اهمیت دیدار پاپ فرانسیس با آیتالله علی سیستانی، فقط به «بیسابقه» بودن دیدار میان یک رهبر کاتولیکهای جهان و یک مرجع شیعیان دنیا نیست؛ بلکه زمان این دیدار، موقعیت این دیدار و همچنین معادلات سیاسی، منطقهای و بینالمللی که پیرامون این دیدار مطرح است نیز اهمیت آن را چندین برابر کرده است.
پاپ فرانسیس ۸۴ ساله به خوبی میداند که آیتالله سیستانی ۹۰ ساله، سالهای زیادی از عمرش نمانده و چه بسا مدت چندانی طول نکشد که فقدان او در عرصه اجتماعی و سیاسی عراق حس شود؛ بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و با بخشیدن اعتبار بینالمللی دیدارش به سیستانی، نفوذ این رهبر اعتدالگرا را نه تنها در میان شیعیان، بلکه در چشم جهانیان پررنگتر کرده است.
همچنین سهمی از این دیدار را نیز حوزه نسبتاً غیرسیاسی نجف با خود به همراه خواهد داشت و وزن آن را نسبت به قطب دیگر جهان تشیع، یعنی قم، که شدیداً حکومتی و ذوب در ایدئولوژی ولایت فقیه شده، بیشتر خواهد کرد.
سیستانی، سایهها و سکوتها
در حالی که عصر آیتاللههای بزرگ شیعه، چه در قم، چه در نجف و چه در بیروت، از سه دهه پیش، با مرگ کسانی چون گلپایگانی در قم و خوئی در نجف و همچنین فضلالله در بیروت به پایان رسیده، آیتالله سیستانی در حد و قواره یک مرجع سنتی پرنفوذ ظاهر شده است.
در شرایط کنونی، علاوه بر این که از نظر تئوری و فقهی و اجتهاد، کفگیر حوزههای علمیه به ته دیگ خورده، روی کار آمدن جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی شیعه نیز در افول ابهت معنوی و شکسته شدن جایگاه اجتماعی روحانیون از جمله مراجع شیعه شدیداً تأثیرگذار بود.
نسلهای جدید شیعیان چه در ایران، چه در عراق و چه در لبنان، به عنوان سه کانون بزرگ شیعه در منطقه، اگر به طور مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به حکومت جمهوری اسلامی نباشند، دیگر به سختی میتوانند به کارآمدی یک روحانی شیعه اعتماد کنند.
اعتراضات مکرر چند سال اخیر در ایران، عراق و لبنان بیانگر این بیاعتمادی و حتی خشم نسل جوان و درمانده نسبت به طبقه روحانیون شیعه است؛ به ویژه در لحظاتی که تصاویر و بیلبوردهای علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی که خود را یک «مرجع» میداند، پاره میشود یا به آتش کشیده میشود.
در این موقعیت، آیتالله سیستانی به خوبی میدانست و همچنان میداند که برای اعتباربخشی به خود، فقط نفس تسلط به علوم حوزوی یا به قول خود روحانیون، «اعلم علما» بودن، برای رهبری مذهبی این جوامع کارساز نیست.
او به واسطه سنتی که در حوزه نجف وجود داشته و همچنین منش استادانش چون آیتالله ابوالقاسم خوئی، در وهله اول، «کاریزما شدن» را که از نظر روانشناختی نقش مهمی در «مرجع شدن» دارد، برای خود در دوری از سیاستورزی در چارچوب «ولایت فقیه»، تئوری غالب در سیاستورزی شیعه تعریف کرد.
چنین رویکردی که مطلقا به معنی سیاسی نبودن نیست، به او این امکان را بخشید تا جایی که ممکن است از پیامدهای منفی، دافعهها و شکستهای حکومتداری به دور باشد؛ در عین حالی که به گونهای دیگر، بیحاشیهتر و بیخطرتر بر مناسبات قدرت تاثیر بگذارد.
همچنین رویکرد دیگری که او، این بار از نظر اجتماعی، اتخاذ کرد دوری از تجمل، ظهور مداوم در عرصه اجتماع و پرهیز از نمایش عمومی خود است.
در حالی که مراجع تقلید شیعه وابسته به حکومت در قم، هر یک در شبهکاخهایی نوساخته زندگی و فعالیت میکنند و در اوقات فراغت در ییلاقهایی در شمال ایران، دماوند یا دستکم روستاهای نسبتا خوشآبوهوای نزدیک قم ساکن میشوند، سیستانی دهههاست که خود را در خانهای محقر در کوچهای تنگ و در میان خانههایی فرسوده در مرکز نجف تقریبا خود را محبوس کرده و به قول خودش دیگر حتی تا محل دفن امام اول شیعیان هم نمیرود.
او سفر نمیرود، سخنرانی نمیکند، به رسانهها اجازه مصاحبه نمیدهد، دیدارهایش به ندرت علنی میشود و حتی مراقب است پوسترها و عکسهای متنوع از او منتشر نشود.
با وجود بهرهمندی دفترش از ثروت مالی کلان که به واسطه دریافت «خمس» از پیروانش در نقاط مختلف دنیا به دست میآید، این ثروت در زندگی روزمره او تجلی پیدا نکرده و بدون شک همه اینها عامدانه و در جهت حفظ همان «کاریزما» و «نفوذ» است.
از نظر برخورد با مقامهای سیاسی نیز بسیار حسابشده رفتار کرده است. مثلاً کمی پس از سقوط صدام، که فصلی تازه در حیات اجتماعی و سیاسی روحانیون نجف آغاز شده بود، سیستانی درخواست پل برمر، دیپلمات آمریکایی و رئیس موقت عراق برای دیدار را رد کرد.
