«تو جور خواهر و برادرت را میکشی»؛ جملهای که قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، ۱۲ سال پیش به یک زندانی زن گفت و او را «به دلیل صحبت تلفنی» با خواهر و برادرش که «عضو سازمان مجاهدین خلق هستند» به محاربه، متهم و به ۱۵ سال زندان محکوم کرد.
روایت یک زن «خانهدار» که ۱۲ سال بدون یک روز مرخصی در زندان به سر میبرد. روایت مریم اکبری منفرد که دیماه ۱۳۸۸، دو روز بعد از تجمعات اعتراضی در عاشورای همان سال، در منزل مسکونیاش بازداشت شد و به گفته همسرش از سال ۱۳۹۲ و با تغییر قانون مجازات اسلامی، به صورت غیرقانونی و برخلاف قوانین جمهوری اسلامی در زندان به سر میبرد.
حسن جعفری، همسر مریم اکبری منفرد، در گفتوگو با رادیو فردا میگوید: «این حکم فقط به خاطر خانوادهاش بود. نه توی تظاهرات بود و نه کاری انجام داده بود. یک زن خانهدار بوده که یک فیلم و عکس و چند بحث خانوادگی با اعضای خانوادهاش داشته، اما ۱۵ سال حکم دادند در صورتی بر اساس اعلام مجلس در سال ۹۲ باید بی قید و شرط پرونده را میبستند و او را به خانه میفرستادند.»
براساس ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ «محاربه عبارت از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آنهاست، به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد.»
به گفته آقای جعفری «براساس این قانون، اتهام محاربه که به مریم زدند دیگر موضوعیت ندارد. منتهی متأسفانه عمل نکردند و او را با اتهام و حکمی در زندان نگاه داشتند که قانوناً ساقط شده. بعد گفتند یک سوم حکم را بکشد آزادی مشروط تعلق میگیرد. دو سوم حکم گذشت اما با آزادی مشروط هم مخالفت میکنند. سه بار رفتیم دیوان عالی کشور و اعاده دادرسی و راههای دیگر قانونی را هم پیگیری کردیم و به نتیجه نرسیدیم.»
همسر مریم اکبری منفرد میگوید که بیش از یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان وثیقه به مدت هفت سال تودیع کرده، اما اجازه یک ساعت مرخصی هم به همسر او ندادهاند: «حتی عیدهای نوروز هم مرخصی ندادند. بیماری داشت، من بردم بیمارستان و کیسه صفرا عمل کرد اما با آن وضعیت، یک روز هم مرخصی ندادند با آن وضعیت. هفت سال وثیقه ضبط کردند اما مرخصی ندادند. هیچ جوابی هم به ما نمی دهند، پاسخگو نیستند و به ما نمیگویند که به چه دلیلی.»
ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار که در بند زنان زندان اوین، همبندی مریم اکبری منفرد بوده در گفتوگو با رادیو فردا میگوید که پس از شکایت و دادخواهی خانم اکبری منفرد درباره اعدام خواهر و برادرش «به طور مشخص بازجوهای مریم از بعد از شکایت و دادخواهیاش به او گفتند که ما نمیگذاریم آزاد شوی نمیگذاریم مرخصی بروی و سر این حرفشان هم ماندهاند.»
مریم اکبری منفرد در سال ۱۳۹۵ پس از انتشار فایل صوتی آیتالله منتظری، قائم مقام وقت رهبری، در مورد کشتار جمعی زندانیان در سال ۶۷، در دادسرای تهران شکایتی برای دادخواهی ثبت کرد.
حسن جعفری، همسر او به رادیو فردا میگوید: «برادر اول (مریم) را دهه ۶۰ کشتند. برادر دومش را در سال ۶۴ و یک خواهر و یک برادرش را هم ۶۷ اعدام کردند و هنوز اصلاً هیچ دلیل و هیچ توضیحی که قبرشان کجاست و کجا دفن شدهاند به ما نگفتند.»
ژیلا بنییعقوب توضیح میدهد: «وقتی من زندان رفتم چهار سال از زندان مریم میگذشت. افراد دیگری هم با احکام و اتهامهای مشابه و گاه حتی سنگینتر از حکم مریم در زندان بودند و آزاد شدند، اما مریم در زندان ماند. دلیلش شکایتی است که مریم از داخل زندان به خاطر دادخواهی از خواهر و برادرش در سال ۶۷ انجام داد و ابتدا شکایت خودش را به نهادهای داخلی مطرح کرد که مدارکش همه جا هست و دو سؤال کلیدی داشت اینکه چرا برادر و خواهر مرا در حالی که حکمشان را گذرانده بودند در سال ۶۷ اعدام کردید، و دوم اینکه کجا به خاک سپرده شدند.»
