«فلینی ارواح» عنوان مستند تازهای است از آنسلما دلولیو درباره فدریکو فلینی، فیلمساز افسانهای ایتالیایی، که در صدمین سال تولد او برای نمایش در جشنواره کن برگزیده شده بود اما با تعطیلی این جشنواره به دلیل شیوع کرونا بهتازگی در جشنواره قاهره به نمایش درآمد.
دلولیو که پیشتر فیلم دیدنیای درباره مارکو فرری، فیلمساز ستودنی ایتالیایی، در سال ۲۰۱۷ ساخته بود و در جشنواره ونیز نمایش داده شد، این بار به سراغ سرشناسترین فیلمساز ایتالیایی در جهان رفته و با تصاویر آرشیوی و گفتوگو با چند تن از دوستان نزدیک او و همینطور فیلمسازان شناختهشدهای چون تری گیلیام، ویلیام فرد کین و دامین شزل سعی دارد چهره تازهای از این فیلمساز درخشان ترسیم کند.
تمامی جنبههای گوناگون کار و زندگی فیلمسازی در ابعاد فلینی طبیعتاً در یک مستند یک ساعت و نیمه نمیگنجد، به همین دلیل فیلمساز بهدرستی قالب فیلم را بر یک محور استوار کرده: فلینی و باور به ماوراء الطبیعه که در عنوان فیلم هم نمود دارد؛ برداشتی از عنوان فیلم معروف او «جولیتای ارواح».
اما عجیب اینکه در اواخر فیلم یکدستی فیلم و موضوعش که میتوانست حُسن فیلم را رقم بزند، آسیب میبیند و یکباره دقایقی از فیلم به نینو روتا، آهنگساز افسانهای فلینی، اختصاص مییابد که به طرز آشکاری ارتباطی با باقی فیلم ندارد.
جز این اما فیلم موفق میشود بخشهای ناگفتهای از زندگی و باورهای فلینی را برای تماشاگرش روایت کند و چهره فیلمساز غریبی با باورهای غریبتر را به تصویر بکشد که احتمالاً تماشاگر از بسیاری از جزئیات آن اطلاعی ندارد.
هرچند فیلم به اندازه فیلم فرری جذاب و خوشساخت و موفق نیست، اما پرداختن به باورهای فلینی با گفتوگو با کسانی که به فلینی نزدیک بودهاند - و یکی دو نفر از آنها به جادوگر شبیهاند! - روایتهای ماوراءالطبیعه عجیبی را شامل میشود که تماشاگر را متحیر میکند.
فیلم به ما میگوید که فلینی به احضار ارواح باور داشته و با همسرش، جولیتا ماسینا، جلسات احضار ارواح برگزار میکرده است. از طرفی او بهطرز غریبی به قدرتهای ماوراءالطبیعهٔ دوست نقاشش «گوستاوو رل» باور داشته و تحتتأثیرش بوده است.
دوستان فلینی و رل به ما میگویند که این نقاش بدون در دست گرفتن قلممو آنها را از دور کنترل میکرده و باور داشته که هر انسانی میتواند این کار را انجام دهد.
روایت غریب ساخته نشدن دو فیلم معنوی فلینی هم به این نقاش گره خورده است. فلینی از او میپرسد که باید این فیلم را بسازد یا نه، رل یک کاغذ سفید را درون لباس زنی که دوست مشترکشان است میگذارد و بعد از او میخواهد که کاغذ را بیرون بیاورد. روی کاغذی که سفید بود، با دستخط جولیتا ماسینا - که آن زمان در شهر دیگری بود- نوشته شده بود «گوستاوو، نگذار فدریکو این فیلم را بسازد» و فلینی تصمیم میگیرد این فیلم را نسازد.
فیلم دومِ نساختهٔ او هم فیلمی بود درباره سفر مرگ با عنوان «سفر جی. ماستورنا» که وقتی کلیسای جامع کلن جلوی پای فلینی فرو میریزد، گوستاوو از او میخواهد که فیلم را نسازد.
روایت غریب دیگری که در فیلم میشنویم مربوط به مرگ جولیتا ماسینا است. همسر وفادار فلینی شش ماه پس از مرگ او در بیمارستانی در ایتالیا درگذشت. زن ناشناسی که در همان بخش بستری بوده برای خواهر جولیتا تعریف میکند که شب گذشته فلینی را دیده که برای بردن جولیتا آمده، ولی یک نوزاد هم در بغل داشته. راوی این داستان در فیلم برای ما میگوید که فلینی و جولیتا ماسینا نوزاد یکماههشان را از دست داده بودند اما این پنهان مانده بود و چیزی نبود که اوایل دهه نود (زمان مرگ آنها) یک زن عادی در بیمارستان از آن خبر داشته باشد!
چه این روایتها را باور کنیم یا تنها زاده ذهن و تخیل مصاحبهشوندگان غریب فیلم بدانیم، این مستند دعوتی است برای راه یافتن به دنیای فیلمساز شگفتانگیزی که به جادوگری قهار میمانست. او همچون یونگ اعتقاد داشت که روح نمیمیرد و غالب فیلمهای او- بهویژه از اوایل دهه شصت به بعد- معجون غریبی است از رؤیا و تخیل با واقعیتی که امکان تمیز دادن آن وجود ندارد.
ویلیام فرید کین در فیلم بهدرستی اشاره میکند چهطور جهان فلینی با رؤیا آمیخته است و اگر او هم فیلمسازی بود که میتوانست از رؤیاهایش در فیلمهایش استفاده کند، قطعاً فیلمساز بهتری میشد.
این اشاره درست شاید نقطه شروع مناسبی باشد برای راه یافتن به دنیای فلینی، به جهان فیلمسازی که شاید بهدرستی معتقد بود «بعد از مرگ یه چیزی وجود داره، اما نمیدونم چی».
فیلمسازی شخصی که عصاره دنیا و جهانش را در یکی از بزرگترین شاهکارهای تاریخ سینما (و اصلاً به گمانم بزرگترین همه آنها) یعنی «هشت و نیم» (۱۹۶۳) به بهترین بیان ممکن بر پرده سینما نقش زد، با نمایش همه تردیدها و سؤالاتش درباره زندگی و مرگ که در نهایت با جمع کردن همه اشخاص زندگیاش در یک سیرک و چرخیدن و رقصیدن دایرهوار به دور آن- بهمثابه کره زمین- به ستایش زندگی میرسد.
این مستند هم سعی دارد با سبک و سیاقی مشابه به پایان برسد، با کنار هم گذاشتن تمام صحنههای رقص فیلمهای فلینی برای جشن گرفتن زندگیای که هیچکس درباره پایانش چیزی نمیداند.