او همچنین بدون آن که رسماً عضو شورا یا حزبی باشد، در تدوین قانون اساسی عراق و همچنین اتحاد احزاب شیعه و به پیروزی رساندن آنان در انتخابات این کشور نقش داشت.
همین کنار ماندن او از ساختارهای رایج قدرت و سکوت نسبیاش موجب شد که ۱۰ سال بعد، وقتی فساد گسترده، ناکارآمدی عمیق و همچنین وابستگی شدید دولت شیعه عراق به ایران، کشور را با بحران عمیق سیاسی مواجه کرد و به دنبال آن، داعش از موصل به پا خواست، بار دیگر نقش سیستانی در بسیج نیروهای شیعه مؤثر باشد.
او در این برهه، در مقام یک مرجع و نه به عنوان یک سیاستمدار و دولتمرد، شدیداً بر اتحاد و یکپارچگی عراق تأکید داشت؛ با این حال، همزمان در اعتراضاتی که در عراق به راه میافتاد جانب معترضان را میگرفت.
چند سال پیش، جواد خوئی، فرزند آیتالله خوئی درباره سیستانی گفته است: «شیعیان نجف و سراسر جهان خواستار مرجعی هستند که در امور سیاسی درگیر نشود. این دوری، قدرت اوست. آنان [شیعیان] مرجعی نمیخواهند که از طرف دولت حمایت شود.»
نسبت سیستانی با جمهوری اسلامی
آیتالله سیستانی در این سالها همواره در موضعگیریهایی که داشته بر استقلال عراق و قطع مداخله قدرتهای خارجی تأکید داشته است.
این نوع موضعگیری، مسلماً خوشایند جمهوری اسلامی که همواره در تلاش برای مداخله مستقیم در عراق بوده، نیست. به همین دلیل، کلیت حکومت ایران و به ویژه شخص رهبر جمهوری اسلامی همواره نگاهی غیرخودی به سیستانی داشته است.
رقابت علی خامنهای و علی سیستانی بر سر حوزه نفوذ در جهان تشیع، از زمان اعلام رسمی مرجعیت خامنهای آغاز شد و با سقوط حکومت صدام شدت گرفت.
در سال ۱۳۷۳، سخنرانی شدیدالحن احمد جنتی در یکی از خطبههای نمازجمعه تهران علیه آیتالله سیستانی و «انگلیسی» خواندن او، نشان از آغاز این رقابتها بود. در آن زمان، کاملاً مشخص بود که جنتی و متحدانش نگران افزايش مقبوليت سيستانی و در پی آن، تضعيف موقعيت رهبر جمهوری اسلامی هستند.
حملات منسوبان خامنهای علیه سیستانی تا همین اواخر ادامه داشته و حمله حسین شریعتمداری علیه این مرجع شیعه پس از درخواست او برای نظارت سازمان ملل بر انتخابات عراق، جزو آخرین نمونههاست.
جمهوری اسلامی که ناتوان از حذف سیستانی از عرصه سیاست -به شیوهای که مثلاً آیتالله منتظری حذف شد- بوده است، درصدد کنترل حداکثری و به گونهای محاصره اطلاعاتی او بوده است.
همچنین در این سالها زمزمههایی از تلاش جمهوری اسلامی برای تعیین یک جانشین «مطیع» به جای آیتالله سیستانی در نجف، در صورت درگذشت او به گوش رسیده است. تا زمانی که محمود شاهرودی زنده بود، نام او به عنوان یکی از نامزدهای این مقام مطرح بود، زیرا حدود ۱۰ سال پیش، با تأسیس دفتری در نجف در حال گسترش نفوذ خود در این شهر بود.
در مقابل سیستانی نیز با وجود در همتنیدگی حوزههای نفوذ و منافع و فعالیتهایش (تنها داماد سیستانی، به عنوان نماینده و رئیس دفتر او ساکن قم است) با جمهوری اسلامی، به طور بسیار محتاطانه از حکومت ایران و به ویژه شخص خامنهای فاصله گرفته است.
او هرگز مستقیماً یا به لحن تندی درباره حکومت ایران سخن نگفته است، اما از تأیید مستقیم سیاستهای جمهوری اسلامی و به ویژه رهبر آن نیز خودداری کرده است. همچنین حاضر نشده است به ایران، زادگاه خود، سفر کند.
همچنین به سختی مقامهای جمهوری اسلامی ایران را به حضور خود میپذیرد. در تازهترین نمونه، برنامه دیدار با آیتالله سیستانی در برنامههای سفر ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه ایران و منصوب رهبر جمهوری اسلامی به عراق گنجانده نشد.
وقتی چندی پیش، سیستانی به حسن روحانی اجازه داد تا به عنوان اولین رئیسجمهور ایران با او ملاقات کند، روحانی این دیدار را به عنوان یک برگ برنده در برابر رقبای داخلی و خارجی خود در نظر گرفت و در ویدئویی که از طرف دفتر روحانی منتشر و بعداً حذف شد، در این زمینه برای سه گروه در داخل و خارج خط و نشان کشیده شده بود.
دیدار پاپ، تقویت جبهه مقابل ایران
در کل، حکومت جمهوری اسلامی چندان میلی به گسترش نفوذ آیتالله سیستانی ندارد و سخن گفتن رسانههای حکومتی از او در ایران بسیار محدود است.
اکنون نیز که پاپ فرانسیس به دیدار آیتالله سیستانی در نجف رفت، در ایران چندان مورد پوشش خبری جدی قرار نگرفت.
بدون شک، پاپ با آگاهی از این نسبت آیتالله سیستانی و جمهوری اسلامی به دیدار او رفت و قطعاً این دیدار، بر نفوذ جمهوری اسلامی در عراق تأثیرگذار است.