او اضافه میکند: «مریم تاوان این دو سؤال را پس میدهد که البته بعد از شکایت به نهادهای داخلی که جوابی به مریم ندادند او به مجامع بینالمللی هم شکایت کرد و شکایت مریم در کمیسیون ناپدیدشدگان قهری سازمان ملل پذیرفته شد. در واقع برادر و خواهر مریم که در سال ۶۷ اعدام شده بودند به عنوان ناپدیدشدگان قهری پذیرفته شدند و آن کمیسیون هم با مسئولان جمهوری اسلامی مکاتبه هم کرده.»
مریم اکبری منفرد ۲۶ مهرماه ۹۵ در نامهای سرگشاده از زندان اوین با عنوان «آنچه بر من و خانوادهام در این چند دهه گذشت» نوشته بود که «خواستار تحقیق پیرامون موضوع اعدام غیرقانونی خواهر و برادر خود و روشن شدن جزئیات آن، از جمله مسئولان واقعه مرگ آنان، دریافت کیفرخواست و سایر مدارک پروندههای آنان و رسیدگی کیفری وفق قوانین موضوعه به خصوص اصل ۳۴ قانون اساسی که دادخواهی را حق مسلم هر فرد میداند میباشم.»
حسن جعفری، همسر مریم میگوید: «نه به ما جوابی میدهند، نه صحبتی. هیچ چیزی نگفتند که به خاطر دادخواهیتان اینکار را انجام میدهیم و تبعید میکنیم هیچ چیزی به ما نگفتند.»
تبعید غیرقانونی
مریم اکبری منفرد در ۱۹ اسفند ماه ۹۹ به زندان سمنان تبعید شد. حسن جعفری، همسر او میگوید: «حکم تبعید داشت برای گوهردشت کرج. استان البرز که تشکیل شد زندانیان سیاسی زن را از این زندان برداشتند. میخواستند بفرستند سمنان. ما رفتیم دادگاه انقلاب و من خودم به صورت دستی حکم را از قاضی صلواتی گرفتم که نوشته بود به زندان شهرری منتقل شود و بردم به اجرای احکام دادسرای مقدس در اوین دادم. اما در آستانه سال نو،، او را به سمنان تبعید کردند و ما برای ملاقات باید ۳۰۰ کیلومتر برویم و ۳۰۰ کیلومتر برگردیم به یک شهر غریب.»
به گفته آقای جعفری، مریم شب اول در بازداشتگاه مبارزه با مواد مخدر در سمنان «از طرف اطلاعات» تحت بازجویی قرار گرفته است: «بازجویی و سؤال جواب کرده بودند. خانم من هم گفته من هیچ چیزی ندارم بگویم نه به شما نامه دادم و نه درخواست کردم که به من کمک کنید و پاسخ نداده.»
آقای جعفری و دخترانش روز پنجشنبه (پنجم فروردین) در زندان سمنان با مریم ملاقات کردهاند: «زندان تازهساختی است انتهای شهر سمنان که ۱۵ کیلومتر از سمنان خارج میشوید دم اردوگاه افغانستانیها. امکانات خوبی آنجا ندارند و وسیلههای بهداشتی زندان سمنان خیلی بد است. دمپاییها عمومی است و یک جفت دمپایی را ۱۰ نفر به پا میکنند، آن هم در شرایط کرونایی. امکانات ضدعفونیکننده کم دارند و در اختیار زندانیها قرار نمیدهند. کارت تلفن و وسایل شخصی مریم را هم به او تحویل ندادهاند و برای اینکه با ما تماس بگیرد او را میبرند داخل حفاظت و از آنجا تماس میگیرد.»
همسر مریم اکبری منفرد نگران سلامتی او است: «سالی یکبار باید برویم برای چکاپ و حالا از آنجا با توجه به اینکه مرخصی نمیدهند با چه وسیلهای و چگونه و چکار کنیم. از وقتی کرونا آمده دکتر که نبردهایم زیر نظر پزشک خودش هم نبردهایم. نیاز به چکاپ زنانگی دارد و سلامتیاش باید چکاپ شود. دارو لازم دارد. آفتاب که نمیبینند، مواد غذایی کامل نمیدهند، امکانات رفاهی هم ندارد.»
محرومیت از تجربه مادری
مریم اکبری منفرد، زمانی که زندانی شد سه دختر خردسال و نوجوان داشت که او در ۱۲ سال گذشته بزرگ شدنشان را در سالنهای ملاقات زندان اوین شاهد بوده است. همسرش میگوید: «دختر من سه سالش بود که مادرش را بردند زندان و الان ۱۵ سالش شده. بغل من بود توی دادگاه انقلاب که نشسته بودم و داشتند دادگاهی میکردند.»
ژیلا بنییعقوب، همبندی سابق مریم اکبری منفرد، میگوید: «این یک ظلم است که او بزرگ شدن بچههایش را ندید. وقتی بازداشت شد سارا ۳ ساله بود، دخترهای دیگر ۱۱ و ۱۲ ساله و تمام این سالها، دیدار با فرزندانش محدود بوده به دیدار ۲۰ دقیقهای که بیشتر پشت کابین بوده و کمتر ملاقات حضوری. به انواع مختلف مریم را خواستند اذیت کنند به ویژه بعد از دادخواهیاش، خیلی از زندانیها در ایام عید میرفتند ملاقات حضوری و این مریم بود که بچههایش را باز باید در پشت شیشههای کدر کابینهای زندان اوین ملاقات میکرد.»
