اسلامی چه در عرصه بینالمللی و چه در عرصه داخلی، ربطی به وعدهها و قولهای مبتنی بر این ساختار دوگانه نداشته است.
به همین دلیل، با وجود همه حملات به حسن روحانی، نمیتوان دلیلی پیدا کرد که نشانه تحریف سیاست واقعی جمهوری اسلامی باشد.
علی خامنهای، به روال معمول، طوری سخن گفته است که هر دو جناح بتوانند از آن برای حمله به یکدیگر بهره بگیرند و این سیاست را در آستانه مذاکراتی احتمالی پیش ببرند که غرب بهتر است تصمیم بگیرد که میخواهد با کدام گروه در جمهوری اسلامی روبه رو شود.
علی خامنهای، قبلاً هم مذاکراتی را که به برجام منجر شد تأیید کرده و حتی گفته بود که برای رفع تحریمها، جمهوری اسلامی تن به مذاکره داده است.
در سخنرانی اخیرش هم، او عیناً همین حرف را میزند: «البته نمیگوییم دنبال رفع تحریم نباشیم، چرا که اگر بتوان تحریم را رفع کرد، حتی یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم، اگرچه اکنون چهار سال است که تأخیر شده و از سال ۹۵ که بنا بود همه تحریمها یکباره برداشته شود، تا امروز نه تنها تحریمها برداشته نشد بلکه زیادتر هم شد.»
در اینجا او غرب را مورد انتقاد قرار میدهد که نه تنها تحریمها را برنداشتند بلکه بر آن هم افزودند. با وجود این، راه مذاکره را همچنان باز میگذارد: «اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی- اسلامی و عزتمندانه تحریمها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد، اما تمرکز عمده باید بر خنثیسازی تحریمها باشد که ابتکار آن به دست شما است.»
به این ترتیب، او همه مواد لازم برای برافروختن آتش مجادلهای جدید بین دو جناح نظام را فراهم میکند؛ مجادلهای که اگرچه پیامدهایی داخلی دارد و میتواند به تغییراتی در تصاحب پست و مقام افراد کمک کند، اما هدف اصلیاش مهیا کردن شرایطی است که در مذاکرات احتمالی جدید، جمهوری اسلامی ناگزیر به دادن امتیازاتی کمتر در حوزههایی مثل برنامههای موشکی، سیاست منطقهای و رعایت حقوق بشر شود.