او اضافه میکند: «مادری که در این سالها از بچههایش دور بوده علاقهمندیهایشان را نمیشناسد، دغدغههایشان را نمیشناسد و اساساً فرصتی نیست که توی ملاقات ۲۰ دقیقهای و ۱۰ دقیقهای بشناسد. مریم برای ۱۱ سال محروم شده که مهر مادری خودش را نثار بچههایش بکند و بچهها محروم شدهاند که این مهر را بگیرند. خیلی از ما همبندیها آرزو داشتیم -مطالبه اول ما آزادی مریم است- اما آرزو داشتیم لااقل بتواند چند روز در کنار خانوادهاش باشد و اینها را تجربه کند. برای روز اول دبستان سارا از مدتها قبل، مریم اقدام کرد که فقط به من چند ساعت مرخصی بدهید نه حتی یک روز که بتوانم روز اول مدرسه کلاس اول دختر ۷ سالهام کنارش باشم این را هم از مریم دریغ کردند. از مریم دریغ کردند روزی که دخترش عمل جراحی داشت و مرخصی به او ندادند که وقتی این بچه از بیمارستان مرخص میشود، مادرش بتواند در خانه از او پرستاری کند.»
ژیلا بنی یعقوب که از نزدیک شاهد وضعیت مریم در زندان اوین بوده برای رادیو فردا از روزهایی می گوید که او با دخترانش ملاقات داشت: «یکی از مهمترین کارهایی که مریم در زندان برای بچههایش میکرد این بود که صبح روز ملاقات برایشان غذا درست میکرد، یک لقمهای برایشان درست میکرد و سعی میکرد همه عشق و علاقه و مادری خودش را بریزد در این غذایی که میتواند در سالن ملاقات دستشان برساند. بماند که البته گاهی هم اجازه نمیدادند این اتفاق بیفتد، اما گاهی میشد که لقمهای بدهد که با خودشان ببرند خانه بخورند یا غذایی در یک ظرفی میریخت.»
او اضافه میکند: «وقتی سارا رفت کلاس اول ابتدایی، ذوق داشت که کتاب خواندن دارد یاد میگیرد. کتاب فارسی اول دبستان را با خودش میآورد سالن ملاقات کابینی و میگفت من میخواهم از روی کتاب فارسی برای مامان بخوانم. در همان فرصت ۲۰ دقیقهای تا نیم ساعت.»
خانم بنییعقوب ادامه میدهد: «گاهی اوقات بقیه اعضای خانواده ناراحت میشدند دخترهای دیگر که آن موقع ۱۳ و ۱۴ سالشان بود میگفتند ما میخواهیم با مامان حرف بزنیم و تو میخواهی از روی کتاب برای مامان بخوانی؟ این شادی سارا بود و اتفاقاً شادی مریم هم بود که دخترش دارد برایش میخواند. تصور بکنید بچهای تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته و از وقت ملاقاتهای ۲۰ دقیقهای و نیم ساعته میخواهد از روی کتاب فارسی برای مادرش بخواند. سالها پشت شیشهها گذشته و ما به عنوان دوستان مریم بیشتر دخترهای او را دیدهایم تا مریم که مادر آنهاست.»
حسن جعفری، همسر مریم اکبری منفرد میگوید: «ما خودمان زورمان نمیرسد بچههای ما هم زیر فشار نباشند. ما خانوادگی اعصابمان خرد است. دیگر توان این همه مشکلات را در این جامعه با این وضعیت مملکتی و گرانی و هزینههایش را هم خودم در زندان میدهم. تا حالا کسی کاری انجام نداده. من دنبال کارهایش هستم. زیر فشار هستیم سه دختر داریم دو دانشجو و یکی سوم راهنمایی. یک لطفی بکنید ما که صدایمان رسا نیست نه حرفمان را گوش میکنند نه جوابی میدهند نه کاری برای ما انجام میدهند، هر روز هم یک بامبولی درست میکنند. جامعه حقوق بشری کمک کند درخواست میکنیم که دولت جمهوری اسلامی را زیر فشار بگذارد بلکه به امید خدا اینها را هم آزاد کنند.»
ژیلا بنییعقوب هم تأکید میکند «با وجود همه دشواریهایی که مریم داشته و سختیهایی که کشیده همواره روحیهاش خیلی قوی بوده؛ از قویترین روحیههایی که در تمام زندانیان دیدهام.»
نزدیک یک دهه است که اردوگاه اشرف، متعلق به سازمان مجاهدین خلق، در عراق بسته شده است، اما مریم اکبری منفرد به دلیل تماس تلفنی با خواهر و برادرش در این اردوگاه، همچنان محروم از مرخصی، در زندان به سر میبرد.